تلختر
از مرگ
پنج
روايت از
مددكاران
اورژانس
اجتماعي
پنج
روايت از نجات
جانهايي كه
نميخواستند
بمانند
بنفشه
سام گيس
«شهريور
پارسال ساعت
١١ شب با ما
تماس گرفتند و
اعلام شد كه
يك پسر ٣٠
ساله ميخواهد
خودش را از
طبقه پنجم
بيمارستان
مدني كرج پرت
كند. وقتي رسيديم
ماموران
كلانتري و آتشنشاني
هم بودند.
همكاري
ماموران آتشنشاني
خيلي خوب است.
بسيار مثبت و
موجهاند و ميشود
در هر زماني
بهشان تكيه
كرد. پسر در
چارچوب پنجره
طبقه پنجم
ايستاده بود.
خانوادهاش
ميگفتند
افسردگي و
مشكلات رواني
زيادي دارد.
از ماموران
كلانتري
اجازه خواستم
بروم بالا. من
بودم و يك دستيار
زن. آن قسمت از
ساختمان
بيمارستان
نيمه كاره
بود. اتاق
منتهي به
پنجره، خالي
بود و برق نداشت.
پسر، لباس
بيمارستان به
تن داشت و روي
لبه پنجره
ايستاده بود.
ما در فاصله
٥٠ متري ايستاديم
چون گفت نزديكتر
نرويم. گفت روي
زمين بنشينيم.
نشستيم. فقط
آب خوردن
همراهم برده
بودم. خودم را
معرفي كردم و
گفتم فقط ميخواهم
حرفهايت را
بشنوم. اين
فرصت را به من
بده و بعد، خودت
تصميم بگير
چون براي پرت
كردن دير نميشود.»
سال
٩٤، ١٩٠ مركز
مداخله در
بحران كشور،
براي ٤٢٤٠
مراجعه- ٢٧٩٩
زن و ١٤٤١ مرد-
حضوري، تلفني
يا اعلام
اقدام براي
خودكشي،
پرونده تشكيل
دادند و
نيروهاي اين مراكز،
موفق شدند با
اقدام تخصصي،
اين افراد را
از خودكشي
منصرف كنند.
حسين اسد
بيگي؛ رييس
مركز فوريتهاي
اجتماعي كشور
فقط از همين
تعداد آمار
دارد؛ تعدادي
كه از خودكشي
منصرف شدهاند.
اما اينكه در
سال ٩٤ چند
نفر بر اثر
خودكشي فوت
كردهاند...
منصرف كردن
فردي كه در
چارچوب دست
شستن از زندگي
ايستاده، از
مرگ هم
دشوارتر است.
خودت را با
فردي مواجه ميبيني
كه تمام ذخيره
اميدش صفر شده
و تو بايد بتواني
ظرف مدتي
بسيار كوتاه،
با ابزارهايي
بسيار محدود،
با چند جمله،
با لحن و رنگ
صدا، با نوع
نگاه، با يك
شوخي يا حتي
يادآوري يك نياز
گم شده، حس
حمايت و
پشتيباني را
به اين آدم
زندگي باخته
تزريق كني.
طوري كه رگهاي
خشكيده از
تنهايياش،
يكباره بشود
رودي سيال از
مهربانيهاي
تو و از لبهاي
كه ايستاده،
فقط ٢ سانتيمتر
پا پس بكشد. پا
كه پس كشيد،
تو بُردهاي.
اما فقط در
همان لحظه.
چون از فردا و
روزهاي بعد
اين آدم، ديگر
بيخبر ميماني.
شايد فردا،
شايد هفته
بعد، برود روي
همان لبه
بايستد و آن
وقت تو هم
نباشي.
«شروع كرد
به اعتراضهاي
شديد.
فريادهاي
عصبي ميزد كه
چرا بايد كتك
بخورم، چرا
بايد تحقير
شوم، چرا با
اين هيكل خوب
بايد به
شرايطي برسم
كه ديگران من
را اذيت كنند.
روي پاي راستش
ايستاده بود.
از پاي چپش
خون ميآمد.
پرسيدم، چرا
آمدي
بيمارستان،
چرا خونريزي
داري، گفت
رفيقم چاقو
زده و اعصاب
پاي چپم از
بين رفته. گفت
وقتي در
بيمارستان
بستري شده،
چون زخم ناشي
از درگيري
داشته، سرباز
بالاي سرش
بوده. تشنج ميكند
و سرباز و
پرستار
مراقب، او را
كتك ميزنند.»
وداع
با زندگي،
تصميم امروز و
ديروز يك آدم
نيست. روزها و
هفتهها و
ثانيهها و
دقيقهها طول
كشيده تا اين
مرد يا زن مستاصل،
بياطلاع از
يك شيوه اساسي
براي مقابله
با چالش پيش
رو، به آن
راهي فكر كرده
كه حتي در نظر
روانپزشكان
هم آخرين راه
نيست. اصلا
راه نيست. يك جور
انتقام است.
نتيجه تنهايي
محض است در آن
لحظههايي كه
يك نفر بايد
شنونده و
همراه و محرم
ميبود. همه
آدمهاي دنيا
اين استواري
را ندارند كه
در تاريكترين
ثانيههاي
تنهايي، به
فردايي بهتر
فكر كنند. همه
آدمهاي
دنيا، توكل و
صبر و پشتوانههايي
از اين دست را
نميشناسند.
آمار جهاني ميگويد
كه هر ٤٠
ثانيه، يك نفر
در دنيا، براي
مرگ داوطلب ميشود
و هر ١٦
ثانيه، يك نفر
در دنيا، نقطه
پايان موفقيتآميز
بر داستان
زندگياش ميگذارد.
ايران هم
استثنا نيست.
خودكشيهاي
كامل در
ايران، ديگر
اتفاقي نيست
كه مسوولي
جرات كند آن
را در بايگاني
محرمانهها
پنهان كند. ما
در ايران پل
گلدن گيت و
جنگل آئوكيگاهارا
و بلور استريت
و برج ايفل و
امپاير استيت
نداريم. اما
چطور ميتوانيم
كتمان كنيم كه
در سالهاي
پاياني دهه
٨٠، سال ١٣٨٨،
٣ هزار و ١٢٢
نفر و سال
١٣٨٩، ٣ هزار
و ٦٤٩ نفر تلخترين
شيوه مرگ را
انتخاب كردند
؟ چه كسي ميتواند
بگويد آمار
خودكشي ٢ هزار
و ٧٤٠ نفر در سال
٩١ و ٤ هزار و
٥٥ نفر در سال
٩٢ غيرواقعي
است؟ از كدام
شهروند
ايراني پنهان
كنيم كه يك
نفر با طناب
دور گردن،
خودش را از پل
عابر پياده
آويزان كرد،
يك نفر خودش
را جلوي متروي
در حال حركت
پرت كرد، يك
نفر با اسلحه
كمري به شقيقهاش
شليك كرد، يك
نفر خودش را
آتش زد، يك
نفر قرص برنج
خورد؟ در
همسايگي ما،
ديشب، امروز،
فردا، هفته
قبل، يك نفر
كم شد چون
خودش را كشت.
«نزديكتر
رفته بودم.
گفت تشنهام.
يك ليوان آب
دادم. لبه
پنجره ٥ سانت
هم نبود. مهندس
عمران بود.
چند بار به
پايين نگاه
كرد. ليوان آب
را پرت كرد و
گفت، اين
ليوان ظرف ٦
ثانيه رسيد به
زمين، من كمتر
از ٢ ثانيه ميرسم.
زير پايش، روي
زمين پر از
تكههاي آهن
بود. اگر خودش
را پرت ميكرد
تكهتكه ميشد.»
نخستين
پروتكل
مداخله در
خودكشي در
ايران، تا
پايان
تابستان
امسال نهايي و
ابلاغ ميشود.
اين پروتكل،
كاري براي
پيشگيري از
اقدام به
خودكشي انجام
نميدهد. اما
اسد بيگي كه
نويسنده
پروتكل هم
هست، اميدوار
است كه
همكارانش در
مراكز مداخله
در بحران و
اورژانس
اجتماعي، با
در دست داشتن
اين پروتكل،
بتوانند در
منصرف كردن آن
تعداد از
مردان و زناني
كه
داوطلبانه،
آخرين ثانيههاي
قبل از بريدن
تمام پيوندها
با زندگي را
ميشمرند،
تاثيرگذارتر
از قبل باشند.
«مرفه بود.
اهل مهماني و
رفيق بازي
بود. رفيق همخانهاش
سرِ پول، او و
مادرش را چاقو
زده بود و
روانه
بيمارستان
كرده بود.
مادر از ناحيه
گردن و صورت
مجروح شده بود
و خودش از
ناحيه پا.
رفته بود
كلانتري و
شكايت كرده
بود ولي هيچ
كس به حرفهايش
توجه نكرده
بود. كمكم
حرف كه ميزد
بغض كرد. آن
وقت بود كه حس
كردم خيلي
تنهاست.»
اسد
بيگي كه از
سال گذشته
تدوين اين
پروتكل را با
همكاري
روانپزشكان
حوزه خودكشي
عهدهدار
بوده، نخستينبار،
سال ١٣٨٣
اعلام كرد كه
شاخص خودكشي
در ايران، ٦
در ١٠٠ هزار
نفر است. جمعيت
سال ١٣٨٣ كشور
به استناد
اعلام مركز
آمار ايران ٦٧
ميليون و ٧٠٠
هزار نفر بوده
كه با احتساب
اين شاخص، در
سال ٨٣، ٤٠٦٢
نفر اقدام به خودكشي
كردهاند.
اسد
بيگي به
«اعتماد» ميگويد:
«پزشكي قانوني
با اعلام دقيقتري،
عدد ٣\٥ در ١٠٠
هزار نفر را
اعلام كرد كه
هنوز هم اين
عدد مورد
استناد است و
با وجود آنكه
سيستم ثبت
موارد
خودكشي، از
سال ٨٧ در
وزارت بهداشت
راهاندازي
شده اما اين
عدد تغيير
نكرده و ممكن
است دليل آن،
افزايش
نيافتن موارد
خودكشي يا ثبت
نشدن تمام
موارد خودكشي
باشد. ٢ سال
قبل هم پزشكي
قانوني اعلام
كرد كه ٤٠٥٥
نفر در سال ٩٢
خودكشي منجر
به فوت داشتند
و بنا بر
اعلام سازمان
بهداشت جهاني
در سال ٢٠١٢،
رتبه ايران از
بابت اقدام به
خودكشي در سال
و بر اساس
شاخص ٣\٥ در
١٠٠ هزار نفر،
١٢٠ است كه
البته سال ٨٣
من اين رتبه
را ٥٨ اعلام
كردم.»
اسد
بيگي ميگويد
كه هر سال در
دنيا يك
ميليون نفر
خودكشي ميكنند
اما آمار
اقدام به
خودكشي ممكن
است تا ٥٠
برابر موارد
فوت باشد چون
خيلي افراد با
نمايش يا
تهديد يا ژست
به خودكشي
اقدام ميكنند
يا حتي زنده
ميمانند.
اسدبيگي ميگويد
كه بنا بر
آمار جهاني،
زنان ٣ برابر
مردان اقدام
به خودكشي ميكنند
اما فوت مردان
بر اثر خودكشي
كامل ٣ برابر
زنان است.
«خواست عكسهايش
را نشانم
بدهد. رفتم و
روي لبه پنجره
ايستادم. گفت
تو ميخواهي
من را بگيري.
گفتم اصلا
قصدم اين نيست
و خودت بايد
انتخاب كني.
عكسهايش را
نشان داد. در
عكسهايش خوشهيكل
بود چون
بدنسازي كار ميكرد.
ولي آن شب از
نظر هيكل
بسيار افت
كرده بود و
خيلي لاغر شده
بود. دختري هم
به او خيانت
كرده بود و
مشكل عاطفي هم
داشت. گفتم ميتوانم
پيگير
كارهايش بشوم.
باور نداشت.
گفت تو اين
كارها را نميكني.
گفتم من به تو
قول دادم.
شماره تلفنم
را دادم و قولهايي
دادم كه
بتوانم انجام
دهم. اين از
اصول ماست كه
به حرفمان
پايبند باشيم.
يك ساعت و نيم
طول كشيد تا راضي
شد از لبه
پنجره پايين
بيايد. آمد
پايين، من را
بغل كرد و روي
زمين نشستيم.
ضعف داشت. گفت خستهام.
ميخواهم
بروم و
بخوابم. بعد
از آن، دو بار
خانهشان
رفتم. شرايطش
بهتر شده بود.»
اسد
بيگي ميگويد
كه يكي از
رسالتهاي
مداخله در
بحران،
رسيدگي به وضع
افراد دچار
بحران خودكشي
است.
«وظيفه
تمام همكاران
اورژانس
اجتماعي، خط
تلفن ١٢٣، تيم
خدمات سيار و
مراكز مداخله
در بحران،
مداخله در
خودكشي
مراجعان
حضوري يا غيرحضوري
است كه يا
دچار علايم
هشداردهنده
درباره اقدام
به خودكشي
هستند يا اقدام
به خودكشي
كردند يا نيت
و قصد خودكشي
دارند. ما در
خودكشي با چند
وجه مواجهايم؛
خودكشي كامل و
منجر به فوت،
اقدام به خودكشي،
افكار و رفتار
خودكشي.
اورژانس
اجتماعي در
مورد تمام اين
وجوه، مسوول و
فعال است.
البته آمار
ثبت شده ما از
مداخله در خودكشي،
از موارد
مراجعه حضوري
و تلفني يا
اعلام اطرافيان
است و ممكن
است فردي كه
يك سال قبل توسط
مداخله
همكاران ما از
خودكشي منصرف
شده، در اين
فاصله، مرتكب
اقدام دوباره
شده و به ما هم
اطلاع نداده
باشند و اين
فرد فوت كرده
باشد.»
پنجرههاي
روشن و خاموش
خانههاي
شهر، دريچهاي
بسته بر يك
راز است. هيچ
كدام ما نميدانيم
در ٢٤ ساعت
شبانه روز پشت
اين پنجرهها
چه ميگذرد.
عشق متولد ميشود؟
نفرت پير ميشود؟
صبر لبريز ميشود؟
آدمهاي
رهگذر كوچه و
خيابان،
رازهايشان
را با خودشان از
پلههاي
ساختمان محل
زندگيشان به
خيابان و كوچه
ميآورند و
اگر چشمهايمان
مسلح بود، ميتوانستيم
سايه رازهاي
آدمها را كه
پا به پايشان
قدم ميزند
ببينيم.
«٨ سال است
در اورژانس
اجتماعي كار
ميكنم. در
اين ٨ سال فقط
به يك مورد
دير رسيدم.
سال ٨٩ كه يك
پسر ١٨ ساله
خودش را از
دكل ٦٠ متري
مخابرات پرت
كرد. دير
رسيديم چون
توي ترافيك
مانديم. از ٢
فروردين
امسال تا
امروز هم ٨
مورد خودكشي
به پايگاه ما
گزارش دادهاند.
حس ميكنم كه...
آستانه تحملم
كم شده است...»
اسد
بيگي اين
پروتكل را
ننوشت كه يك
علامت تشديد
روي موضوع خودكشي
بگذارد. قصد
او فقط تهيه
دستورالعملي براي
مداخله بهتر
بود؛ مداخلهاي
كه چند روز
زندگي بيشتر
را تضمين كند
براي مرد يا
زني كه دنيايش
از اميد خاليِ
خالي شد.
«براي
اقدام با
كيفيت بهتر،
نيازمند
راهنماي عملي
هستيم. مراكز
مداخله در
بحران سال ٧٨
راهاندازي شد،
خط ١٢٣ سال ٨٣
راهاندازي
شد و تيم
خدمات سيار
سال ٨٧ راهاندازي
شد اما تا
امروز فقط يك
دستورالعمل
كلي داشتيم
ولي براي
موارد مختلف
راهنماي عملي نداشتيم.
اين پروتكل،
شامل ارجاعات
منابع علمي و
راهنماهاي
عملي است در
اين جهت كه
همكار اورژانس
اجتماعي و
مركز مداخله
در بحران، در
پاسخگويي
تلفني به يك
فرد در آستانه
خودكشي چه
رفتاري داشته
باشد كه در اين
مورد، بر
مهارت عملي
شنونده فعال
تاكيد كردهايم.
اقدامات لازم
و ممنوع در
مداخله حضوري
را هم مورد
تاكيد قرار
دادهايم و به
عنوان مثال،
مددكار و
كارشناس ما در
صورت پذيرش
حضوري يك فرد
در آستانه
خودكشي در
مركز مداخله
در بحران، با
اين فرد
قراردادي ميبندد
بر اين مبنا
كه تا جلسه
بعد مراجعه،
دست به خودكشي
نزند و همين
قرارداد
واقعا ميتواند
بازدارنده
باشد. برگزاري
جلسات گروه درماني
براي افرادي
كه اقدام به
خودكشي كردهاند
و جلسات
مشاوره براي
بازماندگان و
اطرافيان
فردي كه
خودكشي كامل
داشته هم از
ديگر تاكيدات
اين پروتكل
است چون برخي
بازماندگان،
با اين واقعه،
دچار اختلال
رواني و سوگ
همزمان شدهاند
و اتفاقا خطر
خودكشي در اين
افراد بالاست.»
يك
جمله، يك
رفتار، هيچوقت
نميدانيم
جملهها و
رفتارهايمان،
در طرف مقابل
ما، در دوست و
همكار و مادر و
پدر و خواهر و
برادر و همسر
چه تاثيري ميگذارد.
هيچوقت نميدانيم
چون هيچوقت
فكر نميكنيم
كه به تعداد ٧
ميليارد
انسان روي كره
زمين، ظرفيتهاي
متفاوت و حواس
متفاوت وجود
دارد. جملهها
و رفتارهايمان
كه براي ما
مثل خالي شدن
يك بشقاب غذا،
عادي است، در
انساني ديگر
ميتواند به
انفجار منجر
شود. انفجاري
چنان مهيب كه
بقايايي هم به
جا نميگذارد
تا حداقل، اشكهايمان
بر ماترك
درخاك خفته را
تاوان كجفهميهايمان
كنيم.
«يك دختر ١٥
ساله بود.
پدرش مدير
عاليرتبه عسلويه
بود. ٢٢ روز
عسلويه بود و
٧ روز كرج.
دختر دچار
اختلال شخصيت
بود. آزاديهاي
عجيب و غريب
ميخواست.
گفته بود ميخواهد
تغيير جنسيت
بدهد. وقتي به
خانهشان
رفتيم ميخواست
با چاقو رگش
را بزند. به
مادر حمله
كرده بود و
خيلي، خيلي
وحشيانه مادر
را گاز گرفته
بود. همكاران
اورژانس ١١٥
هم آمده بودند
و خواب آور و
آرامبخش
تزريق كردند
تا آرام شد.
مادر برايمان
تعريف كرد كه
اين دختر وقتي
٨ ساله بوده، يك
روز باران ميآمده
و پدر، عسلويه
بوده و آرزوي
اين بچه اين بوده
كه با پدرش
زير باران قدم
بزند. در تمام
اين سالها
دلش براي پدرش
تنگ ميشد اما
پدر نبود. در
تمام اين سالها،
پسرها، خلأ
عاطفي اين
دختر را پر
كرده بودند.
خاطرهاي كه
مادر تعريف
كرد خيلي براي
من سنگين بود؛
اينكه بزرگترين
آرزوي اين
دختر قدم زدن
با پدر زير
باران بود...
تلخترين
خاطره من از
تمام سالهاي
كارم است...»
اسد
بيگي ميگويد
كه در اين
پروتكل،
همكاران
مراكز مداخله
در بحران تحت
آموزش قرار ميگيرند
تا بتوانند
برخي باورهاي
اشتباه رايج در
جامعه را
تغيير دهند.
باورهايي كه
ميتواند
محركهاي جدي
براي آن افراد
مستعد به
اقدام به خودكشي
باشد.
«برخي
افراد ميگويند
اگر كسي گفت
ميخواهم
خودم را بكشم
ميخواهد جلبتوجه
كند و نمايش
بازي ميكند.
اين باور
كاملا اشتباه
است چون ٧٥
درصد افرادي
كه خودكشي
كامل داشتند،
كساني هستند كه
قبلا هشدار
داده بودند.
برخي افراد ميگويند
فردي كه
خودكشي ميكند
جنون دارد.
اين باور هم
كاملا اشتباه
است چون فقط
١٠ درصد كساني
كه خودكشي ميكنند
دچار جنون و
روان پريشي
هستند و ٩٥
درصد، دچار
اختلالات
رواني هستند.
مردم ما بايد
بدانند كه
اقدام به
خودكشي،
فريادي براي
كمك خواهي است
در حالي كه
افراد، در
بسياري
موارد، فرد در
آستانه
خودكشي را
نسبت به واقعي
بودن قصد
خودكشي،
تحقير و تحريك
ميكنند و او
هم براي اثبات
اينكه واقعا
قصد خودكشي
دارد، مطمئنترين
راه را انتخاب
ميكند.»
وقتي
فردي اقدام به
خودكشي ميكند،
وقتي اقدام به
خودكشي يك
فرد، به مراكز
مداخله در
بحران اطلاع
داده شده و از
آنها كمك خواهي
ميشود،
مددكاران و همياران
اورژانس
اجتماعي كه
بايد خود را
به محل وقوع
برسانند،
صدها برابر
خانواده و
دوستان و
آشنايان فرد
اقدامكننده
پريشان ميشوند.
اگرچه آموزههايشان
بر مبناي حفظ
آرامش و كنترل
روحيه براي تاثيرگذاري
هرچه موثرتر
است، اما
وظيفهشان در
آن لحظه- اگر
قبل از اقدام
موفق رسيده
باشند- كم از
يك پزشك و
تلاش براي احياي
انسان درگير
با مرگ ندارد.
اگر آنها دير
برسند، اگر
خودكشي كامل
باشد، نخستين
قطرههاي
اشكِ از سر
خشم و
نااميدي، از
چشم همين آدمهايي
سرازير ميشود
كه هيچ
وابستگي خوني
و عاطفي با
قرباني نداشتهاند.
مردان و زناني
كه تنها
ابزارشان
براي نجات يك
انسان، زمان
است و چند
كلمه.
«٥ سال قبل،
ساعت ٩ صبح
نيروي
انتظامي به ما
خبر داد كه
مردي قصد
خودكشي با
اسلحه دارد.
خانهاش سمت
نظامآباد
بود و وقتي
رسيديم
ماموران
كلانتري و آتشنشاني
و اورژانس ١١٥
هم آنجا
بودند. يك مرد
حدود ٥٠ ساله
بود كه دچار
اختلالات پس
از سانحه بود.
از ٦ صبح رفته
بود طبقه سوم
و تمام درها
را بسته بود.
دو نفر خانم
بوديم و سنمان
از تمام
ماموران حاضر
در صحنه كمتر
بود. مسخره
مان ميكردند
كه نميتوانيم
كمكي كنيم.
وارد ساختمان
شديم. تمام راهپلهها
مامور مسلح ايستاده
بود. مردم را
هم از صحنه
دور كرده بودند.
از پشت در
بسته شروع
كرديم به صحبت
با مرد. بعد از
يك ساعت در را
باز كرد.
رفتيم داخل
خانه. گريه ميكرد.
از خاطراتش
گفت. آلبوم
عكسش را به ما
نشان داد و
گفت كه فقط با
ما ميآيد.
تمام ماموران
را رد كرديم.
ساعت ١ بعدازظهر
از پلههاي
ساختمان
پايين آمديم.
رفتيم اداره،
نهار گرفتيم و
با هم غذا
خورديم. او را
به روانپزشك ارجاع
داديم چون
واقعا به
مشاوره و
درمان دارويي
نياز داشت.»
مردان
و زناني كه در
اين گزارش
صحبت كردهاند،
همكاران
اورژانس
اجتماعي و
مراكز مداخله
در بحران، مايل
نبودند نامي
از آنها برده
شود. توجيهشان
براي پنهان
ماندن هويت
اين بود كه
وظايفشان و
مواجهاتشان
در حدي خطير و
اضطراب آور
است كه زندگي
مشتركشان را
هم تحت تاثير
قرار خواهد
داد.
«اعلام شد
كه مردي در يك
مانتو فروشي
در ميدان فردوسي،
ميخواهد
خودش را آتش بزند.
متاسفانه
تعداد ماشينهاي
ما كم است و
آژير نداريم و
داخل خط ويژه
هم نميتوانيم
برويم و
معمولا دير ميرسيم.
وقتي رسيديم
كه ماموران
كلانتري از يك
ساعت قبل آنجا
بودند. مرد
موجهي بود.
پولش را خورده
بودند و بهشدت
عصبي بود. بوي
بنزين ميداد
و فندك به دست
داشت. شروع
كرديم به
صحبت. آرام
شده بود، ميخواست
با ما بيايد.
اين مرد فقط
فشار مالي داشت
ولي ماموران
كلانتري
همكاري
نكردند.»
اسد
بيگي ميگويد
كه در پروتكل
مداخله در
خودكشي،
مسووليتها و
محدوديتها و
اختيارات
مراكز مداخله
در بحران هم
مورد توجه
قرار گرفته
است.
«اگر فردي
ميخواهد خود
را از بالاي
پشتبام پرت
كند و نيروهاي
پليس و
اورژانس طبي و
اورژانس
اجتماعي هم
حاضر هستند،
فرمانده ميدان
چه كسي است؟
اورژانس
اجتماعي يا
بقيه نيروها؟
ما در اين
پروتكل،
نيروي
انتظامي را
پيشنهاد
كرديم چون اگر
اتفاقي
بيفتد،
مسووليت به گردن
ما است كه چرا
نتوانستيم
اين فرد را
نجات دهيم.
طيف رفتارهاي
خودكشي هم
متفاوت است.
ممكن است فرد
در خانه باشد
يا در خيابان.
ممكن است در
خانه از تيغ
يا قرص
استفاده كند
كه تا همكاران
ما برسند هم،
دير شده باشد
و اورژانس
اجتماعي
معمولا نسبت
به اورژانس
١١٥ ديرتر به
محل خودكشي ميرسد.
بنابراين،
آني بودن و
مهلك بودن روش
خودكشي هم از
تاكيدات اين
پروتكل است.
اگر به ما اعلام
شود كه فرد با
تيغ اقدام به
خودكشي كرده يا
قرص خورده، ما
بايد به
اورژانس ١١٥
اطلاع بدهيم.
گاهي عوامل
نيروي
انتظامي يا
آتشنشاني به
ما خبر ميدهند
كه فردي قصد
خودكشي دارد
چون ميدانند
كه همكاران ما
در محل با اين
فرد حرف ميزنند
تا او را از
خودكشي منصرف
كنند. مرحله
بعد از اقدام
در اين پروتكل
بسيار موكد
شده و با نيروي
انتظامي هم
اين تفاهم را
داشتيم كه اگرچه
اقدام به
خودكشي و برهم
زدن نظم عمومي
جرم است ولي
اين موارد را
به ما واگذار
كنند تا مبادا
فرد مرتكب
اقدام دوباره
شود. چنان كه
در منابع علمي
و تجربيات
پيشين ما هم
مشاهده شده كه
يكي از
فاكتورهاي
خطر براي
اقدام به
خودكشي، سابقه
قبلي است. به
همين دليل در
پروتكل تاكيد
كردهايم كه
اين فرد به
هيچوجه
نبايد رها شود
و كار ما تمام
نميشود بلكه
به مدت ٢٠
روز، در مركز
مداخله در بحران
با اين فرد
كار ميكنيم،
پروندهاي
تشكيل ميشود
و با خانواده
و محيط كار و
مدرسه هم صحبت
ميكنيم تا
زمينههاي
مشكل برطرف
شود و از
اقدام دوباره
او پيشگيري
كنيم و حتي
تاكيد كردهايم
كه در برخي
موارد، فرد
بايد به اجبار
بستري شود كه
البته تا
امروز چنين
اتفاقي
نيفتاده اما
خودكشي از
موارد
اورژانس
روانپزشكي
است و اورژانس
روانپزشكي هم
بستري اجباري
را بلامانع ميبيند.
در صورت نياز
به مداخلات
تخصصي هم، فرد
به مشاور و
روانپزشك
ارجاع ميشود.»
اغلب
همكاران
اورژانس
اجتماعي كه
براي مداخله
در خودكشي
اعزام ميشوند
اين خاطره تلخ
را دارند كه:
«وقتي رسيديم،
تمام شده بود.»
هيچ
كدام از ما
نميتوانيم
آن آخرين لحظههاي
پيش از اقدام
به خودكشي يك
زن يا مرد را
زندگي كنيم.
تمام شدن،
تمام شدن يك
زندگي، در ظاهر
فقط سه كلمه
است كه با
رعايت تقدم و
تاخر در كنار
هم مينشيند
تا اصول
نوشتاري را
پاس داشته
باشد. اما
كسي، معمولا
هيچ كس، نميپرسد
چرا تمام شد.
اين آدم، اين
مرد، اين زن،
به كجا رسيد،
او را به كجا
رسانديم كه از
حيات دست شست؟
«چهارشنبه
هفته قبل خبر
دادند كه زني
در شرق تهران
قرص خورده.
وقتي به محل
حادثه رسيديم،
همسرش بچه سه
سالهشان را
به بغل گرفته
بود و توي
كوچه ايستاده
بود. گفت قرصها
تاثير نداشته
و حال زن بدتر
شده. رفتيم
پشت درِ خانه.
حرف زديم و
حرف زديم و
حرف زديم تا
زن در را باز
كرد. تمام
وسايل خانه را
شكسته بود. دو
تا تلويزيون
داشتند. همه
را شكسته بود.
يك كتابخانه
بزرگ داشتند.
كتابخانه را
روي زمين برگردانده
بود. آنقدر
خودزني كرده
بود كه تمام صورتش
كبود بود. ميگفت
شوهرم پول نميدهد.
حتي براي خريد
يك رنگ مو به
من پول نميدهد.
به نيازهاي من
توجه نميكند.
مجبورم بروم
با مردهاي
غريبه. حرف
زديم و راضي
شد با ما بيايد
بيمارستان.
بايد بستري ميشد.
بايد دارو ميگرفت.
به اورژانس
١١٥ تلفن زديم
و گفتند به ما مربوط
نيست. با
ماشين خودمان
زن را برديم
بيمارستان
امام حسين.
گفتند تخت
خالي نداريم.
زن از گرما و
تاثيرات
ديررس قرصها
عصبيتر شده
بود. خودش را
انداخت روي
زمين حياط بيمارستان
و سرش را ميكوبيد
به زمين. از
روي زمين
بلندش كرديم و
به شوهرش حمله
كرد. به صورت
شوهرش چنگ ميانداخت
و صورت مرد،
پر شد از خون.
دستهايش را
از پشت گرفته
بودم و فرياد
ميكشيدم و
كمك ميخواستم
كه يك پرستار
بيايد و اين
زن را بستري
كند و يك
آرامبخش به او
بدهد و هيچ
كسي نميآمد.
آن روز آنقدر
لگد خوردم كه
تا دو روز
بستري شدم و
دستم را نميتوانستم
بالا بياورم.
بالاخره بعد
از ٤ ساعت، دكتر
بيمارستان
راضي شد به او
يك ديازپام
تزريق كند.»
اسد
بيگي ميگويد
كه هيچ تخمين
دقيقي درباره
ميزان خطر
اقدام دوباره
افراد با
سابقه خودكشي
وجود ندارد
اما تاييد شده
كه افراد با
سابقه
خودكشي، نسبت
به كساني كه
خودكشي
نكردند در
معرض خطر
بيشتري هستند
و همچنين
اطرافيان فرد
با سابقه
خودكشي هم، در
معرض خطر
بالاي اقدام
به خودكشي
قرار دارند. اسدبيگي،
آذرماه ١٣٨٧
تحقيقي
درباره الگوي
خودكشي در
بيمارستان
لقمان الدوله
تهران انجام
داد. آن موقع
٣٠ نفر – ١١ زن و
١٩ مرد - دچار
مسموميت
عمدي، در
اورژانس
بيمارستان
بستري بودند.
تمام زنان
نجات يافته از
خودكشي گفتند
كه دوباره
براي خودكشي
اقدام ميكنند.
«اين پروتكل
به كاهش آمار
خودكشي كمك
نميكند چون
نه تنها
نيروهاي ما در
آن تعداد
نيستند كه
بتوانند در
تمام موارد
خودكشي اعلام
شده مداخله
كنند، تمام
موارد خودكشي
هم به ما اعلام
نميشود و
بسياري
موارد، بدون
اطلاع ما
اتفاق ميافتد.
ما قرار نيست
از خودكشي
پيشگيري كنيم.
صرفا مداخله
ميكنيم چون
پيشگيري،
نيازمند
فرآيندهاي
جداگانه و
برنامهريزي
طولاني است و
چنين اقدامي
هم در اختيار
ما نيست چون
در بسياري
اوقات، دلايل
خودكشي مربوط
به مسائل
اجتماعي
مانند اعتياد
و فقر و بيكاري
است. ما صرفا
ميتوانيم
خودكشيهايي
كه كامل نبوده
را نجات دهيم
اما پيشگيري
از شروع، در
اختيار ما
نيست چون نميتوانيم
عوامل خطر،
مانند
افسردگي و
شرايط گذشته
فرد و وضعيت
اجتماع را با
اورژانس
اجتماعي حل
كنيم. اما ميدانيم
كه ابتلا به
اختلالات
رواني هم،
بسيار خطرساز
است و كساني
كه دست به
خودكشي ميزنند
تا ٩٥ درصد
دچار
اختلالات
رواني هستند
كه مهمترين
اختلالات
موثر در اقدام
به خودكشي،
افسردگي،
نااميدي،
شخصيت دوقطبي
و اختلال شخصيت
مرزي است،
علاوه بر آنكه
افراد سوگوار
و كساني كه
دچار
ورشكستگي
مالي يا شكست
عاطفي شدهاند
هم، در معرض
خطر بالاي
اقدام به
خودكشي قرار دارند.
حتي زمان
طلايي مداخله
در اقدام به
خودكشي را هم
نميتوان
تخمين زد اما
در تهران و
شهرهاي بزرگ،
گاهي نيروهاي
ما به محل
خودكشي ميرسند
و ميبينند
همهچيز تمام
شده چون ما،
در كل كشور
فقط ٢٩٨ خودروي
خدمات سيار
داريم و تعداد
ناكافي نيرو،
مهمترين
مانع براي مراجعه
سريع همكاران
ما به محل
خودكشي است.
ماشين
اورژانس
اجتماعي،
برخلاف سالهاي
قبل، ديگر
مجوز ورود به
خط ويژه و طرح
ترافيك هم
ندارد و اخيرا
هم ماشينهايمان
به دليل ورود
به طرح ترافيك
جريمه شدهاند.»
پسري كه ميخواست
خودش را از
طبقه پنجم
بيمارستان
پرت كند، دختر
١٥ سالهاي كه
ميخواست رگ
دستش را با
چاقو بزند،
مردي كه ميخواست
خودش را آتش
بزند، مردي كه
ميخواست
خودش را با
اسلحه راحت
كند، اين آدمها،
معلول يك علتِ
فراموش شدهاند.
شايد علتها،
هم خانواده
نباشند. اما
در يك ويژگي
حتما اشتراك
دارند؛ مورد
غفلت قرار
گرفتهاند
چون پاي
اولويتهاي
مهمتر از
آنها به وسط
كشيده شده
است. به همين
سادگي.
و كدام
اولويتها ميتواند
مهمتر از علتهايي
باشد كه يك
مرد يا يك زن
را از ادامه
زندگي سير
كند؟
«احساس ميكنم
وقتي تواناييشان
كم است و حس ميكنند
تنها شدهاند
و پشتيبان ندارند
دست به خودكشي
ميزنند. وقتي
دچار فقر مالي
همراه با فقر
فرهنگي ميشوند
دست به خودكشي
ميزنند.
شرايط امروز
خيلي به مردم
فشار ميآورد.
باور كنيد،
گزارش دستمان
است، تمام
جزييات را هم
دارد، وقتي
وارد كوچه يا
خيابان ميشويم،
بدون نگاه به
گزارش، پلاك
خانه را
ببينيم، در و
پنجره خانه را
ببينيم
خودمان ميفهميم
بايد زنگ كدام
خانه را
بزنيم.
خانواده از هم
گسيخته انگار
بو دارد. بوي
خانواده
متلاشي تا توي
كوچه هم ميآيد.»
زمان
طلايي مداخله
در اقدام به
خودكشي قابل تخمين
نيست
ابتلا
به اختلالات
رواني، بسيار
خطرساز است و
كساني كه دست
به خودكشي ميزنند
تا ٩٥ درصد
دچار
اختلالات
رواني هستند كه
مهمترين
اختلالات
موثر در اقدام
به خودكشي،
افسردگي،
نااميدي،
شخصيت دوقطبي
و اختلال شخصيت
مرزي است،
علاوه بر آنكه
افراد
سوگوار، كساني
كه دچار
ورشكستگي
مالي يا شكست
عاطفي شدهاند
هم، در معرض
خطر بالاي
اقدام به
خودكشي قرار
دارند. حتي
زمان طلايي
مداخله در
اقدام به
خودكشي را هم
نميتوان
تخمين زد اما
در تهران و
شهرهاي بزرگ،
گاهي نيروهاي
ما به محل
خودكشي ميرسند
و ميبينند
همهچيز تمام
شده چون ما در
كل كشور فقط
٢٩٨ خودروي
خدمات سيار
داريم و تعداد
ناكافي نيرو،
مهمترين
مانع براي
مراجعه سريع
همكاران ما به
محل خودكشي
است. ماشين
اورژانس
اجتماعي،
برخلاف سالهاي
قبل، ديگر
مجوز ورود به
خط ويژه و طرح
ترافيك هم
ندارد و اخيرا
هم ماشينهايمان
به دليل ورود
به طرح ترافيك
جريمه شدهاند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته
از : اعتماد ـ پنج
شنبه ۱۴
مرداد۱۳۹۵
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=495&PageNO=12