آغاز
فاز عملی، در
طیف بندی
طبقات
بهنام
چنگائی
در
گذشته ی
نچندان دور،
تلاش های پوشیده
و آشکار متعددی
در راستای
همکارهای
سیاسی، جهت
ایجاد نیروئی
متشکل و
همرأی، در
راستائی
اهداف مختلف و
یا شاید از
دید بعضی: زمینه
ی پیدائی راه حل
اراده ی منسجم،
به عنوان نیروی
جایگزین در
بین نیروهای
مخالف نظام
ولائی، در
داخل و خارج
روی نشان داده
است. برجسته
ترین چهره ی این
اقدامات را می
توان در تراکم
نیروهای مخالفان
رنگین، در دو ظرف
و جریان نسبتن
شناخته شده
دید:
جمهوریخواهان
لائیک و دموکرات
و
جمهوریخواهان
دموکرات، که
تشکیل آنها در
دور پیش ازانتخابات
88 برمی گردد، و آن
بسیار پیش از
تنازع این
چنین سران
حکومت بود!
ـ
واما تشکل
بعدی، به
دنبال تقلب،
سرکوب و سرخوردگی
استحاله چی ها
در بیرون از
نظام و
اصلاحگرایان رانده
شده در درون
دستگاه، و البته
به همت خیزش
چشمگیر
میلیونی توده
ها، که به
سرعت خشم و
عزم آنان از
روی کل حاکمیت
عبور کرد، نزج
و هویت سیاسی
قابل توجهی یافت؛
اما این قیام
مردمی، از یک
طرف: شیر مادر
دستگاه سبز
رفرمگرا و
اصلاحطلبان دینی
و سکولار را
از ترس گسترش
و تداوم
مبارزه توده
ای خشکاند، و
از سوی دیگر دردا:
جنبش بزرگ
مردمی، فقط مایه
ی شهرت و سوء
استفاده این
دو گروه از کل
مخالفان فعال در
درون جنبش سبز
شد، جریاناتی که
هرکدام منشأ
نیرو و اعتبار
توده ای در درون
آن بودند، به
زودی در برابر
مواضع بشدت
ارتجاعی
اصلاحگرایان
قرار گرفت و کناررفت،
و تعدادی دیگر
در دام کاملن
مرموز آنان
اسیر و تخدیر
شد، جنبشی
توده ای که در پی
خیزش 25 خرداد
به بعد شکوفا گشت،
با دسیسه و
توطئه های
بسیار، توسط رژیم به
مرور
شناسائی،
سرکوب و عملن
خاموش شد.
تردیدی
ندارد که باید
تعدادی از نیروهای
مخفی به شبکه
های جنبش، نفوذ
کرده و برای
شناسائی
سازمانگران
جوان این خیزش،
به آنان پیوسته،
و دست به تشکیل
ستاد ساختگی رهبری
جنبش، با آنان
زده باشند،
تشکلی خودجوشی
که به سرعت با
نام (سبز) تزئین
و در راستای
حفظ نظام تحریف
و استحاله
یافته بود،
ولی همین جریان
سبز در بیرون
از کشور، هم، اهداف
و عناصری از
پیش سازمان
داده شده داشت،
عناصر و
سازمان هائی متشکل
از نیروهائی
کاملن مخفی و
نفوذی، و البته
تعدادی هم
جریان و چهره
ی شناخته شده در
داخل و خارج
کشور، که هنوز
هم با همین
نام، بعد از
کُمدی
انتخابات 88 در
داخل و خارج
کشور خودت را
معرفی می کرده
و تاکنون، متوهم
به اصلاحات و
اصلاگرایان بوده
و خود را
مستقل از آنان
سازمان داده
اند. به هر روی
این جریان: پا در
میانی و حمایت
گسترده ی
بسیاری را در
بین کشورهای غربی
و به وِیژه
آمریکا را داشته
و هنوز هم
دارد.
و
همچنین در بین
عناصر و
نیروها و
جریانهای چپ
هم به طور
مستقل تلاش
های صورت گرفت
ـ اتحاد چپ
کارگری یکی از
این اهرم های
همکاری چپ
کارگری ست که
پیش از رخداد 88 ظهور
سیاسی یافته
است ـ و یا جریانی
دیگر همچنین، در
مقابل ارادگرائی
و تمامیت
خواهی های سبز
ـ (جریان راست لیبرال
ـ سکولار): خود
را تحت نام
سکولارهای
سبز در خارج
از کشور، برنامه
ای برای خود بوجود
آورده و عده ای
را هم توانست
پیرامون خود
جلب و جذب کند،
تا اهداف
سیاسی خود را،
در مقابل دیگر
جریان های موجود
فراردهد.
غرض
این نوشته ی
کوتاه، نه
تنها نگاه به
نشست هامبورگ
و اولاف پالمه
در سوئد، بلکه
همچنین، بیان
صورت مساله ای
ست که سال ها
پیش مطرح بوده
است و امروز
بسیاری را و
از جمله چپ و
نیروهای مترقی
و دمکرات را
در مقابل خود
قرارداده است.
آیا دور
از انتظار بود
که این جمع عمدتن
راست ملی، ملی
مذهبی و
لیبرال و
سلطنتی و آن چند
عنصر چپ توسری
خور، در این
شرایط حساس،
برسر معامله ی
تحولخواهی
اساسی مردم در
کشور، باخودفروشی،
و دهن کجی به
مردم، تصمیم
بگیرند با این
اقدام غرب و خود،
ظرف سیاسی مسخره
ای تحویل مردم
دهند؟ آیا
متوجه هستیم
که چرا برای
خالی نبودن
ادعا بر
رنگینی این
عناصر، که با
حمایت و
انتخاب دقیق غرب
صورت گرفته
است، چرا آن
عناصر چپ را
در درون کارت
های خود جا
داده اند؟ آیا
این جمع و
نشست امروز و
فردای شان، بزم
و عزم قربانی
کردن مبارزات
مردمی نیست که
باید از اراده
ی توده ای تهی،
خنثا و
رهانیده شود؟ و
آیا زمینه ی
ایجاد دولت در
تبعید را مگر
غیر از غرب و آمریکا،
جریان دیگری (بدون
توده ها) می
توانست فراهم
کند؟ به باور
من، نه!
این طرح
در دستور
سازمان های
مخفی غرب و در
راس آن آمریکا
قرار داشته ودارد
و آنها دارند
در این فرصت
مناسب،همزمان
دو کار انجام
می دهند تا به یک
هدف مشخص دست
یابند، و آن جایگزینی
نیروهای
وفاداربه خود
شان است، که
می خواهند بی
بروبرگشت به
آن، در این
مقطع سرنوشت
ساز و پر
مخاطره نائل
گشته، و جامه
ی عمل
بپوشانند،
همان
استراژدی دیرینه
غرب را که
باید به مقصود
سرمایه جهانی برسد.
برای این کارـ
یک: با تحریم
که حق ابتدائی
زندگی اکثریت
توده های فقیر
و میانی را که
بیشترین بار
محرومیت را به
خاطر تورم و
گرانی روزانه متحمل
می شوند، به
غیرقابل تحمل
ترین حد
افزایش دهند
که مردم بین
بد و بدتر
مطیع اراده ی
آنها شوند. دو: با
تهدید جنگ و حملات
نظامی، با
گوشه ی چشمی
از ضرورن
حمایت بشردوستانه
از مردم در
برابر
استبداد دینی،
جای پای خود
را برای
هراقدام
ضروری به نفع
امیال سیاسی و
اقتصادی
هموار سازند.
آیا باید از
باور به ارده
ی توده ای، که
تنها منشأ
تصمیمگیری
وقدرت بی
انتهاست جدا
شد و دست به
همکاری برای
حکومت
جایگزین با
هرکسی زد؟ آیا
باور ما در رسمیت
بخشیدن به رای
مردم، در این
برهه ی ظریف،
نشانه ی آگاهی
درست ماست و
یا خارج از
اراده ی ما و
توده ها، این
جمع و یا دیگرانی
با هر نام قرار
داشته و یا
خواهند داشت
که برای مردم
تصمیم
بگیرند؟ در هر
صورت، آیا امکان
دارد که مردم
ما دچار چنان
شرایط مشابه
مانند موارد:
لیبی و مصر و...شوند
که دست حمایت
بشردوستانه
(سیاسی و
نظامی)مخفی و
علنی غرب، توسط نشست
جریان های
مرید و مطیع
سرمایه، برای
شان انتصابات
را، به نام
انتخابات فرمایشی
راه بیندازند
و توده ها را با
لگد نجات غرب
از (شمشیر بی
رحم ولی فقیه) به
کنار گذارند؟ آری،
آری همه چیز
ممکن است،
هوشیار باشیم
و نیروی موازی
این خائنین را
در بین
وفاداران به
سرنگونی و
اراده ی مردمی
در بین خود
سازمان دهیم.
15 بهمن ـ
بهنام
چنگائی