چرا
بایستی
جمهوری
اسلامی به
خاطر آلودگی
هوا محاکمه
شود
مازیار
واحدی
از هفته
گذشته تا به
امروز ما شاهد
آلودگی هوا در
استانهای
تهران و البرز
بوده ایم.
آلودگی ی که
در روزهائی،
تعطیلی مراکز
تحصیلی و
تولیدی را
موجب شد.
آلودگی ی که
به اعتراف
رئیس شورای
شهر تهران
بیست درصد
میزان مرگ و
میر را افزایش
می دهد. یعنی
بطور متوسط
تعداد مردگان
شهر تهران در
روزهای آلوده
از صد و پنجاه
نفر به صد و
هشتاد نفر می
رسد. آلودگی
هوا جان مردم
را می گیرد و
آلوده
کنندگان هوا
قاتلان جان
مردم هستند.
واقعیت به
همین زمختی
است. آلوده
کنندگان هوا
قاتل هستند و
بایستی
محاکمه شوند.
حال
ببینیم
مسئولین در
مورد آلاینده
ها چه می
گویند. آنها وجود
صنایع
آلاینده در
حاشیه شهر
تهران، آمد و
شد نزدیک به
سه میلیون
اتوموبیل و
همین میزان
موتورسیکلت
در شهر تهران،
که بخش اعظم
آنها مستهلک و
آلاینده هوا
هستند، ساخت و
ساز ساختمان
های بلند در
مسیر وزش باد از
غرب به شرق، کمبود
فضای سبز در
شهر، و عدم
وجود سیستم
حمل و نقل
عمومی مورد
نیاز مردم را
از عوامل
آلوده کننده
هوای تهران
اعلام می کنند،
که هرچند درست
هستند ولی همه
این دلایل
نیستند. مثلا
آنها به رشد و
گسترش حاشیه
نشینی و در
نتیجه آن،
افزایش جمعیت
شهرها، به عنوان
یکی از عوامل
آلودگی هوا
اشاره نمی
کنند. آنها هم
چنین به بحران
کم آبی، و رشد
بیابان زائی که
عامل بزرگی در
کوچ ساکنین
روستاها و
شهرهای کوچک
به سوی شهرهای
بزرگ هستند
نیز اشاره ای
نمی کنند.
اجازه
بدهید از بخش
علل و دلایل
این آلودگیها
بگذریم و وارد
این مقوله
بشویم که
جمهوری اسلامی
تا چه حد و
میزانی قصد
مقابله با این
علل را داشته
و یا دارد.
جمهوری
اسلامی به
عنوان یک
حاکمیت نه
تنها
مسئولیتی در
قبال مبارزه
با این آلودگی
ها به عهده
نگرفته و نمی
گیرد، بلکه
خود عامل اصلی
بخش اعظم این
آلودگیهاست.
از صنایع
آلاینده شروع
می کنیم. در
دوره قبلی که
معصومه
ابتکار رئیس سازمان
حفاظت از محیط
زیست بود
اعلام کردند که
تا شعاع صد و
بیست
کیلومتری شهر
تهران صنایع
آلاینده ای
نبایستی باشد.
از آن موقع تا
کنون حداقل ده
سال گذشته
است. و هنوز هم
می گویند که
صنایع یکی از
منابع تولید
آلایندگی در
شهر تهران
هستند.
رفت و
آمد نزدیک به
شش میلیون
اتوموبیل و
موتورسیکلت
که بخش بزرگی
از آنها از
رده خارج هستند،
عامل دیگری
برای آلودگی
هوا هستند.
سیاست نئولیبرالی
رژیم در حوزه
اقتصاد این
معضل را دامن
زده و کماکان
می زند. اولا
بار رکود
اقتصادی را با
اخراج مردم و
کارگران از
دوش خود
برداشته و کارگران
تولیدکننده
را به
مسافرکشهائی
تبدیل می کنند
که برای تامین
هزینه زندگی
مجبور هستند
از صبح تا شب
خیابان های
تهران را با
همین
اتوموبیل ها بالا
و پائین
بروند. اینجا
بخشی از
آلودگی شکل می
گیرد. از سوی دیگر رژیم
صنعت
خودروسازی را
باد می زند و
به اشکال مختلف
فرهنگ
استفاده از خودروی
شخصی را تبلیغ
و حمایت می کند.
مگر همین ماه
گذشته نبود که
وام خرید
اتومبیل را در
رسانه ها
فریاد می
زدند. همزمان
برای تردد
همین
اتومبیلها
سرمایه ملت را
که می توانست
صرف گسترش
شبکه اتوبوس
رانی یا مترو
شود صرف ساخت
خیابانهای
عریض و طویلتر
می کنند و اسمش
را هم می
گذارند
مدرنیزه.
خیابان می
سازند تا
بتوانند
بیشتر
اتوموبیل تولید
کنند. تازه در
همین زمینه هم
زیرساختهای
لازم وجود ندارد.
بطور مثال در
شهر تهران
تنها برای چهل
درصد از
اتوموبیل ها
امکان معاینه
فنی وجود
دارد.
بخش ساخت
و ساز هم که
کاملا دست
حاکمیت و سرمایه
دارانی است که
هریک بنوعی
دستشان در دست
بخشی از
حاکمیت است.
یا در بیت
رهبر لانه
دارند. یا با
سپاه دست
همکاری داده
اند. یا با مجلسیان
نشست و برخاست
دارند. و یا
پول خود را در
قوه قضائیه شستشو
می دهند. می
گوئید نه، به
مصاحبه شهرام
جزایری گوش
کنید که چگونه
با پشت گرمی
قوه قضائیه
پول مردم را
برد و خورد و
خود را طلبکار
مردم نیز می
داند و هم چون
رهبر نیازی
برای
پاسخگوئی به
عوام احساس نمی
کند. هرجا که
زمینی بود و
باغی، مجوز
ساخت دادند، و
برجی جای آن
سر برآورد.
سودآوری ساخت
و سازها به
حدی رسیده که
دیگر حاکمیت
دلش نمی آید
که زمینی که
برای آنها
ارزش طلا دارد
را صرف ایجاد
فضای سبز
کنند. نه تنها
اینکار را نمی
کنند، بلکه
برعکس هر باغ
و باغچه ای را
هم که توانسته
اند محمل
قانونی برایش
درست کنند
تبدیل به برج
کرده اند.
البته برای
خالی نبودن
عریضه کنار
اتوبانها
فضای سبز هم
ایجاد کرده
اند. خود می
گویند که از آن
همه باغ و
باغچه در
شمیرانات
تنها باغ
سعدآباد باقی
مانده است و
دیگر هیچ.
در بحث
گسترش حمل و
نقل عمومی هم
همه چیز لاک
پشتی پیش می
رود. بگذارید
خودمان را گول
نزنیم. هرآنچه
که جمهوری
اسلامی به
عنوان پیشرفت
در گسترش حمل
و نقل عمومی و
فرهنگ سازی در
جهت جلوگیری
از آلودگی هوا
در رسانه های
خود به خورد
مردم می دهد،
اراجیفی بیش
نیستند و تنها
در اختلافات
بین خودشان
مصرف دارد.
اجازه بدهید
با چند مثال
این موضوغ را
توضیح بدهیم.
در بسیاری از
کشورهایی که
سیستم حمل و
نقل عمومی
کارامد و متاسب
با نیازهای
مردم دارند هر
شهروندی می
تواند ساعت
رفت و آمد خود
را برنامه
ریزی کند.
یعنی شما
میدانید که
مثلا ساعت نه
و پانزده
دقیقه اتوبوس
از ایستگاه
نزدیک منزل
شما عبور
خواهد کرد. و
هم چنین می
دانید که این
امر هر نیم
ساعت یکبار
تکرار خواهد
شد. لازمه
اینکار،
داشتن سیستم
آماری دقیق از
تقاضا، وجود
تعداد مورد
نیاز اتوبوس
برای خط مزبور
و ترافیک قابل
قبول است. یا
مثلا در
بسیاری از شهرهای
پرجمعیت
شهرداری برای
شهروندان
امکانی ایجاد
کرده است که
هر شهروندی می
تواند با مبلغ
بسیار کمی دوچرخه
ای را کرایه
کند. یعنی اگر
شما می خواهید
از میدان
آزادی تا
میدان انقلاب
بروید می توانید
در میدان
آزادی این
دوچرخه را
بردارید و در
میدان انقلاب
آنرا پس دهید.
به همین
سادگی. لازمه
اینکار ایجاد
مسیر مخصوص
برای دوچرخه
سواری است.
لازمه اینکار
وجود حق
دوچرخه سواری
برای زنان و
دختران ما هم
است. یا اینکه
در بسیاری از
کشورها برای
شهروندانی که
از اتوموبیل
های برقی که
میزان آلایندگی
آنها صفر است
استفاده می
کنند تسهیلاتی
ایجاد کرده
اند. مثلا
پارکینگ
مجانی، مثلا
شما عوارض راه
پرداخت نمی
کنید، مثلا می
توانید در
بسیاری از
پارکینگ ها و
پمپ بنزین ها
باطری
اتوموبیل خود
را مجانی شارژ
کنید. اما در
جمهوری
اسلامی چگونه
است؟ تا
آنجائی که
بنده حقیر
اطلاع دارد
قیمت یک اتوموبیل
برقی در
کشورمان بیش
از صد و پنجاه
میلیون تومان
است. یعنی
محال ممکن است
که استفاده از
اتوموبیل
برقی را بشود
در سطح گسترده
پیش برد. لابد فکر
می کنید خوب
نقش حاکمیت در
این میانه
چیست؟ کافیست
تنها یک نگاه
کوچک
بیاندازیم به
تسهیلاتی که
مثلا دولت
برای سفر به
کربلا از
بودجه عمومی
هزینه می کند.
این تسهیلات
در مواردی حتی
تا سطح سفر
مجانی هم بوده
است. چه کسانی
پشت این پروژه
امنیتی هستند
ولی نمی خواهند
از آن پروژه
که سلامت مردم
را در پی
خواهد داشت
حمایت کنند؟
آیا ما
حق داریم
چشمان خود را
بر همه آنچه
که جمهوری
اسلامی به
مثابه یک
حاکمیت حق
انجام آنرا
ندارد ولی انجام
می دهد، و
برعکس همه
آنچه که
بایستی انجام دهد
ولی نمی دهد،
ببندیم؟ نه حق
نداریم!
چهارشنبه
۲ دی ۱۳۹۴ برابر
با ۲۳ دسامبر
۲۰۱۵