شعری
از سیمین
بهبهانی،
شاعر
آزاده ایران
در سوگ پنج
جوان شهید
بگو چگونه
بنویسم یکی
نه، پنج تن
بودند
نه پنج،
بلکه پنجاهان
به خاطرات من
بودند
*
بگو چگونه
بنویسم که دار
از درخت آمد
درخت آن
درختانی که
خود تبر شکن
بودند
*
بگو چگونه
بنویسم که چوب
دارها روزی
فشرده پای
آزادی به فرق
هر چمن بودند
*
نسیم در
درختستان به
شاخه ها چو می
پیوست
پیام هاش
دست افشان به
سوی مرد و زن
بودند
*
کنون
سری به هر
داری شکسته
گردنی دارد
که روز
و روزگارانی
یلان تهمتن
بودند
*
چه پای در
هوا مانده چه
لال و بی صدا
مانده
معطل اند
این سرها که
دفتری سخن
بودند
*
مگر ببارد
از ابری بر
این جنازه ها
اشکی
که
مادران جدا
مانده ز پاره
های تن بودند
*
ز داوران بی
ایمان چه جای
شکوه ام
کاینان
نه خصم ظلم و
ظلمت ها که
خصم ذوالمنن
بودند
*