کنفرانس«اتحاد
برای
دموکراسی در
ایران »
گامی
در مسیر بدیل
سازی
آمریکایی برای
ایران
رضا
سپیدرودی
کنفرانس
دو روزه
"اتحاد برای
دموکراسی در
ایران" در
روزهای
پانزده و
شانزدهم بهمن
ماه به میزبانی
بنیاد اولاف
پالمه در
استکهلم نکاتی
به همراه داشت
که پرداختن به
آنها از جهات
مختلفی
روشنگر است.
چه شرکت
کنندگان
اجلاس و چه
گروهی از
مخالفان آن،
(گروه نخست با
لحن توجیه
گرایانه و
برای رفع
مسئولیت از خود
و گروه دوم با
لحن طبعا
انتقادی و
اعتراضی) بر
مخفی بودن
اجلاس و
جلوگیری از
شرکت روزنامه نگاران
در آن متمرکز
شدند. شرکت
کنندگان در
توجیه علت این
مخفی کاری
گفتند که برخی
از مدعوین
مایل نبودند
که کنفرانس
علنی و باز
باشد. ولی با
توجه به این
که اسامی شرکت
کنندگان علنی
شد، با همه
اظهارنظرها و
مصاحبه های مطبوعاتی
برخی از آنان
سرانجام
معلوم نشد که دقیقا
چه کسانی و
بنا به چه
دلایلی چنین
درخواستی را
از بنیاد
اولاف پالمه
داشته اند؟
محسن سازگارا
که از او به
عنوان یکی از
این افراد نام
برده شده بود
در مصاحبه با
رادیو فارسی
سوئد مدعی شد
که چنین
خواستی از سوی
او مطرح نشده
است. مهران
براتی نیز که
نام او از سوی
همین رادیو به
عنوان یکی از
درخواست
کنندگان
برگزاری این
کنفرانس مطرح
شد رسما با
انتشار
یادداشتی آن
را تکذیب کرد.
عبدالله مهتدی
که مدتهاست به
سمت سیاست های
آمریکا چرخیده
و در ازای کسب
حمایت به
توجیه گر و
دلال سیاست
های آمریکا در
قبال ایران
تبدیل شده، در
توجیه مخفی
کاری
"کنفرانس" به
رادیو فردا
گفته: « بعضی از
کنفرانس ها
نياز به
اعتماد سازی و
بازکردن باب
ديالوگ درونی
اپوزيسيون دارد
و هيچ موضوع
پنهانی و سری
که لازم باشد
از افکار
عمومی پنهان
باشد، وجود
نداشت. می شد
بعدا افکار
عمومی را در
جريان قرار
داد. کما اينکه
همينطور هم شد
و من الان
درمورد اين
کنفرانس با
شما صحبت می
کنم.» (۱) ولی او
توضیح نداد که
اعتمادسازی
چطور می تواند
به شیوه
پنهانی تامین
شود؟ و نگفت
"دیالوگ" پشت
پرده و دور از
چشم روزنامه
نگاران چه نوع
"اعتمادی"
برای چه کسانی
ایجاد می کند؟
بعلاوه اگر
"موضوع
پنهانی وجود
نداشت" جلسه
چرا پنهان
بود؟ بویژه
این که شرکت
کنندگان از
بخش های مختلف
طیف راست بوده
اند و به گفته
برخی از آنان
نظیر نوری
زاده بسیاری
از آنها قبلا
هم دور هم جمع
شده بودند؟ به
عبارت دیگر
حداقل اعتماد
لازم میان بخش
زیادی از آنها
قبل از
کنفرانس
استکهلم هم
وجود داشته
است. پس "اعتماد"
چه کسانی قرار
بود جلب شود؟
عبدالله مهتدی
که طبق گزارش
رادیو فردا
"در بخشی از
اين کنفرانس،
رياست جلسه را
بر عهده
داشته" ظاهرا
چنان در
منجلاب
زدوبندهای
پشت پرده برای
راه اندازی
آلترناتیو
آمریکایی در
برابر رژیم
جمهوری
اسلامی فرو
رفته که
مشابهت روش
کار شرکت
کنندگان
کنفرانس با
روش مرسوم در
نظام ولایت
مطلقه فقیه را
ندیده یا دیده
و خود را به
ندیدن زده
است. مگر در
رژیم ولایی
کار دیگری جز
این می کنند
که پشت پرده
تصمیم می
گیرند و بعد "افکار
عمومی" را در
جریان تصمیم
خود قرار می
دهند؟
تازه آنها
بعد از سوار
شدن بر خر
مراد چنین
کردند، وای به
حال کسانی که
هنوز دست شان
به جایی
نرسیده به روش
آخوندها پناه آورده
اند.
نگاهی
دقیق به چند و
چون مسایل،
حواشی و اظهارنظرهایی
که حول و حوش
برگزاری مخفی
کنفرانس "اتحاد
برای
دموکراسی در
ایران" در
استکهلم مطرح
شد نشان می
دهد که نه تنها
سعی کردند
کنفرانس را به
شکل مخفی با
افرادی دست
چین شده
برگزار کنند،
بلکه این که
دقیقا چه
کسانی
خواستار مخفی
بودن جلسه
بوده اند را
هم مخفی کرده
اند. آیا این
مخفی کاری
مضاعف برای
فرار از پاسخ
گویی، بی دلیل
است؟
در واقع
صرفنظر از
تصورات یا
توجیهات برخی
از شرکت
کنندگان، خود
این شیوه
اقدام در
برگزاری
کنفرانس
استهکلم یک گام
مهم در آزمون
آنان و بخشی
از فرایند کسب
"اعتماد" به
آنان بوده
است. اما صد
البته نه
اعتماد مردم
ایران که از
کنفرانس و
شرکت کنندگان
آن بی خبر
بوده اند،
بلکه اعتماد
دولت آمریکا و
متحدانش که پروژه
عراقیزه کردن
ایران را با
تحریم های شدید
و بیرحمانه،
با تدارک
رویارویی
نظامی از طریق
اعزام پنج ناو
جنگی به منطقه
خلیج فارس و با
دست چین کردن
عناصر مورد
اعتماد خویش
در کنفرانس
هایی نظیر
کنفرانس
استکهلم
تدارک می بینند.
این جمله
هیلاری
کلینتون را که
گفته است اگر
جنبش سبز از
آمریکا
درخواست کمک
می کرد،
آمریکا به این
جنبش کمک می
کرد، کسی از
خاطر نبرده
است. جالب این
جاست که برخی
از شرکت کنندگان
در برخوردهای
توجیه
گرایانه پس از
کنفرانس گفته
اند که به
پلورالیسم،
دموکراسی و دیالوگ
باور دارند و
برای کم رنگ
کردن اثرات
برگزاری مخفی
این کنفرانس
مدعی شده اند
که در جلسه
فقط بحث هایی
صورت گرفته و
پلاتفرمی،
منشوری یا
سازمانی تازه
ایجاد نشده و
ادعایی هم
برای
آلترناتیو
سازی مطرح
نبوده و این
نوع انتقادها
بداخلاقی
سیاسی و تخیل
بیمارگونه و....
است. می گویند
اصلی ترین
ویژگی کنفرانس
این بوده که
توانسته "جمع
متنوعی از مخالفان
جمهوری
اسلامی" را
گرد هم آورد
که با هم بنشینند
و دیالوگ
داشته باشند.
و از این
جلسات باز هم
می تواند
برگزار شود.
ولی این
ادعاها قابل
پذیرش نیستند.
همان چند خط
گزارشی که از
سوی شرکت
کنندگان سند
امضا شده، نقض
صریح و آشکار
این
ادعاهاست. گزارش
به "توافق"
جمع حاضران که
از آنها به
عنوان "جمع
متنوعی از
مخالفان
جمهوری
اسلامی" نام
می برد، اشاره
می کند که
عبارت است از:
" ادامه گفتگو
و ضرورت وفاق
ایرانیان
برای نفی
استبداد، نفی
هر گونه تبعیض
و نقض حقوق
بشر، برای
دموکراسی بر
مبنای جدایی
نهاد دین از
دولت و
انتخابات آزاد
بر اساس
معیارهای بین
المللی." و نیز
این که : "شرکت
کنندگان در
این نشست برای
تداوم و گسترش
این گفتگوها
در جمع هر چه
بزرگ تری از
نیروهای
اپوزیسیون
همصدا شدند."
اولا:
این که جمعی
پنجاه نفره
ظرف یک روز
بسرعت بر سر
"انتخابات
آزاد بر اساس
معیارهای بین
المللی"
توافق می کنند
و توافق شان
را هم امضا می کنند
معنایش "جمع
متنوع" از نظر
فکری نیست، معنایش
گردآوری جمعی
دست چین شده
است که دیدگاههای
شناخته شده ای
در باره
ضرورت"
برگزاری انتخابات
آزاد براساس
معیارهای بین
المللی"
دارند و
دیدگاههایشان
هم برای دست
چین کنندگان
مخفی آنان از
پیش کمابیش
روشن بوده
است. بهتر است
هر چیز را به
نام واقعی اش
نامید.
ثانیا:
برجسته کردن
تابلوهای
سیاسی موجود
به جای نقش و
دیدگاه واقعی
شرکت کنندگان و
چشم انداز
آنان از سیر
محتمل حوادث
سیاسی در ایران
به قصد مستدل
کردن این ادعا
که "جمع
متنوعی از
مخالفان
جمهوری
اسلامی" در
کنفرانس بوده اند،
بکلی گمراه
کننده است.
ایدئولوژی ها
و تابلوهای
مختلف سیاسی
حفاظ های
عبورناپذیری
برای اندیشه و
عمل سیاسی
متناقض
نیستند. کافی
نیست جلوی
دکان سیاسی
شخصیتی کلمه
سوسیالیست یا
دمکرات یا
مدافع حقوق
بشر یا
جمهوریخواه نوشته
شده باشد تا
وی برای همیشه
از اعمال ضد سوسیالیستی،
غیر
دمکراتیک،
مغایر حقوق
بشر و مخالف
ارزش های
جمهوریخواهانه
مصون بماند. صف
بندی مخالفان
و موافقان
کنفرانس
استکهلم نیز
نشان داد که
علیرغم این که
انتخاب اصولا
از درون طیف
راست صورت
گرفته،
تابلوهای
سیاسی و اتیکت
شرکت کنندگان
معیار اصلی
انتخاب نبوده
اند، کما این
که افرادی از
طیف ملی یا
جمهوریخواه
حضور داشتند و
تعدادی هم با
این که دعوت
شدند حضور
نداشتند.
کنفرانس دسته
بندی ای ورای
تابلوهای
سیاسی رسمی
میان آنان که
حاضر شدند در
کنفرانسی
مخفی به نام
"اتحاد برای
دمکراسی در
ایران" شرکت
کنند و کسانی
که پنهان کاری
را با مبانی
اتحاد برای
دمکراسی در ایران
مغایر می
دانسته اند،
ایجاد کرد.
نادیده گرفتن
این دسته بندی
آشکار، و
پنهان شدن پشت
تابلوهای
سیاسی موجود و
حذف عامدانه
کارنامه و
عملکرد واقعی
شرکت
کنندگان، یک
سفسطه است.
ثالثا:
نه آن چیزی که
مورد توافق
رسمی قرار گرفت
و به نام
گزارش
کنفرانس از
سوی اکثریت
مطلق شرکت
کنندگان امضا
شد، بلکه آن
چه که در باره آن"تصادفا"
(!) به شکل جمعی
در چهارچوب
گزارش کنفرانس
سکوت شد،
توافق
نانوشته مهم
تری را نشان
می دهد. چطور
می شود در
باره ضرورت
برگزاری
انتخابات
آزاد در ایران
توافق داشت،
اما در باره
پیش شرط
برگزاری
انتخابات آزاد
سکوت کرد؟ اگر
شرکت کنندگان
کنفرانس از خود
به عنوان
"مخالفان"
جمهوری
اسلامی یاد می
کنند، محال
است ندانند که
برگزاری
انتخابات
آزاد بدون
تامین پیش شرط
آن ممکن نیست.
در ایران فقط
به شرطی می
توان
انتخابات
واقعا آزاد برگزار
کرد که نظام
جمهوری
اسلامی
سرنگون شده
باشد و یا
حداقل تا حدی
ضعیف و ناتوان
شده باشد که
با وجود ادامه
مخالفت
نتواند جلوی
برگزاری
انتخابات
واقعا آزاد را
"براساس معیارهای
بین المللی"
بگیرد. این هر
دو شق قابل تصور
برای برگزاری
انتخابات
آزاد را قطعا
همه شرکت
کنندگان
کنفرانس می
دانسته اند،
پس چرا در
توافقات خود
قید نکرده
اند؟
آیا توافقی
ضمنی و
نانوشته
داشته اند که
راههای تامین
پیش شرط
برگزاری
انتخابات
آزاد در ایران
باز گذاشته
شود و در باره
آن سکوت شود؟
رضا
طالبی که از
برگزار
کنندگان
کنفرانس بوده
به رادیو فردا
گفته است که
"در مورد حمله
نظامی و دخالت
کشورهای ديگر
در ايران در
اين کنفرانس
بحث شد و حتی
يک نفر از
شرکت کنندگان
موافق اين
مساله نبود."
(منبع بالا)
ولی او توضیح
نمی دهد که
اگر حتی یک
نفر از شرکت
کنندگان موافق
حمله نظامی و
دخالت
کشورهای دیگر
در ایران نبود،
به چه دلیل
توافقی چنین
پراهمیت را
مسکوت گذاشته
و در گزارش
کنفرانس قید
نکرده و زیرش
را امضا
نکردند؟ اگر
در میان شرکت
کنندگان امید
به تامین پیش
شرط برگزاری
انتخابات
آزاد در ایران
از طریق حمله
نظامی آمریکا
و اسرائیل، یا
طرح هایی شبیه
راه اندازی
منطقه پرواز
ممنوع به نام
دفاع از
"دمکراسی"،
"حقوق بشر" و
حقوق "اقلیت
های ملی و
مذهبی"ایران،
یا امید به
نتیجه بخش شدن
شکنجه توده ای
مردم ایران با
تحریم های
مرگبار
اقتصادی تا حد
از هم گسیختگی
امور و راه
افتادن شورش های
کور و لق شدن
کنترل رژیم در
برخی مناطق
حساس وجود
نداشته، چرا
مسدود بودن
این نوع "راهها"
در تامین پیش
شرط انتخابات
آزاد در ایران
مورد اشاره
قرار
نگرفتند؟ آیا
می ترسیدند که
عبدالله
مهتدی،
شهریار آهی،
نوری زاده، سازگارا
و افرادی نظیر
آنها کنفرانس
را ترک کنند؟
آیا شرکت
کنندگان
کنفرانس خبر
حضور ناو اتمی
اینترپرایز و
چهار ناو دیگر
آمریکایی، انگلیسی
و فرانسوی را
در خلیج فارس
نشنیده بودند؟
از راهبرد
ماجراجویانه
"تهدید در
برابر تهدید"
که دستگاه
ولایت فقیه در
منازعه با غرب
در پیش گرفته
بی خبر بودند؟
اگر نبودند
چطور می
توانستند در
باره اوضاع
امروز ایران و
احتمال حمله
نظامی به قول
رضا طالبی بحث
کنند، و توافق
هم داشته
باشند ،اما در
باره نتایج
این بحث سکوت
کنند و توافق
شان را مخفی
کنند؟
پرونده
های سیاسی،
مالی و اخلاقی
برخی از شرکت
کنندگان
کنفرانس و بوی
آزار دهنده ای
که هنوز از
آنها به مشام
می رسد به
کنار، آیا سکوت
در باره
راهکارهای
تامین پیش شرط
انتخابات آزاد
به جز فرصت
طلبی سیاسی
نام دیگری هم
دارد؟ وانگهی
چطور است که
رضا طالبی
مدعی است در باره
حمله نظامی در
کنفرانس بحث
شده و همه
مخالف بوده
اند؛ در حالی
که فریدون
احمدی، از
شرکت کنندگان
کنفرانس در
گزارش
ویدئویی خود
به وبسایت
ایران گلوبال
در باره
موضوعات مورد
بحث در
کنفرانس حتی
کلمه ای هم در
این باره
نگفته است؟
گزارش رضا
طالبی نادرست
است یا فریدون
احمدی؟ (۲)
رابعا:
مدعی شده اند
که کنفرانس
برای بررسی
راههای
نزدیکی
اپوزیسیون به
هم و دیالوگ و
بحث بوده و نه
بیش از این. ولی
پس از جلسه
معلوم شده که
یک روز از
نشست دو روزه
برای شرکت
کنندگان
برنامه
آموزشی تشکیل
دادند تا به
گفته فریدون
احمدی
"انتقال
تجربه، اعمال
نظر، (و) لابی
گری در عرصه
بین المللی"
را آموزش
ببینند. (۳)
پرسش این
هاست: آموزش
لابی گری چه
جایگاهی در اتحاد
مخالفان
جمهوری
اسلامی برای
دمکراسی دارد؟
لابیگری در
عرصه بین
المللی
معمولا یا از
سوی انحصارات
بزرگ برای
ترغیب دولت ها
به اتخاذ
تصمیماتی که
به رونق
تولیدشان
مرتبط باشد،
صورت می گیرد
یا از سوی
نهادهای زیر
سیستمی برای
رونق یا وسعت
دادن به حوزه
ای معین از
فعالیت ها یا جلب
موافقت تصمیم
گیرندگان
برای اجرای
پروژه ای
معین. تنها
معدودی از
نهادها و تشکل
های مستقل
هستند که در
دوره هایی خاص
فشار از پائین
و بسیج نیرو
را با لابی
گری در بالا درهم
می آمیزند.
شرکت کنندگان
کنفرانس اگر
فقط می خواسته
اند در باره
راههای نزدیک
شدن اپوزیسیون
به هم بحث
کنند، چه نیاز
واجبی به
آموختن روش
جلب نظر در
عرصه بین
المللی داشته
اند؟ جلب نظر
کدام قدرت های
ذینفوذ و
تصمیم گیرنده "در
عرصه بین
المللی" به
آنها آموزش داده
شده است؟ در
چه حوزه هایی؟
دستور کار این
آموزش را چه
کسانی تدوین
کرده و
تشخیص داده
اند، برای
جمعی پراکنده
که پس از
کنفرانس به
خاطر این که
توانسته اند
زیر یک سقف
بنشینند و
"دیالوگ"
کنند دائم به
هم مدال می
داده اند،
چنین آموزشی
در اولویت
قرار دارد؟
واقعیت
این است که
برگزاری
کنفرانس
استهکلم، به
شیوه مخفی، با
چهره هایی که
برخی از آنها
به عنوان دلال
سیاسی آمریکا
در اپوزیسیون
ایران و پیگیر
خط بدیل سازی
شهره اند بدون
درک شرایط سیاسی
ایران و منطقه
مقدور نیست.
رژیم های
پوسیده عربی
یکی پس از
دیگری فرو می
پاشند. توازن
قدرت با درهم
ریختن ائتلاف
های سنتی و قدیمی
برساخته به
کمک آمریکا در
خاورمیانه
عربی بشدت به
ضرر رژیم
اسرائیل
تغییر کرده
است. تجاوز
نظامی آمریکا
به عراق به
تقویت نفوذ
جمهوری
اسلامی کمک
کرده است.
آمریکا در
افغانستان به
گل نشسته و
مناسباتش با
پاکستان اتمی
تیره است.
بحران
اقتصادی در
غرب ادامه
دارد و جنبش
وال استریت در
اعتراض به
غارتگری یک
درصدی ها با
فرایند
بازسازی و
تجدید حیات
اتحادیه های
کارگری در غرب
در دوره پایان
سازش طولانی
طبقاتی متکی
بر مدل کینزی
درهم آمیخته
است. چین به یک
ابرقدرت
اقتصادی بزرگ
تبدیل شده و
رشد روزافزون
نفوذش چالشی
اساسی در برابر
سلطه طلبی
آمریکاست و
خاورمیانه
سرشار از نفت
یکی از کانون
های مهم این
منازعه است.
در حالی که
آمریکا همه
توان خود را
به کار گرفته
تا تحولات
دنیای عرب را
به نحوی در
مدار منافع خویش
مدیریت کند،
بیش از پیش
روشن می شود
که برای
آمریکا و
متحدانش،
ایران در حساس
ترین بخش
خاورمیانه به
حلقه ای تبدیل
شده است که در
دست داشتن
کنترل سیاسی
آن می تواند
در تداوم سلطه
طلبی آمریکا
در خاورمیانه
نقش حیاتی
بازی کند.
برگی از تاریخ
در کنش و
واکنش همین روزها
ساخته می شود
که می تواند
سرنوشت برتری
طلبی آمریکا
را حداقل در
دهه آینده رقم
زند. توجه به
ایران و داغ
شدن برنامه
هسته ای آن به
همین دلیل
است. وگرنه
آخرین گزارش
آژانس انرژی
هسته ای در
ماه نوامبر
سال گذشته در
مورد ایران که
بهانه موج
تازه فشارهای
اقتصادی و
حرکت به سوی
تدارک جنگی را
برای آمریکا،
اسرائیل و
متحدان آنها
فراهم آورده
بر همان پایه
هایی ریخته
شده که در
دوره پیش از یوکیا
آمانو در
گزارش های
محمد
البرادعی به
عنوان گزارش
های رسیده به
آژانس که
راستی آزمایی
آنها ممکن
نبوده مورد
اشاره قرار می
گرفته است.
برنامه هسته
ای جمهوری
اسلامی بهانه ای
بیش نیست. در
حالی که زمین
زیر پای سلطه
جویی آمریکا
در خاورمیانه
می لرزد،
ایران باید از
نظر سیاسی به
تصرف آمریکا
در بیاید. از
این روست که
پروژه
عراقیزه کردن
ایران
قدم به قدم
در حال
اجراست. حلقه
محاصره
اقتصادی ایران
لحظه به لحظه
تنگ تر می شود
و نفس اقتصاد
بحران زده
ایران به
شماره افتاده
است. جنگی سنگر
به سنگر، در
وسعت تمام
ایران علیه
مردم ایران به
راه افتاده
است که اخبار
آن روز به روز
ترسناک تر می
شود: کشتی های
غله بدون
تخلیه کالا به
خاطر تحریم
بانک مرکزی
ایران بازمی
گردند! ذخیره
دارویی ایران
رو به پایان است!
بیمارستان
های خصوصی و
دولتی در
آستانه ورشکستگی
هستند! ظرف سه
ماه بیش از
پنجاه درصد ارزش
پول از بین می
رود و تورم
روزگار مردم
را سیاه تر می
کند، در اوج
سرمای زمستان
با تحریک
آمریکا
صادرات نیمی
از گاز
ترکمنستان به
ایران قطع می
شود! خبرها هر
چه هست همه مستقیم
به فلاکت مردم
در اثر تحریم
ها مربوط است.
هر خبری از
این دست که می
رسد در رسانه
های حامی
تحریم با آب و
تابی مخصوص،
درآمیخته با
لذتی سادیستی
بازتاب می
یابد. و در
رسانه های جمهوری
اسلامی دست و
پا شکسته،
تحریف آمیز و
حقیر شده
منتشر می شود.
تو گویی آزاری
در حد نیش پشه
است که راه به
جایی نخواهد
برد. تنها
مردم هستند که
در انزوا و
خموشی رنج می
برند. و هر روز
رنج شان بیشتر
می شود.
آمریکا و متحدانش
قبل از یکسره
کردن کار صدام
حسین به بهانه
داشتن سلاح
هایی که بعدا
مجبور شدند
اعتراف کنند
نداشته است
نیم میلیون زن
و کودک عراقی
را در کشوری
با ۱۸ میلیون
نفر با تحریم
هایشان کشتند.
ما که هفتاد و
پنج میلیون
نفر هستیم اگر
به سرنوشت
عراق دچار
شویم برخلاف
یاوه گویی های
خامنه ای، بیش
از دو میلیون
کشته خواهیم
داد. مدافعین
بی چشم و روی
"مداخله
بشردوستانه"
برای همین قتل
عام وحشتناک
توده ای که از
نسل کشی در
رواندا و
پاکسازی قومی
در یوگسلاوی و
کشتار ارامنه
هم وحشتناک تر
است تبلیغ می
کنند. ولی
تحریم ها اگر
نتیجه بخش
باشد باید با
حمله نظامی
درآمیزد. ملت
ایران حالت آن
شیر گرفتار در
قفس را دارد
که برای گرفتن
و خواباندش در
تخت جراحی از بیرون
داروی بیهوشی
به سویش زده
اند و منتظرند
کاملا بیهوش
شود. در این
شرایط افتادن
روی ثروت های
کشوری بزرگ که
با تحریم و
تجاوز نظامی
از پا درآمده
باشد، بوی
گوشت به مشام
تشنه گان قدرت
رسانده است.
آمریکا هم به
چلبی های خودش
نیاز دارد و
کنفرانس هایی
مثل کنفرانس
استکهلم
امکانی است که
بتوانند مهره
هایش را در
آنجا شناسایی
و شناسایی شده
ها را الک کند.
هر چه باشد
آزمون آنها
دست کمی از
امتحان ایدئولوژیک
آخوندها
ندارد. احمد
چلبی یک ملت
اسیر هفتاد و
پنج میلیونی
شدن خصوصیات و
مهارت هایی می
خواهد که
همگانی
نیستند. و
قرعه فال نمی
تواند به نام
همه زده شود.
از این رو در دوره
ای که در آن
قرار گرفته
ایم باید
انتظار داشته
باشیم که
کسانی به نام
اپوزیسیون یا
اتحاد،
دمکراسی؛
حقوق بشر یا
نظایر آنها
دائما پنهان و
نیمه پنهان از
این سوراخ به
آن سوراخ رفته
و در حالی که
کلمه
دمکراسی، حقوق
بشر، ایران و
انتخابات
آزاد را مثل
اوراد دفع بلا
بر لب می
رانند متاع
سیاسی خویش را
به ارباب عرضه
دارند و جلوه
گری کنند.
حقیقت تلخ (و اگر
ادبیات اجازه
می داد شاید
می نوشتم تلخ
تر یا تلخ
ترین ) اما این
است که نور
تاباندن بر عملکرد
این جماعت به
خودی خود تاثیر
چندانی در
تغییر معادله
سیاسی به نفع
مردم ایران
ایفا نمی کند.
تا زمانی که
خط مدافع مردم؛
خطی که می
خواهد در هر
شرایطی بی
واسطه از منافع
و حق حیات و
زندگی صلح
آمیز و
شرافتمندانه
و سالم مردم
ایران دفاع
کند، نتواند
گام های اساسی
در مسیر
خودسامان
یابی این مردم
زجرکشیده و
پراکنده
بردارد؛ تا
زمانی مردم
ایران به
عنوان فاعل
اصلی قدرت
نتوانند علیه
دیکتاتوری
مذهبی و
مداخلات
خارجی به
میدان بیایند،
میدان برای
تاخت و تاز
دلالان سیاسی از
نوع عبدالله
مهتدی،
سازگارا،
شهریار آهی و
نوری زاده باز
می ماند.
1
برای مصاحبه
رادیو فردا با
عبدالله
مهتدی نگاه
کنید به لینک
زیر:
http://www.radiofarda.com/content/f3_iranian_opposition_in_sweden/24476514.html
2، 3
برای
شنیدن کلیپ
گزارش ویدئویی
فریدون احمدی
به لینک زیر
کلیک کنید:
http://www.kanuntribun.blogspot.com/2012/02/blog-post_07.html