«ما
همه ... جای خالی
[آن ها] را پر می
کنیم»
نوآم
چامسکی
ترجمه
و مقدمه: محمد
خانی
چامسکی
در این مقاله
نشان می دهد
که از سویی نمی
توان در برابر
«آزادی بیان»
موضع دوگانه
گرفت. در نگاه
چامسکی «باید
به دور از این
[بحث] که در
مورد محتوای
[این یا آن
نشریه] چه فکری
می کنیم، و
حتا اگر
[محتوای آن
نشریه] به نظرمان
[موهن،] گمراه
کننده و منزجر
کننده آید، باید
از آزادی بیان
دفاع کنیم»
(چامسکی، 2015). از
این منظر،
برگرفتن هر
نوع موضع
دوگانه، تنها
به بریده شدن
سر «آزادی
بیان» ختم می
شود. حتا اگر نشریه
ای، مخالف ما،
اندیشه ی ما،
و راه و منش ما
باشد، حتا اگر
محتوای آن را
توهین به خود
و عقاید خود
بدانیم، در
عین ابراز
مخالفت با
محتوای آن
باید از آزادی
بیان آن حمایت
کنیم. در این
جا، در توقیف
هیچ نشریه و روزنامه
ای، پایکوبی و
شادکامی وجود
ندارد. دست کم
در بستر
«حمایت از
آزادی بیان»،
محکوم کردن
حملات
تروریستی به
مطبوعات (چه
سرکوب نظامی و
چه توقیف و
تعطیل کردن
مطبوعات)، به
معنای حمایت
از محتوای آن
مطبوعات نیست.
در این جا،
باید در بستر
«آزادی بیان»
حملات تروریستی
به نشریه ی
شارلی عبدو را
محکوم کنیم، حتا
اگر مطالب و
محتوای آن
نشریه را
توهینی به خود
و عقاید خود
می دانیم، و
نیز باید،
حملات به
مطبوعات
ایران (توقیف،
تعطیلی یا
بازداشت ها)
را محکوم
کنیم، حتا
اگر، محتوای
آن نشریه،
مخالف اندیشه
و عمل اجتماعی
ما بوده، و به
نوعی، دست در
دست سرکوب
گران داشته است.
از سوی
دیگر، در مورد
موضع دوگانه
نسبت به
«تروریسم»،
چامسکی نسبت
به انحرافی که
تبلیغات
رسانه ای می
توانند در
شناخت ما ایجاد
کنند هشدار می
دهد و می گوید:
«مسلماً نمی
توان به
آژانس[های]
تبلیغاتی از
این دست اجازه
داد، حرف های
کثیف مبتذل
شان را
استفراغ
کنند». کاری که
دیری است کرده
اند!
************
«ما
همه …. جای
خالی [آن ها] را
پر می کنیم»
نوآم
چامسکی
جهان
در برابر حمله
ی مرگ بار به
مجله ی فکاهی شارلی
عبدو واکنشی
هراس آلود
نشان داد. در
نیوروک
تایمز،
استیون
ارلانگر،
گزارش گر کهنه
کار اروپایی،
اقدامات فوری
[فرانسه در
برابر این
حادثه] را که
می توان آن را 11
سپتامبر
فرانسه
خواند، در
تصاویری نشان
داده است: «روز
آژیرها،
پرواز
هلیکوپترها
در آسمان،
بولتن های
خبری شتاب زده؛
حلقه های پلیس
و جمعیت های
مضطرب؛ و بچه
هایی که از
مدرسه می
آوردند تا
اتفاقی
برایشان نیفتد.
این روز، روز
خون و وحشت در
پاریس و اطراف
آن بود». و در
کنار تأمل بر
ریشه های عمیق
این قساوت،
فریادهای
اعتراض از هر
سوی جهان بلند
بود. تیتر
خبری نیویورک
تایمز این
بود: «بسیاری
[این حادثه را]
جنگ تمدن ها
می دانند».
مادامی
که ما اصولی
را مد نظر
داشته باشم،
در کنار
واکاوری ریشه
های عمیق [این
حادثه]،
واکنش هراس
آلود و انزجار
از جرم امری
توجیه شده
است. [این]
واکنش باید
کاملاً مستقل
از آن چیزی
باشد که این
یا آن روزنامه
تولید کرده
است. و شعار
شورانگیز و
همه جا حاضرِ
«من شارلی
هستم» و
[شعارهایی]
نظیر آن، دست
کم در زمینه ی
دفاع از آزادی
بیان، نباید
حتا به کنایه،
همراهی با
[محتوای مطالب
آن] روزنامه
[یا مجله]
قلمداد شود.
به علاوه، آن
ها باید به
دور از این
[بحث] که در
مورد محتوای
[این یا آن
نشریه] چه
فکری می کنند،
و حتا اگر
[محتوای آن
نشریه] به
نظرشان
[موهن،] گمراه
کننده و منزجر
کننده آید،
باید از آزادی
بیان دفاع
کنند.
و
شعارها باید
خشونت و ترور
را نیز محکوم
کنند. اسحاق
هرزوگ، رهبر
حزب کارگر
اسرائیل،
چالش برانگیزترین
فرد در
انتخابات آتی
اسرائیل، کاملاً
درست می گوید
که «تروریسم
ترویسم است، نسبت
به آن برخورد
دوگانه ای
وجود ندارد».
همچنین فارغ
از این که مراد
و تفسیر
گزینشی او از
چالش چیست،
درست می گوید
که «تروریسم
مرگ بار، همه
ی مللی را که
به دنبال صلح
و آزادی
هستند، با
چالشی عظیم
[مواجه] می کند».
ارلانگر
توصیف زنده ای
از صحنه ی
وحشت به دست می
دهد. او از قول
یکی از
روزنامه
نگارانی که زنده
مانده بود، می
گوید: «صدای
[شلیک] از همه
چیز بلند بود.
هیچ راه فراری
نبود. دود همه
جا را گرفته
بود. خیلی
وحشت ناک بود.
مردم جیغ می
کشیدند. مثل
یک کابوس بود».
یکی دیگر از
روزنامه
نگارانی که
زنده مانده بود
گزارش کرده
بود «[با]
انفجاری
مهیب، همه جا
کاملاً در
تاریکی فرو
رفت». صحنه ای
که ارلانگر
گزارش کرد
«[صحنه ای]
کاملاً آشنای
شیشه های
شکسته،
دیوارهای
خراب شده، چوب
های خرد شده،
رنگ سوخته و
انهدام عاطفی»
بود. طبق
گزارش، دست کم
ده نفر در جا
در اثر انفجار
مرده بودند و 20
نفر مفقود
شده
بودند، که «احتمالاً
زیر تلی از
خاک مدفون شده
بودند».
همان
طور که دیوید
پیترسون به
طرز خستگی
ناپذیری
یادآور می
شود، این نقل
قول ها، از
[حادثه ی]
ژانویه ی 2015
نیست. این نقل
قول ها از
روایت ارلانگر
در مورد
[حادثه ی] 24
آوریل 1999
برگرفته شده
که در صفحه ی 6
نیویورک تایمز
گزارش کرده
بود، و هیچ
ارتباط
معناداری با حمله
ی شارلی ابدو
ندارد. گزارش
ارلانگر مربوط
به حمله ی
موشکی ناتو
(یعنی آمریکا)
«به مرکز تلویزیون
دولتی
صربستان» بود
که با «[حمله ای]
هوایی، رادیو
تلویزیون صرب
ها را منهدم
کرده بود».
یک
توجیه رسمی
وجود داشت.
طبق گزارش
ارلانگر،
«مقامات رسمی
آمریکا و ناتو
به عنوان تلاش
برای سرنگون
ساختن رژیم
اسلوبودان
میلوسویچ،
رئیس جمهورِ
یوگسلاوی از
این حمله دفاع
کردند». کنت
باکون، سخن
گوی پنتاگون
در واشینگتن
در یک کلام
گفت «تلویزیون
صرب درست به
اندازه ی
ماشین کشتار
میلوسویچ
اهمیت داشت»،
و از این رو،
هدف مشروعی
برای حمله شد.
به
گزارش
ارلانگر،
حکومت
یوگسلاوی
اعلام کرد
«تمام ملت با
رئیس جمهور
ما،
اسلوبودان
میلوسویچ
هستند»، و سپس
افزود «و
حکومت می داند
با چنین رئیس
جمهوری سر
سلامت به در
نخواهد برد».
وقتی
ما خواندیم که
فرانسه در سوگ
کشتگان خود
نشسته است و
جهانی از این
شقاوت به خروش
آمده است، هیچ
یک از این
اظهار نظرهای کنایه
آمیز در دستور
کار نبود. در
این جا، هیچ نیازی
به پرداختن به
ریشه های عمیق
تر [این حادثه]
احساس می شد،
و هیچ کسی هم
نپرسید که
نماینده ی
تمدن و بربریت
کیست.
پس،
اسحاق هرزوگ
اشتباه می کرد
که می گفت
«تروریسم تروریسم
است، نسبت به
آن برخورد
دوگانه ای
وجود ندارد».
بنا به تعریف،
دقیقاً شقِ
دیگری هم هست:
[در این جا]
وقتی کسانی که
به خاطر
فضیلتِ قدرت
شان، بر حق
اند، دست به
چندین حمله ی
تروریستی می
زنند،
تروریسم،
تروریسم نیست.
همان طور هم
وقتی با
انهدام برحقِ
کانال تلویزیونی
حامی یک حکومت
توسط آن ها
[مواجه می شویم]،
هیچ حمله ای
علیه آزادی
بیان صورت
نگرفته است.
به
همین منوال،
می توانیم این
اظهار نظر
فلوید
آبرامز، وکیل
حقوق مدنی در
نیویورک
تایمز را
کاملاً درک
کنیم که در
دفاعی شدید از
آزادی بیان
گفته بود،
حمله به شارلی
عبدو «تهدید
آمیزترین
حمله به
روزنامه
نگاری در خاطره
ی زنده ی من
است». [البته] او
در مورد
«خاطره ی
زنده»اش
کاملاً درست
می گوید،
[زیرا] او حمله به
روزنامه
نگاری و اقدام
ترور را بر
اساس مقوله
بندی طبع نظر
خودش تعریف می
کند: مقوله ی
آن ها که وحشت
ناک هستند، و
مقوله ی ما،
که دارای
فضیلت ایم و
به راحتی آن
ها را از
حافظه ی زنده
ی خود پاک می
کنیم.
هم
چنین، می توان
گفت که این
حمله، تنها
یکی از حملات
و تجاوز بر
حقِ [ما علیه]
آزادی بیان بوده
است. می توان
نمونه ای از
این [حملات] را
به خاطر آورد
که به راحتی،
از «حافظه ی
زنده» ی ما پاک
شده است، حمله
ی نیروهای
آمریکایی به
فلوجه در
نوامبر 2004، یکی از
جنایت بارترین
جرایم در
تهاجم به
عراق، اشغال
بیمارستان
مرکزی فلوجه
بود. البته،
خودِ اشغال
نظامی یک
بیمارستان،
سوای از این
که چطور انجام
گرفته باشد،
فی نفسه جزو
جرایم جنگی
است،
نیویورک
تایمز در صفحه
ی اول خود، با
خونسردی
تمام، روایت
این [حمله] را
به همراه عکسی
که این جرم را
به تصویر می
کشید، گزارش
کرد. این
روایت، گزارش
می داد که
«سربازان
مسلح، با عجله
مجروحان و
کارکنان
بیمارستان را
از اتاق ها
بیرون رانده
بودند و در
حالی که دست های
آن ها را از
پشت بسته
بودند، دستور
داده بودند در
کف اتاق
بنشینند یا
دراز بکشند».
این جرایم، به
منزله ی
[اقداماتی]
تحسین
برانگیز گزارش
و توجیه شده
بودند «[این
حمله] موجب
شد، چیزی که
افسران حربه
های تبلیغاتی
[توخالی] علیه
نظامیان می
خواندند،
[یعنی ماجرای] بیمارستان
مرکزی فلوجه،
با جریانی از
گزارش ها در
مورد
قربانیان
غیرنظامی[اش]
خاتمه یابد».
مسلماً
نمی توان به
آژانس[های]
تبلیغاتی از
این دست اجازه
داد، حرف های
کثیف مبتذل
شان را استفراغ
کنند.
منبع:
Chomsky,
Noam (۲۰۱۵), We Are All
… Fill in the Blank, chomsky.info, January 10, 2015, In:http://chomsky.info/articles/20150110.htm
برگرفته
از : فیسبوک
مترجم