ما چه میخواهیم؟
فعالان
معلمی باید
پاسخی عینی به
این پرسش بنیادین
بدهند
جعفر
ابراهیمی،
فعال صنفی
معلمان
اکثر
فعالان صنفی
که به صورت
داوطلبانه
برای بهبود
وضعیت آموزش و
پرورش تلاش میکنند،
ممکن است در
مقاطع مختلف و
از سوی افراد
مختلف مورد
پرسش قرار
گیرند که «شما
چه میخواهید؟»
گاهی
پرسشگر فردی
است که میخواهد
بداند چه چیزی
باعث میشود
عدهای اینگونه
بدون چشمداشت
فعالیت کنند و
به دنبال
شناخت است،
گاهی پرسشگر
در مقام مسئول
یا حتی
بازجوست و
گاهی پرسشگر
ممکن است از
آن جنس آدمهایی
باشد که برای
کار نکردن و به
چالش کشیدن،
طرح پرسش میکند.
افراد دیگری
هم ممکن است
با انگیزههای
متفاوت این
پرسش را مطرح
نمایند. در هر
صورت، یک فعال
صنفی که برای
تغییر شرایط
موجود تلاش میکند
بایستی
بتواند پاسخهای
مناسبی ارائه
نماید. بیشک
پاسخهای
هرکس جدای از
واقعیت عینی و
ملموس زندگی
او نیست و
برگرفته از
نگرش، باور و
جهاننگری
فرد است.
هر یک
از ما ممکن
است بارها در
معرض این پرسش
از ناحیۀ
افراد مختلف
قرار گرفته
باشیم، به
خصوص از سوی
برخی دانشآموزان
خود. آنها
دوست دارند
بدانند
معلمانشان
چرا بیانیه میدهند
و اعتراض میکنند.
در بسیاری از
موارد گمان میکنند
مسئلۀ معلمان
فقط فیش حقوقی
خودشان است. ما
به راستی در
برابر این
پرسشها
چگونه برخورد
میکنیم؟ به
گمانم در این
موارد ضمن
تأکید بر اینکه
حقوق و دستمزد
معلمان
عادلانه نیست
و این مسئله
باعث مشکلات
عدیدهای در
جهت داشتن یک
زندگی شرافتمندانه
برای آنان شده
است، باید
ابعاد دیگری از
مطالبات را
برای آنان
تشریح
نماییم، آنها
شرایط بد
اقتصادی و
معیشتی را خوب
درک میکنند؛
به خصوص اینکه
با سیاستهای
ضدمردمی
اقتصادی دولتها
تاکنون، بیش
از پیش مردم
به زیر خط فقر
رانده شدهاند.
اکثر
دانشآموزانِ
ما از همین
طبقۀ اجتماعی
میآیند. آنها
آن بخش از
مطالبات ما را
که ناظر به
وضعیت بد
اقتصادی است
خوب درک میکنند.
اما آنان حق
دارند و باید
بدانند که معلمانشان
فقط دغدغۀ خود
را ندارند. آنها
باید بدانند
که ما میخواهیم
تمام کودکان
در این سرزمین
به یک آموزش
باکیفیت،
رایگان و
عادلانه
دسترسی داشته
باشند. میخواهیم
که پولیسازی
آموزش متوقف
شود و هیچ
کودکی، حتی
کودکان
مهاجر، به
خاطر نداشتن
پول از مدرسه
رانده نشوند.
آنان باید
بدانند سیاست
گرفتن پول در
مدرسه ربطی به
معلمان ندارد.
باید بدانند
که ما خواهان
مدارس استاندارد
و ایمن هستیم.
آنها باید
بدانند که
تراکم کلاسها
باید
استاندارد
باشد و همۀ
دانشآموزان
باید به
امکانات
آموزشی و علمی
مناسب دسترسی
داشته باشند.
باید بدانند
که ما خواهان
یک مدرسۀ شاد
و عاری از
خشونت هستیم.
ما میخواهیم
به جای نظم
پلیسی،
کودکان در یک
فضای مشارکتی
و با همیاری و
همدلی تربیت
شوند و این
نیازمند
مربیان مجرب
تربیتی،
مشاوران زبده
و مربیان
بهداشت و… است.
ما باید همۀ
این موارد را
توضیح دهیم و
به آنها
بگوییم «ما چه
میخواهیم» و
طبق قانون،
مسئولیت
ایجاد شرایط
مناسب برای
بهبود وضعیت
آموزش با دولت
و مجلس است. در
عین حال، تا
جایی که به
مسئولیت فردی
ما برمیگردد،
در این راستا
بایستی درست
عمل کنیم و دانشآموزان
را به عنوان
یکی از ذینفعان
اصلی آموزش
نسبت به وضعیت
موجود آگاه کنیم
و به همان
اندازه که
آنان را به
تفکر و کسب آگاهی
تشویق میکنیم،
انتقادات
آنان را
بشنویم و نهتنها
در حیطۀ کلاس
و مدرسه، بلکه
در همهجای
جامعه، به
حقوق آنها
احترام
بگذاریم.
اما
تنها دانشآموزان
نیستند که ما
را مورد خطاب
و پرسش قرار
میدهند،
بلکه مردم
عادی، دوستان
و آشنایان هم
وقتی مطلع میشوند
که فردی یک
کنشگر صنفی
است و حتی به
خاطر این
فعالیت ممکن
است به زندان
برود، این پرسش
را مطرح میکنند
که «شما چه میخواهید؟»
در برخی موارد
هم این پرسش
با یک نصیحت
همراه است که
«بهتر نیست
زندگی خودتان
را بکنید؟»
به این
افراد باید از
همین موضعِ
مفهومِ زندگی
پاسخ داد و
تشریح نمود که
زندگی معنایی
دارد و انسان
کرامتی. ما
باید برای این
افراد توضیح
بدهیم که ما
خواهان چیزی
فراتر از حق
خود نیستیم.
میخواهیم که
حقوق و دستمزد
معلمان بالای
خط فقر باشد و
این را حتی
فراتر از صنف
خود، برای تمام
اقشار جامعه
میخواهیم. ما
میخواهیم که
بعد از ۳۰ سال
تلاش پیگیر،
بازنشستگان
ما زندگی
آبرومندانهای
داشته باشند؛
از بیمۀ مناسب
و رایگان برخوردار
باشند. میخواهیم
معلمان به جای
چندشغلهشدن
روی معلمی
تمرکز کنند تا
آموزش ما رشد
کند. ما میخواهیم
در کشوری غنی
مانند ایران،
آموزش و پرورش
محور توسعه
باشد و به آن
مصرفی و
کالایی نگریسته
نشود. ما
اصلاح آموزش و
پرورش را در
راستای کاهش و
مبارزه با
آسیبهای
اجتماعی میخواهیم.
میخواهیم
کودکان راندهشده
به خیابان و
محیطِ بازار
در سن کودکی
به مدرسه
برگردند و
کودکیِ هیچکس،
این یگانه
تجربۀ زندگی، به
تاراج نرود.
این معنای
زندگی است.
اگر قرار باشد
در زندگی به
این امکانات
اولیه دسترسی
نداشته باشیم
و نتوانیم
ارزشهای
انسانی را در
کار آموزشی
متبلور کنیم،
زندگی چه
معنایی دارد؟
در
برخی موارد هم
پرسشگر
مسئولی است از
اداره تا
حراست، در این
حالت ممکن است
چاشنی پرسش
همراه با
تهدید و
بازخواست هم
باشد و در
مواردی همراه
با فرافکنی.
مثلاً
مسئولان در
مقابل خواستههای
ما با فرافکنی
این پرسش را
طرح مینمایند
که «شما جای ما
بودید چه میکردید؟»
یا اینکه
خواستۀ
قانونی و برحق
ما را سیاسی و
دارای بُعد
امنیتی جلوه
میدهند و حتی
عواقب بد را
به ما گوشزد
میکنند. در
این حالت،
باید ابتدا
مشخص کنیم که
ما میخواهیم
شما در این
جایگاه
پاسخگو
باشید، نه مطالبهگر.
ما
باید به آنها
بگوییم بخشی
از شرایط
موجود، محصول
بیتدبیری و
سوء مدیریت
شماست. بگوییم
فکر و روش برخی
از شما نهتنها
راهحل مسئله
نیست، بلکه
بخشی از مشکل
است. آنان باید
بدانند که ما
در وهلۀ اول
به جای وعده
و وعید،
پاسخگویی میخواهیم.
ما میخواهیم
با تشکلیابی
مستقل در
ساختار
آموزشی کشور
مؤثر باشیم.
میخواهیم
هیچ معلمی به
خاطر خواستهها
و فعالیتهای
صنفی دچار
زندان و تبعید
نگردد. میخواهیم
سیاستهای
غلط در مورد
خصوصیسازی
آموزش متوقف
شود. ما میخواهیم
سیستم تربیت
معلم از جذب
دانشجو تا محتوای
آموزشی بر
اساس الگوهای
آموزشیِ مدرن
و نیازهای روز
طراحی گردد.
میخواهیم
ساختار
مدیریتی
آموزش و پرورش
بر اساس اصول
دموکراتیک و
مشارکتی چیده
شود و مدیران
برحسب
توانایی رشد
کنند، نه بر
اساس رانت
وفاداری
باندی و
گروهی. ما میخواهیم
تبعیض از
ساختار نظام
آموزشی حذف
شود و در این
مسیر متحد و
همصدا هستیم.
اما
دستۀ دیگری از
افراد هستند
که ممکن است
ما را در معرض
پرسش قرار
دهند و در جهت
ایجاد فضای یأس
و ناامیدی و
بیعملی طرح
پرسش کنند.
این جماعت نقزن
و در مواردی
بیتفاوت که
در میان همۀ
اقشار
اجتماعی
هستند و در
بین معلمان هم
دیده میشوند،
افرادی که فقط
آیۀ یأس میخوانند،
با اینکه میدانند
همین تغییرات
اندک در
زندگیِ آنها
ناشی از
فعالیت و
فداکاری فعالان
صنفی است، با
اینکه هیچ
گامی در
راستای تحقق
مطالبات برنمیدارند،
جزء اولین
کسانی هستند
که بعد از هر
کنش صنفی
پیگیر
تغییرات ناشی
از آن هستند.
اولین نفراتی
که بهجای
پرسش «چه میخواهیم؟»
از شما میپرسند
«چه شد؟» و به
دنبال آن شروع
به قصهبافی
میکنند که
فایده ندارد
و… . همانهایی
که مسئولیت
فردی خود را
هم به خوبی
انجام نمیدهند،
اما در یک
سیستم آموزش
کمی و تکنیکیشده
با گذراندن
صدها ساعت
دورۀ ضمن خدمت
غیرمرتبط و
غیرضروری و
تشویقیهایی
که از شخصیتهای
غیرآموزشی
گرفتهاند،
چنان رزومهای
دارند که ممکن
است به عنوان
مدیر و معلم
نمونه هم
انتخاب شوند.
یا کسانی که
در مناسبات
بازاری آموزش
برای خود دکانی
باز کردهاند
و مدرسه و ۲۴
ساعت موظفیِ
خود را شغل
دوم میدانند،
همانهایی که
به قول صمد
بهرنگی از سنخ
«چوخ بختیار» هستند
و برخی همان
«قطعه گوشت
مردۀ» صمد، که
ایستایی در
ذات آنها
است. با این
جماعت نمیتوان
از خواستهها
گفت، چرا که
اینها خوب میدانند
چه میخواهیم.
این جماعتِ
خوابزده را
کاری نمیتوان
کرد، چون اینها
خود قربانیان
سیستمی هستند
که فردیت افسارگسیختۀ
آنها را با
مفهوم «انسان»
بیگانه ساخته
است و ساختار
آموزش و پرورش
آنان را نسبت
به کار معلمی
ازخودبیگانه
نموده است.
در
مورد این
افراد، باید
تلاش نمود که
ایدههای
تسلیمطلبانه
و روحیۀ
انزواگرایانۀ
آنان در فضای
مدرسه غالب
نگردد. با
تمام مشکلات
موجود، دانشآموزان
نیاز به
معلمانی
دارند که آنها
را برای تلاش،
همیاری،
فداکاری،
مشارکت و یک
زندگی بهتر
تشویق نمایند.
این مسئولیتپذیری
از سوی فعالان
صنفی و
معلمان، این
فرصت را به
دانشآموزان
میدهد که در
روند زندگی
خود، الگویی
متفاوت از الگوهایی
که ساختارِ
مسلط بر مبنای
سود و فردیت
ارائه میدهد
را تجربه
کنند. معلمانی
میتوانند
چنین الگویی
را تحقق بخشند
که در پیگیری
مطالبات خود
منافع جمعی را
بر خواستههای
فردی ترجیح میدهند،
نسبت به
موقعیت
طبقاتی خود
آگاهی دارند،
ساختار نظام
آموزشی را خوب
میشناسند و
برای پرسش
بنیادین «چه
میخواهیم؟»
پاسخهایی
عینی و
انضمامی
ارائه میدهند.
چنین معلمانی
به قول صمد
«حکم کیمیا»
دارند و ما باید
بکوشیم با کار
جمعی و
مشارکتی این
الگوی معلمی
را ترویج
دهیم.
یکشنبه
- ۲۶ شهریور
۱۳۹۶
|
جعفر
ابراهیمی،
فعال صنفی
معلمان |
برگرفته
از:«الدوز»
http://oldooz.org/590/