صحنهای
بزرگتر از
انتخابات
بهروز
نظری
مهلت
ثبت نام برای
انتخابات
ریاست جمهوری
آمد و گذشت.
بیش از ۶۸۰
نفر
نامزدی خود
برای
انتخابات
ریاست جمهوری
را اعلام کرده
اند. نام بیش
از ۲۰ زن نیز
در میان لیست
نامزدها به
چشم میخورد.
صلاحیت همه
نامزدها باید
به تایید شورای
نگهبان برسد.
تردیدی نیست
که پس از گذشتن
لیست نامزدها
از فیلتر
شورای نگهبان
تعداد آنان
انگشت شمار
خواهد شد.
آنچه که اما
توجه همه را
به خود جلب
کرده نه تعداد
کسانی که ثبتنام
کرده اند بلکه
نامزدهای
اصلی
انتخابات
ریاست جمهوری
هستند. در این
میان و بویژه
حضور
رفسنجانی،
مشائی و جلیلی
در وزارت کشور،
و در دقایق
آخر مهلت ثبت
نام، به گمانه
زنیهای
وسیعی دامن
زده است.
بلافاصله پس
از پایان مهلت
ثبت نام حملات
نامزدها به
یکدیگر
و مقامات
رنگارنگ رژیم
به آنان آغاز
شد. همراهی
احمدینژاد
با مشائی به
هنگام ثبت
نام، با
اعتراض برخی
از نمایندگان
مجلس روبرو
شده و شورای
نگهبان این
موضوع را به
قوه قضاییه
ارجاع داده
است. شورای
نگهبان
همچنین تاکید
کرده است که
قانون شکنی
احمدینژاد
بهنگام برسی
صلاحیت مشائی
مورد توجه
قرار خواهد
گرفت.
بیشترین
گمانه زنیهای
اما بر سر
آمدن یا
نیامدن
رفسنجانی
صورت گرفت. پس
از آمدن او بحث ها
روی احتمال
موفقیت و یا
شکست او متمرکز
شده است.
رفسنجانی
قبلا اعلام
کرده بود که
بدون موافقت
ولی فقیه
نامزد نخواهد
شد. هنوز
معلوم نیست که
آیا خامنهای
با وارد شدن
رفسنجانی به
عرصه
انتخابات موافق
بوده است یا نه.
پاسخ این سوال
به احتمال
زیاد
منفی است.
حضور
رفسنجانی
دقیقاً در
چالش با خامنهای
صورت میگیرد.
مسئله اما این
است که خامنه
ای در مقابل چه
چیزی قرار
گرفته و قدرت
مانور و دامنه
انتخاب او
چیست؟ در
حقیقت مسئله
اصلی نه
انتخابات که
انتخابی است
که جمهوری اسلامی
باید بکند.
انتخابات
ریاست
جمهوری
تنها جز
ناچیز و کوچکی
از صحنه بزرگ
نبرد و پیکارهایی
است که روبروی
نیروهای
محتلف قرار
گرفته است. تا
آنجا که به
"انتخابات" و
نامزدهای
اصلی آن
برمیگردد
تصویر کاملا روشن
است. انتخابات
در جمهوری
اسلامی
اساساً دو هدف
را دنبال کرده
اند: اولا،
تنظیم روابط
درونی
دستگاه حاکمه
و تقسیم قدرت
بین جناحهای
مختلف؛ و
ثانیا،
پوشاندن چهره
ضّددمکراتیک
و قرون وسطایی
ولی فقیه.
تجربه به
اصلاح
انتخابات سال
۸۸ این واقعیت
را به خوبی
نشان داد. به
همین خاطر
نباید نه
درباره "انتخابات"
در جمهوری
اسلامی
و نه
نامزدهایی که
از فیلتر
شورای
نگهبان
رد میشوند،
ذرهای توهم
داشت.
همه
شواهد و قرائن
نشان میدهند
که جمهوری اسلامی
به معنای
واقعی کلمه در
تله افتاده
است. تحریم
های
مرگبار علیه
ایران اقتصاد
ورشکسته ایران
را خفه کرده و
درآمدهای
نفتی جمهوری
اسلامی را
بشدت کاهش
داده است.
بعلاوه تحریم های
مالی اعمال
شده و منجمد
کردن داراییها
و درامدهای
جمهوری
اسلامی در
خارج از کشور،
قدرت مانور
رژیم را بشدت
محدود کرده
است. همزمان
دولت اسراییل
و جناحهایی
از دستگاه
حاکمه ایالات
متحده با
تشدید فشار و
تهدیدهای مکرر
خود قصد دارند
تا امکان
هرگونه
مذاکره بین جمهوری
اسلامی و دولت
آمریکا را
کاهش داده و گزینه
نظامی را به
تنها گزینه
ممکن تبدیل
کنند. حملات
اخیر ارتش
اسراییل به
سوریه بیش از
همه پیامی بود
به جمهوری
اسلامی. باراک
اوباما و متحدان
اروپایی او با
وجود تکرار
مکرر اینکه
گزینه نظامی
همچنان بر روی
میز است، میدانند
که چنین گزینهای
چه هزینه های
سنگینی
داشته و خواهد
داشت. تکرار
تجربه اشغال
نظامی
افغانستان و
عراق در ایران
اگر هم ممکن
باشد، به نفوذ و
هژمونی صدمه
خورده ایالات
متحده ضربه خواهد
زد.
فشارهای
اقتصادی اما
جمهوری
اسلامی را در
موقعیتی قرار
داده اند که
تنها با ماههای
آخر جنگ و
ایران و عراق
قابل مقایسه
است. جمهوری
اسلامی
انتخاب
چندانی در
مقابل خود نمیبیند:
یا ادامه
سیاست رسمی و
تاکنونی و یا
عوض کردن ریل.
همه شواهد
نشان میدهند
که فشار برای
گزینه دوم
بسیار بالا
است.
سخنان
و پیامهای
رفسنجانی
دقیقاً از این
جهت حایز
اهمیت اند و
با بیشترین
صراحت،
محدودیتها و
انتخاب
ناگزیر رژیم
را به دستگاه
حاکمه یادآوری میکنند.
او در بیانیهای
که در آن
دلایل شرکت
خود در
انتخابات
ریاست جمهوری
را برشمرده،
گفته است که "
پا به میدانی گذارم
که قبلاً در
سالهای پس از
جنگ ۸ ساله حزب
بعث علیه
ایران که
نتیجه آن
ویرانی ۵
استان کشور و
نابودی
زیرساختها و
امکانات بود،
تجربه کرده
بودم. "
یادآوری تجربه
پس از جنگ
ایران و عراق
گویا است.
اما، رسیدن به
چنان نقطهای
منوط به نوشیدن
جام زهر، و
اینبار توسط
خامنهای است.
اما این تنها
رفسنجانی
نیست که
خواهان تغییر
ریل است.
حقیقت این است
که همه
نامزدهای
اصلی در باره
ضرورت بکار
اندازی ترمز
قطار هستهای
رژیم و عقب
نشینیهای
جدی در مقابل
ایالات متحده
توافق دارند.
مسئله هستهای
که قرار بود
صفوف رژیم را
به یکدیگر
نزدیک کنند
جمهوری اسلامی
را در چنان
تلهای
گرفتار کرده
که بقا جمهوری
اسلامی به رها
شدن از آن گره
خورده است.
حمله و اعتراض
نسبتا هماهنگ
همه نامزدهای
مورد حمایت
ولی فقیه به
سیاست خارجی
احمدینژاد،
و بطور مشخص
به موضع
گیریهای
احمدینژاد
درباره
هولوکاست، از
توافق عمومی
برای پایین
کشیدن فتیله سیاست
هستهای و
خارجی نظام
خبر میدهند.
شرایط چنان
حساس است که
حتی نامزدهای
ولی فقیه
ناگزیر اند که
از سیاستهایی
که بدون حمایت
مستقیم ولی
فقیه
نمیتوانستند
پیش بروند
فاصله بگیرند.
عوض
کردن ریل در
جمهوری
اسلامی اما
تناقضات
خودرا نیز به همراه
دارد.
چنین اقدامی
بیش از همه ضربه
مهلکی است به
اعتبار بشدت
ناچیز ولی
فقیه. تصمیمات
خامنهای و
انتخابهای
او به زعم بسیاری
از مقامات
رژیم و از
جمله
رفسنجانی، در
قرار دادن
جمهوری
اسلامی در دو
راهی کنونی نقش
کلیدی داشته
است. تغییر
ریل سم مهلکی
است که ولی
فقیه باید سر
بکشد. تناقض
بزرگتری که در
روبروی نظام
قرار دارد این
است. ستون
اصلی نظام اسلامی
ولی فقیه
است، اما
جمهوری
اسلامی از
چنان بحرانی
رنج میبرد که
حفظ آن دقیقاً
به نمد مالی
همین ستون
نظام و پایین
کشیدن عبای او
گره خورده
است. در یک
کلام ولی
فقیه به نقطه
ضعف اصلی
نظام ولایی
تبدیل شده
است. در چنین
شرایطی که تحریم های
مرگبار ایران
را در لبه
پرتگاه قرار
داده اند نمیتوان
به این یا آن
نامزد ریاست
جمهوری دخیل
بست. میتوان
و باید با
تمام قوا علیه
سیاست هستهای
جمهوری
اسلامی و
فاجعهای که
پیگیری چنین
سیاستی به
ایران و مردم
ایران تحمیل
کرده جنگید. باید با
هشیاری برای
وادار کردن
جمهوری
اسلامی به عقب
نشینی از این
سیاست، و با
استفاده از
فرصت های
ممکن برای مداخله
و مشارکت
مستقیم و
مستقل مردم،
وارد میدان شد.
۲۳ اردیبهشت
۱۳۹۲ / ۱۳ مه
۲۰۱۳