سعید
ماسوری؛ نماد
درخشان شرافت
و شهامت
مردنگی
شمعی لرزانی
تو
در
وقاحت باد
شاملو
چند روز دیگر،
درست روز۱۹ دی ماه،
آزاده مردی سرفراز
وارد بیست و چهارمین
سال حبس ظالمانه
اش می شود که اراده
و استواری اش،
پایمردی و شهامتش
زبانزد همه زندانیان است. نام
این زندانی سیاسی
سعید ماسوری
است. شوریده
جانی شریف که یک
ربع قرن در زندان
های حکومت اسلامی
همزمان شاهد شقاوت
ها و رذالت های
جانیان رذل حکومتیان
و رشادت های جان
های شیفته و آزادگان
در بند بوده است.
البته نه چون شاهد
و ناظری بیرون
گود بلکه خود یکی
از برجسته ترین
نقش آفرینان شکوهمندترین
رشادت ها و پایداری
ها در میانه ی میدان
نبرد نابرابر بوده
است. سعید
ماسوری از قدیمی
ترین زندانیان
سیاسی ایران است
که به گفته خودش
«اکنون
حتی در خواب و
رویا هم چیزی
به جز زندان نمی
بینم». به حق میتوان
از او به عنوان
یکی از وارثان
شایسته ی حماسه
آفرینان مقاومت
و پایداری افسانه
وار در زندان ها
و شکنجه گاه های
دو استبداد سیاه
ولایی و سلطنتی
نام برد که مقاومت
را زندگی کرده
است.
سعید
ماسوری،
متولد ۱۳۴۴ اهل خرم آباد،
در رشته
پزشکی در کشور
نروژ تحصیل می
کرد. در
بازگشت به
ایران،
ماموران
وزارت اطلاعات
در تاریخ ۱۹
دیماه ۷۹ او
و غلامحسین
کلبی* را
در شهرستان
دزفول به
اتهام «همکاری
با سازمان
مجاهدین خلق» دستگیر
کردند. ایشان
از زمان
دستگیری مدت ۱۴
ماه را در
سلولهای
انفرادی
اداره
اطلاعات
اهواز تحت
شکنجه و
بازجویی بود و
پس از آن به
بند ۲۰۹ زندان
اوین منتقل شد.
سعید در سال ۱۳۸۱
در «دادگاه
انقلاب» تهران
با اتهام
محاربه به
اعدام محکوم
شد ولی در نهایت
حکم وی به حبس
ابد تقلیل
پیدا کرد. سعید
ماسوری از زمان
بازداشت تا
این لحظه بدون
حتی یک روز مرخصی
در
بازداشتگاه
اداره
اطلاعات
اهواز، زندان
اوین، زندان
رجایی شهر( گوهردشت)
و قزل حصار
کرج حبس
ظالمانه خود
را سپری کرده است.
وی بارها در
مواجهه با
اقدامات
غیرقانونی
مسئولان
زندانها و
نیروهای
امنیتی
اعتصاب غذا
کرد و سابقه آسیبدیدگی
جسمی و
محرومیت از
خدمات درمانی
و مراقب پزشکی
در زندان را
نیز دارد.
این
مبارز نستوه را
در شهریور امسال
به همراه تنی چند
از زندانیان سیاسی
اوین با ضرب و شتم
وحشیانه به زندان
قزل حصار کرج تبعید
کردند. به
گزارش منابع
حقوق بشری،
این یورش
وحشیانه به
دستور هدایت
الله فرزادی،
رئیس زندان
اوین، انجام
شده بود. به
دستور همین
آدم رذل به
زندانیان سیاسی
حتی اجازه جمع
آوری وسایل
داده نشده و
نیمی از وسایل
زندانیان نیز
تخریب و غارت
شده بود. این تبعید
برای آن صورت گرفته است تا در زندان
قزل حصار سناریوی
شوم و جنایتکارانه
«مرگ خاموش» را به
اجرا درآورند.
سعید نوشته
است: «بعد از ۲۳ سال
زندان به
گمانم بدترین
شرایط و
جنایات حکومت
در زندان ها
را دیده و تجربه
کرده ام، غافل
از آنکه سیاه
چالی مثل قزل
حصار را که
بهتر است قزل
اُخدود** نامیده
شود را تاکنون
ندیده بودم.
قزل
حصار سیاه
چاله ای است
که به اراده
ولی فقیه و با
حلقه بگوشی
جنایتکاری
مثل اژه ای
مردم این خاک
را از پیر و
جوان به داخل
آن می ریزند و
در آتش جنایت خود
می سوزانند.
کمترین
امکان تغذیه
ای، بهداشتی،
درمانی و حتی
جایی نیم متری
برای نشستن هم
وجود ندارد. در
اطاقی تقریبا ۹
متری ۱۵-۱۶ نفر را
ریخته حق
کمترین
اعتراضی را هم
ندارند. نه
آب، نه غذا،
نه تن پوش
شایسته انسانی.
هیچ و هیچ چیز
به زندانیان
نمی دهند تا
حدی که پرسنل
زندان حتی از
جا و غذای خود
صرفنظر کرده
آن را هم به
زندانیان می
دهند. چرا که
آدم نمایی به
نام حیات
الغیب کمر به
غیب و محو
کردن هرگونه
حیات ایرانی،
شرافت و کرامت
انسانی بسته
تا برای
آدمخواری به
نام اژه ای دم
تکان دهد و
تکه نانی
جلویش
بیاندازند و کسری
بودجه و پول
برای دولت
رئیسی را هم
با مچاله کردن
و له کردن
زندانیان بی
دفاع که فریادشان
به جایی نمی
رسد، تامین
کنند.
ولی اینها
اگر گمان می
کنند که از
خشم و کین مردم
ایران در امان
هستند، زهی
خیال باطل! مردم
ایران پیر و
جوان، دختر و
پسر، معلم و
کارگر و دانشجو
و بازنشسته
مترصد فرصت
هستند. شهریور
نشود، مهر. مهر
نشد آبان. شما
را گریزی
نیست…
شهریورها در
راه است… ما در زندان
آماده کشته
شدن هستیم. همانطور
که جوانانمان
در خیابان و
این بهای آزادی
است و آزادی
به بها به چنگ
می آید و نه به
بهانه!!!
فلذا
شهریورها و
آبان ها در
راه است
مرگ بر فاشیزم
دینی
زنده باد
آزادی و
دموکراسی».
سعید
ماسوری که اکنون
محبوس زندان قزل
حصار کرج است تا
سناریوی شوم رژیم
جنایتکار در مورد
زندانیان سیاسی
تبعیدی به اجرا
درآید، گفته است: « زندان
در ایران فعلی
و تحت این
حاکمیت
مترادف کشتار
نه فقط
انسانها که
مفهوم
انسانیت و
آزادگی است و
میخواهد که
همه چیز را در
منجلاب ضد
انسانی و تاریکی
خود فرو برد.» وی
بر اساس بیش
از دو دهه
تجربه زیسته
خود در زندان
های استبداد
ولائی به
درستی این
حقیفت را بیان
میکند که
«برای کسانی
که شهامت
داشتن آرمان و
رویاهای بلند
پروازانه
ندارند این
چار دیواری
محدود و منحوس
به قبرستان
آرمان ها و
اراده ها
تبدیل میگردد». سعید در
چنین فضائی
خوفناک، از
جان و جوانیاش
مایه گذاشته و
استوار بر
آرمانش
ایستاده است.
سعید بعد از
اعدام (قتل
عمد حکومتی) زانیار
مرادی، لقمان
مرادی و رامین حسین
پناهی، در شهریور ۱۳۹۷ از
زندان
گوهردشت کرج
نوشت: «در
زندان همسلولی
و همبندی
یعنی
عزیزترین
عزیزان. یعنی
کسی که بیشتر
از هر کس یک
زندانی بدان
محتاج است. … ای
کاش میتوانستم
قلبم را که به
بزرگی چهل سال
ستم و بیداد
بر سینهام
سنگینی میکند،
به یکباره
برمیکندم و
خون رگانم را
قطره قطره میگریستم
تا شاید قدری
تسکین یابم و
به تمام دنیا
نشان میدادم
که چگونه
بهترین
جوانان و
عزیزانمان را به
مسلخ میبرند
و بیرحمانه
سلاخی میکنند
و با چشمان بیروح
و شیطانیشان
به تماشای تاب
خوردن اجساد
بیجانشان مینشینند
و آن را نمایش
اقتدار نظامشان
میخوانند و
نعره میکشند
که دوران بزن
دررو تمام شده
– یکی بزنند، ده
تا میخورند –
و با این
فرمول وقتی یک
ضربه از مردم
غارتشده و به
جان آمده در
قالب یک
اعتراض و
اعتصاب دریافت
میکنند، فورآ
ده تن از
زندانیان
اسیر را برای
انتقام و ارعاب
به دار میکشند
و آنها را
قاتل و جانی و
مزدور میخوانند؛
ولی مردم ما
فرزندان
برومند خود را
با ندای
قلبشان باز میشناسند.»
برای
شناخت از سعید
ماسوری اسنادی
معتبرتر از
نوشتههای
ایشان از درون
زندان
ستمگران نیست. او در
دی ماه ۱۳۹۹
در آغاز بیست
و یکمین سال
از دوران حبس
خود از زندان
گوهردشت
نوشته است: «بیست
سال از ۱۹ دیماه
۷۹ گذشت و
وارد بیست و
یکمین سال
زندان شدم. شاید
برای کسانی ۲۰
تنها یک عدد
باشد ولی با
نگاه تحمل حبس
در زندان چیزی
بیشتر از یک
عمر است.۲۰
سال تمام، اوج
شقاوتها و
رذالتها و در
مقابل اوج
زیبائیها و
رشادتها را
نه فقط تجربه
که زندگی کردم.
از
اولین لحظات
دستگیری که
تلخی آن به
حدی بود که
حتی حافظهام
هم از پذیرفتن
آن سر باز میزد
و نمیخواست
آن را در
دایره
محفوظات خود
نگاه دارد تا
دیدار و زندگی
کردن هر چند
کوتاه با
زیباترین،
بالابلندترین
و رشیدترین
فرزندان این
آب و خاک،
سروقامتانی که
جلادان و
شمریان زمان
تک به تک آنها
را با طنابهای
حقه و کین و
شقاوت خود، بر
تیرکهای
اعدام، به
دارشان
آویختند.»
او
در بخش دیگری
از نامه خود
که در واقع یک
سند تاریخی از
یادواره ی
تعدادی از نام
های ماندگار
تاریخ مبارزاتی
مردم ایران می
باشد که «آگاهانه
و سرافرازانه
به پای چوبههای
دار رفتند و
آنچنان مرگ و
نیستی را هم
مغلوب خود
کردند»،
نوشته است: «از اولین
اعدامهایی که
در زندان شاهد
بودم، یعنی حجت زمانی،
ولی الله فیض،
قهرمانانی از ایلام
و کرمانشاه تا
علی صارمی
راد مردی از لرستان
و شاهرخ زمانی
سرافراز مردی از
آذربایجان تا حاج محمد آقایی
(اصفهان)،
جعفر کاظمی
و محسن دگمه چی
از دلیران تهران
تا علی حیدری،
فرهاد وکیلی و
فرزاد کمانگر
و شیرزن کرد شیرین علم هولی
که شهادت قهرمانانهاش
گواهی بود بر عظمت
روح انسانی او
و به هیچ انگاشتن
موانع و بنبست
های امنیتی و سنتی…
و انبوه انبوه
دیگر ستارگان این
آسمان شب زده:
محمد ثلاث،
احسان فتاحیان،
شیرکو معارفی…
و عاقبت به خون
غلتاندن جگرگوشگانم
زانیار و
لقمان مرادی
که هنوز عطر وجودشان
را در کنارم احساس
میکنم و رامین
حسین پناهی و
همه از کوه مردان
کردستان و البته
جوشش این خونهای
“به زمین ریخته”
و به ” آسمان سر کشیده”
را در میان مردم
در سالهای ۹۶
،۹۷ و ۹۸
تاکنون شاهد بودیم
و باز خونهای
دیگر: محمدرضا صالحی
و نوید افکاری
و و و که همه نه اجسادی
که بذرهایی شدند
در زیر
خاک و خونهایی
که در رگان
تاریخ جاری
گردیدند.»
این
نماد شهامت در دی
ماه ۱۴۰۰ از زندان
گوهردشت (که
اکنون تعطیل
شده و به فروش
رفته است) به
بهانه بیست و
دومین سال
زندان نیز
نوشته است: «در
بیست و دومین
سال زندان،
روزهای اول را
به یاد دارم
که وقتی
از سلول کناری
پرسیدم: “چه
مدت است که در
زندان هستی؟” ۲
ماه و ۳ ماه
برایم عمری
مینمود… مشتها
می کوبیدم بر
در و پنجه ها
می سابیدم به
دیوار…. از
همان روزهای
اول به تقلید
از فیلمها…
روزها را با
خط کشیدن به
دیوار سلول
شماره میکردم
تا تعداد
روزها را
بدانم… ولی
اکنون دیگر به
سختی حتی برخی
وقایع زندان
را بخاطر می
آورم که در ۱۰
سال اول زندان
بود یا ۱۰ سال
دوم و حال
سومین دهه هم
به آن افزوده
شده…
تا جائیکه
اکنون حتی در
خواب و رویا
هم چیزی به جز
زندان نمی
بینم… خاطرات
بیرون از
زندان به
تمامی از ذهنم
محو گشته و زیباترین
خواب و رویای
شبانه هم چیزی
نیست جز داشتن
یک سلول بهتر
یا پنجره ای
با نرده های
کمتر و از این
قبیل.»
سعید
ماسوری از درون
زندان و در
اسارت جانیان
رذل و آدمکش نیز
نسبت به
تحولات جامعه
شجاعانه
موضعگیری میکرد.
او با وجود
تمام محدودیتهای
زندان و هزینههای
سنگین چنین
موضعگیری
هایی صدای خود
را به گوش
دیگران می
رساند. برای
نمونه، او در
خرداد ۱۴۰۰ در
واکنش به
بالماسکه انتخابات
ریاست
جمهوری، درگیری ها و
دوگانه های
درون حاکمیت
را «بازی کثیف»
خوانده و
نوشته است: «این
بازی سالهای
سال خون
هزاران هزار
جوان ایرانی
را بر سنگ فرش
خیابانها
ریخت و در
زندان و خانه
های امن تکه
تکه کرد و یا
در خیابانها
به شکل اسید
بر سر و صورت
دخترانمان (به
بهانه بی
حجابی و بد
حجابی) پاشیده
شد و
جوانانمان را
در فقر و
بیکاری و بی
آیندگی فرو
برد و انبوه
کودکان
معصوممان را در
زباله های
بیرون شهرها،
به زباله گردی
کشاند…” و در ادامه
افزوده: «علت اینکه
“رای من
سرنگونی” حرف
قاطبه مردم ایران
شده را میتوان
از مردمی که
زیر بار فقر
کمر خم کرده و
توان تهیه قوت
لایموت خود را
هم ندارند
پرسید، از
کودکان کار،
زباله گردان و
گورخوابان…
میتوان از
سوختبران بلوچ
و کولبران
کردستان
پرسید،
میتوان از
کارگران و
پرستاران و
معلمان و
بازنشستگان
که هر روز
مطالبه
دسترنج به
یغما رفته
خودشان را میکنند،
پرسید،
میتوان از
دختران و
پسرانی که نه زندگی
و سبک زندگی
که حتی اختیار
پوشش خود را هم
ندارند،
پرسید… میتوان
از مادرانی که
فرزندانشان
در آبان ۹۸ در
خیابان و
نیزارها به
خاک و خون
کشیده شدند،
پرسید، و
میتوان از
خانواده های
هواپیمای اوکراینی
و خانواده
هایی که به
خاطر بی
لیاقتی و تلاش
عامدانه در
ممنوع کردن
ورود واکسن
کرونا،
عزیزانشان را
از دست داده
اند، پرسید،
میتوان از همه
زندانیان
سیاسی و
خانواده
هایشان پرسید
و از من، که به
جرم هواداری
از سازمان
مجاهدین خلق ۲۱
سال را در
زندان
گذرانده ام
پرسید.»
سعید
اقبالی، زندانی سیاسی
و هم بندی سابق حمزه سواری و سعید
ماسوری، دو سال پیش
در نامهای از
زندان گوهردشت
تحت عنوان «صداهایی از جزیره
دور افتاده گوهردشت» با نام بردن از
این دو زندانی
سیاسی از«دو نسل متفاوت» که «آینه
تمام نمای قریب
به چهار دهه ظلم
و ستم روا داشته
شده حکومت هستند»، نوشته
است: "سعید ماسوری، که در آستانه
بیست و دومین سال
حبسش است! او هم مانند حمزه
با حکم اولیه اعدام
و سپس حبس ابد مواجه
شد. مردی
بی نهایت شریف
و بااخلاق و انساندوست
که در تمامی دستگاه
عریض و طویل حکومت
مانندش را پیدا
نخواهید کرد. البته نباید
هم باشد! چرا که آقا سعید
با روحیه و قوی
ما ۲۲ سال است
چون او هم خواهان
حقوق پایمال شده
مردمش بوده و هست
در زندان بسر میبرد. ۲۲ سالی که
خم به ابرو نیاورده
و با وجود انفرادیهای
طولانی مدت و تجربه
انواع و اقسام
آزارها و شکنجهها
همچنان ثابت قدم
ایستاده و تمامی
این سالها مثل
زمانی که آزاد
بوده عمرش را صرف
جستجو و کسب بیشتر
علم و دانش و پایبندی
به هدفش برای دفاع
از مردم کرده است."
رومن
رولان میگوید:
«آنجا که سخن از
گفتن باز میماند
موسیقی آغاز می
شود.» در مورد پایداری
و استواری کوهوار
سعید ماسوری
نستوه که بیش از
دو دهه اسیر سفاکان
سفله پرور است
باید سمفونی ها
ساخت تا شاید بخشی
از حق مطلب ادا
شود. این مطلب کوتاه
فقط اشاره ایست
به این نام بزرگ
با نقشی سترگ در
تاریخ مقاومت مردم
ایران که خود تاریخ
سازند. او که از
عمق ظلمت و سیاهی
درون زندان نیز
نوید میدهد: «صبح
آزادی نزدیک است».
یاشار جاوید
سه-شنبه
۲۸ آذر ۱۴۰۲ برابر
با ۱۹ دسامبر
۲۰۲۳
…....................................
* در مورد غلامحسین
کلبی به لینک زیر
مراجعه شود
سايت
سازمان
کارگران
انقلابی
ايران (راه
کارگر) (rahekargar.net)
** سعید
ماسوری در توضیح «اُخدود»
نوشته است : « اُخدود
به معنای گودال
جایی بود که
بندگان خدا را
در آن می ریختند
و زنده زنده
می سوزاندند.آنقدر
تراکم جمعیتی
که در گودال
ها می ریختند زیاد
بود که مادر و
فرزند و پیر و
جوان بر هم تلنبار
شده و در آتش
جنایتکاران
می سوختند و
جرمشان جز بی
گناهی چیزی
نبود.»