Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ برابر با  ۱۰ اگوست ۲۰۲۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹  برابر با ۱۰ اگوست ۲۰۲۰
برگی از تاریخ چپ مستقل ـ ۲

برگی از تاریخ چپ مستقل ـ ۲

 

«در نفی اعدام»

 

ا ـ ر     

               

در روزها و هفته‌های اخیر، بحثها و حرکت‌های گسترده‌ای در مخالفت با مجازات  اعدام در ایران به راه افتاده است که همه‌ی آزادی‌خواهان باید از آن‌ استقبال کنند.

 

«در نفی اعدام» عنوان کتابچه‌ای است که «هواداران سازمان وحدت کمونیستی در اروپا» نزدیک به ۳۲ سال پیش در پاییز ۱۳۶۷ منتشر کردند. پیش‌تر،  سازمان وحدت کمونیستی تنها سازمان  چپ بود که علیه اعدام موضع گرفته بود و در رشته مقاله‌هایی در #نشریه‌ی_رهائی در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ لایحه‌ی قصاص و کتاب تحریرالوسیله‌ی منسوب به خمینی را در نشریه‌ی خود مورد نقد و بررسی مشروح قرار داده بود.

 

مدافع باسابقه‌ی حقوق بشر عبدالکریم لاهیجی که پس از انقلاب به اعدام‌ها اعتراض کرده بود، در پی انتشار جزوه‌ی جمعیت حقوقدانان ایران در مخالفت با لایحه‌ی قصاص در سال ۱۳۶۰ تحت تعقیب قرار گرفت و در بهار ۱۳۶۵ نوشته‌ای همه‌جانبه با عنوان «میثاق ملی لغو اعدام» منتشر کرد. خسرو شاکری (زند)، از فعالان منفرد چپ، نیز علیه اعدام مطالبی نوشته و در سال ۱۳۶۴ در بولتن حقوق بشر و «کتاب جمعه‌ها» منتشر کرده بود.

 

بدون تردید، پس از بیش از سه دهه، ایرادهایی را می توان در بعضی از نوشته‌های کتابچه‌ی «در نفی اعدام» یافت، با این یا آن بخش از آن‌ها موافق نبود یا مخالف بود. باز تردیدی نیست که پس از این کتابچه تاکنون صدها مقاله و پژوهش در زمینه‌های مختلف مربوط به مجازات اعدام منتشر شده است. امروزه در میان سازمان‌ها و فعالان کسی را نمی‌توان موافق مجازات اعدام یافت. اما کتابچه‌ی «در نفی اعدام» برای نخستین بار به شیوه‌ای بارز نشان داد که دست‌کم کنش‌گران یک سازمان چپ مستقل نیز چند دهه‌ی پیش به مخالفت با مجازات اعدام برخاسته بودند، درحالی‌که در همان زمان سازمان‌های بزرگی مثل حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت نه تنها با مجازات اعدام مخالفتی نکرده بودند بلکه در مواردی جمهوری اسلامی را به انجام آن تشویق کرده بودند.

 

 

کتابچه‌ی «در نفی اعدام» شش نوشتار،‌ پنج طرح و ‌یک شعر را دربر می‌گیرد. عنوان‌های شش مقاله‌ از این قرار است: سر سخن؛ در نکوهش نیستی / در ستایش زندگی / در نفی اعدام؛ درباره‌ی مجازات اعدام؛ عالمی دیگر بباید ساخت؛ چرا با رژیم جمهوری اسلامی مخالفیم؛ مجازات اعدام (ترجمه‌ی نوشته‌ای از کارل مارکس).

 

در این‌جا دو نوشته‌ی «سرسخن» و «چرا با رژیم جمهوری اسلامی مخالفیم» (تاریخ نگارش نخست: پائیز ۱۳۶۵) از کتابچه‌ی «در نفی اعدام» ارائه می‌شود. نوشته‌های دیگر این مجموعه را می‌توان در پیوند اینترنتی زیر خواند:

http://www.vahdatcommunisti.org/Dar%20nafey%20edam.pdf

********

سر سخن

 

اگر سوسیالیسم نبردی برای آزادی و ساختمان جامعه و جهانی نوین و انسانی است ـ که ما چنین می اندیشیم ـ راه ها و ابزارهای رسیدن به آن و نهادهایی که چنین جامعه ای بر آن استوار بوده و متحقق می شود، نمی تواند غیر انسانی باشد. هدف نمی تواند وسیله را توجیه کند. با ابزارهای غیر انسانی و سرکوبگرانه نمی توان به جامعه ای انسانی و دموکراتیک دست یافت.

برای دگرگونی بنیادین در بینش ها و منش های انسان ستیز و فراگیری بینش و منش انسان گرا که رهایی و همبستگی انسان ها را می جوید و هدف «حل حقیقی تخاصم میان انسان و طبیعت و انسان و انسان» (مارکس ـ دست نوشته های اقتصادی فلسفی) را دنبال می کند، باید به ریشه‌ی سامانه های بینش و منش که مستقل از «نیت های خوب» عمل کرده و هر لحظه به باز تولید شرایطی که حاکمیت مناسبات دیکتاتوری و سرکوبگرانه را ممکن می سازند، دست بٌرد و برای دگرگونی آن مبارزه کرد.

 

ضرورت دامن زدن به بحث در باره‌ی مساله‌ی «اعدام» از این زاویه برای جنبش چپ ایران که هنوز از سنت های استالینیستی نبریده، بسیار لازم است. به ویژه آن که در شرایطی به سر می بریم که رژیم واپسگرا و ضد انسانی جمهوری اسلامی تاکنون هزاران هزار تن را به دست جوخه های اعدام سپرده است و هنوز هم نفیر شوم انتقام از هر گوشه و کنار به گوش می رسد. اکنون این پرسش پیش می آید که:

آیا در جامعه‌ی آرمانی‌ای که جنبش چپ ایران برای رسیدن به آن پیکار می کند، جوخه های اعدام ـ البته با توجیه دیگری ـ همچنان ابزار حفظ حاکمیت باقی مانده و به انجام «وظیفه های انقلابی» ادامه خواهند داد و یا این که تیغ جلاد و بینشی که آن را به حرکت در می آورد، یک بار برای همیشه به زباله دان تاریح پرتاب خواهند شد؟ به زبان دیگر، آیا چپ ایران با الهام از آموزش های انسان گرایانه ـ آزاد منشانه‌ی مارکسیستی (هومانیسم مارکسیستی) به نفی اعدام خواهد پرداخت و یا این که با وفاداری به سنت های استالینیستی و قصاص‌طلبانه، مجازات اعدام را جاودانه کرده و وسیله‌ی بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نخواهد یافت؟ این پرسشی است که چگونگی پاسخ به آن در شکل گیری سرنوشت آینده‌ی چپ ایران، نقشی مهم بازی خواهد کرد.

 

آن چه در این دفتر آمده است، نوشتارهایی هستند که برای بحث درونی مجموعه‌ی «هواداران سازمان وحدت کمونیستی در اروپا» فراهم آمده و پیش‌تر در نشریه های داخلی مجموعه به چاپ رسیده بودند. انتشار بیرونی آن ها را برای دامن زدن به این بحث در جنبش چپ ایران ضروری می بینیم. درج بخش نخست مقاله «چرا با رژیم جمهوری اسلامی مخالفیم» (نوشته‌ی یکی از رفقای مجموعه) برای نشان دادن زاویه‌ی کلی حرکت ما و همچنین چاپ مقاله ای از مارکس را ـ که از متن آلمانی ترجمه و با متن انگلیسی آن مطابقت داده شده است برای روشن تر شدن بحث سودمند دانستیم.

 

پاییز ۱۳۶۷ـ ۱۹۸۸

هواداران سازمان وحدت کمونیستی در اروپا

.........................................................

چرا با جمهوری اسلامی مخالفیم و ...

 

سوالی‌ست به ظاهر بسیار ساده با جوابی به همان سادگی. چرا که اگر همه جنایات رژیم از ترکمن صحرا گرفته تا کردستان و از آذربایجان گرفته تا بلوچستان و خوزستان را نادیده بگیریم ـ که نمی‌توانیم بگیریم ـ تنها ریختن خون عزیزانی همچون سعید سلطان‌پور و شکرالله پاک‌نژاد و ... کافی بود تا مخالف آشتی‌ناپذیر این رژیم باشیم. ولی زمانی که این سوال به این شکل طرح شد، تنها پرداختن به این ظاهر ساده‌ی سوال، مد نظر نبود، چه جواب از قبل روشن بود و احتیاجی به دامن زدن به بحث و برگزاری سمینار نداشتیم. بنا بر این در این‌جا می‌خواهیم به عمق مساله توجه کنیم، دیدگاه‌های خود را به محک قضاوت گذاشته و به توصیف جوهر اصلی تفکرمان بپردازیم. و در این میانه اگر هم‌خوانی‌هایی در نظرات وجود داشت، در مادیت بخشیدن به آن ضمن یک حرکت مبارزاتی در جهت ایجاد جامعه‌ای انسانی کوشا باشیم.

 

مخالفت ما با رژیم اسلامی حاکم بر ایران از سه پایه اساسی انجام می‌گیرد:

یکم، از پایه دفاع از موجودیت، حیثیت و شرف موجودی تاریخی به نام انسان. ما به انسانی ایمان داریم که سازنده‌ی خویش و تاریخ خویش است. مساله‌ی ما انسانی است که در طول نبرد تاریخی‌اش برای دستیابی به کمال یعنی وحدت با همنوع خویش و طبیعت هنوز از پای ننشسته است. ما از انسان به عنوان شخصیتی مستقل صحبت می‌کنیم که برای رهائی از اجبارهای معنوی و اقتصادی و در جهت تحقق کامل فردیت خویش در سامانه‌ی یک زندگی و حرکت جمعی، هدف رسیدن به جامعه‌ای انسانی را پیش رو دارد. باور به چنین انسانی، باور به قابلیت‌ها و ارزش‌های به‌وجود آورده در طول موجودیت تاریخی‌اش، پیش شرط حرکت و مبارزه اجتماعی ماست. در مقابل رژیم جمهوری اسلامی شمشیر دو سر را از نیام بربریت بیرون کشیده تا به خیال خود اثر هر چه انسان و انسانیت است از روی زمین پاک کند. برای رژیم نه تنها نابودی هزاران هزار افراد جامعه در جبهه‌های جنگ و جوخه‌های اعدام مساله‌ای نیست، حتی «نعمت الهی» هم هست. بلکه او می‌خواهد شخصیت و حیثیت تاریخی انسان را خُرد کند. انسان‌ها عناصر گله‌ای هستند که با نی‌لبک فقیه گله‌بان باید سر به زیر بیاندازند و به چرای جیره‌ی علف خود مشغول باشند.

 

رژیم اسلامی وعده‌ی سعادت و خوشبختی، خنده و ترانه را برای دنیای دیگر می‌دهد که نهرهای عسل در آن روانند و حوریان بهشتی مومنین را نوازش می‌کنند! پس باید در این دنیا بال‌های خفاش مرگ هر چه سیاه‌تر و وسیع‌تر بر زندگی آدمیان سایه گسترد و زندگی هر لحظه به جوخه‌های اعدام سپرده شود.

 

خلاصه کنیم ما انسان‌گرا و پیام آور زندگی هستیم، جمهوری اسلامی دشمن انسان و پیام آور مرگ است.

 

  دوم، از پایه‌ی دفاع از آزادی و حقوق دموکراتیک: برای چپ مستقل ایران آزادی وسیله‌ای نیست که گویا می‌خواهد توسط آن به «اهداف عالیه» دست یابد و زمانی که به قدرت رسید، آزادی را هم در مسلخ اهداف عالیه قربانی کند. برای چپ مستقل ایران، آزادی اصل اساسی هدفی است که برای رسیدن به آن مبارزه می‌کند. انسانی که می‌خواهد وظیفه‌ی تاریخی عظیم، یعنی غلبه بر موانع اجتماعی عبور از « پیش تاریخ انسان» و قدم گذاشتن به جامعه‌ی انسانی را انجام دهد، باید از همه بندهایی که مانع شکوفایی فردی و تحول اجتماعی هستند، آزاد باشند. کسانی که سوسیالیسم را بدون آزادی‌های سیاسی می‌خواهند، کسانی که سوسیالیسم‌شان با دیکتاتوری سلطنتی و جمهوری اسلامی تنها این تفاوت را دارد که نمایندگان طبقه‌ی کارگر در قدرت هستند، کسانی که سوسیالیسم‌شان اعدام و سانسور و تفتیش عقاید در دستور روز است، نشان می‌دهند که «سوسیالیسم‌شان» با دنیای انسان‌گرا و شکوفایی که مارکسیسم از آن صحبت می‌کند هیچ گونه قرابتی ندارد. سوسیالیسم بدون آزادی قبرستانی است که به قول نشریه‌ی رهائی، مردگانش برای فرار از آن اقدام به خودکشی خواهند کرد.

 

  با توجه به نکات فوق و با توجه به جایگاهی که احترام به آزادی در سامانه‌ی تفکری ما دارد، بسیار مسلم می‌نماید که با رژیم آزادی‌کشی که موجودیتش توهین به آزادی است با رژیم ددمنشی که هر قدمش لگدمال کردن حقوق دموکراتیک است مخالف باشیم.

 

سوم، از دیدگاه چپ: عده‌ای از متفکرین لیبرال بورژوازی کوشش می‌کنند نقد مارکسیست‌ها به حقوق بشر را در همان قالبی بریزند که دشمنی توتالیتاریست‌ها، فاشیست‌ها و غیره با حقوق بشر در آن جوش می‌خورد و متاسفانه هستند به اصطلاح مارکسیست‌هایی که با گفتار و کردار خود به هیزم این آتش می‌افزایند. این کوشش برای موثر بودن مجبور است دو واقعیت را مخدوش کند:

 

اول، این واقعیت را که مارکسیست‌های واقعی همان‌طور که زندگی خود مارکس نشان می‌دهد، همیشه پیش‌قراول مبارزه برای آزادی و در جهت کسب آزادی‌های سیاسی بوده‌اند. در این باره سخن بسیار می‌توان گفت. در این‌جا تنها به نقل  یک عبارت از مارکس اکتفا می‌کنیم. مارکس می‌نویسد:

 

«بدون آزادی مطبوعات، آزادی‌های دیگر توهم است... هریک از وجوه آزادی شرط وجود سایر آزادی‌هاست و اگر آزادی در یک مورد زیر سوال برود، آزادی در کل نفی می‌شود ... آ‌‌‌‌‌نوقت است که آزادی استثناء است و نبود آزادی قاعده».

  (مباحثات در باره‌ی آزادی مطبوعات)

 

مارکس به کرات بر این رهنمود اساسی در رابطه با سایر آزادی‌ها نیز تاکید می‌کند.

 

دوم، مخدوش کردن واقعیت نقد مارکسیستی که در حقیقت نقد ریشه‌ی مناسبات سرمایه‌داری است. اگر جمله‌ی اول بیانیه‌ی حقوق بشر که می‌گوید همه انسان‌ها آزاد متولد شده‌اند به نسبت زمانی که اگر کودکی در خانواده برده‌ای متولد می‌شد، اتوماتیک‌وار برده بود قدمی تاریخی به جلو است، ولی بیان واقعیت دنیای سرمایه‌داری نیست. اگر دنیای سرمایه‌داری امروز را یک پدیده‌ی واحد جهانی بدانیم که وجود کشورهای ثروتمند و کشورهای فقیر لازم و ملزوم و بخش‌های مختلف این پیکره‌ی واحد هستند و اگر اطلاع داشته باشیم که هر روز قطب ثروتمند، ثروتمندتر و قطب فقیر، فقیرتر می‌شود و اگر بدانیم که روزانه ده‌ها هزار کودک در این جهان سرمایه‌داری از گرسنگی می‌میرند، آن‌وقت باید اذعان کنیم که کودک سیاه‌پوستی که در اردوگاه گرسنگان در ساحل عاج متولد می‌شود، آزاد نیست. بندهای شرایط مادی و اجتماعی که والدین کودک را به اردوگاه کشانده از همان اولین ضربان زندگی دست و پای کودک را نیز بسته‌اند.

 

اگر بند 7 بیانیه‌ی حقوق بشر که می‌گوید همه‌ی انسان‌ها در مقابل قانون برابر هستند، به نسبت زمانی که بخش‌های کوچکی از جامعه و یا مردان از مزایای استفاده از قانون و حقوق قانونی بهره‌مند بودند قدمی به جلوست، ولی باز این واقعیت را بیان نمی‌کند که برابری افراد در مقابل قانون زمانی معنای واقعی پیدا می‌کند که این افراد در موقعیت اجتماعی برابر باشند. برای کسی که خواندن و نوشتن نمی‌داند و در موقعیتی هم نیست که امکان آموختن داشته باشد، قانون آزادی مطبوعات حرف نامفهومی بیش نیست و بالاخره زمانی که حق مالکیت خصوصی به رسمیت شناخته می‌شود، به جاودانی شدن تناسب غیر انسانی موجود بین افراد جامعه‌ی بشری، به جاودانی شدن مناسبات طبقاتی و استثمار فرد از فرد و در یک کلام به جاودانی شدن مناسبات سرمایه‌داری صحه گذاشته می‌شود.

 

با توجه به نکات فوق، نقد مارکسیستیِ دموکراسی بورژوازی به معنای نفی دموکراسی نیست، بلکه نقد مثبت به آن برای چیره شدن بر مناسبات سرمایه‌داری و برداشتن این مانع تاریخی شکوفایی بشریت می‌باشد. این نقد از زاویه‌ی مخالفت با آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک انجام نمی‌گیرد، بلکه می‌خواهد کمبود اساسی دموکراسی بورژوازی یعنی نبود موقعیت اجتماعی برابر افراد، به عبارت دیگر موقعیت برابر افراد در جایگاه تولید را که این دموکراسی قادر به رفع آن نیست روشن کند. طبیعی است که این زاویه‌ی نقد خوشایند متفکرین مذکور نباشد و برای نجات سرمایه‌داری به وارونه جلوه دادن نقد مارکسیست‌ها بپردازند.

 

ممکن است این سوال پیش بیاید که توضیحات بالا به بحث چه ربطی دارد و اصلا حقوق بشر و دموکراسی کجا و رژیم جمهوری اسلامی کجا. این‌که حقوق بشر کجا و رژیم جمهوری اسلامی کجا را در صفحات پیشین توضیح داده‌ایم. در این قسمت می‌خواستیم زاویه‌ی مخالفت‌مان را با رژیم از زاویه‌ی مخالفت با اساس مناسبات استثمارگرایانه‌ی سرمایه‌داری نشان دهیم. در باره‌ی این‌که رژیم جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و معیارهای قرون وسطائی‌اش چقدر با معیارهای یک جامعه سرمایه‌داری خوانائی دارد، می‌توان صحبت بسیار کرد و می‌توان اختلاف نظر داشت. ولی در نکته‌ای که فکر می‌کنم اختلاف نظری وجود نداشته باشد اینست که جامعه امروز ایران جامعه‌ای استوار بر نظام طبقاتی سرمایه‌داری و حاکمیت مناسبات مالکیت و تولید سرمایه‌دارانه و استثمار فرد از فرد می‌باشد و رژیم جمهوری اسلامی با همه‌ی اعمال ماقبل سرمایه‌داری‌اش حافظ این نظام است. مخالفت چپ با این رژیم بر عکس نیروهای اجتماعی دیگر از زاویه‌ی نقد سرمایه‌داری نیز انجام می‌گیرد.

نویسنده: ک

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©