افق و
مسائل پیش روی
جنبش معلمان
عبدالرضا
امانیفر،
معلم
پیش از
هر چیز لازم
میدانم
تفاوت بین
رفتارهای
جمعی و جنبش
اجتماعی را
بیان کنم. از
دیدگاه
رابرتسون
رفتار جمعی
کنش اجتماعی
نسبتاً دفعی
است؛ وقتیکه
مردم عکسالعمل
واحدی در
موقعیت
سردرگمی از
خود بروز میدهند،
اما جنبشهای
اجتماعی
سازمانیافته
هستند و اهداف
خاصی را دنبال
میکنند. گرچه
رفتارهای
جمعی و جنبشهای
اجتماعی هر دو
واکنشهای
جمعی در مقابل
شرایط مسئلهداری
هستند، اما
جنبشهای
اجتماعی
نسبتاً
ساختار یافتهتر
و
ماندگارترند»
(Robertson,
1988: 534, 657)
بنابراین،
ما وقتی
کارزار عدالتخواهانه
معلمان در سالهای
اخیر را بهعنوان
" جنبش
معلمان" مطرح
میکنیم، بهگزاف
سخن نراندهایم.
این کارزار بهصورت
روزافزونی
ساختاریافته
و هدفمند شده
است. شاهد آن
وجود و حضور
کانونهای
صنفی معلمان
در استانهای
مختلف و اتحاد
آنها در
شورایی به نام
شورای
هماهنگی
معلمان کشوری
و اقبال
فزاینده
معلمان به
فراخوانهای
این نهاد
مستقل و غیر
حکومتی است.
این
جنبش دائماً
دست به
نهادسازی زده
و در استانها
و شهرهای
مخالف کشور
ساختارها و
تشکیلات صنفی
ایجاد کرده
است. این جنبش
نشان داده است
که پدیدهای
در عرصه
اجتماعی و
سیاسی
ایرانزمین
شکلگرفته و
گسترشیافته
است که نمیتوان
از کنار آن بهراحتی
گذشت و چشم به
روی آن بست.
قطعاً این جنبش،
جامعهشناسان
و اهالی علم
سیاست را بر
آن خواهد داشت
که آن را بهعنوان
پدیدهای رو
به گسترش
تحلیل کنند و
زوایای
گوناگون آن را
بکاوند. این
نوشتار صرفاً
فتح بابی - به
نسبت ظرفیت آن
- است که قصد
دارد گزینههای
مختلف پیش روی
این جنبش را
معرفی کند.
در
ادامه به چند
گزینهی پیش
رو و مسائل
مترتب بر آن
اشاره میشود:
1- در وهله
نخست،
نزدیکترین
استدلالی که
به ذهن می
رسد،
آن است که این
جنبش می
تواند
معلمان
بیشتری را به
خود جذب کند و
دامنه آن به
گستره اکثر
شهرهای کشور
توسعه یابد. پشتوانه
این استدلال،
واقعیت
مشاهدهپذیری
است که در ششماهه
اخیر – از
شهریورماه تا
اسفندماه سال
جاری – در
جریان بوده
است. در
شهریورماه
فقط شش شهر
کشور شاهد
تجمعات
اعتراضی
معلمان در
خیابانها
بودند ولی بهزودی
معلمان
شهرهای دیگر
نیز به این
اعتراضات
پیوستند و
کمتر از شش
ماه، تعداد
این شهرها از
مرز 120 شهر عبور
کرد.
2- مورد
بعدی که بهصورت
جدی ملاحظه
میشود،
تشکلیابی
روزافزون جنبش
معلمان است.
علاوه بر
تشکلهای
موجود، تعداد
قابلتوجهی
از کانونهای
صنفی استانها
دست به احیا و
اعلام
موجودیت خود
زدند که شامل
استانها و
شهرهای فارس،
کردستان،
بوشهر،
کرمانشاه،
بیجار و
دیواندره
میشوند.
برگزاری مجمع
عمومی
کانونهای
صنفی در این
نقاط نشان
میدهد که
معلمان بهخوبی
به اهمیت
تشکلیابی پی
بردهاند و بهرغم
فضای سرکوب و
ممانعتهای
گوناگون پا پس
نگذاشته و راه
مبارزه را بهخوبی
تشخیص
دادهاند. آنها
بهطور
روزافزونی
سعی دارند که
رفتارهای
جمعی خود را
در چهارچوب
تشکلهای صنفی
و مستقلی سامان
دهند و طبق
تعریفی که در
سطور بالایی
این یادداشت
آمد، اعلام
جنبشی گسترده
و هدفمند
نمایند. آنها
بهخوبی
اهداف خود را
میشناسند و
این اهداف را
در شعارهایی
مشخص در کف
خیابان فریاد
میزنند و
بدین گونه
اعلام میکنند
که ما
خواستههای مشخصی
داریم که برای
رسیدن همه آنها
میجنگیم.
3- نهادسازی
این جنبش در
قالب
کانونهای
صنفی معلمان
نویدبخش
جامعهای است
که در آن
اقشار و اصناف
مختلف متشکل
شوند و از این
طریق،
مطالعات و
منافعشان را
در مقابل
حاکمیت مطرح
کنند. درواقع،
این تشکلها
به سبب اتحاد
و توان بسیج
منابعشان
(منابع مادی و
انسانی) مانع
از تمرکز قدرت
در دستان
حکومت
میشوند. این
همان چیزی است
که در ادبیات
علوم سیاسی و
اجتماعی از آن
بهعنوان
«جامعه مدنی»
یاد میشود.
البته این بار
نه از بالا و
با توصیههای
سیاسی؛ بلکه
از پایین و
مبتنی برکنشهای
هدفمند جمعی و
تشکیلاتی که
محصول تجربه زیسته
و دغدغههای
اجتماعی،
گروهی و فردی
افراد درگیر
آن است. برای
تشریح این
جامعه (جامعه
مدنی) به
تعریفی از آن
اشاره میشود
تا کارکرد
جنبش معلمان از
این منظر را
توضیح داده
باشد:
«مفهوم
جامعه مدنی را
میتوان از دو
جنبه بررسی
کرد: یکی جنبه
سلبی، به این
معنی که قدرت
دولت باید
محدود باشد.
بهنحویکه
قادر به کنترل
کلیه فعالیتهای
اجتماعی و
نفوذ در تمامی
جنبههای
زندگی مردم
نباشد؛ و
دیگری جنبه
اثباتی، به
این معنی که
در جامعه باید
مراکز و کانونهای
مستقلی وجود
داشته باشند
که مردم
بتوانند برای
حل مشکلات خود
دز چهارچوب آنها
دست به فعالیتهای
گروهی بزنند و
نیز بهعنوان
کانالی برای
بیان افکار
عمومی و فشار
بر دولت عمل
کند و همچنین
حصاری باشند
در مقابل
تعدیاتی که
علیه مردم
صورت میگیرد»(بیتهام
و بویل، ۱۳۷۶:
۱۳۵).
4- حاکمیت
از ابزارها و
نیروهای
سرکوب و تهدید
خود استفاده
کند و با
بازداشت،
زندانی کردن و
پروندهسازی و
نیز
بخشنامههایی
که در این مدت
برای روسای
ادارات و
مدیران مدارس
میفرستد، سعی
در ارعاب بدنه
آموزشوپرورش
کند و از این
طریق شعله
جنبش را خاموش
نماید. البته
حاکمیت
تاکنون نیز به
این ابزار و
حربهها دست
یازیده و طرفی
نبسته است و
جنبش هرروز
گستردهتر شده
است. قطعاً
این
زورآزمایی و
تعادل قوا بستگی
به میزان بهکارگیری
ابزار سرکوب و
ارعاب و نیز
میزان جدی بودن
معلمانی دارد
که تاکنون
مطالباتشان
را هر بار بهصورت
مشخصتر و
روزافزونتری
فریاد
زدهاند. چیزی
که باید به
این وجه از
زور آمایی
افزود این است
که حاکمیت نیز
نمیتواند
دائماً از
نیروی سرکوب و
ارعاب
استفاده کند و
آن را گسترش
دهد؛ زیرا با
مسئله
مشروعیت
استفاده از
ابزار سرکوب
مواجه خواهد
شد و چهبسا
این کار سبب
جریحهدار شدن
بیشتر جامعه
گردد و اقشار
دیگری را نیز وارد
این کارزار
نماید. بهمثل،
مثل آب ریختن
روی آتش
میماند که
ممکن است تا
حدودی آتش را
خاموش کند ولی
از سوی دیگر ممکن
است آتش را به
بخشهای دیگر
جامعه بکشاند.
حاکمیت نیز
این را بهخوبی
درک کرده است
و برای
استفاده از
ابزار سرکوب
یک پا پیش
میگذارد و
پای دیگر پس.
از سوی دیگر،
شرایط عام
اجتماعی و نیز
شرایط خاص
معیشتی
معلمان بهگونهای
است که کارد
به
استخوانشان
رسیده و چیزی
بهجز فریاد
برایشان باقی
نگذاشته است.
5- با توجه
به ماهیت
طبقاتی قشر
معلم که بین
طبقه متوسط رو
به بالا و
طبقه فقیر و
رنجبر جامعه
ایستاده است و
نیز اهداف و
شعارهایی که
مطرح میکند – مانند
عدالت آموزشی
و آموزش
رایگان برای
همه اقشار
اجتماعی –
جنبش معلمان
ممکن است
متحدان و
همپیمانانی
از طبقات
کارگر و محروم
جامعه پیدا
کند؛ بالأخص
با توجه به
ریشهدار بودن
جنبش کارگری و
گسترش آن در
سالهای اخیر
و نیز تجمعات
اعتراضی
پرستاران،
مزدبگیران و ...
ممکن است جنبش
معلمان به
جنبشی فراگیر
تبدیل شود.
این گزینه
چندان نیز
نمیتواند دور
از ذهن و
واقعیت باشد؛
زیرا هماکنون
نیز حمایتهایی
از سوی اقشار
مختلف نسبت به
جنبش معلمان و
نیز برعکس...
انجامشده
است.
6- وجه
دیگری که دور
از ذهن
نمینماید،
شکاف و تفرقه
بین صفوف
معلمان است.
فاصله نسبی
کانونهای
صنفی معلمان و
شورای
هماهنگی با
بدنه آموزشوپرورش،
تکرویها و
جاهطلبیهای
برخی از رهبران
تجمعات
اعتراضی
معلمان، عدم
توفیق در عضوگیری
کانونها،
تفرقهافکنی و
اشاعه اخبار
جعلی توسط
حاکمیت،
خستگی معلمان
از نتیجه
نگرفتن و نیز
کنشهای
تکراری و
مقطعی که در خود
درجا میزنند
و گامی پیشتر
را پیش
نمیکشند و
بسیاری از
عوامل دیگر که
نیاز به
آسیبشناسیهای
دقیق و
مفصلتری
دارد،
میتواند جنبش
معلمان را با
چالشهای جدی
مواجه کند. قطعاً
فعالان و
رهبران جنبش
بایستی برای
هر یک از این
موارد فکری
اساسی کنند و
برای هرکدام
از آنها راهی
بیابند.
7- عامل
مهم دیگری که
نمیتوان
نادیده گرفت،
نفوذ حکومت در
بین فعالان و
بهطور خاص
رهبران جنبش
است. حکومت
اگر نتواند با
ابزار سرکوب
ارعاب جنبش را
خاموش کند،
سعی میکند در
بین فعالان و
رهبران آن
نفوذ نماید.
این نفوذ
صرفاً بهصورت
تطمیع و تهدید
نمیتواند
باشد؛ بلکه
میتواند به
شیوههای نرمی
انجام شود.
این کار میتواند
بهصورت
نرمتر شدن
شعارها و کم
اثر کردن
تجمعات انجام
شود. وقتی
شعارها
پراکنده
میشوند یا
وجه رادیکالی
خود را از دست
میدهند و یا تجمعات
بهصورت یک
کارناوال
چندساعته
بیخطر و گه
گاهی درمیآیند،
درواقع این
حکومت است که
توانسته خطوط سیاسی
خود را بر
جریان جنبش
معلمان به
شیوههای نرمی
تحمیل کند؛
بیآنکه بتوان
بهآسانی دست
حکومت را در
این وضعیت به
آشکارا
مشاهده کرد.
در
پایان باید
یادآوری شوم
که آنچه بیان
شد، فقط
اشارهای
مختصر به وجوه
و مسائلی است
که پیش روی
جنبش معلمان
قرار دارد و
میتوان بر
این لیست
افزود. ضمن
اینکه هرکدام
از مواردی که
به آنها
اشاره شد،
میتواند
موضوع
مقالاتی مفصل
قرار گیرد.
........
منابع:
-
بیتهام،
دیوید و کوین
بویل (1376) دموکراسی
چیست؟ ترجمه
شهرام
نقشتبریزی،
تهران: انتشارات
ققنوس.
- Robertson,
Jan, (1988), Sociology, Third ed, (N. Y. Worth Pob. Inc)
................................
برگرفته
از: «
کندوکاو»