فصل
بازستانی
قدرت سیاسی و
اقتصادی
از
دو هم
پشت ذاتی
«دین و
سرمایه»
بخش
پایانی
بهنام
چنگائی
"فساد
ِجهانی"
در قلب اقتصاد
و فرهنگ دنیای
بشدت بی رحم،
وحشی و
نابرابر
امروز، یک جامعه
کوچک سرمایه داران
کلان، در پیوند
با کاسه لیسان
دینمدار
ِمظهراش، هستی
انسان فقیر را
در طول تاریخ
و در پهنه ی
جهان، پیگیر غارت
و به کام خود و
وابستگان خرداش
تصرف کرده
اند. این گروه
اندک، اینک مورد
شناسائی مردمان
چپاولزده ایران
و جهان قرار گرفته
اند. کارگران
و زحمتکشان
متقاعد شده
اند که این
ساختار نباید
و دیگر نمی
توانند با
ترفند اقتصاد گلوبال
که مسلح به چرندهای
دمکراسی نئولیبرال
مزّور است، جهانیان
را دوباره فریب
داده و همگام خود
سازد؛ زیرا تورم،
از هر طرف عنان
گسیخته است و فروش
تولید مازاد
کالاهای غیر
ضروری
انباشته شده
با حراج ماهانه
هم اغلب ساده
نمی باشد، و
تازه بازسازی صنایع
تولید مفید، برای
سرمایه ی تابع
سود، در اهم
کشور های غرب
میسر نیست و
رابطه ی بین(عرضه
و تقاضا) در هم
ریخته و استعداد
خرید مساوی با
تولید را در
جوامع مختلف، برای
نداران که
اکثریت
هستند، ایجاد
نکرده است و
به تبع آن، ما
شاهد رشد بازار
ارزان کالاهای
بنجل، بیکاری مزمن
روزافزون و
فساد بورکراسی
دولتی
وورشکستگی و
در حال فلج
شدن چند کشور
اروپائی،
رواج سفته و
اوراق بهادار بی
ارزش بانک ها،
اوج و فرود
ناگهانی بازار
ارز، مواد
سوختی و طلا، کالائی
شدن نجومی صنعت
سکس و پورنو،
پولشوئی سیاه
قمارخانه ای،
کازینوئی و
قاچاق
مافیائی انسان
و ارگان های
انسانی و مواد
مخدرو... در هر
گوشه از جهان شدت
یافته است.
تا
همین چندی پیش
و بعداز
فروریزی بلوک
شرق، نظریه پردازان
جیره خوار و واخورده
راست هار مدعی
پایان مبارزه
طبقاتی و
تاریخ شده
بودند. حالا اما
آنان، همراه
با صاحبان کره
خاکی، به طور
جدی ثبات(زمین
مسخر) خود را
از دست رفته
دیده و در
گستره ملی و فراملی،
خود را در
محاصره
گرسنگان
خشمناک می یابند
و سعی دارند به
هر نحو شده، سمت
نگاه مردم
نسبت به خود
را (به عنوان
دشمن اصلی)
منحرف ساخته و
برای کسب
اعتبار دوباره
نظری و جبران
شکست سیاست های
مالی و یاوه بافی
های بی اساس نظری(دو
دهه گذشته) شان
در جهانی سازی
رفاه، به رویاهای
برباد رفته مردم
دمیده و امید
دوباره شان را
ربوده و آنان
را با وعده
های تازه
همراه سازند.
"99% ها
آرام نخواهند
ماند
اقتصاددانان
و جامعه
شناسان نو محافظه
کار، هر یک به
نوعی بحران
سرمایه مالی کنونی
را مقطعی ارزیابی
کرده و وجود تضاد،
تناقض و
تنازعات
اجتماعی ـ
جهانی فعلی آن
را، ناشی از ضرورت
تحول اقتصاد
آزاد ارزیابی
می کنند؛ و
گویا هیچکدام
از آنان تمایل
ندارند که
باور کنند
مردم عاصی
آمریکا( نزدیک
به 1000)شهر، میدان
و پارک شهرهای
این کشور را ماه
ها در تسخیر خود
داشته و علیه
ساختار نظام
نابرابر،
تنها در آن
کشور،
سربرآشوب زده
و خواستار
پاسخگوئی
مسئولان به
مشکلات،
بیکاری, عدم
امنیت شغلی،
فقروفاقه و گسترش
نابرابرهای روزافزون
و فاصله های
طبقاتی خود با
آن 1% فوق متمول
و انگل شدند.
خیزش های
انقلابی و
اعتراضی وال
استریت، بهار
عرب و مبارزات
اروپائی ها، سرآغاز
سرنوشت ساز راه
مبارزه بر
علیه
امپریالیسم،
سرمایه جهانی و
میلتاریسم
سرکوبگر،همه
و همه به خاطر جان
بدر بردن انسان
محروم و ارزش
های انسانی
ست، این اهداف
سازش ناپذیر، اهمیت
سازماندهی و صف
بندی طبقاتی در
برابر آن 1%
جانی را در
سطح جهان می
طلبد.
بی
شک هر یک از
جریان های
معترض جهانی باید
در ماه و سال
های آتی، پیگیرانه
و مستقل از
دولت ها به
دنبال این
وظایف باشند و
چگونگی
پیشبرد بهتر
آنرا در دستور
جاری کار و
همکاری بین
سازمان و
احزاب کارگری
خود، تشکل های
اتحادیه و
سندیکائی و نیروهای
متعهد انقلابی
چپ، برجسته تر
ساخته و
همکاری مشترک
خود را پایه
ای ساخته
وبرنامه ای
گردانند.
خیزش های
اعتراضی و
برابریخواهانه
ی بزرگ توده
ای در مهد
سرمایه داری (آمریکا
و اروپا)و
دیگر نقاط
گسترده جهان انکارنا
پذیر هستند و
نمی شود که با
همان روش سخیف(خطرسرخ)
گذشته، ضرورت
این نبرد های
طبقاتی برای
از بین بردن تفاوت
فاحش حق زندگی
را کتمان نمود
و با دشمنی آشکار
با مارکسیسم و
کمونیست ها، انقلابیون
را ماجراجویان
خطرناک و رویائی
لقب داد و
مانع سازماندهی،
آگاهی دهی و
افشاگری آنان از
این ساختار
پوسیده سرمایه
داری شد؛ شرایط
و اگاهی
اجتماعی
متحول شده است
و این خود
غارت شدگان
جهان هستند که
تداوم نبرد رهائی
بخش برای نجات
از ساختار
حیوانی (جنگل
سرمایه) را
بدون سازش پی
می گیرند و می خواهند
این مانع پایه
ای را از پیش
پای آینده شان
بردارند؛ این
توده ی بزرگ و
آگاه زمینگیر
را دیگر نمی
شود به سادگی
سرکوب و یا
متوقف کرد،
آنان سهم و حق
طبیعی زندگی
خود را خواسته
و خواهند یافت.
"نقش
کار جهانی در
برابر جهان سرمایه"
جاهطلبی
و نگاه تنگ راست
رنگین و
رفرمیست، همچنان
اصرار بر پایان
تئوری طبقات،
مبارزات
طبقاتی و به
ویژه انکار
نقش انقلابی
طبقه ی (کار) در
دگرگونی سازی
تاریخ پیشرو،
به عنوان یگانه
نیروی
جایگزین در
برابر(سرمایه)
دارند، و سعی
می کنند هرچه
بیشتر این
توان تاریخی
کارگران را با
توسعه ابزار
تولید به
حاشیه رانده و
تکیه بر نیروی
میانی جوامع لیبرال
را، در هدایت
تحول آتی برجسته
سازند؛ و
هماهنگ با آن اما:
در اولین
تقابل تاریخی به
سرکوب خشن مبارزان
رنگین 99% های
خود، در همان امریکا
دموکرات می
پردازد. عمل این
دمکراسی
لیبرال غرب، تئوری
های آنها را بیشتر
به جوک شبیه
کرده است. در
فاصله جنبش تسخیر
وال استریت، مثلن
ببینیم برداشت
فرانسیس فوکویاما
نظریه پرداز لیبرال
و مبتکر ایده
ی پایان تاریخ
چیست!
او در
تحلیل شرایط
موجود در
بحران سرمایه
داری، در
مقاله اش چنین
می پرسد(آیا زوال
طبقه میانی،
خطری برای
دموکراسی
نیست؟) او(پیدایش
بحران
اقتصادی و
وقوع گسترده ی
آن را، ناشی
از نظارت بسیار
ضعیف و عدم
دقت کافی بر
سیستم اقتصاد
سرمایه داری می
داند و «نه
تصرف و انباشت
آن(سرمایه)
توسط عده ای
قلیل»! او معتقد
است که نتایج این
بحران به نفع
بخش راست
پوپولیست و به
ضرر نیرو های
چپگرا و مردمی،
در آمریکا و
اروپا)
انجامیده است.
به گمان وی:
ضعف سیاسی چپ
بیشتر به دلیل
نداشتن اندیشه
برای کشف روش
های مردم پسند
است! و آن هم
بخاطر ایده
هائی کهنه(سوسیال
دموکراسی) ست
که چپ هنوز هم بر
آنها تاکید
دارد! و نتیجه
می گیرد که عدم
نفوذ سیاسی چپ
در امریکا و
اروپا، به کسرتگرائی
و رقابت های
سیاسی سالم آسیب
زده و همزمان
به سرعت رشد
سرمایه داری
جهانی یاری می
رساند. ناگزیر
ِچنین وضعی، به
نظر او: تقلیل
توان تاثیر نیروی
طبقات متوسط است
که آسیب دیده
و پایگاه
دموکراسی
لیبرال ضعیف می
شود، وی ضعف این
نیروهای میانی
را خطری برای آینده
دموکراسی می
داند! آیا
چنین است که
او می گوید؟
"
دیالوگ نابرابر"
از بیداری
تا خاموشی مردم
در هر کجا
باشند، آنها به
شدت زیر
بمباران دستگاه
های تحمیق،
تخدیر و تحریف
جهانی(سرمایه
و ادیان)قرار
دارند. این دو هر
کدام به نوعی
هدفمند و
فریبکارانه با
تصاحب و
استفاده از
ابزار
دیالوگی نا
برابر نسبت به
نیروهای
مردمی چپ،
همچون
مقایسه(کاه با
کوه)، پیگیرانه
تلاش می
نمایند تا تضاد
کارگر و
سرمایه دار را
با هم آشتی
داده و نبرد
بین آنها را غیرضروری
و بیفایده نشان
دهد. آنان با
بی شرمی تمام هنوز
هم کارگران و
زحمتکشان را
برای بردباری
مصائب جامعه
غرب، به بیهودگی
مبارزات
طبقاتی ترغیب
کرده و سرنوشت
کشورهای بلوک
شرق که زیر
حاکمیت
کمونیست ها
بود را مثال
زده و کسب آن
چنان گذشته ای
را برای نسل
تازه تحقیرآمیز
می کنند.
اما خارج
از اراده این دو
هیولای فرتوت
و بیمار، و جدا
از نظر موافق
و مخالف این و
یا آن
تئوریسین راست
هار و یا راست
میانه رو
لیبرال و
سیوسیال دموکرات،
این ستیز
حیاتی از
ابتدای
شکلگیری
ابزار تولید و
تصاحب آن توسط
فرد و بخشی
آغاز، و در
جوامع مختلف و
در دنیای واقعی،
در طی تاریخ به
اشکال متنوع ادامه
داشته است؛ پدیده
نو همواره
توانسته با (جدال)،
نیروی میرنده را
مغلوب و راه عبور
مستقل، مقتدر
و سرنوشت ساز خود
را در دوران
های گذشته به
نفع تحول هستی
انسان ِکار به
پیش برد. «تفاوت
پیچیدگی نبرد امروز،
با دوره های
پیشین، تنها در
اختلاف بر سر چگونگی
رهبری آن است،
و نه توضیح
ابعاد و یا دامنه
اختلافات ذاتی
این دو! زیرا که
( دشمنی سرمایه
و دوست اش دین با
کار )بیش از هر
زمانی برجسته تر
شده است؛» بلکه
« عصر ناگزیر
تداوم انقلابات
تاریخی و
مرحله ی
بازستانی
قدرت سیاسی و
اقتصادیست که
باید توسط
نیروی جوان،
پویا و مبتکرتر
(کار)هدایت شود
و استقرار یابد!
امری که مارکسیست
ها ی کمونیست
بر آن پای می
کوبند، و
تمامی دشمنان رنگین
راست هار، طیف
های متنوع ملی
و ملی مذهبی و
لیبرال
دموکرات و حتا
سیوسیال
دموکرات های
رفرمیست ایران
و جهان از آن
وحشت دارند و
متحدن بر علیه
مارکسیسم و کمونیست
ها می جنگند.
مناقشه ای سازش
ناپذیر و
تاریخی که:
قطعن چگونگی
آینده را برای
مدعیان هر طرف
رقم خواهد زد.
گستره
مبارزات توده ها
در سراسر جهان،
که زندگی اکثر
شان جز از
طریق فروش (کار
یدی و فکری)
متصور نیست،
پاسخ درک غلط آقای
فوکومایا
جامعه شناس
سیاسی و
اقتصادی را
داده است؛ او با
وجود دیدن این
لشگر وسیع
معترض سرمایه،
به سهم خود هنوز
دچار تردید در
نگرش اش نسبت
به نیروی
سازنده ی تاریخ
نگشته و مدعی
راه لیبرال
دموکراسی رسواست؛
او به تحول
باور دارد، با
این تفاوت که (تعدیل
تنفس سیاسی و
اقتصادی را از
طریق
دموکراسی
لیبرال راست
می بیند و
نیروی
پیشبرنده آن را
طبقات میانی ) می
داند و نه
کارگران جهان!
بهنام
چنگائی ـ سوم
اسفند 1390