روزی که
شهامت سیریزا
بر شانتاژِ
اتحادیهٔ اروپا
غلبه نمود
ا.
مانا
با
شنیدنِ خبر
اعلامِ
رفراندوم
توسط سیریزا در
یونان، به یاد
نوشته ای
افتادم که در
تاریخ ۱۵
نوامبر ۲۰۱۱
در دفتر
یادداشتم درج
گریده بود.
آنچه در پی می
آید بخشی از
آن نوشته است: «
...در خلال یک
هفتهٔ گذشته
نخست وزیران
انتخابی
یونان و ایتالیا
توسط
اتحادیهٔ
اروپا از کار
برکنار شده و
جایشان را
افرادِ غیر
منتخبِ تعیین
شده توسط این
اتحادیه
گرفتند. کسانی
که از مقاماتِ
پیشین بانک
مرکزی اروپا و
یا سازمانی
مشابه بوده
اند و مأمورند
تا سیاستهای
ریاضتی بیشتری
را به این
کشورها تحمیل
نمایند… جای
مردم در این
میان کجاست؟…
اگر انتخابِ
مقامات دولتی را
هم از دمکراسی
های بورژوایی
بگیرند، چه چیزی
از آن باقی می
ماند؟…»
با
خواندن مجدد
این یادداشت
به این اندیشه
فرو رفتم که
اگر روند
تحمیل سیاست
های اتحادیه اروپا
به کشورهای
عضو (بخصوص
اعضای ضعیف
تر) با
انتخابات یونان،
و اخیراً با
انتخاباتِ
محلی
اسپانیا، تهدید
نشده بود چه
نارواها که از
آن به بار نمی
نشست. مهد
دمکراسی
جهان، اروپای
پیشتازِ حقوق
و و کرامات
انسانی تا
بدان حد اسیر
قدرت بی مهار
سرمایه گشته
بود که در آن
مقامات اتحادیه
«توی دهن
دولتهای
انتخابی می
زدند و بجای
آنان دولت
تعیین می
نمودند!!» حتی
برای لحظه ای
به مخیلهٔ
مقامات این
اتحادیه خطور
هم نکرده بود
که به آرای
مردم مراجعه
نمایند و نظر
آنان را جویا
شوند. مگر عرف
رایج غیر از
آن است که
حضور مردم در
انتخابات فقط
به حاکمیت
سرمایه
مشروعیت بخشد
و بقیهٔ کار
را خود سرمایه
به انجام
رساند؟
هنگامی
که سیریزا
برای پذیرفتن
و یا ردِ پشنهادهای
وام دهندگان
اروپایی
اعلام
رفراندوم نمود
موجب شگفتی
همگان شد. مگر
نه آنکه همین
حزب چند ماه
پیش در
انتخاباتی
دمکراتیک با
رأی مردم
یونان به قدرت
رسیده بود؟ چه
نیازی به
مراجعهٔ مجدد
به آرای مردم
در کمتر از
یکسال بود؟ و
بلافاصله شک و
تردیدهایی پا
گرفت که اگر
نتیجهٔ
رفراندوم خلافِ
انتظار
سیریزا باشد
چه؟ پس از
اعلام نخست
وزیر و وزیر
دارایی یونان
که در صورت
رأی مثبت
مردم، سیریزا
از قدرت کناره
خواهد گرفت
این سوال پیش
آمد که دولتی
که با چنین اکثریتی
به قدرت رسیده
بود چرا باید
خود را در چنین
بن بست مخاطره
آمیزی گرفتار
نماید؟ و این شک
و تردیدها قوت
گرفت هنگامی
که مقامات
اتحادیهٔ
اروپا یونانی
ها را تهدید
به اخراجِ از
آن اتحادیه
نموده و فشار
روانی قابل
توجهی را به
رأی دهندگان
تحمیل نمودند.
چون همیشه،
جایی که منافع
سیستمِ
سرمایه داری
بخطر افتد و
توجیه گران
این نظام
احساس ناامنی
نمایند حفظ
ظاهر و رعایت
قواعد
دمکراسی بدست
فراموشی
سپرده شده و
از انواع
شانتاژهای
ممکن می توان
استفاده نمود
بدون آنکه
وجدان
نداشتهٔ توجیه
گران سیستم
بدرد آید و یا
خاطرِ رسانه های
در خدمتِ نظام
مشوش و آشفته
گردد.
سیریزا
اما، بهترین
راه ممکن را
برگزید. کسی شایسته
تر از مردم
یونان برای
تصمیم گیری در
مورد آینده
اشان نبود. درست
ترین و
دمکراتیک
ترین کار
مراجعه به آرای
عمومی بود
گرچه این
اقدام حاوی
ریسک های قابل
ملاحظه ای
بود، از جمله
از دست دادن
قدرت دولتی
توسط سیریزا.
با اینکار،
سیریزا یکبار
و برای همیشه،
نقطهٔ پایانی
بر این ادعا
نهاد که با
حضور
امپریالیسم و
فشار و
کارشکنی های
آن، چپ قادر
نخواهد بود به
شیوه های
دمکراتیک
حکومت نماید.
بخصوص و در
فضایی که
جوسازی عامدانه
و ناصادقانهٔ
جریان اصلی
رسانه ای توجیه
گر سرمایه
داری قدرت و
امکان آنرا
دارد که تودهٔ
مردم را به
اشتباه
انداخته و در
مقابلِ
نیروهای
طرفدار
دمکراسی
مشارکتی و
عدالت
اجتماعی قرار
دهد، تعهد به
شیوه های
دمکراتیک
حکمرانی
نیازمند
شهامت و
دورنگری ژرفی
است که سیریزا
با رفراندم
پیشنهادی خود
به نمایش
گذاشت. شهامتی
که شایستهٔ
بالاترین
ستایش ها است.
چپ
برای زدودن
آثار منفی
حکومتهای
توتالیتر که
قبلاً به نام
آن حکم رانده
اند چاره ای
جز پایبندی صد
در صد به
منافع مردم و
شیوه های
حکمرانی
دمکراتیک
ندارد حتی اگر
در مواردی
بطور موقت
مجبور به
صرفنطر نمودن
از کسب و یا
حفظِ قدرت
دولتی گردد.
تنها به
شیوهای دمکراتیک
حکمرانی است
که چپ می
تواند بار
دیگر به
جایگاه رفیعِ
پرچمدار
مبارزات
رهایی بخش
مردم فراروید
و نقش درخوری
در تحولات آتی
دنیای معاصر
بیابد. گرچه
تا رسیدن به
این مهم راه
درازی در پیش
است،
رفراندوم
روزِ پنجم جولای
۲۰۱۵ یونان
گام نخستینی
بود که در این
راه برداشته
شد.
به
آنچه گفته شد،
این را باید
افزود که شرطِ
انصاف رعایت
نشده است هرگاه
اشاره ای هر
چند گذرا به
شیوه های
دمکراتیک
حکمرانی چپ در
آمریکای
لاتین در خلال
دههٔ گذشته
نیفکنیم.
اهمیت آنچه در
یونان می گذرد
در آن است که
این اتفاق در
اروپا که از
قویترین سنگرهای
نئولیبرالیسم
در دو دههٔ
گذشته بوده است
می افتد. امری
که مدیریت
شرایط را به
مراتب
دشوارتر از
آمریکای
لاتین می
گرداند.
این
سطور پس از
اعلام پیروزی
۶۱٪ رأی «نه» در
یونان نگاشته
شد. جهان
آینده وامدار
یونانی هایی
خواهد بود که
در مقابلِ
سیاستهای
تحمیلی ریاضتی
ایستادند.
برای آنکه به
ماهیت این
سیاستها پی
برد نیازی به
مراجعه به آرا
و نظراتِ چپ
ها نیست. کافی
است نوشته های
یک هفتهٔ اخیر
جوزف
استیگلیتز و
پاول کروگمن،
از برندگان
جایزهٔ نوبل
اقتصاد و از
اقتصاددانان جریان
اصلی، را
خوانده باشید
تا دریابید که
آنچه که
اتحادیهٔ
اروپا در پی
تحمیل آنست تا
چه حد از منطق
و مصلحت بشریت
بدور است. هموطن
محترم، جناب
آقای سهراب
مبشری نیز
بتاریخ ۶
جولای در
نشریهٔ
اینترنتی کار
در نوشتهٔ کوتاه
و بسیار مفیدی
تحت عنوان
«این بدهی ها
هیچگاه تسویه
نخواهند شد»،
ماهیت
سیاستهای
ریاضت
اقتصادی را با
استادی تمام
بر ملا نموده
بودند.
۵
جولای ۲۰۱۵
اخبار
روز:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=67945