غلو ادیان
و دگم های
آنان
تظاهر
به اخلاق
مداری
بهنام
چنگائی
بهانه
ی این نوشته
کوتاه به خاطر
حمایت از حق انتخاب
کاملن آزاد و
مستقل خانم
«گلشیفته فراهانی»
در اِعمال
اراده ی
هنرمندانه ی
او بر افکار،
آمال و ادامه
راه و تحقق
هرچه بیشتر دنیای
درون او و
بروز آنها در
عالم واقع
است.
مبنای
دگم: برتری، حق
تملک، اراده
گرائی، تنگ نظری(عمدتن
الهی) و ناچیزشماری
بیگانه است و آن
نیز بی گمان بر
پایه ی یکسویه
خوانی، پریشروانی،
خودبزرگی
بینی، واماندگی،
بی نرمشی، نابردباری،
بیرون از مدار
زمان بودن و در
یک بیان ساده (نادانی)
ِصرف است.
تناقضی که
مایه ی تضاد و
در نتیجه: یکی
ازعلل مهم نزاع
هاست! چنین
پدیده ای مزاحم
در دوایر بسته
ی خود، ناگزیر
دچار دور و
تسلسل شده و
پس از مدتی به
صورتی کاملن
طبیعی، خود را
در دل شرایط
زمانی رو به
پیش مسدود می
بیند و از نظر
دیگر سلایق هم،
محکوم و مردود
می شود و به
تبع آن و قهرن عرصه
برایش تنگ و
عصر وجودی اش باطل،
و سپری شدن
دوران اش را
با پیدائی و
نفوذ عناصر
تازه، لمس کرده
و خود با
اعمال اش آن
را نمایش می
دهد و در چشم
انداز عمومی، ناتوانی
و بی هودگی وجود
خود را ثابت
می کند.
دمگرائی:
به عنوان مادر
خود بینی و
خود کامی، در
روندی زنده،
توسط پویائی، یعنی
تحول عینی و
بیرون از ذهن،
در تقابل با نگرش
های مخالف، تنبیه
تاریخی می شود؛
و بروز هر
نارسائی و
ستیز: ناشی از تصادم
این سلایق و
نیاز به تغیر هر
کدام از آنهاست
و (تضاد دگم با
واقعیت)
همزمان زمینه
حرکت، نطفه پیدایش
وبستر شکوفائی
عناصر تازه در
این چنین
نهادینه هائی هم
بوده و می شوند.
دگم
به معنی
ایستائی: نه نیات
حکم مرتجع را تامین
و آرامش می
بخشد و نه دیگر
سلایق را هم
به تبع آن
ستیز آشکار،
آرام نگه می
دارد، و در
نتیجه پس از
مدتی نمی
تواند روابط
مسالمت آمیز
آنان را با
روش کهنه کنترل،
تامین و تغذیه
کرد. و بدین
ترتیب پدیده ی
تازه نفس دگم
را محدود و یا در
صورت لزوم
(فردی و یا
اجتماعی) رد و
یا منسوخ می کند
و به همین
دلیل، زمینه ی
ناسازگاری
دگم با واقعیت
بیرون از ذهن (سوژه)
مهیا و امکان
نابودی اش
فراهم می شود
و در واقع
چنین موجودی، به
مرور و پوشیده
و کند، خود را
دشمن نابودی خویش
می کند و برای
تقلیل
تصادمات، به
تهدید روی
آورد باید چنگ
و دندان نشان می
دهد، مدعی
اخلاق باشد و
تا هراندازه
ای که بتواند
ظاهرسازانه عمل
کرده و فریب
دادن برنامه
اش می شود!
در این ساختار
بیمار و کهنه،
عناصر و افراد
تندرو و دگمپرست،
بیشتر تابع ساختار
و جو حاکم در
جامعه اند و نقش
اصلی در این
جوامع بیش از
همه متوجه دولت
های ایدلوژیک می
باشد که مبدا،
منشا و مروج کلان
ِالگوپردازی های
مورد دلبخواه
خویش اند و
بنا بر تجربه های
تلخ ما، بدون
مبالغه (شیعه)
یکی از نوادر
عقب مانده و
از بدترین های
نمونه های عصر
پیشامدرن دگم
پروری می باشد.
در
ایران و حکومت
اسلام و جهان
بینی دگم ِافراطی
آن، یک در هم
ریختگی مرزها،
اصالت ها و عیارهای
ارزش
انسانشمول، مفقود
شده و این
تمامیتگرایان
به انکار وجود
نگاه های دیگر
به تحقیری حقیر،
تاریخی و بلند
همی پرداخته و
بیگانه ستیزی
بی پروایانه را
در جامعه
رنگین همی دامن
زده و خود را
بی مهابا
علمدار بهترین
ها همی شمارده
اند؛ بخصوص تشدید
این ضعف و ناتوانی
فهم و تعامل آن
نسبت به غیرخودی
ها بعد از
حاکمیت مطلق شیعه،
این نگرش فرقه
ای، فرصت ظهور
خصایص زشت اش در
اع7ماق
ناخودآگاه
توده ها بالا گرفت
و دیدشان به
صورت سیستماتیک
رشد قارچی
یافت به نحوی که
منویات پوسیده
ی آن بر همه ی امور
(فرهنگی
،آرمانی،
اخلاقی) مردم مستولی
ترشد و برجسته
گردید و چشم و
دل اندیشه های
متفاوت را با
وحشیگری خود پیوسته
همی دریده است.
امری
که طبیعی و
مفید نبوده و اصولن
بی ارزشی دید تنگ
و محک ایده
لوژیک تبعییض
گرایانه ی خود
را در تمام
پهنه ها
زیبائی
شناسانه ثابت
و در عرصه
سلایق گسترده
ی اجتماعی،
نیروی برزگی
را بر علیه
مواضع
ارتجاعی اش به
مقابله برانگیخته
است. ایا این تنبیه
کور، خشن و
دشمنی آشکارش
را با خیل
عظیم جوانان و
هنرمندان
آنان نیست که
خانه ی سینمای
اش را می
بندند؟ محل تجمع
علنی و تشکل
صنفی 5000 هنرمند
کشوررادر یک
قلم به میل و
اراده ی خود
می بندند! فقط به
این دلیل که
آنان با دگم
حاکم همخوانی ندارند.
آیا این در
نتیجه دگم
دولت دینی نیست
که در همه ی
حوزه های
خصوصی و سلایق
اجتماعی افراد
و عقاید انان دخالت
مستقیم می کند
و شلاق برحضور
استقلال
دنیای خصوصی
افراد، به نام
خدا و اخلاق
می کشد؟
همین
تصمیم و تعمیم
یک نگاه
بیمار،
برتمامی نگرش
هاست، که
دنیای خصوصی
افراد را به
چهاردیواری ـ
اختیاری حکومت
اسلامی تبدیل
کرده است که
حتا امروز(
گلشیفته ی
فراهانی) را،
باوجودیکه از
کشور فراری دادند،
هنوز هم در
بیرون از
مرزهای این
ساختار،
آسوده نمی
گذارد! او
محصولی
اسلامی ست و
هرکجا باشد،
باید اسلامی
عمل کند و از
قیود و مرزهای
مشروط، تنها
به قیمت آبرو
و...؟! از این
تاسف
برانگیزتر
مواضع بخشی از
کاسه لیسان و
افراد هم بوی
آنان، که
هیچکدام
دنیای کاملن
مستقل
گلشیفته را
ندیده و
نپذیرفته و نه
قادر به درک
تناقضات
ساختار
نابرابر جنسی
در کشور می
باشند. درد
بزرگ ما این
است که کشور
در صدها معضل
جاری عمومی ـ
اجتماعی غوطه
وراست و در
این بزنگاه،
(شیفتگی یک زن
هنرمند، آزاده
و مستقل تاب
جامعه بریده و
تب او را بالا
برده) است و تاسف
بر این دخالت
نابجا دریغا
از همه غفلت!؟
بهنام
چنگائی
یک
بهمن 1390