صمد
بهرنگی،
الگویی
که فراموش نمیشود
جعفر
ابراهیمی
تاریخ
انتشار:
شهریور ۱۳۹۲
بخش
اول : جاودانه
ارس
۹
شهريور ۱۳۴۷صمد
بهرنگی در ارس
جاودانه شد.
بسیاری او را،
که تحت نظر و
مراقبت ساواک
بود، شهید
خواندند تا
نماد مبارزه
با فقر و بیسوادی،
نماد مبارزه
با دیکتاتوری
و شاه هم باشد.
چند سال بعد
رفقا، همفکران
و دوستدارانش
با ایستادن در
برابر جوخههای
اعدام و لبخند
به مرگ، تور
اختناق حاکم
را از هم
گسستند تا
ماهی قرمز صمد
راهی به دریا
بیابد. او یکی
از چهرههای
تأثیرگذار
نیمقرن اخیر
ِتحولات
اجتماعی
ایران است، تا
جایی که هیچ
انسان منصف و
انقلابی نمیتواند
نقش بیبدیل
صمد بهرنگی در
تاریخ معاصر
ایران را نادیده
بگیرد.
صمد بهعنوان
یک معلم آگاه
و مؤمن به
انقلاب
مخالفت خود با
مناسبات
نابرابر
اجتماعی و
اقتصادی مبتنی
بر نظام
سرمایهداری
را از محیط
زندگی و کار
خویش آغاز میکند.
تبعیض و
نابرابری
مستتر در نظام
آموزشی را
عریان میکند
و محتوای
آموزشی،
سلسلهمراتب
بوروکراتیک،
نابرابری در
برخورداری از
امکانات
آموزشی، ستم
فرهنگی به
ملیتها و
اقوام را
موردنقد قرار
میدهد و در
یککلام نظام
آموزشی مسلط
را به چالش میکشد.
تا نابرابری در
ساختار
اقتصادی را
نشان دهد. او
برای رسیدن به
اهدافش از هیچ
تلاشی كوتاهي
نميكند.
داستان و قصه
مینویسد تا
راوی قصه برای
کودکان محروم
باشد. ساختار
و مناسبات
نظام آموزشی
را مورد
کندوکاو قرار
میدهد، کتابها
و اشعار فارسی
را به ترکی
ترجمه میکند،
با رفقا و مخالفان
رژیم ارتباط
مستمر برقرار
میکند و از
همین رو صمد
به خاطر حضور
فعالش در عرصههای
مختلف بهعنوان
یک انقلابی،
معلم، داستاننویس،
نظریهپرداز
مسائل آموزشی
و جامعهشناس
مطرح میشود.
در
مقابل
مخالفان صمد
به بهانههای
مختلف میکوشند
با نادیده
گرفتن زندگی صمد
که به قول
غلامحسین
ساعدی[i][i]
شاهکار اوست
با طرح مسائلی
چون نحوهی
مرگ صمد و به
بهانهی
اسطورهزدایی
از عرصهی
اجتماعی او را
به حاشیه
برانند و با
استناد به این
موضوع که مرگ
صمد اتفاقی
بوده و ساواک در
آن نقشی
نداشته است
شروع به حمله
به افکارش می¬کنند
و اندیشههای
او را حامل
خشونت می¬دانند
و درنهایت
داستانهایش
را فاقد تکنیک
معرفی می¬کنند. این
در حالی است
که صمد مستقل
از نحوه رویاروییاش
با مرگ، در
زمان حیات با
مرگ به شیوهای
آگاهانه و
انقلابی
تعیین تکلیف
نموده است.[ii][ii]
مبلغان ساواک
و تطهیر
کنندگان دیکتاتوری
درگذشته و
امروز،
داستاننویسان
کوچکی که در
سایهی
توانمندی صمد
دیده نمیشوند،
روشنفکرانی
که میخواهند
نویسندگی را
با اسطورهزدایی
از صمد شروع
کنند، برخی
نویسندگان نق
زن ِهمیشه
مخالف خوان،
انقلابیون
پشیمانی که دیگر
انقلاب را
دوست ندارند و
چریکهای کراواتی
شده، در کنار
صاحبان
سرمایه و قدرت
و کسانی که
آموزشوپرورش
رام کننده را
دوست دارند و
ستایش می¬کنند و ... همه
در این صف
قرار دارند و
می¬کوشند
با مسکوت
گذاشتن، به
حاشیه بردن و
مخالفت با
اندیشههای
صمد بهرنگی،
جامعهی
ایران امروز
را بهصورت
عام و عرصهی
آموزشی را بهصورت
خاص از یک
الگوی بیبدیل
محروم نمایند.
اگر
عمق و ژرفای
اندیشهی صمد
روزی در سایهی
اسطورهسازی
نسلی از
روشنفکران و
نویسندگان در
حاشیه ماند و
به محاق رفت
امروز نیز او
قربانی اسطوره¬زدایی است. در
سایهی این
اسطوره¬زدایی،
این جامعهی
معلمان است که
از وجود یک
الگوی مترقی
در عرصهی
آموزشی محروم
می¬گردد.
در یک چنین
شرایطی
بازخوانی و
واکاوی آثار
وزندگی صمد
بهرنگی و
تئوریزه کردن
اندیشههایش
در فضای
اجتماعی
امروز بهخصوص
در عرصهی
آموزشی اهمیت
و ضرورت پیدا
می¬کند.
نگارنده
معتقد است این
احساس نیاز یک
ایدهی ذهنی
یا یک حس
نوستالژیک
نیست، بلکه با
بررسی مسائل
اجتماعی و
نابرابریهای
امروز جامعه
ایران بهصورت
عام و ساختار
نظام آموزشی
بهصورت خاص
میتوان بهضرورت
و اهمیت این
موضوع پی برد.
بخش
دوم : ضرورت
بازخوانی و
واکاوی
اندیشه¬های
صمد بهرنگی در
عرصهی آموزش
در
پاسخ به چرایی
اهمیت و ضرورت
بازخوانی اندیشههای
صمد بهرنگی
باید بر این
نکته تأکید
نمود که بهرغم
تغییر و تحول
در ساختار
جامعه و
پیچیده شدن
مناسبات،
مشابهتهایی
بین زمینههای
شکلگیری
اندیشههای
صمد بهرنگی با
ساختار
اجتماعی
امروز دیده میشود.
ایدهی اصلی
این نوشته بر
این فرض مبتنی
است که ساختار
عینی و مادی
اندیشههای
صمد بهرنگی در
جامعهی
امروز ایران
بهخصوص در
عرصهی
آموزشی که
نمود عینیاش
در نابرابری و
در برخورداری
از امکانات و
فرصتها در
امر آموزش است
، همچنان
پابرجاست. لذا
ضروری است این
ساختار اقتصادی
و اجتماعی
مورد واکاوی
قرار گیرد که این
مسئله تحقیق و
پژوهش جدی میطلبد
و این نوشته
تنها در پی
پرداختن به
سرفصلها، آنهم
در عرصهی
آموزشی و نه
کلیه وجوه
اندیشههای
صمد بهرنگی
است.
در ضمن
پیش از نقد و
بررسی آثار
صمد بهرنگی باید
برای خود مشخص
نماییم که
کدام وجه صمد
مدنظر ماست و
با کدام تعریف
و معیار وی را
یک جامعهشناس
و نظریهپرداز
آموزشی تلقی
مینماییم؟
نگارنده
معتقد است صمد
با نگاه و معیار
آکادمیک یک
جامعهشناس
نیست. او مدرک
دانشگاهی
مرتبط با
جامعهشناسی
ندارد و صاحب
مقالات علمی و
سخنرانیهای
آکادمیک در
این زمینه
نیست. اندیشههای
او نیز به
مذاق بسیاری
از آکادمیسینها
و بهاصطلاح
جامعهشناسان
که در پی
توجیه و حفظ
شرایط
موجودند خوش
نمیآید. اما
از منظری دیگر
او یک جامعهشناس
متبحر است.
نگاه
موشکافانه و
انتقادی صمد
به خاطر زیستن
در بین تودهها
و تشخیص مهمترین
واصلیترین
تضاد جامعهای
که به خاطر
ورود به عرصهی
سرمایهداری
وابسته تمام
زیروبمش در
حال تحول و
دگرگونی به
سود صاحبان
سرمایه و قدرت
است او را در جایگاه
یک جامعهشناس
تیزبین معتقد
به تغییرات
بنیادین قرار میدهد.
صمد معضلات
جامعهی خود،
بهخصوص در عرصهی
فرهنگ و آموزش
را بهتر از
بسیاری از
صاحبان کرسی
جامعهشناسی
درگذشته و حال
می¬شناسد.
و به خاطر
همین، هیاهوی
انقلاب سفید و
سپاه دانش و
رهیافتهای
آمریکایی
آموزش، که تحت
هدایت موسسه
فرانکلین در
مدارس و مراکز
تربیتمعلم
تدریس ،
تئوریزه میشوند،
برایش جذابیتی
ندارد و او را
به سمت نقد
سیاستهای
آموزشی می¬کشاند و در
نقد سیستم
موجود است که
صمد با نوشتن
کتاب کندوکاو
در مسائل
تعلیم و تربیت
ایران وجه
دیگری از خود
را بروز میدهد.
بهرنگی
در مقالات و
کتاب
ِکندوکاو در
قامت یک نظریهپرداز
آموزشی ظاهر
می¬شود و
با اتکا به
بینش عمیق خود
ضمن حمله به
سیستم آموزشی موجود،
به سه اصل مهم
بهعنوان
بنیاد تفکر
آموزش مترقی
در قالب آموزش
غیرمتمرکز،
هماهنگ کردن
آموزش با
نیازهای کودکان
در هر منطقه و
توجه به زبان
مادری در برنامههای
آموزشی[iii][iii]
اشاره مینماید.
با این تفسیر
اگر او نظریهپرداز
آکادمیک
نباشد، معلمی
است که بیش از
هر متخصص و
کارشناس
مسئلهآموزشی
و تربیتی، به
مسئله و
معضلات آموزش
در ایران مسلط
است.
از
سویی صمد
اسطوره و
افسانه نیست
او محصول شرایط
عینی و تاریخی
زمان خویش است
که با درایت،
تلاش و ایمان
به تغییر و
ایجاد جهانی
بهتر خود و
اندیشههایش
را در تاریخ
ثبت میکند.
با این نگاه
واقعی و عینی
و بهدوراز
احساسات است
که میشود از
اندیشههای
او رهتوشه
فردا برداشت.
و به ضرورتهای
بازخوانی
اندیشه و
کاربستش پی
برد.
مسئله
نابرابری و
فقر بیشک
اصلیترین
تضاد در مرکز
ثقل اندیشه وزندگی
صمد بهرنگی
است. تضادی که
حول استثمار محرومان
و طبقات تحت
ستم شکل میگیرد
و بهوسیله
حاکمیت مستبد
تثبیت میشود
و در نظام
آموزشی
بازتولید می¬گردد این
ایده در آثار
صمد و جهتگیری
سیاسیاش
کاملاً روشن
است. و نیازی
به توضیح
ندارد. به
عبارتی مسئلهی
اصلی صمد
نابرابری در
عرصههای
مختلف
اجتماعی است
که ریشهی
اقتصادی دارد.
نابرابری که
در عرصهی
آموزشی در
محیط کار صمد
عینی و قابلدرک
است. این
مسئلهی
کانونی
تاکنون حلنشده
است. امروز
نيز شکاف
طبقاتی،
تبعیض در عرصههای
مختلف
اجتماعی و
برخورداری
نابرابر در امکانات،
خدمات، ثروت و
قدرت در جامعه
بيش از گذشته مشهود
است. صمد در
نقد سیستم
موجود درگذر
مداوم از تضاد
اصلی زمان خود
به سطوح
روبنایی مانند
نظام آموزشی
است و
نابرابری
موجود در
ساختار
آموزشی را در
خلأ و جدای از
شرایط
اقتصادی مورد
تجزیهوتحلیل
قرار نمیدهد.
بخش
سوم : تیپ
شناسی معلمان
بازخوانی
کتاب
کندوکاو... به
ما این فرصت
را میدهد که
با توجه به
دغدغههای
دیروز صمد،
ساختار امروز
نظام آموزشی
را موردبررسی
انتقادی قرار
دهیم.
از
سرفصلهای
کتاب صمد میتوان
به محورهای
زیر اشاره
نمود.
الف-
پایگاه
طبقاتی
معلمان : صمد در
کندوکاوهايش
دو تیپ از
معلمان را
موردنقد و بررسی
قرار میدهد
معلمانی که
"حکم کیمیا"
دارند و
معلمانی که
"قطعه گوشت
مرده"[iv][iv]محسوب میشوند.
معلم کیمیای
بهرنگی کسی
است که کار
معلمی را از
روی اجبار، به
خاطر بیکاری و
عدم قبولی در
کنکور قبول
نکرده است.
معلمی است که
خودکار و
ماشینوار
عمل نمیکند و
کارش مانند
میرزاها و
ملاباجیهای
مکتبی
انباشتن ذهن
نیست. بادمجان
دور قاب چین و
متملق نیست و
کارش را از
روی علاقه و
استعداد و با
برنامه انجام
میدهد و نسبت
به مسائل
پیرامونش
حساس است. در
مقابل صمد در
بخش پایانی
کتابش تیپی از
معلمان را
معرفی میکند
که در اجتماع
زندگی شهری و
متأثر از سبک
زندگی طبقهی
متوسط همچون
قطعه¬ی بزرگی از
گوشت مرده
است، منفعل و
آسانطلب است
و اوقات فراغت
خود و خانوادهاش
را با دیدن
فیلمها و
داستانهای
عشقی سپری میکند
رادیو و
موسیقی تنها
سرگرمش میکند،
و نوع مذهبیاش
عقبمانده
است و در
تربیت
فرزندان
گرایش به
طبقات اشرافیتر
و بالاتر
دارند.
تحلیل
فوق از پایگاه
طبقاتی
معلمان مربوط
به حدود 50 سال
اخیر است. در
طی این سالها
نظریات
متنوعی در
مورد طبقه
ظهور و بروز
نموده است.[v][v]
در تحلیل صمد
معلم تیپ
"قطعه گوشت
مرده" با آن دسته از
معلمان امروز
همخوانی دارد
که به خاطر عدم
برخورداری از
تحلیل درست
نسبت به
پایگاه طبقاتی
خود و با
برچسب طبقه
متوسط در
ساختار طبقاتی
جامعه ایران
در وضعیت مبهم
و متناقضی به
سر میبرند از
یکسو بهواسطه
ارتباط با
کارِ مزدی به لحاظ
عینی در
موقعیت طبقه
کارگر قرار
دارند و از
سویی با شاخصها
و پارامترهای
کمی و کیفی
تولید و تبلیغشده
از سوی
کارگزاران
فرهنگی
مناسبات
بازار و
سرمایه، خود
را در موقعیت
طبقهی متوسط
در ایران تصور
میکنند طبقهی
متوسطی که خود
به لحاظ روند
تکامل
مناسبات سرمایهداری
در ایران
بیشتر یک طبقهی
متوهم و متوقع
است تا متوسط.
متوهم به لحاظ
عدم
برخورداری از
شرایط عینی
طبقهی متوسط
در ایران و
متوقع به خاطر
طلبکاری که نسبت
به طبقات
فرودست، منجمله
طبقه کارگر،
دارد و در افق
ذهنیاتش، برای
خود جایگاه
هژمونیک قائل
است. با این
اوصاف این بخش
از "تیکه گوشت
مرده" به قول
صمد بهرنگی به
دنبال
الگوبرداری و
سبک زندگی طبقهای
است که خود
متوسط نیست.
در
چنین شرایطی
حضور و ظهور
معلمان "حکم
کیمیا"ی
بهرنگی در
جامعهی
امروز ایران
ضرورت و اهمیت
پیدا می¬کند،
معلمانی که با
تمام مشکلات و
ستمی که به
آنان روا میشود،
کار خود را به
نحو احسن
انجام میدهند.
چون در کودکی
تنبیهشدهاند،
کودکان را
تنبیه نمیکنند؛
اگر بهاجبار
شغل دومی
اختیار کردهاند،
دلال و بازاری
مسلک نشدهاند
و در حد توان
به نابرابریها
اعتراض میکنند؛
مسئله آموزش
را محدود به
حقوق خود نمیدانند،
تملق نمیگویند
و حداقل در
رشته و درس
خود مطالعه میکنند
و آموزش را
محدود به طرح
درس رسمی نمیکنند
و مطالبات خود
را در پیوند
با دانشآموزان
و خواسته¬های
سایر طبقات
فرودست جامعه
مورد پیگیری
قرار میدهند
و ...
متأسفانه
این تیپ معلمها
به قول صمد
"حکم کیمیا"
رادارند،
معلمانی که بهواسطه
درک عینی از
موقعیت
طبقاتی خود
متوهم نشدهاند
و گمان نمیکنند
که ارتقای
طبقاتی
پیداکرده و
طبقه متوسط
شدهاند. آنان
به کودکانشان
ضمن موفقیت
تحصیلی درس
انسانیت میدهند
و تربیت و
آموزش دانش¬آموزان را نه
بر مبنای
رقابت و تقویت
حس خودخواهی،
حسادت و فردیت
افسارگسیخته
که بر همدلی و
مشارکت و
همیاری قرار
میدهند. آنان
درک درستی از
شرایط و
پایگاه طبقاتی
خود و مناسبات
استثماری
حاکم بر نظام
آموزشی دارند
و این درک
صحیح بر
مسئولیتپذیری
و تعهد آنان
برای تغییر
مناسبات
نابرابر میافزاید.
بخش
چهارم : نقدی
بر ساختار
نظام آموزشی
ب-
محتوا و
فنّاوری
آموزشی : صمد
بهرنگی در قسمتهای
مختلف کتاب
کندوکاو... بهنقد
محتوا و ابزار
آموزشی و
توزیع
ناعادلانه امکانات
آموزشی اشاره
و تأکید می¬¬کند که
محتوای دروس
با واقعیات
مادی و عینی
زندگی دانشآموزان
بهخصوص در
روستاها و
مناطق محروم
همخوانی ندارد
و مؤلفان کتاب¬های درسی را
متهم می¬کند که
بدون توجه به
واقعیت¬ها و
با توجه به
ایدهها و
ذهنیات و
معیارهای خود
محتوای دروس
را تدوین می¬کنند.
این عدم
همخوانی موجب
میشود
یاددهی و
یادگیری این
دروس در
مناطقی مانند
آذربایجان
سختتر گردد،
آنجا که وی مینویسد
«کودک چیزهای
عینی را
زودباور میکند
و یاد میگیرد.
وقتی مدرسه دو
اتاقی کاهگلی
ده خودش جلو
چشم است، چه
طوری باور کند
که مدرسه
غیرازاین میشود».[vi][vi] در اینجا
صمد بر
نابرابری
توزیع
امکانات
تأکید میکند
و بر فنّاوری
آموزشی و
آموزشوپرورش
نوین که در حد
و اندازهی
بخشنامه
متوقف میشود،
میتازد.
در
آموزشوپرورش
امروز که به
اتکای اسناد
رنگارنگ مانند
سند تحول[vii][vii] در پی نوین
شدن صوری است،
عدم همخوانی
محتوای
آموزشی با واقعیات
و نیازهای
زندگی دانش
آموزان یک معضل
اساسی است.
ادامهی
برنامهها و
الگوهای
آموزش مبتنی
بر نظریات
رفتارگرایی،که
یادگار موسسه
فرانکلین
است،ِ موردانتقاد
صمد قرار ميگيرد
كه در راستای
انباشت دانش
غیرکاربردی از
دانشآموزان،
موجودی میسازد
که فقط در پی حفظیات
و یادگیری
تکنیک تستزنی
است، یادگیری
خلاق و
مشارکتی جایی
در محتوا و
شیوه آموزشی
ندارند. ضمن
اینکه در
مناطق غیرفارسیزبان
همچنان آموزش
و یادگیری
محتوای دروس
کاری سخت و
طاقت فرساست.
در مورد توزیع
عادلانه امکانات
سختافزاری و
نرمافزاری
آموزشی اگر از
وجود مدارس
کپری، که هر
دوره توسط
وزیر وقت تکذیب
میشوند،
بگذریم،
حوادث
آذربایجان در
سال تحصیلی
گذشته، خود
نمونهای از
توزیع
نابرابر این
امکانات بود.
درحالیکه
کلاس کودکان
روستاهای
زلزلهزده در
اهر به خاطر
عدم تجهیز
مدرسه و سرما
تا مرز تعطیلی
سالانه پیش
رفتند،
کودکان
روستای شینآباد
در آتش
تجهیزات
غیراستاندارد
سوختند.
ج-
ساختار
بوروکراتیک
نظام آموزشی :
صمد در بخش
بازرسی و
انواع و اقسام
آن در کتاب
کندوکاو ضمن
اینکه بر صوری
بودن بازرسی و
نقش بازرس تأکید
میکند، بهنقد
ساختار
بوروکراتیک
نظام آموزشی
میپردازد.
وظیفهی
دستگاه
بوروکراتیک
در نظام
آموزشی
ِموردانتقاد
صمد، تولید
بخشنامه¬هایی
است که در
همان سیستم
ضمانت اجرایی
ندارد و
پیگیری آن نیز
صوری و بدون
پشتوانه است.
در چنین
ساختاری هرکس
بیسوادتر و
بیمایهتر
است،
مسئولیتی هم
در سیستم
آموزشی دارد و
بازرس و مسئول
ِارزشیابی
كسي است که از
آن سررشتهای
ندارد. بیآنکه
مشخص شود
ارزیاب چگونه
صلاحیت نظارت
بر امور را به
دست آورده
است، سرنخ مهمترین
مسائل نیز در
دست این قماش
است. در طی 50 سال اخیر
ساختار آموزشوپرورش
بیشک در یکچیز
ثبات داشته
است: حفظ شئون
بوروکراتیک.
آموزشوپرورش
نوینی که در
سایه سند تحول
تبلیغ میشود،
چیزی جز ادامهی
منطقی ساختار
بوروکراتیک
مبتنی بر
آموزشوپرورش
بخشنامهای
نیست.
در این
ساختار تنها
عقلانیت
بوروکراتیک
معنا دارد و
در سایهی
چنین
عقلانیتی است
که بی¬توجه
به پایههای
مادی و عینی
نظام آموزشی
میتوان بهیکباره
سیستم آموزشی
را تغییر داد
و پیشدانشگاهی
را حذف نمود و
به سیستم 40 سال
پیش رجوع نمود
و نامش را
نظام 6، 3،3 نهاد.
تحفهای که
معلوم نیست در
دولت موسوم به
تدبیر و امید
که همهی
تدبیرش برای
احیای بخش
خصوصی است،
چگونه عملیاتی
خواهد شد. از
این مسئله که
بگذریم نگاهی
به سیستم
ارزشیابی
معلمان و شاخصها
و محورهای
ارزشیابی و
موقعیت
ارزیاب و سلسلهمراتب
بوروکراتیک
آن نشان میدهد
که ساختار
نظام آموزشی
در ایران تا
چه اندازه
غیرقابل
انعطاف است.
د-
تنبیه بدنی :
صمد در کتابش
مسئله تنبیه
بدنی و زمینههای
اجتماعیاش
را موردنقد و
بررسی قرار میدهد
و معتقد است
باوجود زمینه¬های اجتماعی
خشونت در
خانواده و
جامعه نمیتوان
با بخشنامههای
صوری مسئله
تنبیه بدنی را
حل نمود.
معلمی که در
دورهی
دانشسرا، خود
مورد تنبیه
بدنی واقع می¬شود چگونه می¬تواند در
چرخه
بازتولید
خشونت قرار
نگیرد. 50 سال از
طرح مسئله صمد
میگذرد
باوجوداین،
این معضل
همچنان در
مدارس ایران
پابرجاست،
بخصوص در
مناطق محروم و
حاشیهای
دانش¬آموزان
و والدینشان
درک درستی از
حقوق خود ندارند
هنوز دانش¬آموزان
و معلمانی
هستند که
تنبیه بدنی را
جزئی از حقوق
معلم تلقی می¬کنند،
والدینی که
مدیران و
معلمان را به
تنبیه فرزندان
خود توصیه میکنند.
در بسیاری
موارد خشونتهای
فیزیکی جای
خود را به
تنبیه غیر
فیزیکی داده
است محرومیت
از کلاس،
اخراج موقت و
دائم راهکاری
است که معلمان
و مدیران در
مدرسه هژمونی
خود را اعمال
میکنند،
بسیاری از
مدیران
ادارات و
مدارس که با
رودهدرازی،
معلمان را به
عدم تنبیه
بدنی توصیه میکنند،
خود در کسوت
معلمی بر
دستان بسیاری
از دانشآموزان
شلاق و ترکه
زدهاند. عدم
تنبیه بدنی
درواقع هنوز
تنها یک بخشنامه
است، اگر
امروز تنبیه
بدنی در تمام
مدارس ایران
رایج نباشد، در
بسیاری مدارس
صورت میگیرد
و در معدود
مناطقی که
تنبیه بدنی
اعمال نمی¬شود
و از سکه
افتاده است،
انواع خشونت
غیر فیزیکی در
جریان است که
کنترل دانشآموزان
در رفتار و
پوشش با توجه
به آییننامهها
شکل متداول و
قانونی شده
خشونت است.[viii][viii] ضمن اینکه
نگاهی به آمار
جرم و جنایت و
بزهکاری در
سطح جامعه نشان
میدهد که
مسئلهی
خشونت در
جامعه همچنان
یک مسئلهی
اساسی است که
نابرابری در
عرصههای
مختلف، فقر و
بیکاری از
عوامل
بازتولید آن
است.
بخش
پایانی : درس
آموخته هایی
برای امروز
وجود
کودکان
بازمانده از
تحصیل، افزایش
کودکان کار،
خصوصیسازی
در عرصهی
آموزش عمومی،
افزایش رانت
در سیستم
آموزشی، نبود
امکانات
برابر در
مناطق مختلف
ایران، مدرک¬گرایی و
تأکید بر
موفقیت
تحصیلی در
عرصهی
آموزش، پیروی
از متدهای غیر
مشارکتی در
شیوه تدریس،
عدم توجه به
نیازها و
معیشت
معلمان، مشارکت
ندادن معلمان
در تصمیمگیری،
فربه بودن
ساختار
بوروکراتیک و
نبود مناسبات
دموکراتیک در
ساختار
آموزشی از صدر
تا ذیل و....
مشکلات اساسی
نظام آموزشی
امروز است. این
مشکلات در
غیاب الگو و
بدیل مناسب در
طی 50 سال اخیر
بازتولید و در
مواردی تشدید
یافته است.
بیشک
الگوهایی چون
صمد بهرنگی که
پا بر زمیندارند
و تحلیل و
راهکارشان بر
واقعیات مادی
و عینی استوار
است در حل
بسیاری
معضلات آموزش
در ایران مؤثر
و مفید خواهد
بود. این در
حالی است که
فقدان تشکلهای
صنفی با
رویکرد
برابری
طلبانه در
عرصهی
آموزش، مسئله
طرح بدیل
سیستم آموزشی
را با چالش
روبرو نموده
است؛ جامعه
معلمان ایران
فقط با فقدان
تشکلهای
آزاد و مستقل
روبرو نیست
بلکه در غیاب
این تشکل¬ها،
ادامه برخی
جریانات
سیاسی با
عناوینی مانند
انجمن، مجمع و
سازمان تحت
عنوان تشکل¬های صنفی
معلمان سر
برآورده¬اند
که بیشتر میتوان
آنها را بهعنوان
پیادهنظام
احزاب و گروههای
سیاسی در میان
معلمان
قلمداد نمود.
انجمن¬هایی
"خودمرجعپندار"
که تا دیروز
در کار تصفیه
و پاکسازی
مدارس بودهاند،
امروز ردای نو
بر تن کرده و
در پی تغییر در
مناسبات
سیستم آموزشی
هستند. از
سویی منافع طبقاتیشان
به آنان اجازه
نمیدهد در
مسیری جز
طبقاتی کردن
آموزش عمومی
در ایران قدم
بردارند، آنها
جادهصافکنهای
خصوصی¬سازی
آموزش عمومی
در ایراناند،
آنانی که طی
روزهای گذشته
تحت عنوان تشکلهای
صنفی[ix][ix] معلمان بهصورت
تمامقد از
وزارت نجفی،
نفر اول خصوصیسازی
آموزش عمومی
در ایران
حمایت کردند.
با
توجه به
مناسبات فوق و
هجمهی
سرمایه و
بازار به عرصهی
آموزشی
عمومی، اهمیت
الگوی صمد و
بازخوانی اندیشههایش
ضرورتی
دوچندان پیدا
خواهد نمود.
اگر امروز خوب
نگاه کنیم،
صمد بهرنگی از
عمق تاریخ، از
روستاهای
آذربایجان،
از آخیرجان، و
از دل امواج
ارس ما را
مخاطب قرار میدهد
که جهانی
برابر، آزاد و
بهدوراز
جنگ، استثمار
و ستم طبقانی
برای کودکان
میسر است.
...............
پانویس
ها
[1][i]-
ساعدی در
شماره 18 مجله
آرش، بعد از
مرور کارنامه
کاری صمد مینویسد
«... و باز اینها
تمام کار او
نبود شاهکار
او زندگیاش
بود. او تمام
مدت در حال
یادگرفتن و
یاددادن بود.»
[1][ii] -
صمد در ابتدای
کتاب ماهی
سیاه کوچولو
مینویسد« مرگ
خیلی آسان میتواند
به سراغ من
بیاید، اما من
تا میتوانم
زندگی میکنم،
نباید به
پیشواز مرگ
بروم. البته
اگر یکوقتی
ناچار با مرگ
روبرو شوم که
میشوم، مهم
نیست. مهم این
است که زندگی
یا مرگ من، چه
اثری در زندگی
دیگران داشته
باشد »
[1][iii] -
یوسفی ناصر(1389:2)،
رویکردهای
آموزشی در کار
با کودکان
خردسال،انتشارات
کارگاه کودک،
تهران، چاپ
اول.
[1][iv] - بهرنگی
پیش از
پرداختن به
موضوع طبقاتی
این تیپ از
معلمان در بخش
زیر میکروسکپ
کتاب کندوکاو
عنوان میکند
روی سخنش با
معلم خوب که
حکم کیمیا
دارند نیست.
برای مطالعه
رجوع کنید به
کندوکاو در مسائل
تربیتی ایران
صفحات112تا 120.
[1][v] -
در کتاب طبقه
و کار در
ایران، سهراب
بهداد و فرهاد
نعمانی نظرات
جالبی در مورد
ساختار
طبقاتی ایران
ارائه نمودهاند،
نویسندگان
موقعیت
طبقاتی
معلمان را نیز
موردبحث قرار
داده¬اند.
[1][vi] - بهرنگی،
صمد(1379:75)،کندوکاو
در مسائل
تربیتی ایران،
انتشارات
صدای معاصر،
تهران: چاپ
دوم.
[1][vii] - برای
بررسی
تأثیرات سند
تحول در زندگی
کودکان طبقه
کارگر نگاه
کنید به سندی
که متحول نیست.
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/05/blog-post_4.html
[1][viii] - برای
آشنایی با
تنبیه بدنی در
مدارس ایران نگاه
کنید به خشونت
فرزاد محمدی
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/06/blog-post_3104.html