زنان،
ستمدیدگانِ
دوگانه در صف
مقدم مبارزهی
طبقاتی
به
مناسبت اول
ماه مه، روز
جهانی کارگر
نویسنده:
پروانه عظیمی
با
نزدیک شدن به
اول ماه مه،
روز جهانی
کارگر، بار دیگر
صدای پای
کارگران و
فرودستانی را
میشنویم که
در هیاهوی
بازار سرمایه
و سرکوب سیاسی،
هنوز زندهاند،
هنوز ایستادهاند،
و هنوز میخواهند
دنیا را عوض
کنند. در این میان،
زنان خانوادههای
کارگری –
همانانی که بار
معیشت،
بازتولید نیروی
کار، مراقبت و
زیستن در شرایط
سخت را همزمان
بر دوش دارند –
جزو نخستین
کسانی هستند
که هم از سیاستهای
اقتصادی سرمایهداری
و هم از
مناسبات
پدرسالارانه
رنج میبرند.
سالهاست
که ما شاهد
فقر فزاینده،
خصوصیسازی
آموزش و
بهداشت،
دستمزدهای زیر
خط فقر، و
نابودی امنیت
شغلی هستیم؛
اما بار اصلی
این بحرانها،
بر دوش زنانی
است که کارِ بیمزد
در خانه را با
کارِ کمدستمزد
در بیرون در
هم میآمیزند.
زنانی که گاه
کارگر
کارخانهاند،
گاه
پرستارند،
گاه معلماند،
و همیشه
مادرند،
مراقباند،
پناه فرزنداناند
و تکیهگاه
خانواده. اما
در متن نظام
سرمایهداری،
آنچه دیده نمیشود،
درست همین
«کارِ بینام»
و همین «رنج
پنهان» است.
آمارها
چه میگویند؟
در
سال ۱۴۰۲،
حداقل دستمزد
ماهانه
کارگران حدود ۸
میلیون تومان
تعیین شد، در
حالی که بر
اساس اعلام
رسمی مرکز
آمار ایران،
خط فقر شهری
در همان سال
به بیش از ۲۰
میلیون تومان
برای یک
خانوار ۴
نفره رسیده
بود. یعنی بیش
از ۶۵٪
از خانوارهای
کارگری، حتی
با اشتغال دو
نفر، زیر خط
فقر زندگی میکنند.
بر
اساس آمارهای
رسمی، نرخ
مشارکت
اقتصادی زنان
در ایران تنها
حدود ۱۴٪
است، اما این
رقم واقعی نیست.
میلیونها زن
کارگر در بخشهای
غیررسمی،
بدون قرارداد
و بیمه، در
کارگاهها،
منازل، زمینهای
کشاورزی و تولیدات
خانگی مشغول
کارند که هرگز
در آمارها ثبت
نمیشوند.
در
بخش سلامت و
آموزش، زنان
نقش عمدهای
دارند. ۷۰٪
از کادر درمانی
کشور را زنان
تشکیل میدهند.
پرستارانی که
هماکنون با
اضافهکاریهای
اجباری،
قراردادهای
موقت و بیثباتی
مزمن دستوپنجه
نرم میکنند.
زنان معلم نیز
که بخش بزرگی
از آموزش
ابتدایی را بر
دوش دارند، با
قراردادهای
حقالتدریسی یا
پیمانی و
دستمزدهای
کمتر از خط
فقر کار میکنند.
رنجی
مضاعف در بستر
سرکوب و بیحقوقی
در
شرایط کنونی ایران،
فشار گرانی،
تورم افسارگسیخته،
حذف یارانهها،
و سیاستهای
نئولیبرالیستی
رژیم جمهوری
اسلامی، وضعیت
معیشتی
خانوادههای
کارگری را به
مرز فاجعه
رسانده است.
نرخ تورم
سالانه کالاهای
خوراکی در سال
۱۴۰۲
بیش از ۵۵٪
اعلام شد؛ به
این معنا که
سبد غذایی پایهی
خانوارهای
کارگری بهشدت
کوچکتر شده و
سوءتغذیه، بهویژه
در میان
کودکان و
زنان، رشد فزایندهای
داشته است.
و در
این میان،
زنان خانوادههای
کارگری، که هم
بار بیحقوقی
خود را میکشند
و هم پیامدهای
معیشتی این سیاستها
را مدیریت میکنند،
عملاً به سنگر
اول مقاومت
تبدیل شدهاند.
مقاومت
زنانه، امید
اجتماعی
اما
داستان فقط
رنج نیست،
مقاومت هم
هست. مبارزات
زنان در قامت
معلم، پرستار،
بازنشسته، و
کارگر، در سالهای
اخیر همپایهی
جنبشهای خیابانی
بوده است.
زنانی که دیگر
تنها برای
مطالبات صنفی
نمیجنگند،
بلکه برای حق
بر زندگی، حق
بر بدن، حق بر
تصمیمگیری و
مشارکت سیاسی
و اجتماعی نیز
میجنگند.
تنها
در سال ۱۴۰۲،
دهها تجمع و
اعتصاب از سوی
معلمان زن،
پرستاران زن،
کارگران زن و
بازنشستگان
برگزار شد.
حضور پررنگ
زنان در
اعتراضات
سراسری ۱۴۰۱
(جنبش «زن،
زندگی، آزادی»)
گواه روشنی از
آگاهی و ارادهی
سیاسی زنانی
است که دیگر
نقش تماشاچی
را در تحولات
اجتماعی نمیپذیرند.
اتحاد
طبقاتی برای
رهایی مشترک
امروز
بیش از هر
زمانی، پیوند
مبارزهی
زنان با جنبش
کارگری ضرورتی
انکارناپذیر
دارد. این
اتحاد نهفقط
خواست فوری
سرنگونی یک
حکومت زنستیز،
بلکه افق
گستردهتری
برای پایان
دادن به سلطهی
سرمایه و نظام
طبقاتی را ترسیم
میکند. زنان
کارگر، زنان
معلم، زنان
پرستار، و
مادران
کارگران بیکار
شده، امروز
هستههای پایداری
و رهاییاند؛
آنجا که امید
از دل رنج
زاده میشود.
اول
ماه مه، نه فقط
روزی برای تجلیل
از کارگران،
بلکه فرصتی
برای به رسمیت
شناختن جایگاه
محوری زنان در
مبارزهی
طبقاتی است. بیآنکه
نقش زنان در این
مبارزه دیده
شود، هیچ رهاییای
ممکن نیست.
درود
بر زنان
کارگر، درود
بر زنان
مبارز، زنده
باد همبستگی
طبقاتی!
برگرفته
از:«رهایی زن»
https://rahai-zan.blogspot.com/2025/04/blog-post_38.html?m=1