هفت
تپه و تشکل
مستقل کارگری!
سندیکا
و شورا
م مهرزاد
چندی است
بحث پیرامون
سندیکای هفت
تپه درگرفته
است و مشخصاً
آقایان بهروز
خباز و عباس
منصوران با
طرح این مسأله
که سندیکای
هفت تپه دیگر
وجود ندارد و
از سال نود شش
ریل مبارزات
تغییر کرده و
رویکردی
شورایی یافته است
به مسأله پرداخته
اند. آقای
منصوران نظرش
را مکتوب کرده
است من مبنا
را نوشته
ایشان قرار میدهم.
منصوران
به نکات
متعددی برای
اثبات مسأله
پرداخته که
مهمترین آنها
چنین است :
دسته
نخست گرایش
سندیکالیستی
و اتحادیه گرایی
صنفی مطلق است
که از سوی برخی
بویژه در خارج
کشور از سوی
رفرمیست ها
تقویت می
شود.این گرایش
سابقه ای
همزاد با جنبش
کارگری دارد و
در جنبش و
مبارزه
طبقاتی
طبقاتی واقعی
امری است
طبیعی. اما
گرایش
شوراگرایانه
که نگارنده
این نوشتار ،
خود را با آن
همراه میداند
، در عمل اینک
به چهره ی
بارز جنبش
جاری کارگری
درآمده و
سازماندهی
اعتصاب ها،
طرح مطالبات،
اعتراض ها
همایش ها و
شعارها و
تاکتیکها و
آزمون و خطاها
می پردازد(
منصوران-مقاله
دو رویکرد در
برابر سازمان
یابی
شوراگرایی و روشنگری
در برابر هفت
تپه)
در ابتدای
مطلب منصوران
با صراحت صحبت
از وجود دو
گرایش
سندیکالیستی
و
شوراگرایانه
در مقابل هم
دارد که در
جنبش کارگری
ایران نقش ایفا
میکنند و در
مقابل هم قرار
دارند. درواقع
سنگ بنای بحث
از همان ابتدا
اشتباه گذاشته
شده تا
خواننده را به
جایی بکشاند
که هدف این
نوشته است.
لازم به ذکر
این واقعیت
بدیهی است که
در تمام جنبش
های کارگری در
همه ی دنیا گرایش
راست و چپ
وجود دارد که
با ویژگیها و
اشکال و توازن
قوای متفاوت
در مقابل هم قرار
دارند. ایران
نیز از این
قائده مستثنا
نیست و وجود
گرایش راست و
چپ واقعیتی
بدیهی است اما
نه آنگونه که
منصوران می
گوید. در
جامعه ی
استبدادی
ایران به
واسطه ی وجود
سرکوب گسترده
توسط جمهوری
اسلامی،
اساساً طبقه
کارگر ایران
متشکل نیست و
فاقد
سازماندهی
گسترده و وسیع
است. بخشهای
بسیار کمی از
طبقه کارگر
متشکل شدهاند
که رویکرد
راست یا چپ آنها
به هیچ شکل
وابسته به نوع
تشکل آنها
یعنی سندیکا و
شورا نیست. در
جامعه ی ایران
که حدود چهل میلیون
کارگر و
خانوادههای
آنها وجود
دارند فقط دو
سندیکا در
محیط کار داریم
و چند تشکل
فعالین
کارگری که
عموما در قالب
کمیته های
کارگری
فعالیت می
کنند. کارگران
در ایران در
جدال با
دستگاه سرکوب
بر مبنای توازن
قوا در محیط
کار و دیگر
شرایط و
موقعیت هایی
که دارند
توانستند
معدود تشکل
هایی ایجاد
کنند. در چنین
شرایطی چه یک
محفل و کمیته
کارگری و یا یک
سندیکا و شورا
میتوانند
بسیار مهم و
مفید باشند.
واضح است که شورا
شکل کاملتری
از متشکل شدن
کارگران است و
سندیکا بهتر و
وسیعتر از
کمیته یا
محافل کارگری
است. اما این
تنها اراده
نیست که عامل
انتخاب
کارگران برای
ایجاد تشکل
کارگری است
بلکه واقعیتهای
مشخص موقعیت
کارگران است
که چنین
روندهایی را
رقم زده است
وآیا میتوانیم
بگوییم که
کمیته های
کارگری مثل
کمیته
هماهنگی برای
کمک … و کمیته
پیگیری … چون
در محیط کار
نیستند و
متشکل از کارگران
پراکنده در
محیط های
کارگری
متفاوت است بیفایده
و بیارزش
اند؟ چون به
مدارجی دست
پایینتر از
تشکل محیط کار
دارند؟ آیا
کمیته های
اعتصاب و یا
صندوق اعتصاب
در محیط کار
که در جریان
مبارزات کارگران
و بخصوص اعتصابات
ایجاد میشوند
و گاه حتی
موقت هستند را
میتوان
نادیده گرفت و
آنها را بیفایده
دانست چون
پایدار و وسیع
و علنی نیستند؟
و بالاخره آیا
دو سندیکای
معتبر کارگری
ایران را چون
به لحاظ
ساختاری و
محتوایی از
شوراهای
سراسری
کارگری تشکل
هایی پایین
دست تر هستند
میتوان گفت
بیفایده و بی
ارزشند. هر
شخصی که
کمترین
اطلاعی از
مکانیزم های
جنبش کارگری
داشته باشد و
مغرض نباشد میداند
که هر یک از
تشکل های
موجود جنبش
کارگری حتی
کوچکترین و
موقتی ترین آنها
در روند
مبارزه
طبقاتی
کارگران
بسیار مؤثر و
مهم هستند.
حال در چنین
شرایطی
منصوران صحبت
از دو گرایش
رودروی هم میکند
که یکی
سندیکالیستی
است و دیگری
شوراگرایانه
است.
در طول
تمام چند دهه
گذشته حاکمیت
جمهوری اسلامی
آیا گرایش
راست و چپ که
در مقابل هم
قرار گرفتند
بر مبنای
گرایشاتی که
میخواستند
سندیکا ایجاد
کنند یا آن را
حفظ کنند در
مقابل
شوراهای
کارگری صف
آرایی کرده
اند؟ جواب
منفی است
اتفاقاً و به
طور مشخص یکی
از موارد مورد
اختلاف بین
گرایش راست و
چپ در ابتدای
دهه هشتاد
شمسی این بود
که به نیروی
خود کارگران و
بدون به رسمیت
شناخته شدن میتوانند
کارگران تشکل
های خود را
ایجاد کنند و آن
را به پشتوانه
حمایت
کارگران به
حاکمیت تحمیل
کنند و در
مقابل گرایش
راست بر ضرورت
قانونی بودن
تشکل های
کارگری
پافشاری داشت
و عملاً راهی
را پیش پای
کارگران می
گذاشت که عملی
نبود. وقتی
کارگران از
این مرحله
عبور کردند استراتژی
ایجاد تشکل
کارگری در
دستور کار کارگران
قرار گرفت و
از آن زمان تا
کنون این استراتژی
همچنان وجود
دارد و در
مقابل سد بزرگ
استبداد حاکم
همچنان میجنگد
و هر چند به
کندی اما پیش
می رود. آیا در
این استراتژی
تقابل بین
ایجاد تشکل به
این شکل و آن
نوع وجود
دارد؟ آیا میتوان
نسخه واحدی
برای کارگران
پیچید که چه
نوع تشکلی را
باید و یا میتوانند
ایجاد کنند؟
واضح است که
جواب منفی است
و کارگران بر
اساس توازن
قوا و شرایط
خود میتوانند
برای ایجاد
نوعی از تشکل
کارگری اقدام
کنند که در
چنین شرایطی
منفعت آنها را
یعنی متشکل
بودن آنها را
و متحد شدنشان
را رقم بزند.
هر جا که
کارگران
متشکل شدند و
هر نوع تشکلی
را که
توانستند
ایجاد کنند
موقعیت آنها
را در مقابل
کارفرما و به
طور کلی
بورژوازی به
مراتب بهبود
بخشید و تنها
رویکرد این
تشکل ها است
که تعیین
کننده است نه
نوع تشکل آنها.
منصوران
و سندیکای هفت
تپه
بحثهای ذهنی
و پر تناقض
منصوران در
مورد دو قطبی
بودن شورا و
سندیکا
فنداسیونی
است برای
اینکه به سندیکای
هفت تپه و
مشخصاً علی
نجاتی حمله
کند و بر همین
مبنا با وجود
اینکه در
ابتدا بحث عمومی
دو قطبی بودن
سندیکا و شورا
را مطرح کرده
اما نانی به
سندیکای واحد
قرض میدهد تا
آن را مستثنا
کند که همین
امر مطلبش را
بیشتر دچار
تناقض میکند.
سندیکای
پیشتاز شرکت
واحد تهران و
حومه در برهه
های گوناگون
هر چند زیر
نام سندیکا،
همزمان
پیشبرد خواست
ها و مطالبات
کارگران را
مطرح و در
خواست کرده و
وظیفه مند
بوده و نیز با
خرد جمعی و
مشارکت و
همراهی اعضا،
فراتر از صنفی
گرایی از خواست
های دیگر بخشهای
طبقه کارگر با
جنبش های
اجتماعی ،
زنان دانشجویان،کولبران،
بازنشسته گان
و کودکان کار
و … پشتیبانی
کرده و
همبستگی نشان
داده است(همانجا)
همین
مسأله بحث
سیاسی او را
فاقد اعتبار و
بدون پشتوانه
نشان میدهد و
مسأله اصلی که
حمله به
سندیکای هفت تپه
به بهانه
رویکرد
شوراگرایانه
است خود را نشان
می دهد، چرا
که تمام
رویکردهایی
که او برای
مستثنا بودن
سندیکای شرکت
واحد نام میبرد
در مورد
سندیکای هفت
تپه نیز وجود
دارد و با یک
مراجعه ساده
به اطلاعیه
های این سندیکا
مشاهده میکنیم
که در حد توان
از دیگر جنبش
ها و بخشهای
طبقه و جامعه
که پیشرو بودهاند
حمایت کرده
است و حتی در
بسیاری از
موارد سندیکای
هفت تپه با
همراهی دیگر
تشکل های معتبر
جنبش کارگری
با هم بیانیه
داده و
موضعگیری کرده
اند. زیر سؤال
بردن
موضعگیری های
سندیکای هفت
تپه چیزی نیست
جز زیر سؤال
بردن جناح چپ
جنبش کارگری.
از سوی دیگر
سندیکای واحد
را مستثنا
کرده به این
دلیل که از
موضعگیری های
«صنفی
گرایانه»
فراتر رفته
است. جل
الخالق! مطالبه
نان نزد
منصوران به
صنفی گرایی
تقلیل داده
شده است و بیارزش
و کم اهمیت
است که ظاهراً
مدافعان آن
رفرمیست ها
هستند و سندیکالیست
ها! اما
مطالبه نان به
معنای وسیع
کلمه امروزه
از مهمترین
مطالبات
طبقاتی
کارگران و
اکثریت عظیم
مردم ایران
است که آنها
را تماماً در
مقابل رژیم
جمهوری
اسلامی قرار
داده است.
منصوران به
گونه ای میگوید
صنفی گرایی که
گویی دوران
مطالبات صنفی
سپری شده است.
مطالبات صنفی
چیزی نیست جز
مطالبه نان که
تا روز
سرنگونی رژیم
جمهوری
اسلامی
همچنان در
صدرشعار و
مطالبات
کارگران باقی
خواهد ماند.
سندیکا
مدافع نان کار
آزادی است.
ایا کانال تلگرامی
هم مدافع نان
کار آزادی
است. سندیکا
خواهان
مبارزه برای
حداقل دستمزد
بالای دوازده
میلیونی است
که کارگران
پروژه ای نفت
هم بودند اما
کانال مستقل
به این صف
تعلق ندارد.
مخالف مجازات
اعدام است و خواهان
آزادی
اجتماعات،
اعتصاب و تشکل
است.
آقای
منصوران که
برای اثبات
حرفهایش به
انقلاب هزار و
نهصد و پنج
روسیه اشاره
میکند
وآگاهانه
یادآوری نمیکند
که در آن زمان
تعداد زیادی
شورا ایجاد
شده بود و
فراموش کرده
که مطالبه نان
به اصلیترین
مطالبه
بلشویک ها و
کارگران در
انقلاب هزار و
نهصد و پنج و
هفده تبدیل
شده بود. «نان
صلح آزادی»
بلشویک ها
محور سیاست و
فشرده ی
مطالبه
طبقاتی
کارگران بود
که انقلاب
اکتبر آن را
هدف خود قرار
داده بود و
اکنون نان کار
آزادی نیز
همین
استراتژی را
برای کارگران
و مردم ایران
است که هر چه
پیش برویم
مهمتر و بیشتر
مطرح می گردد.
تنها
روشنفکران
جدا از توده مبارزه
برای نان را
صنفی گرایی می
نامند.
استدلال های
دیگر او برای
اینکه دیگر
سندیکای هفت
تپه وجود
ندارد اینها
است که پنج
نفر از هیئت
رییسه
بازنشسته شدهاند
و دو نفر که
رضا رخشان و
نیکوفر باشند
در همکاری با
کارفرما و
نیروهای
امنیتی خیانت
کردهاند و
بنا بر این
دیگر کسی باقی
نمانده است.
اما منصوران
این واقعیات
را نادیده میگیرد
که بازنشسته
شدن چه به
اختیار و یا
جبر به وسیله
دستگاههای
امنیتی یا
اخراج
کارگران و …
درجهای از
اعتبار آنها
در یک تشکل
کارگری نمی
کاهد. منصوران
به عمد نقش
دستگاههای
امنیتی در
سرکوب
سندیکای واحد
و حتی تشکل های
دیگر کارگری و
دمکراتیک را
نادیده میگیرد
تا نتیجه
دلخواه خود
را بدست
بیاورد. در روند
مبارزه
طبقاتی در
اوضاع سیاسی
ایران اگر در
هر قدم شخص یا
جریاناتی
نتوانند نقش
استبداد را
ببینند
پایشان روی
زمین قرار
ندارد و عملاً
نمیتوانند
نقشی ایفا
کنند. سندیکای
هفت تپه و شخص
علی نجاتی، و
اسماعیل بخشی
و … کم دچار سرکوب
و زندان و …
نشدند، حال
چطور ممکن است
نقش این
واقعیت بدیهی
را نادیده
گرفت. برگزار
نشدن مجمع
عمومی آیا
تمایل این شخص
و آن شخص است
یا به دلیل
عدم امکان
برگزاری آن
توسط نیروهای
امنیتی است که
انجام نشده
است؟ مگر
کانون
نویسندگان،
کمیته
هماهنگی و
سندیکای شرکت
واحد نیز با
همین مانع
استبداد در
برگزاری مجمع
عمومی روبرو
نیستند؟ چطور
این واقعیات
بدیهی نادیده
گرفته میشود
و به سندیکای
هفت تپه حمله
می
کنند.منصوران
ادعا دارد:
لازم
به یاد آوری
است که همه ی
فعالین
کارگری در
ایران و به
ویژه در هفت
تپه میدانند
که چند سالی
است که
سندیکای هفت
تپه همانگونه
که فعالین
کارگری
تأکید کردهاند
بازنشسته شده
است (همانجا).
واقعاً جل
الخالق!
منصوران از
زبان همه ی
فعالین
کارگری حرف
میزند و ادعا
میکند که همه
آنها تأکید
کردهاند که سندیکای
هفت تپه و نه
حتی اشخاصی
مشخص بلکه سندیکای
هفت تپه
بازنشسته شده
است.یعنی تمام
تشکل های
معتبر دیگر
کارگری و از
جمله سندیکای
واحد و کمیته
هماهنگی و بخشهای
زیادی از
بازنشستگان
که با این
سندیکا اطلاعیه
مشترک دادهاند
سندیکای هفت
تپه را
بازنشسته میدانستند
و داشتند سر
دیگران کلاه
می گذاشتند؟
این زیر سؤال
بردن نه تنها
سندیکای هفت
تپه بلکه همه
ی تشکل های
معتبری است که
تا کنون با
سندیکای هفت
تپه اطلاعیه
مشترک داده
یا همکاری
کرده اند.
وانگهی چطور
آقای منصوران
به خود اجازه
میدهد که از
زبان همه ی
فعالین کارگری
سخن بگوید؟
حتی فعال ترین
و شناخته شده
ترین کارگران
در داخل کشور
نیز نمیتوانند
و به خود این
اجازه را
بدهند که از
زبان همه ی
فعالین
کارگری سخن
بگویند چه
برسد به فردی
در خارج کشور.
توجه
داشته باشیم
در یک جامعه ی
استبدادی که تشکل
های کارگری
زیر ضرب دستگاههای
امنیتی هستند
در پروسه
مبارزاتی خود
دستخوش حرکات
سینوسی
اجتنابناپذیری
خواهند شد که
بر اساس
مجموعهای از
شرایط و ویژگیها
به آنها
تحمیل می شود.
و در این
رابطه وظیفه ی
دیگر فعالین و
تشکل های
کارگری و
سوسیالیست ها
است که در
دوره هایی که
هر تشکلی با
افت یا ضعف
روبرو میشود
به آن کمک
کنند و با
پشتیبانی خود
اجازه ندهند
دستگاه
امنیتی رژیم
به هدف خود که
همانا جدایی
رهبران عملی
آن تشکل ها از
بدنه است را تحقق
ببخشند. حمایت
دیگر تشکل های
کارگری و تودهای
راه را بر
ضربات رژیم میبندد
و اعتبار آن
تشکل ها را تا
زمانی که آنها
بتوانند
مجدداً بدنه
خود را متحد
کنند فراهم می
شود. در طول
تاریخ دو دهه
اخیر شاهد
چنین شرایطی
برای بیشتر
تشکل های
کارگری و حتی
دمکراتیک
بوده ایم. یک
دوره در کمیته
هماهنگی این
بحث از جانب
محمود صالحی
بالا گرفت که
چون مجمع
عمومی در وقت
خود برگزار
نشده هیئت
مدیره
مشروعیت
ندارد. در سندیکای
واحد پس از
دستگیری های
گسترده، بدنه
را وادار به
استعفا از
سندیکا و تعهد
به عدم شرکت
در اعتصابات
کردند. و
بیشتر اعضای
هیئت رییسه
اخراج شدند و
عملاً ارتباط
رهبران عملی
سندیکا با
بدنه را قطع
کردند و یا در
دوره ای دیگر
به بهانه
اینکه مجمع
عمومی در وقت
مقرر برگزار
نگردیده و چند
سال از مدت
«اساسنامه ای»
هیئت مدیره
سپری شده است
اقدام به
برگزاری مجمع
عمومی دیگری
کردند تا یک
سندیکای
موازی و
حکومتی ایجاد
کنند. و حتی در
کانون
نویسندگان
نیز چندی پیش
دو سه نفر
چنین اقدامی
با همین بهانه
که چون مجمع
برگزار
نگردیده هیئت
رییسه رسمیت
ندارد راه
انداختند که
در تمام این
موارد با
هشیاری اعضای
تشکل های فوق
و حمایت بخشهای
دیگر جنبش
کارگری این
توطئه ها خنثی
گردید. اکنون در
هفت تپه نیز
این توده های
کارگر هستند
که می توانند
ظرف تشکیلاتی
خود را انتخاب
کنند.تلاش
کنند سندیکا
را احیا و باز
سازی کنند و
برای حفظ آن
بکوشند و یا شورای
کارگران هفت
تپه را ایجاد
کنند. آنچه
بسیار اهمیت
دارد متشکل
باقی ماندن
کارگران هفت تپه
است. مجامع
عمومی
کارگران و
حضور آنها در
میدان مبارزه
نقطه قوت آنها
است، اما اگر
آنها فاقد
تشکل بشوند و
مبارزات آنها
قائم به شخص و
یا به سمت
خودبخودی
بودن و صرفاً
متکی به مجامع
عمومی بماند،
به سرعت تبدیل
به نقطه ضعف
آنها می شود.
نکته مهم این
است که آنها
متحد و متشکل
باقی بمانند.
اکنون نیز
منصوران با
همین استدلالها
از_برگزار نشدن
مجمع عمومی و
بازنشسته شدن
برخی و … _ سعی دارد
نتیجه بگیرد
که سندیکای
هفت تپه
بازنشسته شده
است.
بزرگترین
خطای
سیاسی_حقوقی
منصوران
منصوران
به این ادعا
که سندیکای
هفت تپه بازنشسته
شده است و همه
ی فعالین
کارگری این را
می دانند،
اکتفا نمیکند
و تهمت و
ادعاهای بی
دلیل و مدرک
خود را افزایش
میدهد.
ما
صاحبان آنرا
به نام و نشان
میشناسیم و
تنها کمتر از
شمار انگشتان
یک دست پشتیبانی
می شود. تنها
از سوی یکی از
فعالین شناخته
شده و
بازنشسته ی
کارگران هفت
تپه در یک سوی
و در سوی دیگر
دو نماینده ی
پیشین که هر
دو دفاع سیاسی
– ایدئولوژیک
حافظ این
مناسبات و سیستم
امنیتی
کارفرما و
دولت پیوسته
اند، پشتوانه
میگیرد )
همه میدانیم
که یکی از
فعالین
شناخته شده و
بازنشسته هفت
تپه یعنی علی
نجاتی، و
منصوران
اینجا ادعا میکند
که او و دو
نماینده
پیشین پیشین
که حافظ این
سیستم امنیتی
کارفرما و
دولت هستند
پشتوانه
میگیرد که از
این دونفر در
متن هم از
آنها نام برده
شده یعنی رضا
رخشان و
نیکوفر را در
کنار علی نجاتی
قرار میدهد
که گویا اینها
فقط مدافع
سندیکا هستند.
او میداند که
آنها اخراج
شدگان سندیکا
هستند- رخشان
و نیکوفر و
همانطور که
گفته کار
پلیسی می
کنند. منصوران
علی نجاتی را
در کنار آنها
قرار میدهد
تا به هدف خود
برسد. یعنی آنها
با هم همکار
در راستای حفط
سندیکایی
هستند که وجود
ندارد و دو تن
هم که پلیس
هستند و علی نجاتی
و همه فعالین
کارگری هم این
را میدانند
اما به هر شکل
علی نجاتی با
آنها است.
آیا تهمتی
بالاتر از این
میشود زد؟
آیا علی نجاتی
را که همه میشناسد
و هیچکس تا
کنون
نتوانسته
بگوید او با
رخشان و نیکوفر
همسو و همراه
است،را باید
با علی نجاتی
در یک راستا
ارزیابی کرد؟.
منصوران در
این مباحث
بزرگترین
اشتباهات
سیاسی و حقوقی
خود را مرتکب
شده و چنان
اتهامات
ناروایی زده و
چنان ادعاهای
بی پشتوانه ای
انجام داده است
که قادر
نخواهد بود از
زیر بار
مسئولیت آن کمر
راست کند. با
یک چرخش قلم و
همسو قرار
دادن یکی از
فعالین
شناخته شده
سندیکای هفت
تپه که در این
راه هزینههای
زیادی داده و متحمل
حبس و شکنجه
گردیده و هماکنون
پرونده باز در
اوین دارد به
چه معنا است؟
او آب به
آسیاب چه
کسانی می
ریزد؟ مگر میشود
بدون سند،
مدرک و شاهد
به شکل علنی
شخصی را به
همکاری و
همسویی با
عوامل امنیتی
متهم کنیم؟ هیچکس
نمیتواند
چنین ادعای
سخیفی را
اثبات کند.
و برای
تکمیل این
اتهامات
ببینیم در
ادامه کار را
به کجا میکشاند.
افرادی
که برای منافع
شخصی خود ضمن
ایراد ادعاهای
غیر واقعی در
باره سندیکای
هفت تپه کار را
تا بجایی پیش
میبرند که
علیه فعالیتها
و فعالین
موجود در هفت
تپه، گرای
امنیتی نیز میدهند
و فعالیتهای
موجود در هفت
تپه را به
خارج از کشور
منتسب میکنند
، شبیه همان
ادعایی است که
دستگاه امنیتی
در برنامه
کثیف« طراحی
سوخته»مطرح
کرد تا بلکه
بتواند راه را
برای سرکوب
بیشتر فعالین
هفت تپه هموار
کنند(همانجا)
اینجا
منصوران
اشاره به صحبتهای
علی نجاتی در
کلاب هاوس
دارد که کانال
مستقل هفت تپه
را شبهه برانگیزو
مسأله دار میداند
و معتقد است
ربطی به
سندیکای هفت
تپه ندارد.
آیا این موضوع
امنیتی است؟
در مورد کانال
مستقل هفت تپه
سؤالات
بسیاری وجود
دارد که از منظر
علی نجاتی نیز
مطرح شده است.
در هفت تپه تشکل
علنی و واقعی
سندیکای هفت
تپه، دست
آوردی است که
کارگران با مبارزه
خود بدست
آورده اند.
اما آیا
کارگران باید
عقب نشینی
کنند و به شکل
مخفی و غیر
مستقل روی
بیاورند؟
کانال مستقل
هفت تپه
رویکرد علنی
مبارزات
کارگران هفت
تپه نیست و در
نتیجه نمیتواند
ظرفی برای
مبارزه چند
هزار کارگر
هفت تپه باشد.
اکنون طرح این
موضوع کلی که علی
نجاتی به آن
اشاره کرده
آیا اهمیت
دارد و یا
تهمت سنگین
به علی نجاتی
زدن و کار او
را همانند
عوامل
اطلاعاتی
طراحی سوخته
قلمداد کردن؟
آیا مطرح کردن
اینکه سندیکا
فقط علی نجاتی
است گرا دادن
به رژیم نیست
تا برای تمام
کردن
کارسندیکا
بیاید علی
نجاتی را بگیرد؟
آیا به دلیل
همین گراها
علی نجاتی
اسفند سال
گذشته به
اطلاعات
احضار نشد؟
حساب بانکیش
مسدود
نگردید؟ و
پرونده و کیفر
خواست جدید برای
او درست نشد؟
چرا پس از
اعتراضات و
تجمعات در هفت
تپه علی نجاتی
«بازنشسته»
احضار و
دستگیر می
شود؟ آیا نمیدانند
که سال گذشته
به اوین احضار
شد وبا پرونده
جدید به
اوتفهیم
اتهام شده
است؟
این
تهمت ها چنان
سنگین و غیر
واقعی هستند
که حزب
کمونیستی که
منصوران
اکنون عضو
کمیته مرکزی
آن است در
صورت عدم
پاسخگویی و
سکوت شریک همه
ی این اتهامات
خواهد بود و
دیگران نیز که
ادعای
سوسیالیست
بودن و دفاع
از جنبش
کارگری دارند
نمیتوانند
سکوت کنند چشم
خود را به روی
تهاجم به سندیکای
هفت تپه
ببندند. آیا
جناح چپ حزب
کمونیست
ایران در
آستانه مستقل
شدن میخواهد
با چنین
اتهامات و
چنین
موضعگیری
هایی علیه
فعالین کارگری
شناخته شده به
میدان سیاست
بیاید؟
طبیعتاً این
بحث به دیگر
بخشهای جنبش
کارگری وچپ
نیز گسترش
خواهد یافت و
حزب کمونیست
ایران میخواهد
کجا بایستد؟
منصوران
بزرگترین
ضربه سیاسی را
نه تنها به خود
بلکه به حزب
کمونیست
ایران و جناح
چپ نیز وارد
کرده، مگر
اینکه خلاف آن
ثابت شود.
سخنی
با فعالین
کارگری
جناح
چپ جنبش
کارگری که خود
از بخشها و
تشکل های
متعددی ایجاد
شده و به
همراه معلمان
و بازنشستگان
قطب رادیکالی
را در جامعه ایجاد
کردهاند پس
از فراز و
نشیب های
فراوان و در
جدالهای
بزرگ با
استبداد و
گرایشات راست درون
جنبش کارگری
پیش رفته و تا
حدودی متحد و منسجم
شده اند. حال
در چنین
موقعیتی یکی
از تشکل های
معتبر جناح چپ
جنبش کارگری
مورد تعرض قرار
گرفته
ودچارمشکل
گردیده است.
اتحاد، انسجام،
همکاری و
حمایت از
یکدیگر ضامن
حفظ موقعیت و
پیشروی کل چپ
کارگری است.
ضعف و فروپاشی
یک تشکل
کارگری تنها
محدود به آن
تشکل و محیط
کار و فعالیت
آن نخواهد بود
بلکه ضعف و ضربه
برای کل جنبش
کارگری و به
طور مشخص جناح
چپ جنبش
کارگری است و
لذا بیتفاوتی
و تفرقه به
بهانههای
واهی و همراه
با تهمت، میتواند
برای جناح چپ
جنبش کارگری
همچون سم در
کالبد باشد.
به هر درجه
تفاوتها و
حتی برخوردها
بین جریانات
مختلف چپ کارگری
نباید باعث
شود تا افراد
و جریاناتی
بتوانند از آن
بهره ببرند و
آن را به
شکافی در صفوف
چپ کارگری
تبدیل کنند.
بحث های
منصوران
تلاشی است
برای تفرقه
بین جناح چپ
کارگری،
کارگران هفت
تپه و بخصوص
علی نجاتی و
اسماعیل بخشی. باید در
مقابل آن
ایستاد و با
درایت و
هشیاری صفوف
چپ کارگری را
همچنان منسجم
نگاه داشت و هر
ضعف و ایرادی
در این تشکل
ها را از راه
مناسب و در
فضایی
صادقانه و
صمیمی میتوان
مدیرت کرد .
کارگران هفت
تپه چه در
قالب شورا و
چه در قالب
سندیکا، تنها
در کنار هم و
متحد با هم میتوانند
قدرت خود را
حفظ کنند و در
مقابل تهاجم
دستگاه سرکوب
ایستادگی
کنند. تنها در
صورت منسجم
بودن خود
قادرند با
دیگر بخشهای
جنبش کارگری و
تودهای نیز
متحد گردند.
در
این مورد مشخص
حتی اگر
اختلاف به
کارگران هفت تپه
هم محدود گردد
ضربه ایست
بزرگ برای
جنبش کارگری
ایران و هم به
ضرر کارگران
هفت تپه و هم به
ضرردیگر
کارگران
خواهد بود.
کارگران در هفت
تپه میتوانند
با اتحاد و
همبستگی
موانع موجود
خود را از
میان بردارند
و نباید اجازه
دهند عوامل خارجی
به اختلاف و
شکافی دامن بزنند
که تنها
بازنده آن
کارگران هفت
تپه خواهند
بود. مستقل
بودن یک تشکل
کارگری و
مشخصاً سندیکای
هفت تپه میتواند
الویت شما
باشد. در
بهترین حالت
نیروها و
جریانات و
افراد خارج از
این تشکل میتوانند
به شما کمک
کنند و نه
اینکه سر رشته
امور و فعالیتها
را بدست بگیرند
و بدین شکل
استقلال
تشکیلاتی و
عملی را از
شما بگیرند.
تشکل مستقل
کارگری شاخص
تعیین کننده
ای در سلامت و
موفقیت شما
است که اگر خدشه
دار گردد
قطعاً
تاثیرات مخرب
خود را بر روند
ادامه کاری
شما نیز بجا
خواهد گذاشت.
مبارزه
طبقاتی در
ایران بر حفظ
و تقویت تشکل
های کارگری و
تکثر آنها
گره خورده
است. به هر
درجه بیتفاوتی
و یا بزرگ کرد
تفاوتها و
اختلافات
درونی جناح چپ
کارگری سم
مهلکی برای کل
جنبش کارگری
ایران خواهد
بود.