کمتر
از سی و چند
ساعت از
نامزدی
هاشمی، مرزکشیهای
جدی و
متخاصمانهای،
بدن رنجور
باقیمانده
فعالان جنبش
سبز را به دو
نیم کرده. مرزکشیهایی
هیستریک که
خصلتی
دموکراتیک
ندارند و ما
را نه تنها به
پیش از ۸۸ که
گاه به پیش از ۷۶ میبرند.
هم دستآورد
یگانه ۸۸ که بیرون
کشیدن سیاست
از پشت پرده و
اتاقهای
بسته مذاکره
مردان زیرک و
قدرتمند و
بردن آن به
میان زنان و
مردان بیقدرت
بود و هم
اخلاق
دموکراتیک ۷۶
مانند مدارا و
گفتگو اکنون
در خطرند. یک
سو نه تنها حق
مشارکت برای
گروه دیگر را
برنمیتابد
که حتی مباحثه
برسر فضای
سیاسی حول
انتخابات و
امکانات
احتمالیاش
برای سیاست
ورزی را تابو
میداند. این
گروه به
دشواری
برپاکردن
تحریم در
شرایطی که
هرعدد و رقمی
از سوی حاکمان
میتواند
اعلام شود
آگاه است و
برای همین به
هیچ چیز کمتر
از مسکوت
گذاشتن و
انکار کل
انتخابات
راضی نیست. در
سوی دیگر،
ایدئولوگ ها و
جلوداران
مشارکت،
مباحثه با
مخالفان آن را
اتلاف وقت
دانسته و آن
را در همین
ابتدا حرام
اعلام کردهاند.
طرح سه
سوال از
مخالفان
مشارکت
یک) آیا
مداخله و
درگیرشدن
اجتماعی با
سیاست در هفتههای
منتهیشونده
به انتخابات ۸۸
(فارغ
از رای دادن و
ندادن یا به
چه کسی رای
دادن) شرط
لازم
اعتراضات
خودانگیخته
پس از آن نبود؟
به رغم انباشت
نارضایتیهای
بیشتر در چهار
سال گذشته چه
دلایلی برای عدم
امکان پیوند زدن
نیمه-جنبشی
انتخاباتی با
جنبشی
پساانتخاباتی
وجود دارد؟
دو) آیا چند
هفته آینده به
نسبت فضای
راکد پس از ۲۵
بهمن ۸۹، واجد
هیچ پتانسیل
بیشتری برای
فعالیت سیاسی
نیست؟
تضادهای
بیشینهشده
درون حاکمیت،
و نه گشادهدستی
حاکمان حماسهدوست،
میزانی از
انتخاباتی
شدن فضا را
تضمین کردهاست.
بحرانی بودن
اقتصاد و
اضطراب تحریم،
قابل پیشبینی
میکند بخشهای
وسیعی از
جامعهی
مستاصل (فراتر
از بدنه
بالقوه
دموکراسی
خواهان) با
چنین فضای
انتخابات به
صورت سلبی و
یا ایجابی
درگیر شوند. آیا
نمیتوان از
این درگیرشدن
به عنوان تختهپرشی
برای عمیق
کردن خواستههای
بخشهایی که
در حالت عادی
به آنها
دسترسی
نداریم ( ویا
آنها رغبتی به
گفتگو با ما
بر سیاست
ندارند) استفاده
کرد؟ آیا
فعالان حوزههای
کارگری،
زنان،
دانشجویی و
حقوق بشر (که
نمیبایست به
تبلیغاتچی
این یا آن
کاندیدا
تبدیل شوند) نمیتوانند
از این شرایط
برای یادآوری
حق مادی و یا
حقوق مدنی
نادیده انگاشتهشدگان
و رعایای حاکم
استفاده
کنند؟ (چرا که
مهمترین
وظیفه هر فعال
سیاسی تشویش
اذهان مردم در
زمانی است که
بیحقی امری
طبیعی میشود).
میان صندوق
رای و وضعیت
سیاسی و یا
حتی سیاستزده
جامعه در هفتههای
منتهی به
صندوق فاصله و
تفاوتی کیفی
وجود دارد که
از دید گروه
نخست پنهان
است. این
فاصله را میتوان
به جای
استهلاک
نیروی خود و
طرفداران مشارکت،
به جای پخش یا
پاره کردن
تراکت هاشمی،
به پخش تراکت
نسرین ستوده،
رضا شهابی و
مجید توکلی
پرداخت.
سه) چه چیز
ما را
بلافاصله و
بدون نیاز به
تامل جمعی و
یا
انتظاربرای
تحلیل
بازخورد از
لایههای
اجتماعی، به
رد کامل
مشارکت در این
انتخابات
رساندهاست؟
نبودن
کاندیدایی
نزدیک و یا با
حداقلی از
اصول
دموکراتیک یا
ازکار افتادن
نهاد انتخابات
به صورت کلی
پس از ۸۸؟ آیا
نمیتوان به
انتخابات
آینده نه به
عنوان
جایگزین و
پایاندهنده
سیاست مردمی
پس از ۸۸ که به
عنوان
تاکتیکی
موقتی برای
نفسگیری تا
احیای دوباره
امکان بازگشت
به خیابان
نگاه کرد؟
مخالفت
دگماتیک با
مشارکت در
انتخابات و یا
فضای
انتخاباتی در
زیر پرچم
سیاست مردمی ۸۸
واجد تناقضی
اشکار است. به
جای انتظار
برای بازی در
چارچوبهای
ازبالا ساخته
شده با گزینههای
از پیشطراحی
شدهاش،
تجربه سیاست
مردمی باید ما
را قادر به
شکل دادن به
این بازی و تحمیل
گزینههایی
خارج از
چارچوب کردهباشد.
به نظرمیاید
چنین مخالفت
دگماتیکی،
تنها شکلی
وارونه ولی در
جوهر همسان از
سیاست جنبش
اصلاحات و پیشا
۸۸ است، یعنی
عدم مشارکت به
عنوان
استراتژی.
طرح چهار
سوال از
طرفداران
مشارکت
یک) تجویز
عدم گفتگو با
مخالفان
مشارکت ( این
مخالفت بر
هرمبنایی
باشد) نوعی
عایقبندی (ایزولاسیون)
ایدئولوژیک،
به شدت
غیردموکراتیک
و فرایندی
دیگری-ساز است.
مخالفان و
موافقان
مشارکت نه
گروههایی
جدا و بیگانه
که همبندان
زندان، همکلاسیهای
ستارهدار و
مونسان تبعید
یکدیگر بوده
و هستند.
دو) نسبت
کمپین حامیان
هاشمی با نقد
کارنامه سیاسی
و اقتصادی او
چیست؟ آیا
قرار است به
این نقد در
مقدمه دلایل
الزام حمایت
از هاشمی
اشارهای
گذرا شود، تا
بعد با اشاره
بلافاصله به
اضطراری بودن
شرایط، سرکوب
و به حاشیه
بردهشود؟ یا
این نقد امری
درونماندگار
و درونی شده و
مولفهای
اصلی از کمپین
خواهد بود که
به عنوان نوعی
ابزار فشار
سیاستهای
آتی و برنامههای
او را هم تحت
تاثیر قرار دهد؟
آیا کمپین
هاشمی مدارای
شنیدن دارد که
نحوه توسعه
اقتصادی او و
نحوه سیاستورزی
او (بده بستان
با محافل و
کانون های
قدرت در دهه هفتاد)
نه متضاد با
احمدینژاد
که خود مولد
احمدینژاد
است؟ که
سرمایهداری
امنیتی و
نظامی دهه
هشتاد ایران
محصول مستقیم
نحوه توسعه
اقتصادی
هاشمی (توسعهای
که نه در
انتزاع که در
بستر نهادهای
قدرت واقعی دهه
هفتاد ایران
رخ داد) است؟
که سیاست
اقتصادی
امروز هاشمی
همان سیاست
دهه ۷۰ است که
اینبار باید
در بستری مخوف
تر از محافل و
سپاه پیادهشود
و سیاست ورزی
هاشمی بدهبستانهای
پشت پردهی (زیرکی
مصالحه از
منظر
طرفدارانش) بیشتری
را میطلبد؟
نقد دقیق و
سمج از دهه هفتاد
نه زندهکردن
مردگان که
مساله امروز
سیاست و
اقتصاد ایران است
و چنین نقدی
تنها با باز
گذاشتن امکان
مکالمه با
مخالفان
سرسخت هاشمی
میسر است.
سه) به گفته
یکی از
طرفداران
مشارکت،
خاتمی، موسوی،
کروبی و امروز
هاشمی
محصولاتی نه
جوهری که
اموری تاریخیاند
که متاثر از
رفتار بدنه
اجتماعی
تغییر کرده و
به درجات کم و
زیاد
دموکراتیک
شدهاند. بدون
مناقشه برسر
محتوا، ادعای
تاثیر متقابل
میان کاندیدا
و بدنه حامی
امری واجد
حقیقت است. مهمتر
از خود هاشمی
و کارنامهاش،
رفتار کمپین
طرفدارانش در
چند هفته آینده
است. از منظر
سیاسی رفتار
هاشمی تا
همینجا از
شفافیت، یعنی
یکی از اصول
اولیه
دموکراسی حتی
لیبرال تا آنجا
بهدور بوده
که حتی
نزدیکترین
افراد دفتر
وخانوادهاش
تنها از تصمیم
قطعی او چند
دقیقه پیش از
ثبتنام مطلع
میشوند. حامیان
هاشمی این را
به عنوان
هوشمندی او
تقدیر میکنند.
در حالیکه
موسوی و کروبی
حتی پس از
اثبات توان
مقاومت خود در
۲۵ خرداد ۸۸ به
رهبران ناجی
تبدیل نشدند،
هاشمی تا همین
جا از رانتی
الاهیاتی به
عنوان منجی
برخوردار شده.
دور از تصور
نیست اگر در ۲۵
خرداد ۹۲، بیش
از آنکه
حامیان
دموکراسی
خواه، هاشمی را
به سمت خود کشانده
باشند، با
سرکوب کردن
نقدها و حمایت
نامشروط، این
حامیان
هاشمیست شده و
در فنون سیاست
بزرگان غسل
تعمید کردهباشند.
چهار) هاشمی
سیاستی
طبقاتی دارد
که آن را هرگز
پنهان نکرده. آنچه
تا امروز در
کمپین هاشمی
مشخص بوده
بیشتر لحاظ
کردن منافع
طبقاتی
زودگذر حامیان
بوده است. چنین
محاسبهای
اگرچه حق مادی
هر شهروندی
است اما با
دموکراسی
فاصله زیادی
دارد. (ایدئولوژی
غالب طبقه
پیشرو و دارای
خوداگاهی
تاریخی برای
دموکراسی را
طبقه متوسط
معرفی کرده که
توان قربانی
کردن منافع
زودگذر مادی
را دارد. کنایی
است که تنها
شایعه ارزان
شدن دلار برای
ایجاد موج
هیجان ثبتنام
هاشمی کافی
بود) .دموکراسیخواهان
ایران به قدرت
نفرت طبقاتی
در سال ۸۴ در
ایجاد رای
برای احمدینژادها
آگاهشدهاند.
راهکرد آنها
برای هل دادن
هاشمی به دیدن
و محاسبه کردن
طبقات
فرودستی که
اکنون بیش از
شصت درصد
جمعیت ایران
را تشکیل میدهند
چیست؟
مبارزه در
چند هفته
آینده تنها
مبارزه برای کم
و زیاد کردن (تحریم
یا مشارکت) آرایی
که ممکن است
خوانده هم
نشود نیست. نحوه
تعامل گروههای
مخالف،
استفاده از
فضاهای موجود
برای کنش
فعالانه
دموکراتیک
انان که رای
نمیدهند و
دموکراتیک کردن
کمپین و رابطه
آن با نامزدش،
تعیین کننده
تر از خروجی
صندوق و قدمی
برای کنش روز
بعد از رایگیری
است.