Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ برابر با  ۰۲ فوريه ۲۰۲۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱  برابر با ۰۲ فوريه ۲۰۲۳
«حكم ناعادلانه براى سه عضو هيئت مديره كانون صنفی فرهنگیان گیلان را محکوم می‌کنیم»

«حكم ناعادلانه براى سه عضو هيئت مديره كانون صنفی فرهنگیان گیلان را محکوم می‌کنیم»

 

جمعی از معلمان کنشگر انزلی و رشت و آستارا

 

به نام خداوند رنگین کمان!

 

این روزها بیدادی که بر همکاران شریف ما در اقصی نقاط کشور وارد می‌شود، بیش از هر چیز نشان دهنده‌ی لجاجت سیستماتیک حاکمیتی تمامیت خواه است و واکنش ما معلمان، صرفاً در بستر مجازی، سبب تقلیل ماجراست و ما با انفعال و سکوت‌مان، متاسفانه مسیر را براى صدور احکام بعدی و بعدتر و شديدتر علیه همکاران کنشگر، فراهم می‌آوریم.

 

ما در چارچوب سياست‌هاى حكومتى مرتجع و واپس‌گرا، نفس مى‌كشيم كه به وضوح نشانمان داده، هيچ ابائی از خشم و نفرت معلمان نسبت به ساختار معيوب خويش ندارد و نه تنها هيچ‌گاه در تلاش براى اقناع، تغيير و جايگزينى روش‌هاى نوين با بینش‌های کهنه نبوده، بلكه همچنان  بيش از پيش بر لجاجت خويش تاكيد مى‌ورزد، گرچه برايش ثمرى جز "سستى عقل" به فرموده حضرت على (ع) ندارد.

 

از سویی قضات چاكر و بله قربان گوى امنيتى‌ها كه به واقع، خود ميكروارگانيسم جنايت حاكميت‌اند، مبدل به دستگاه بروكراتيكى براى ستاندن جسم و جان و آرامش افراد جامعه به ويژه معلمان ايران، گشته‌اند.

تا جایی كه كوچكترين كلام مخالف در مقام پند آموزگارانه را بر نمى‌تابند.

 

ما جمعى از معلمان كنشگر شهرهاى  رشت و  انزلی و  آستارا ضمن ابراز انزجار از صدور حكم ناعادلانه براى سه عضو هيئت مديره كانون صنفی فرهنگیان  گيلان، آقايان:  انوش عادلى  محمود صديقى پور و  عزيز قاسم زاده توسط نهادهاى امنيتى و قضایی  و محكوم كردن آن، اعلام مى‌داريم كه در برابر آن، سكوت نخواهيم كرد؛ و صبر مى‌كنيم بر آزار شما؛ و با خشم و نفرت، معترضيم به جرم انگارى زندگى روزمره و عرفى ما.

 

و خطاب به اين سه عزيز و همه ى  جان هاى نازنين دربندمان كلام دل انگيز ناظم حكمت را يادآور مى‌شويم كه:

«و ما

زمستان ديگرى را

سپرى خواهيم كرد

با عصيان بزرگى كه در درونمان هست

و تنها چيزى كه گرممان مى دارد

آتش مقدس اميدوارى است.»

 

جمعی از معلمان کنشگر انزلی و رشت و آستارا

۱۲ بهمن ۱۴۰۱

................................................................

معلم بودن جرم بزرگی در این مملکت به حساب می‌آید

 

بدین وسیله اعلام می‌دارم این جانب  تارا اکبرزاده با ۲۸ سال سابقه کار و دبیر دبیرستان‌های شهرستان #آمل، با دو پرونده و در مجموع سه اتهام از سوی دایره تخلفات اداری استان رو به رو شدم. رأی صادره با عنوان «اعمال و رفتار خلاف شئون شغلی در خصوص نشر اکاذیب علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی در فضای مجازی» با تنزل یک گروه به مدت یک سال صادر شد. در پرونده اول به تاریخ 11/9 /1401 احضار شدم. احضاریه مربوط به نوشته‌ای بود که بعد از مرگ خانم مهسا امینی با اشاره به موارد دیگری از تضییع حقوق زنان در گروه مدرسه قرار‌دادم. در این جلسه با دفاع از مواردی که در نوشته‌ام ذکر شد، هیئت تخلفات را به گفته پایانی ارجاع دادم بلکه دغدغه‌مندی این نوشته را دریابند: «اگر فرزندانی قوی، شجاع، متفکر و اندیشمند در پاسداشت ارزش‌های فرهنگی و تمدنی کشورمان می‌خواهیم باید به زن‌کشی‌ها خانمه دهید در هر شکل و عنوانی»

در پرونده اتهامی دوم به تاریخ 25/11/1401 بار دیگر به هیئت تخلفات احضار شدم. موارد اتهامی دو مورد ذکر شد: ا- غیبت غیر موجه در تاریخ 29 و 30 آبان با عنوان شرکت در « فراخوان معاندین نظام جهت تحصن و حمایت از مجمع صنفی معلمان. » در رد این اتهام عنوان داشتم که در چارچوب فعالیت‌های مسالمت‌آمیز صنفی و مدنی این وظیفه را بر گردن خود می‌دیدم تا با تحصن، پیامد  رفتارهای قهری با دانش آموزان معترض را در چارچوب وظایف معلمی‌ام همراه با دیگر معلمان سراسر کشور اعلام دارم بنابراین با پیامی به مدیریت مدرسه، عدم حضورم را اطلاع دادم.

2- اتهام با عنوان «در آوردن مقنعه از سر خویش در کلاس دهم دبیرستان امام حسن عسگری و تحریک دانش‌آموزان به این کار و قصد فیلم‌برداری و گرفتن عکس» با ارائه مستند ثابت کردم عوامل مدرسه راهکارهای فرهنگی این جانب را که در راستای دغدغه‌مندی برای کشورم به خصوص مراقبت از دانش آموزانم بود، کاملا وارونه جلوه دادند.

پی نوشت این اتهام: عوامل مدرسه در 29 و 30 آبان ماه در جمع همکاران مدرسه و در غیاب این جانب، بار دیگر این اتهامات را که مصداق حقیقی نشر اکاذیب است، به من نسبت دادند که با وجود شکایت به اداره کل و اداره شهرستان همچنان مسکوت مانده است. اکنون از طریق تنها رسانه صنفی‌ام شبهاتی که این اتهامات برای من ایجاد کرده ولی جوابی از مسولین امر نگرفتم، می‌پرسم:

1- مدیریت مدرسه اگر طبق ظن خود ادعا دارد که خلافی مرتکب شدم چرا هیچ وقت در این مورد از من توضیح نخواستند؟ آیا فلسفة وجودی یک مدیر به عنوان نمایندة اداره در مدرسه این نیست که مشکلات را بدون راه یافتن به بیرون، حل و فصل نمایند؟

2- وقتی علیه افتراء و نشر اکاذیب عوامل مدرسه به اداره کل شکایت‌کردم، مسئول ارزیابی عملکرد در استان شکایت را ملغی دانستند تنها به این دلیل که در تخلفات پرونده دارم. آیا این دو موضوع، جدای از هم نبوده که بررسی آن ربطی به پرونده‌ام در تخلفات نداشته‌است؟

3- وقتی شکایت به اداره شهرستان بردم با وجود ارجاع رئیس اداره به ارزیابی عملکرد بعد از گذشت بیش از یک ماه این مسئله - که مایل به حل آن در اداره با حضور عوامل مدرسه بودم - چرا همچنان مسکوت گذاشته شد؟

4- چرا حراست اداره قبل از این که گزارش را به اداره کل بفرستند، طبق روال مرسوم این جانب را احضار نکردند تا توضیحات مرا و مدارک مربوطه را بشنوند و ببینند؟

کلام آخر به مسولین مربوطه: ما جوان هیجده ساله دانش آموزانم را برای این مملکت فدا نکردیم تا شمایان معلمان ما را به جرم دغدغه‌مندی برای این مملکت به زندان، انفصال از خدمت و جریمه‌های حقوقی محکوم کنید.

ترسم صرفه‌ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما.

..................................................................

سروده‌ای جدید از رسول بداقی از درون زندان اوین

 

هنگامه‌ی شور است

 

هنگامه‌ی شور است، بشورید، بشورید

جانا مگر از عقل به‌دورید، به‌دورید؟

 

تا کی به خماری سرمان زیر لحاف است؟

تا کی دلمان، محفلمان خوش به گزاف است؟

 

کو غیرت ایرانی و آن شوکت اقوام؟

کو ترک و لر و کرد و عرب، گیلک ایام؟

 

تنها مگذارید بلوچ و دگران را

بیرون کنید از وطن، این بی‌وطنان را

 

بیگانه بود آنکه فروشد وطنت را

خود را نسپاری، که بدوزد دهنت را

 

دزدی شده آئین سرافرازی و شوکت

هر مفتخوری صدر نشین شد به رذالت

 

تا دار و ندار همه زد زیر بغل، گفت:

بیچاره برو، من ندهم نان به کسی مفت

 

تا دار و ندار همه زد زیر بغل، رفت

بخشید به اوباش خودش گنج مس و نفت

 

تا مفت خورند دزد و دغل، مهتر ما شد

خوش، لانه‌ی هر کرکس و دد، کشور ما شد

 

مردم به گدایی ز سر سفره‌ی دزدان

تا لقمه‌ی نانی که بقاپند ز ایشان

 

ما ریزه‌خور سفره‌ی دزدان شده اکنون

خورشید ز خون دل مردم شده گلگون

 

تا مردم ایران سرشان در پر خویش است

همواره همین آش و همین کاسه به‌پیش است

 

رسول بداقی، زندان اوین

بهمن ۱۴۰۱

............................

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©