درسهایی
از جنبش
معلمان
کاوه مظفری
برخلاف
رویکرد
مطالبهمحور
که در جستجوی
یافتن راهحل
مشکلات در
سطوح بالایی
است؛ نقطه
عزیمت تشکلیابی،
تقویت و
همبستگی
پایینیهاست.
وقتی تاکید بر
تشکلیابی به
عنوان
استراتژی
اصلی است، این
مطالبات و کنشهای
اعتراضی
هستند که در
مقام تاکتیک
قرار میگیرند.
تشکلیابی،
فرصتِ تمرین
کارگروهی و
دموکراسی از پایین
را فراهم میکند.
بیدارزنی:
یکی از جنبشهای
اجتماعی
مترقی کشور ما
که در چند سال
اخیر رشد و
شکوفایی قابل
توجهی داشته،
جنبش معلمان
است. گستردگی
جغرافیایی و
کیفیت متمایز
مبارزه و
استقامت
کنشگران این
جنبش، تجاربی
متنوع و بدیع
را رقم زده
است. تجاربی
که میتواند
درسهایی
ارزنده برای
سایر کنشگران
اجتماعی و مدنی
به دنبال
داشته باشد.
تجاربی که در
آفرینش مناسبات
بدیل برای
آینده جامعه
ما نقش بهسزایی
خواهد داشت.
در این
یادداشت سعی
دارم با نگاهی
به این تجارب
و ابتکارات،
برخی از درسهای
آموختنی از
مبارزات
معلمان را
برجسته کنم.
۱-
تشکلیابی در
مقام
استراتژی
تاکید
بر ضرورت تشکلیابی،
شعار مشترک
بسیاری از
فعالین مدنی و
کنشگران جنبشهای
اجتماعی است.
اما در عرصه
عمل، با توجه
به محدودیتها
و سرکوبها،
ایجاد و حفظ
تشکلهای
اجتماعی و
مدنی فرایندی
بسیار دشوار
است. هرچند
تلاشهایی در
این زمینه
انجام میشود
اما در بسیاری
موارد گذرا و
ناپایدار است.
به نوعی متشکل
شدن تنها به
صورت مقطعی و
ابزاری رخ میدهد
و پس از مدتی
خیلی از حرکتهای
جمعی به سمت
هویتیابی
فردی و رسانهای
سوق پیدا میکند.
با این وجود،
جنبش معلمان
توانسته
تجاربی
ارزشمند از
نظر تقویت
هویتهای
جمعی و تشکل یابی
به دست آورد.
به طور خاص در
یک سال اخیر،
فعالیتهای
اعتراضی
کانونهای
صنفی معلمان
در بیش از ۲۰۰
شهر کشور
نشانهای جدی
از عملیاتی شدنِ
شعار تشکلیابی
محسوب میشود.
بهطوریکه
پیگیری و
تدارک برای
تشکلیابی به
خطمشی محوری
جنبش معلمان
تبدیل شده
است. اگر در گذشته،
پیگیری
مطالبات صنفی
و معیشتی،
مسئله اصلی
فعالیتهای
جمعی معلمان
بود و متشکل
شدن در قالب
کانونهای
صنفی و کنشهای
اعتراضی به عنوان
ابزار و
تاکتیکی برای
پیگیری این
مطالبات مورد
استفاده قرار
میگرفت؛
امروز شاهد آن
هستیم که تشکلیابی
نه صرفا در
جایگاه
ابزاری موقت و
تاکتیکی بلکه
در مقام
راهبرد و خطمشی
برای جنبش
معلمان اهمیت
پیدا کرده
است.
برخلاف
رویکرد
مطالبهمحور
که در جستجوی
یافتن راهحل
مشکلات در
سطوح بالایی
است؛ نقطه
عزیمت تشکلیابی،
تقویت و
همبستگی
پایینیهاست.
وقتی تاکید بر
تشکلیابی به
عنوان
استراتژی
اصلی است، این
مطالبات و کنشهای
اعتراضی
هستند که در
مقام تاکتیک
قرار میگیرند.
تشکلیابی،
فرصتِ تمرین
کارگروهی و
دموکراسی از پایین
را فراهم میکند.
بدین ترتیب،
تجارب تشکلیابی
میتوانند
نطفههایی
مولد برای
پیدایش
مناسبات بدیل
باشند. به
عنوان نمونه
«اداره
شورایی» که در
چند سال اخیر
بسیار مطرح
شده و مورد
توجه قرار
گرفته، نه از
درون نظریات
کتابخانهای
یا تبلیغات
رسانهای،
بلکه از دل مبارزات
و تجارب تشکلها
بیرون آمده
است.
۲-
تشکلیابی با
رویکرد شبکهای
و فراگیر
وقتی
از تشکل و
سازماندهی
صحبت میکنیم،
شیوههای
سنتی که در
گذشته مرسوم
بوده بیشتر به
یاد میآید.
شیوههایی
مبتنی بر
سلسلهمراتب
و تمرکزگرایی.
شیوههایی از
متشکل شدن و
سازماندهی که
عموماْ الهام
گرفته از شیوههای
سازماندهی
نظام موجود
است. به
عبارتی، وقتی
درباره
ساختار تشکلیابی
و سازماندهی
صحبت میکنیم،
ناخودآگاه
شیوههای
شناخته شده و
مرسومِ
برآمده از نظم
موجود را شبیهسازی
میکنیم.
مثلاً سازمان
کار در یک
کارخانه که
صاحب سرمایه و
مدیر در بالا
و کارگران در
پایین قرار
دارند، یا یک
سازمان نظامی
که فرماندهی
متمرکز در بالا
و سربازان در
پایین جای
دارند. یکی از
خصوصیات اصلی
ساختارهای
سلسله
مراتبی،
تفکیک کار
فکری و کار
یدی است.
تفکیکی که
برآمده از مناسبات
طبقاتی است.
در ذهن بسیاری
از ما الگویی
رایج است که
یک سازمان
نیاز به رهبری
یا رهبرانی در
راس دارد که
خوب فکر میکنند
و به درستی
تصمیم میگیرند
و بدنهای در
قاعده که به
صورت منضبط،
تصمیمات و
فرمانها را
اجرا میکند؛
و زمانی یک
سازمان موفق
است که این
تقسیم کار به
صورتی حرفهای
رعایت شود.
در
مقابل این
شیوه سلسله
مراتبی و
متمرکز سازماندهی؛
الگوهای
دموکراتیک،
شبکهای و
فراگیر وجود
دارد. تجارب
بسیاری در
مناطق مختلف
وجود دارد که
نشان میدهد
ستمدیدگان و
فرودستان میتوانند
با
سازوکارهایی
دموکراتیک و
غیرمتمرکز،
تشکیلاتی
فراگیر و در
عین حال
اثرگذار بسازند.
به جای تقسیم
کار یدی و
فکری میان بدنه
و رهبری، با
بهرهگیری از
مدلهای
مدیریت
مشارکتی و
شورایی میتوان
سازمانی
مبتنی بر
برابری و در
عین حال پویا
را سامان داد.
اگر در سازمانهای
سلسلهمراتبی
و متمرکز،
کمیته مرکزی
در صدر امور
است، در
سازمانهای
دموکراتیک
سعی بر این
است تا با
برگزاری
مجامع عمومی،
نشستهای
سراسری و
شورایی به
صورت منظم،
سکان تصمیمگیری
و مدیریت
تشکلات در
اختیار همگان
باشد.
کاربست
این شیوه از
سازماندهی
به هیچ وجه
آسان نیست. از
یک سو، فرهنگ
مسلط بر جامعه
مبتنی بر
فردگرایی
است، و اگر
قرار به
سازماندهی
باشد الگوهای
سلسلهمراتبی
و متمرکز به
عنوان
الگوهای
کارآمد شناخته
میشوند. از
سوی دیگر، در
شرایطی که
محدودیتهای
فعالیت مدنی
وجود دارد و
فرادستان
دائماً در
تدارک سرکوبِ
همبستگی
فرودستان
هستند، برگزاری
منظم مجامع
عمومی کار
سادهای نیست.
با این وجود،
جنبش معلمان
در این مدت
نشان داده که
تمام تلاش خود
را دارد تا با
شیوههای
ابتکاری و
بهرهگیری از
امکانات و
ابزارهای
مختلف،
پایبند قواعد
دموکراتیک و
مشارکتی باشد.
جعفر
ابراهیمی با
تاکید بر
اینکه این سبک
کار نقطه عطفی
در روند
مبارزات جمعی
معلمان است، به
نمونههای
موفقی از
برگزاری
مجامع عمومی
اشاره میکند:
«برگزاری
باشکوه مجمع
عمومی انجمن
صنفی معلمان
کردستان/
سنندج در
خیابان، زیر
شدیدترین
تدابیر
امنیتی در
بهمنماه
۱۴۰۰ نشان داد
که برای تشکلیابی
نیاز به کلاسهای
آموزشی نیست. …
انتخابات
انجمن صنفی
فرهنگیان
استان فارس،
انتخابات
انجمن صنفی
معلمان شاغل و
بازنشسته
کرمانشاه،
اعلام
موجودیت کانون
صنفی معلمان
هرسین و اسلامآباد
غرب و
انتخابات
کانون صنفی
معلمان بیجار،
تبدیل تجمع به
مجمع عمومی
کانون صنفی
معلمان استان
بوشهر و
برگزاری مجمع
عمومی انجمن صنفی
معلمان دیواندره
در ماهها و
هفتههای
گذشته نشان
داد که معلمان
در سایر شهرها
و استانها
نباید پشت
اجازه وزارت
کشور بمانند و
باید جسورانه
حتی شده
خیابان و محل
تجمع را به
محلی برای
برگزاری مجمع
عمومی تبدیل
نمایند»[۱].
۳-
ضرورت تدارک و
استقامت برای
تشکلیابی
پایدار
خطمشی
تشکلیابی
بیشتر از آنکه
به مسابقه دو
سرعت شباهت داشته
باشد، شبیه دو
استقامت و
ماراتن است.
به همین خاطر
انتظار نتایج
زودهنگام از
تشکلیابی،
خاماندیشی
است. برای
موفقیت در
تشکلیابی
همانند دو
استقامت نیاز
به تجهیز و
تدارک
بلندمدت است.
برخلاف روشهایی
که تاکید بر
سرعت و
آغازهای
انفجاری
دارند، برای
موفقیت در
تشکلیابی
نیاز به صبر و
هماهنگی و
آمادگی است.
اگر در خطمشیهای
دیگر مثل
افشاگری یا
مطالبهمحوری،
تاکتیکهای
رسانهای و
راهاندازی
طوفان در فضای
مجازی،
ابزاری بسیار
اثرگذار است؛
برای تشکلیابی
پایدار خیلی
مواقع لازم
است چراغ
خاموش و با
طمأنینه کار
کرد. پایبندی
به این سبک
کار، ساده
نیست. بویژه
در دنیایی که
سرعت
رویدادها
بسیار زیاد است
و انعکاس
اخبار در
رسانهها
باعث میشود
انتظار تغییر
سریع داشته
باشیم. خسته
شدن از وضع
موجود و وسوسه
پیدا کردن راههای
میانبُر
باعث میشود
دست به تاکتیکهایی
هیجانی بزنیم
که با
استراتژی
تشکلیابی
همسویی ندارد
و حتی به
ماندگاری و
پایداری تشکلها
ضربه میزند.
حفظ و تقویت
انرژی،
آمادگی و
روحیه کار تیمی
در طولانیمدت،
همانند دو
ماراتن،
تضمینکننده
ساخته شدن
تشکلی قدرتمند
است که بتواند
در روند
تغییرات
تاثیرگذار
باشد.
جنبش
معلمان را
نباید تنها در
اقدامات و کنشهای
اعتراضی که در
عرصه عمومی رخ
میدهد و در
معرض دید
همگان است،
خلاصه کرد.
تداوم
اعتراضات
معلمان در این
سالها، بدون
تقویت روابط
درونی ممکن
نبود. اگرچه در
اعتراضات
معلمان شاهد
طرح شعارهای
خودجوش و
ابتکاری
هستیم، اما
نباید کنشهای
اعتراضی
معلمان را به
اقداماتی خلقالساعه
و به عبارتی
خودبخودی
تقلیل داد. در
پشت هر دقیقه
از یک کنش
اعتراضی که از
بیرون قابل
رویت است؛
ساعتها
هماهنگی،
تدارک،
گفتگو،
سازماندهی و
انرژی جمعی
انباشت شده
است. اگر
اینطور نبود،
اعتراضات
معلمان پس از
یکی دو بار
سرکوب خشن فرو
مینشست و
دچار افول میشد.
تداوم
اعتراضات
معلمان در
شیوههای
مختلف و
همچنین حمایت
آنها از
یکدیگر بویژه
در مواقع
سرکوب، گواهی
است بر
پشتیبانی و تدارک
و تشکلیابی
بطئی.
عملگرایی به
تنهایی، پس از
مدتی انرژی هر
جنبش و حرکت
جمعی را تحلیل
میبرد. به
همین خاطر
لازم است به
موازات و حتی
بسیار بیشتر
از اقدامات و
کنشهای
اعتراضی،
تدارکات و
پشتیبانی از
روابط درونی
هر تشکلی
مبنای کار
باشد.
۴-
موازنه
اعتبار
بیرونی و
اعتماد درونی
یکی
از عواملی که
موجب گسسته
شدن پیوندهای
درون
تشکیلاتی میشود،
پیوندهای
بیرون از
تشکیلات است.
به عبارتی،
برای اعضای یک
تشکل، روابط و
مشروعیت بیرونی
اهمیت بیشتری
پیدا میکند.
وقتی کسب
اعتبار
بیرونی برای
اعضای یک تشکل
به روابط و
اعتماد درون
تشکل ترجیح
داده شود،
احتمال
اختلاف و
انشعاب
افزایش پیدا
میکند. در
مقابل، یکی از
عواملی که
موجب فرقهگرایی
و محفلیشدن
میشود، توجه
بیش از حد به
پیوندهای
درونی تشکیلات
و ندیدن
اعتبار و
ارتباطات
بیرونی است.
وقتی
اعضای یک تشکل
صرفاً به
روابط و
هنجارهای
درونی اتکا
داشته باشند و
نگاه سایر
گروههای
فرودست
برایشان
اهمیتی
نداشته باشد،
به تدریج به
سمت فرقه و
محفل شدن حرکت
میکنند. برای
مقابله با این
دو آسیب جدی
یعنی انحلال و
انشعابطلبی
از یک سو و
فرقهگرایی و
محفلگرایی
از سوی دیگر،
لازم است میان
پیوندهای درونی
و بیرونی هر
تشکلی موازنه
برقرار کرد. یعنی
لازم است
همواره مراقب
بود وزن
ارتباطات و
پیوندها در یک
سمت بیشتر
نشود، و تلاش
کرد تا در عین
تقویت
هنجارها و
پیوندهای
درون تشکیلاتی،
شبکه
ارتباطات
بیرونی
تشکیلات نیز رشد
کند. به
عبارتی،
تقویت روابط
درونی و بیرونی
در هر تشکلی
لازم و ملزوم
یکدیگرند.
جنبش
معلمان در حفظ
این موازنه
نیز تجربهای
در مجموع موفق
داشته است. به
طوری که تشکلهای
مختلف جنبش
معلمان صرفاْ
متمرکز بر
مسائل و
مطالبات صنفی
و معیشتی خود
نیستند، بلکه
بسیاری از
مسائل
اجتماعی و
مطالبات
عمومی را مدنظر
دارند. از حق
آموزش رایگان
و باکیفیت برای
کودکان گرفته
تا وضعیت
کودکان
پناهنده، تا حق
آموزش به زبان
مادری، تا
نابرابریهای
جنسیتی، و
بسیاری از
مسايل دیگر
اجتماعی. همچنین
کنشگران جنبش
معلمان در این
مدت به خوبی
توانستند
ارتباطات
مناسبی با
فعالان سایر
جنبشها و
تشکلهای
اجتماعی و
مدنی برقرار
کنند. اما با
وجود این
ارتباطات
بیرونی و توجه
به مسائل و
مشکلات
اجتماعی، از
مطالبات و
مسائل خاص خود
نیز غافل
نشدند. همچنین
اجازه ندادند
ارتباطات
بیرونی بر
اتحاد و
همبستگی
درونی آنها تاثیر
منفی بگذارد.
۵.
تقویت و تکثیر
شهامت
اینکه
ستمدیدگان جز
زنجیرهایشان
چیزی برای از
دست دادن
ندارند، تنها
عامل شهامت
آنها نیست.
شهامت برای
ستمدیدگان
مستلزم
برخورداری از
نوعی دارایی
جمعی است.
شهامت
ستمدیدگان برآمده
از دارایی و
امتیازی فردی
نیست، بلکه ناشی
از پیوند
تواناییها و
دیدگاههای
متنوع آنهاست.
شهامت
ستمدیدگان
نوعی سرمایه
اجتماعی خاص
آنهاست. اگرچه
در آغازِ
بسیاری از مقاومتها
و اعتراضات و
جنبشهای
اجتماعی،
افرادی هستند
که شجاعانه
پیشقدم میشوند
و بر میخیزند
و دیگران را
به برخاستن
تشویق میکنند؛
اما باید در
نظر داشت که
حتی شجاعت و
شهامت آنها
نیز یک دارایی
جمعی است. در
واقع، شجاعت و
شهامتِ
ایستادگی و
مقاومت در
برابر ستم و
سرکوب اساساْ
یک دارایی
جمعی است که
ممکن است در
یک فرد یا
خانواده یا
شبکه دوستان
یا در یک محله
انباشت شود.
این شهامت و
شجاعت،
نیرویی بسیار
قدرتمند است
که میتواند
جنبشی
اجتماعی را
آغاز کند، اما
تنها به شرطی
پایدار میماند
و اثرگذار میشود
که بتواند
راهی برای
تکثیر پیدا
کند. اگر این
شهامت
آغازین،
تکثیر نشود یا
به کیش شخصیت
بدل میشود یا
پس از مدتی
تضعیف میشود
و از بین میرود.
اما اگر این
شهامت تکثیر
شود و همه
کنشگران جنبش
سهمی از آن
داشته باشند،
قدرتی جمعی پدیدار
میشود که
توانایی
تغییر
مناسبات را در
خود دارد.
مرور
تجارب جنبش
معلمان در یک
سال اخیر شامل
نمونههای
موفقی است که
توانسته این
شهامتهای
آغازین را
تکثیر کند و
شهامتی جمعی
بیافریند. به
طوری که امروز
در بسیاری از
شهرهای کشور
حتی اگر معلمی
به تنهایی دست
به کنشی
اعتراضی بزند
خود را متصل
به شبکهای از
شهامت جمعی و
سرمایه
اجتماعی میداند.
کنشگران جنبش
معلمان در عمل
نشان دادند که
با حمایت از
تک تک
اعضایشان هم
این شهامت را
ارج مینهند و
هم تقویت میکنند.
در تجربه اخیر
که مربوط به
تجمع سراسری روز
جهانی کارگر و
برخوردها و
سرکوبهای پس
از آن است، میتوان
گفت که این
شهامت جمعی
توانست هیمنه
سرکوبگران را
تحقیر کند.
همچنین نشان
داد که شهامت
جمعی در جنبش
معلمان از سطح
افراد و
کنشگران
فراتر رفته
است. آنطور که
در بیانیه
شورای هماهنگی
تشکلهای
صنفی
فرهنگیان
ایران آمده:
«جنبش اعتراضی
معلمان قائم
به هیچ شخصی
نیست و اعتراضات
معلمان متاثر
از خواست و
اراده تک تک
جامعه
فرهنگیان
است».
[۱] جعفر
ابراهیمی
(۱۴۰۰) از مجمع
عمومی در
خیابان به سوی
سازمانیابی
شورایی،
گاهنامه
فراسوی
کندوکاو،
شماره دوم.
..............................................
برگرفته
از:«بیدارزنی»
https://bidarzani.com/43920