ضرورت
پیوند تاکتیک
تحریم
انتخابات با
مطالبات
مردمی
یوسف
لنگرودی
انتخابات
ریاست
جمهوری،
بحران میان
بالایی ها را
به اوج خود
رسانده و مردم
به خوبی شاهد
آن هستند که
چگونه تعدادی
قاتل، جنایت
کار و باندهای
فاشیستی، همه
تلاش خود را
بکار گرفته اند
تا با بدست
آوردن مقام
ریاست
جمهوری، نظام
سرمایه داری -
مافیایی
جمهوری
اسلامی را
البته به شیوه
خاص خود، حفظ
کنند و آن را
از لبه پرتگاه
نجات دهند.
روشن
است تاکتیک
تحریم
انتخابات
توسط کسانی که
نمی خواهند به
شرایط بسیار
ارتجاعی و ضد
دمکراتیک
حاکم بر آن تن
بدهند حائز
اهمیت فراوانی
است و قبل
ازهر چیز
تاکیدی است بر
عدم مشروعیت
نظامی
که طی بیش از
سه دهه مردم
را بشدت و
بیرحمانه
سرکوب کرده و
فقر و فلاکت و
بیکاری را
برای آنان به
ارمغان آورده
و کشور را
عملا به مرز
ویرانی
کشانیده است.
هرگونه شرکت
در انتخابات
کنونی، دهن
کجی آشکار به
بیش از سه دهه
مقاومت مردم،
جوانان،
زنان، ملیت
های تخت ستم و
کارگران و
زحمتکشان در
برابر ارتجاح
حاکم و به
برسمیت
شناختن آن
است. انتخابات
مهندسی شده ای
که هدفش قبل
از هر چیز کشانیدن
مردم به پای
صندوق رای و
پیروز اعلام
داشتن حکومت
در برابر مردم
است و تایید گرفتن
از مردم برای
رسمیت دادن
بردگی شان
برای یک دوره
چهار ساله
دیگر.
گفتن
ندارد که همه
آن هایی که
برای رهایی از
ستم طبقاتی و بی
عدالتی
اجتماعی
مبارزه می
کنند، گاه اگر
مجبور شوند،
ممکن است به لحاظ
تاکتیکی دست
به سازش های
دردناک بزنند
و مثلا در
انتخابات هایی
که حکومت های
سرکوبگر و ضد
مردمی بر پا
می دارند،
شرکت کنند.اما
باید دید چه
چیزی ازچنین تاکتیکی
بدست می آید.
در ضمن باید
درک روشنی ازتوازون
قوا داشت و
باید توجه
داشت که آیا
می توان اراده
توده ای را در
جهت منافع شان
به حرکت در
آورد؟ تردیدی
نیست که شرکت
در انتخابات
کنونی چه
بصورت مستقل (
که کاملا ازمحالات
است ) و چه
حمایت از یکی
از جناح ها،
تنها از سوی
کسانی می
تواند جدی
گرفته شود که
در دام سناریوی
انتخاباتی
رژیم افتاده
اند وعملا به
نجات نظام
جمهوری
اسلامی و
نهایتا
دستگاه ولایت
فقیه یاری می
رسانند.
ورشکستگان سیاسی
و رفرمیست
هایی که نگاه
شان به قدرت
حاکمه است و
پایینی ها را
به حساب نمی
آورند، در زمره
چنین
نیروهایی
هستند. و این
ها البته تسلیم
طلبی
خود را به
حساب هوشیاری
سیاسی می
گذارند و این
که تاکتیک،
اصول و
استراتژی نیست،
توجیه می کنند.
انتخابات
کنونی از یک
لحاظ با
انتخابات دورهای
قبل یک تفاوت
اساسی دارد و
آن خطر واقعی
فروپاشی و "
عراقیزه" شدن
کشور است. تحریم
هایی که اکنون
جریان دارد و
تحریم هایی که قرار
است اعمال
شوند، یک خطر
فوری را متوجه
کشورمان کرده
است که
اگرمتوقف
نشود،
بازنده بزرگ
آن اکثریت
توده های تحت
ستم و مخصوصا
طبقه کارگرخواهد
بود. در چنین
شرایطی مردم
از نفس خواهند
افتاد.
استحکام
طبقاتی طبقه
کارگر بشدت آسیب خواهد
دید ( طبقه
کارگری که
همین امروزچنان
تحت فشار است
که حاضر است
یک سال حقوق
عقب مانده خود
را با خون و دل
خوردن تحمل کند
اما از کار
اخراج نشود ) و
به همراه همه
زحمتکشان
دچار چنان
مصائبی خواهد
شد که امروز
دارد در مقابل
چشمان ما در
عراق روی می
دهد. طبقه کارگری
که در چنین
وضعیتی قرار
گرفته باشد، نه
تنها قادر به
آن نخواهد بود
به مظهر اراده
ملی تبدیل
شود، حتی
نخواهد
توانست از
زندگی و
موجودیت
طبقاتی اش
دفاع کند.
اما در
چنین شرایطی
چه کار باید
کرد؟ آیا باید
با تکیه و
حمایت ازیکی
از جناح های
حکومتی، کشور را
از سقوط آزاد
و متلاشی شدن
بازداشت؟
همان جناح
هایی که این
روزها تلاش می
کنند تا خود
را ناجی کشور
جا بزنند، به
اعتراف خودشان،
قبل
ازهرچیزمی
خواهند نظام
را از گردابی
که در آن
گرفتار آمده
نجات دهند ونه
مردم را.
ذات
عمیقن
ارتجاعی
نظام، قانون
اساسی تماما ارتجاعی
آن، نقش مسلط
دستگاه ولایت
فقیه در حکومت،
سه موئلفه
نیرومندی
هستند که نمی
توان ارتباطی
میان آنها با
نجات کشور و
مردم پیدا
کرد. پس چه
باید کرد؟
سیاست درست و
اصولی این است
که این
انتخابات
تحریم شود.
اما برای آن که
جزو تحریم
کنندگان
منفعل
نباشیم، درست
ترین سیاست در
لحظه حاضر به
کارگیری
تاکتیک تحریم
و پیوند آن با
مطالبات
مردمی است.
خواست عقب نشینی
هسته ای و
مبارزه برای
نان و آزادی،
در پیوند با
هم، مهمترین
مطالبات
درشرایط
کنونی است. با
تحریم صریح
نمایش
انتخابات ریاست
جمهوری و
تاکید
بر این
مطالبات در
سطح ملی است
که می توان
مانع ازسقوط
کشورشد و طبقه
کارگر را از
خطر فروپاشی
نجات داد. عقب نشینی
هسته ای و
مبارزه برای
نان و آزادی
باید عمومیت
پیدا کند و در
مبارزه علیه
جمهوری اسلامی
باید به
خواسته فوری
تبدیل شوند.
غیر از این
راه دیگری
وجود ندارد.
اگر مشارکت در
انتخابات خوش
خدمتی به نظام
حاکم است،
تاکتیک نه تحریم
و نه مشارکت ،
سیاستی است
پاسیویستی و
منفعل و سپردن
همه چیز به
بدست سرنوشت.
بیستم
ماه مه 2013