رژيم
چنج به مثابه
سیاست جاری
دولت آمریکا،
مدافعان
و انکارکنندگان
آن!
داریوش
ارجمندی
بیاد
داریم که چندی
پیش رکس
تیلرسون وزیر
خارجه آمریکا
در جریان پرسش
و پاسخ در جلسه
کمیسیون
روابط خارجی
مجلس
نمایندگان
رسما اعلام
کرد که "سیاست
آمریکا در
قبال ایران، تلاش
برای حمایت از
نیروهای داخل
ایران برای
تغییر مسالمت
آمیز رژیم است."
این اولین
بار پس از
انقلاب سال ۵۷
می باشد که یک
وزیر خارجه
آمریکا به طورعلنی
اعلام می کند
که سیاست دولت
آمریکا تغییر
رژیم در ایران
است. همه
شواهد نشان دهنده
آن است که دولت
کنونی آمریکا
و متحدان
منطقه ای آن
مانند دولت
های عربستان
سعودی و
اسرائیل،
فعال کردن همه
امکانات برای
تغییر رژیم در
ایران را در
دستور کار خود
قرار داده
اند. همین امرروند
تحولات سیاسی
در منطقه
خاورمیانه و
به ویژه در
ارتباط با
رژیم جمهوری
اسلامی را در
یک تند پیچ
جدید قرار داده ونیز
جان تازه ای
در کالبد کلیه
نیروهائی که
به تغییر رژیم
اسلامی از بالا
و با کمک دولت
آمریکا و
متحدان منطقه
ای آن دلبسته
اند، دمیده
است. عملی شدن
تغییر رژیم از
بالا، یعنی
جانشین شدن یک
ارتجاع به جای
ارتجاع
جمهوری اسلامی،
یعنی همان
تحول فاجعه
باری که در سال
های اخیر در
کشورهایی
مانند
افغانستان،
عراق، سوریه،
لیبی، یمن و ... شاهد
بوده ایم. در
چنین شرایطی
نیروهای چپ
ایران چه
وظیفه ای
دارند و به
این وظائف
چگونه باید
پاسخ دهند؟!
تغییر
رژیم به عنوان
یکی از اهرم
های سلطه بر جهان!
تردیدی
نیست که اين
حقيقت مورد
تأييد همه
نيروهاى
ضدامپرياليست
می باشد كه
اساساً مقوله
"رژيم چنج" يا
تغيير رژيم
هاى نامطلوب،
جزئى دائمى و
جدايى ناپذير
و غيرقابل
انكار از
سياست هاى
امپرياليسم
بوده و هست.
امپرياليسم
جهانى و دولت
آمريكا به
مثابه سرکرده
نظام جهانی
سرمایه داری، پس از
جنگ جهانی دوم،
همواره و درهرمقطعی
از تاريخ، بنا به
صلاح دید و
امکانات
موجود و به
منظور اعمال
سرکردگی خود
بر جهان، به اشکال
و شیوه های
گوناگون رژيم
هائى كه به هر
دليلى براى
سياست ها و
منافع سلطه
جویانه
امپرياليستی
خود مضر تشخیص
داده شده
بودند را از
سر راه
برداشته است (يا
حداقل دراين
مسير تلاش
كرده است). رژيم
هاى آشكارا
دشمن مثل
ويتنام و
نيكاراگوئه، رژیم
های مستقل
مانند
دولت دکتر
سوکارنو در
اندونزی، دولت دکتر محمد
مصدق در ایران
و
دولت
سالوادور آلنده در
شیلی، يا حتى
رژيم هاى دوست
مثل نوريه گا
در پاناما،
رژِیم های متخاصمی
که به رژیم
های دوست مبدل
شده بودند، مانند
قذافی، و يا
رژيم هاى نه
دوست و نه
دشمن اما
نافرمان و ناسازگار
مثل صدام حسين
و طالبان مشمول
این سیاست شده اند.
اشکال
گوناگون
تغییر رژیم!
اما همه
تلاش ها برای
تغییر رژیم، ضرورتاً
به شكل خشونت
آميز، از طریق
اشغال و حمله
نظامى مثل
ويتنام،
كامبوج، كره، كوبا،
گرانادا و
امثالهم، و یا
اشکال دیگر
دخالت
قهرآمیز
مانند كودتاهاى
خشن نظامى در
مواردی نظیر
اندونزى،
فيليپين،
پاكستان،
ايران خودمان،
تركيه، شيلى،
گواتمالا و
آرژانتين نبوده
است. در بسیاری
از موارد، مجموعه
ای از شیوه ها
به عنوان مکمل
برای پیشبرد
سیاست تغییر
رژیم عمل می کنند.
برای مثال در
ارتباط با
نیگاراگوئه،
این امر از
طریق تقویت
ضدانقلابیون
موسوم به
کنتراها، در خدمت
تضعیف
ساندنیست ها
تا سرحد شکست
آن ها در انتخابات
در مقابل چامورو،
صورت گرفت. و
یا در عراق
تحریم های
خردکننده، در
نهایت راه را
برای مداخله
نظامی و اشغال
کشور هموار
ساخت.
ساده
ترین اشکال
دخالت سیاسی،
شامل انقلاب
هاى مخملى و
يا رنگين و
دخالت در
انتخابات ها
به عنوان
مقدمه رژیم
چنج مى باشد.
در همين رابطه
ميتوان به
تحقيقات دكتر Dov H. Levin
، استاد علوم
سياسى از
دانشگاه
كارنيگى- ملون
آمريكا، درمورد
دخالت آمريكا
در انتخابات
كشورهاى ديگر
اشاره كرد. او
در تحقيقات
دانشگاهى خود
فاش مى كند كه
از زمان جنگ
جهانی دوم به اين
سو، آمريكا
بطور مستقيم
در بیش از
هشتاد
انتخابات مداخله
کرده كه با
هدف
تأثيرگذارى
بر نتيجه انتخابات
صورت گرفته
است. بطور
مشخص هدف از
اين دخالت ها،
كمك به روى
كار آمدن و يا پیروزی
كانديداهاى
مطلوب
آمريكا، و
جلوگيرى از
پيروزى
كانديداهاى
نامطلوب
ومخالف سیاست
های آمریکا
بوده است.(
نمونه هاى
بارز این
دخالت ها به
گفته دكتر
لوين،
انتخابات
رياست جمهورى ايتاليا
در سال ١٩٤٨بود
كه به منظور
جلوگيرى از
پيروزى حزب
كمونيست
ايتاليا صورت
گرفت و يا
نمونه
انتخابات رياست
جمهورى روسيه
در سال ٩٦ كه
براى كمك به پیروزی
بوریس يلتسين
در برابر
گنادى ژوگانف
انجام شد).
هیچ
تغییر رژیمی
درکشورهای
استبدادی مسالمت
آمیز نیست!
اشاره به
تاثیرگذاری
سیاسی و یا به
اصطلاح شیوه مسالمت
آميز تغییر
رژیم از سوى
آمريكا، به
چند لحاظ
ضروريست.
نخست
اينكه در
تمامى اين
هشتاد و اندى
مورد كه از سوى
دكتر لوين
مورد بررسى
قرار گرفته،
شرايط براى
دستيابى
آمريكا به
نتيجه مطلوب،
با پرداخت
كمترين هزينه
سياسى فراهم
بوده است. مى
دانيم كه
دخالت هاى
آشكار همچون
كودتاى نظامى
و يا اشغال يك كشور،
هزينه هاى
سنگين و عواقب
گاه ناگوارى
را براى هيئت
حاكمه آمريكا
در برداشته
است. بعنوان
نمونه دولت
آمريكا هنوز
هم با گذشت
نزديك به هفت
دهه از كودتاى
۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲
علیه حکومت
دکتر محمد
مصدق از افشاى
نقش خود در
اين ماجرا
نگران بوده و
از آزاد
کردن همه
اسناد و مدارک
مربوط به آن
طفره مى رود.
از نتايج
فاجعه بار
اشغال افغانستان
و عراق و يا
دخالت مستقيم
نظامى در ليبى
و سوريه هم كه
نيازى به گفتن
نيست.
بنابراين شكى
نيست كه گزينه
مسالمت آميز
رژيم چنج به
مثابه یک
گزینه کم
هزینه، از ارجحيت
بيشترى برای
امپریالیسم آمریکا
برخوردار است.
دوم آنکه حتی در
موارد دخالت
های مسالمت
آمیز نظیر انقلابات
مخملی، این
نوع تغییر
رژیم، در
نهایت به
کودتاها و جنگ
های داخلی
مبدل میشوند.
دراین رابطه نمونه
اوکرائین که
به تجزیه و
جنگ داخلی در
کشور منتهی شد، موردی
بسیار روشنگر
است.
سومین نکته، تأكيد بر
این حقیقت است
كه در رژيم
هاى
توتاليتاريستى،
تماميت گرا و ديكتاتورى
همچون جمهورى
اسلامى، صحبت
از تغيير
مسالمت آميز
رژيم، اساساً
يك "ناممكن" و امرى
غيرواقع
بينانه است.
براى عملى شدن
مسالمت آميز
چنين سياستى،
بايد حداقلى
از امكان
دخالت گرى، مانند
دخالت
در انتخابات، حضور
بدون مانع
براى فعاليت
هاى سازمان
هاى پوششی ان
جى او و
نهادهای
وابسته، و
همچنین
نيروهاى
سياسى متحد
آمريكا (مثل
مورد اوكراين)
وجود داشته
باشد. اما در
رژيم هايى
مانند جمهورى
اسلامى، سلطه
اختناق چنان
گسترده ، همه
جانبه و هدفمند
است كه امكانى
براى عملى شدن
سناريوى
انقلاب هاى
مخملى فراهم
نيست. بطور
خلاصه می توان
گفت که در
شرایطی که
انتخاباتی به
معنای واقعی
وجود ندارد و
رقابت تنها در
محدوده تنگ
جناح های رژیم
صورت می گیرد،
چگونه می
تواان از
امکان دخالت
در انتخابات به
اشکالی که در
بالا از آن
یاد شد، صحبت
به میان آورد؟
دوره
هشت ساله
اوباما و
سیاست تغییر
رژیم!
آیا در
دوره هشت ساله
اوباما سیاست
تغییر رژیم به
سیاست تعامل
با رژیم های
نامطلوب مبدل
شد؟ چنین نتیجه
گیری ای، هم
با واقعیت
دولت آمریکا و
هم با
رویدادهای سیاسی
دوره اوباما
در تناقض کامل
قرار دارد. در
دوره اوباما
ما شاهد ادامه
سیاست آمریکا
در حمایت از
کودتاهای
نظامی و نیز
کودتاهای سفید
در آمریکای
لاتین برای
تغییر رژیم
هم
بودیم. ازجمله
از سال ۲۰۰۹
کودتا علیه
مانوئل زولایا
رئیس جمهور
منتخب
هندوراس،
کودتای نافرجام
علیه کوررا
رئیس جمهور
اکوادور
درسال ۲۰۱۰ ،
کودتا علیه
فرناندو لوگو
رئیس جمهور
پارگوئه در
سال ۲۰۱۰ و
بالاخره
کودتای سفید
در برزیل برای
سرنگونی
دیلما روسف و
دخالت برای
تغییر رژیم در
ونزوئلا به
ویژه تشدید
این
سیاست پس از
مرگ چاوز.
اوباما
همچنین به
بهانه بحران
اوکرائین،
جنگ سرد جدیدی
با روسیه را
در دستور کار
قرار داد. اوباما
علیرغم
اختلافات خود
با نتانیاهو،
بزرگترین کمک
مالی تاریخ
آمریکا را به
دولت اسرائیل
اعطاء کرد و
با شروع بحران
سوریه، حمایت
از نیروهای
جهادی و
متحدان منطقه
ای اش را در
پیش گرفت.
بنابراین
ساده انگاری سیاسی
محض خواهد بود
چنانچه با
انگشت نهادن
به تفاوت های
سیاسی دوره
اوباما با
ترامپ، تصور
کنیم که
اوباما به
مثابه رئیس
جمهوری که در
رأس
امپراطوری
آمریکا قرار
دارد، سیاست "تغییر
رژیم" را کنار
نهاده بود.
اگرچه
سیاست
خاورمیانه ای
اوباما در
قبال جمهوری
اسلامی با
سیاست ترامپ
تفاوت داشت،
اما نادرست
است که خنثی
کردن خطراتمی
ایران از طریق
برجام را معادل
صرفنظر کردن
حکومت آمریکا
و دولت اوباما
از سیاست رژیم
چنج تلقی کنیم.
اوباما
همواره بر "باقی
ماندن گزینه و
کارت نظامی بر
روی میز"
تأکید میکرد.
به بیان دیگر،
در دیدگاه پراگماتیستی
اوباما، بهره
گیری از
همراهی
متحدین سنتی
آمریکا و
استفاده از
"نرم افزار
دیپلماتیک"،
نقش مکمل
بازوی
قدرتمند نظامی
آمریکا را
ایفاء می کردند.
بیاد داشته
باشیم که در دوران
ریاست جمهوری
اوباما،
آمریکا از یک
طرف من جمله
با استفاده از
پهبادهای
خود، در هشت
کشور جهان دخالت
نظامی داشت، و
از طرف دیگر
با دخالت دادن
شرکای سنتی
خود در
افغانستان، موفق
شد که بخش
قابل ملاحظه
ای از هزینه
های خود را
(نظامی و جانی) سرشکن
کند. برای
روشن شدن
سیاست تغییر
رژیم در دوره
اوباما،
اشاره به
سرنگونی رژیم
قذافی بسیار
روشنگر است.
لیبی
مسیر پیچ
در پیچی که در
نهایت به
"رژیم چنج"
بازگشت!
رژيم
قذافى از
مدتها قبل،
سرپيچى و
ناسازگارى با
امپرياليسم
را كنار
گذاشته بود. قذافی
بطور تمام و
كمال به اجراى
سياست هاى
ديكته شده از
سوى بانك
جهانى و صندوق
بين المللى
پول گردن
نهاده بود (كه
در واقع دليل
نارضايتى و آغاز
شورش توده اى
عليه قذافى
بود). او
همچنین در
عرصه سياسى و
نظامى هم همين
فرمان برى را
به نمايش نهاد
و تاسیسات
اتمی خود را
داوطلبانه
برچيد، سلاح
های
کشتارجمعی
خود را تحویل
داد، و در سال های پس
از آن، نقش
تعيين كننده و
غيرقابل
انكارى در
مهار جريانات
جهادی و
همچنين
جلوگيرى از
مهاجرت
پناهجويان شمال
آفریقا ازمسير
درياى
مديترانه به
اروپا برعهده
گرفت. امرى كه
با ستايش
رهبران غربى
از شخص قذافى
و روابط
صميمانه و
نزديك ليبى و
رهبران غرب
همراه بود، به
طوری که در
دسامبر ۲۰۰۷
نیکلای
سارکوزی
منطقه بزرگی
از شانزه لیزه
را خالی کرد
تا قذافی و
ایل و تبارش
در قلب پاریس
در چادرهای
سنتی لیبی
اقامت کنند. درهمین
سال ها بود که
لیبی به یکی
از خریداران
اصلی اسلحه از
فرانسه،
ایتالیا ،
انگلیس و آلمان
مبدل شد. اما
حتى اين
اندازه از
فرمانبرى نيز
مانع از آن
نشد كه آنگاه
كه "ضرورى
ديدند" و
آنگاه كه "شرايط
را فراهم
ديدند" از
تغيير رژيم
قذافى خوددارى
كنند.
اين نكته
از آنجا حائز
اهميت حياتى
مى شود كه برخى،
وجود توافق
نامه برجام
ميان جمهورى
اسلامى و
آمريكا را به
عنوان سندى بر"بى
ميلى آمريكا
به گزينه رژيم
چنج در ايران" معرفى
مى كنند. ضروری
است که به يك
نكته ديگر در
ارتباط با
سرنگونى
قذافى اشاره شود
و آن چگونگى
اجراى
سناريوى
سرنگونى معمر
قذافى بود.
بخاطر داريم
كه ماجراى
ليبى نخست با
اعتراضات
توده اى نسبت
به سياست هاى
اقتصادى دولت
قذافی آغاز و
بلافاصله اين
اعتراضات از سوى
دولت های
فرانسه،
عربستان و شیخ
نشین های خليج
فارس و
اسرائيل و
آمريكا برای
پیشبرد سیاست
تغییر رژیم
مورد بهره
برداری قرار گرفت.
بطوریکه در
مدت کوتاهی
نخست شاهد
اعلام منطقه
پرواز ممنوع
به بهانه دفاع
از جان
"غیرنظامیان
بنغازی"
بودیم و در ادامه
با تصویب چند
قطع نامه در
شورای
امنیت و
سیل کمک های
خارجی به
"انقلابیون
آزادیخواه"،
سقوط دولت
مرکزی و قتل معمر قذافی در
برابر دوربین
های تلوزیون
را مشاهده
کردیم.
اگر
روابط
گسترده، گرم و
دوستانه
سياسى اقتصادى
و امنيتى ميان
قذافى و
امپرياليست
ها، آنگاه که
شرایط مهیا شد،
يك لحظه هم
آنها را از صرافت
سرنگونى او باز نداشت،
شكى نبايد
داشت كه وجود
يك قرارداد،
به خودى خود
مانعى اساسى و
ابدى بر سر بكارگيرى
چنين گزينه اى
نمی تواند
باشد. همین
امروز، اتاق
های فکر
وابسته به
اسرائیل و
عربستان،
همچون "بنیاد دفاع
از دمکراسی ها"، "بنیاد
خاورمیانه"، "بنیاد متحد
علیه ایران
غیراتمی"، "بنیاد
عرب" و امثالهم،
به همراهی
استراتژیست
های نئوکان
همچون جان
بالتون و
رابرت کیگان،
و دهها رسانه
جهانی، درحال
سناریونویسی و
فراهم کردن
توجیهات و راههای
قانونی و
فراقانونی در
این راه
هستند.
ترامپ،
برجام و تغییر
رژیم!
اما
تفاوت دوره
اوباما با
ترامپ آن است
که اگر اوباما
برجام یا خنثی
ساختن خطر
اتمی ایران - با
توسل به
دیپلماسی
متکی بر اجماع
جهانی برای
اعمال تحریم
های فلج کننده
- را یکی
از میراث های
دوران هشت
ساله خود
میداند،
ترامپ از همان
دوره مبارزه
انتخاباتی،
خواهان برهم زدن
توافق برجام
به عنوان "بدترین
توافق تاریخ
آمریکا با یک
رژیم نامطلوب
و دشمن" بود.
همانطور که در
بالا اشاره
کردیم رکس تیلرسون
اولین
وزیرخارجه
آمریکا در طول
حیات رژیم
جمهوری
اسلامی است که
به طور علنی "تغییر
رژیم" را به
عنوان سیاست
رسمی دولت
آمریکا اعلام
میکند.
اولین
سفر خارجی
ترامپ، به
خاورمیانه و
عربستان سعودی
بود، او دراجلاس
سران پنجاه
کشور عربی و
اسلامی اعلام
کرد که "رژیم
جمهوری
اسلامی ایران
خطر شماره یک
منطقه
خاورمیانه"
به شمار
میرود. ایجاد
مثلث ترامپ،
ملک سلمان و
نتانیاهو، در
پی مهار رژیم
جمهوری
اسلامی با
بهره برداری از
موقعیتی است
که انتخاب
ترامپ به وجود
آورده است. در
همین دوره، حکومت
ترامپ تحریم
های غیرهسته
ای را علیه رژیم
جمهوری
اسلامی تشدید
کرده، و
همانطور که
پیش تر اشاره شد،
در پی یافتن
راه هائی است که
با استفاده از
حفره های
قرارداد برجام،
این قراداد و
تعهد دولت
آمریکا به
اجرای آن را
زیرعلامت
سئوال قرار
دهد.
چپ
ایران باید از
چه چیزی نگران
باشد؟!
همانطور
که دربالا
توضیح داده شد
"تغییر مسالمت
آمیز" در
ارتباط با
رژیم هائی مانند
جمهوری
اسلامی یک
ناممکن است. درحقیقت
سخنان رکس
تیلرسون و
"تغییر
مسالمت
آمیز"، اسم
رمز و نام شبی
برای به تحرک
درآوردن
نیروهائی است
که به تغییر
رژیم از بالا
دل بسته ا ند.
احزابی نظیر
حزب دمکرات
کردستان
ایران، حزب
کومله ایران،
مجاهدین خلق،
رضا پهلوی و نویسندگان
نامه سی
نفره به
ترامپ، در
شمار همین
نیروها هستند.
مطبوعات
اسرائیل،
شبکه های
وابسته به
عربستان
مانند
العربیه به
همراه ده ها
موسسه، بنیاد
و اتاق فکر که
ازسوی لابی
های قدرتمند
اسرائیل و
عربسستان
اداره می
شوند، امروزه به
تریبونی برای
تبلیغ فعالیت
های این
نیروها مبدل
شده اند. مدت زیادی از
شرکت ترکی الفیصل
شاهزاده
عربستان در
مراسم
مجاهدین در
پاریس و
سردادن شعارسرنگونی
رژیم جمهوری
اسلامی از سوی
او نمی گذرد.
کنفرانس دیگر
این سازمان در
ماه تیر امسال
را نیز بیاد
داریم که در
آن چهره های
بانفوذ آمریکایی
طرفدار تغییر
رژیم، از هر
دو حزب دمکرات
و جمهوریخواه
مانند رودولف
جولیانی،
نیوت گینگریچ
و جو لیبرمن
شرکت داشتند و
همگی بر روی این
نکته که "رژیم
ایران باید
برود"، تاکید
کردند. موضعی
که در دیدار
هفته گذشته سه
تن از
نمایندگان
کنگره آمریکا با
مریم رجوی در
آلبانی،
تکرار شد.
اما
همزمان نباید
فراموش کرد که
حزب دمکرات کردستان
ایران و
حزب کومله نیز
در این عرصه
به رقابت فعال
با مجاهدین "مرحوم
رجوی"
مشغولند. توجه
داشته باشیم
که اینها جریاناتی
هستند که حزب
کمونیست
ایران با آنها
وارد اتحاد
عمل شده است:
در
جریان
کنفرانس
مطبوعاتی تلویزیون "روداو" که دو
سه روز پیش از
انتخابات
ریاست جمهوری
در ایران
برگزار شد،
مصطفی هجری
دبیرکل حزب دمکرات
کردستان
ایران در پاسخ
یکی از
خبرنگاران
پیرامون
اهمیت کمک های
خارجی چنین
گفت: "در ابتدا
ما باید از
طریق فعالیت
های خودمان به
دنیا نشان
بدهیم که ما
نیرو هستیم.
البته ما به
تنهایی قادر نیستیم
جمهوری
اسلامی را
سرنگون کنیم
ولی میتوانیم
ایران را
ناامن کنیم و
اینجاست که
توجه دنیا به
ما جلب می شود و
روی ما حساب
خواهند کرد".
در همین
میزگرد
مطبوعاتی،
عبداله مهتدی
دبیرکل حزب
کومله، از
مسئولین
تلوزیون «روداو» که
روابط نزدیکی
با سران دولت
اقلیم
کردستان و
مسعود
بارزانی
دارند، تقاضا
میکند که
"سفارش آنها
(یعنی نیروهای
کرد ایرانی)
را به مقامات
خارجی که مرتب
به کردستان
عراق سر می
زنند، بکنند و
بین این دو، رابطه
ایجاد
نمایند." صحبت
های مصطفی
هجری و عبداله
مهتدی دقیقا
یادآور همان
سناریوی فاجعه
باریست که در
لیبی به اجرا
درآمد. کافی
ست نام قذافی
را با خامنه
ای، بندر بنغازی
را با کردستان
و ژنرال حفتر
را با هجری
عوض کنیم.
نکته جالب
و یا به بیان
دقیق تر،
نگران کننده
اینجاست که
رفیق ابراهیم
علیزاده که در
این نشسست
حضور داشت، در
برابر این
اظهارات
کوچکترین عکس
العملی نشان
نداده و سکوت
اختیار کرد. باید
پرسید که این
سکوت به چه
معناست؟ آیا
نباید از
نماینده یک
جریان
کمونیستی
انتظار داشت
که در برابر
چنینی
اظهاراتی لب
به اعتراض بگشاید؟
آیا انتظار
اینکه این
رفیق به دفاع
از پرنسیب
هایی که حزب
متبوعش بر آن
بنیان گذاشته
شده، برخیزد،
نامعقول ست؟
آیا
نگرانی ما بی
جاست وقتی در کنار
این سکوت،
رفقای دیگر
حزب کمونیست
نیز مانند
رفیق هلمت
احمدیان در
نوشته های خود
پیوسته بر روی
تداوم
اتحادعمل با
چنین
جریاناتی
پافشاری میکنند؟
رفیق هلمت در
نوشته های
گوناگون، ضمن
پافشاری بر
موضع و عملکردی
که حزب
کمونیست را با
یک بحران جدی
و قابل فهم
روبرو کرده،
مدعی می شود
که اولا سیاست
آمریکا در
ایران "تغییر
رژیم" نیست و
دوما جریانات
کردی که این
حزب با آنها
وارد اتحاد
عمل شده، بدنبال
چنین سیاستی
نیستند. این
نوع موضع
گیری، کاملا
در تضاد با
تجارب و داده
های تاریخ
معاصر است و
ازسوی دیگر،
انکار
غیرقابل درک اظهارات
صریح
سردمداران
ایالات متحده
همچون
تیلرسون، و
مواضع افرادی
مانند هجری و
مهتدی می باشد.
بی توجهی و
نادیده گرفتن
خطری که از
سوی طراحان و
مجریان حاضر
به خدمت
سناریوی
تغییر رژیم به کمک
قدرت های
خارجی، متوجه جنبش
انقلابی مردم
کشورمان می
شود را باید
در بهترین
حال، ساده
انگاری سیاسی محض ، و
در غیراین
صورت پشت با
زدن به پرنسیب
های کمونیستی
نامید.
همزمان
باید توجه داشت
که تلاش
جریاناتی
همچون مجاهدین
و حزب دمکرات
کردستان در
زمینه سازی
برای تغییر
رژیم از بالا،
بهترین مستمسک
را برای رژیم
جمهوری
اسلامی فراهم
خواهد ساخت تا با استفاده
از آن به
سرکوب بیش از
پیش جنبش
مطالباتی و
رشدیابنده
زحمتکشان
ایران
بپردازد. درست
به همین دلیل
است که مقابله
و مرزبندی
صریح با سیاست
"تغییر رژیم" توسط
قدرت های
خارجی و تمامی
جریاناتی که
به انحاء
مختلف برای
شرکت و ایفای
نقش در آن اعلام
آمادگی می
کنند، از
اهمیت حیاتی
برخوردار می
شود و در این
مرحله حکم یک
وظیفه عاجل برای
نیروهای
انقلابی و کمونیستی
را پیدا می
کند. همه
نیروهای چپ که
به سرنگونی
انقلابی رژیم
جمهوری
اسلامی توسط
قدرت خود مردم
ایران و
جایگزینی آن
به وسیله یک
بدیل
سوسیالیستی اعتقاد
دارند، باید
با افشاء قاطع
و صریح
نیروهای
وابسته به
سیاست تغییر
رژیم توسط
قدرت های
خارجی، هر نوع
نزدیکی واتحاد عمل با
چنين
جرياناتى را
به نقد بكشند. چپ
انقلابی و
متعهد می
بایست خطراتى
كه نزديكى به
جريانات
يادشده متوجه
جنبش
كمونيستى و
جنبش انقلابى
كارگران و
زحمتكشان
ايران مى كند
را آشکار
ساخته و به
بحث علنى
بگذارد. تقويت
جبهه طبقاتی
کارگران و
زحمتکشان و
تضمین صف
مستقل اردوى
كار در برابررژیم
جمهوری
اسلامی و نظام
سرمایه داری
حاکم در گرو این
تلاش بی وقفه
و بلادرنگ
خواهد بود.
پانويس
ها:
سناريوسازى
در جهت آماده
سازى
افكارعمومى براى
"رژيم چنج" با
اشاره به
سياست هاى
منطقه اى رژيم
جمهورى
اسلامى، در
ابعاد گسترده
اى صورت مى
گيرد. جالب
اينكه در اين
تلاش، علاوه
بر اتاق هاى
فكرى كه از
سوى اسرائيل و
عربستان
تغذيه مالى مى
شوند و در
كنار چهره هاى
بانفوذ
نئوكان همچون
جان بولتون،
نشريات
"ليبرال"
منتقد ترامپ
كه ازسوى او
(Fake News) خوانده
مى شوند نيز
حضور فعالى
دارند. براى
مطالعه بيشتر
در اين زمينه
مى توان به
سايت اين اتاق
ها مراجعه
نمود. چند
نمونه:
The American Enterprise Institute United Against Nuclear Iran (UANI) The
Foundation for Defense of Democracies (FDD) The Arabia Foundation The Middle
East Institute
تنها چند
نمونه از
مقالات
منتشره در اين
رابطه، به شرح
زير مى باشند: جان
رابرت بولتون
از تئوريسين
هاى بانفوذ نئوكان
و نماينده
دولت جرج
دبليو بوش در
سازمان ملل و
از حاميان
دونالد
ترامپ، يكى از
چهره هاى فعال
در اين زمينه
است كه ازجمله
مقالات متعددى
در ضديت با
برجام نوشته
است: بولتون
در يكى از
مقالات اخير
خود در جريان
بحران كره
شمالى، به
طرفداران
برجام هشدار
داد كه جمهورى
اسلامى پول
هاى بدست
آورده در
برجام را صرف
خريد سخت
افزارهاى
هسته اى از
كره شمالى خواهد
كرد.
America’s policy makers,
especially those who still support the 2015 Iran nuclear deal, should take
careful note. If Tehran’s long collusion with Pyongyang on ballistic missiles
is even partly mirrored in the nuclear field, the Iranian threat is nearly as
imminent as North Korea’s. Whatever the extent of their collaboration thus far,
Iran could undoubtedly use its now-unfrozen assets and cash from oil-investment
deals to buy nuclear hardware from North Korea, one of the world’s poorest
nations.
بولتون
در مقاله
ديگرى تحت
عنوان خروج
فورى از برجام
مى گويد كه
خروج از برجام
از بالاترين
اولويت
برخوردار است
و دولت آمريكا
بايد بسرعت با
آن تعيين
تكليف كند و
ادامه ميدهد كه
حتى به فرض
اينكه ايران
به مفاد اين
توافق نامه
وفادار باشد،
به هرحال
بهرمنافع ملى
كشور آسيب
خواهد
زد...وظيفه
اصلى رئيس
جمهور حفظ امنيت
شهروندان
كشور در برابر
تهديدات خارجى
ست...
Accordingly, withdrawing from the
JCPOA as soon as possible should be the highest priority. The administration
should stop reviewing and start deciding. Even assuming, contrary to fact, that
Iran is complying with the JCPOA, it remains palpably harmful to American
national interests. It should not have taken six months to reach this
conclusion. Well before Jan. 20, we saw 18 months of Iranian noncompliance and
other hostile behavior as evidence. The Trump transition team should have
identified abrogating the deal as one of the incoming administration’s highest
policy priorities. Within the Trump administration, JCPOA supporters contend
that rejecting the deal would harm the United States by calling into question
our commitment to international agreements generally. There is ominous talk of
America “not living up to its word.” This is nonsense. The president’s primary
obligation is to keep American citizens safe from foreign threats. Should
President George W. Bush have kept the United States in the 1972 Anti-Ballistic
Missile Treaty, rather than withdraw to allow the creation of a limited
national missile-defense shield to protect against rogue-state nuclear attacks?
Was Washington’s “commitment” to the ABM Treaty more important than protecting
innocent civilians from nuclear attacks by the ayatollahs or North Korea’s Kim
family dictatorship?
روزنامه
نيويورك
تايمز مدتى ست
كه يك سلسه مقالات
در مورد رشد
نفوذ ايران در
منطقه را منتشر
مى كند تحت
عنوان "نوبت
تهران":
Tehran’s Turn Articles in this
series examine Iran’s growing regional influence.
در اين
مقالات در
مورد عراق و
افغانستان (تا
اين لحظه) به
موضوع نفوذ
روزافزون
ايران در اين
كشورها،
همكارى و
هماهنگى آن با
روسيه از جمله
در تقويت و
پشتيبانى از
طالبان
پرداخته شده است.
ازجمله:
Iran Dominates in Iraq After U.S.
‘Handed the Country Over’ Iran Dominates in Iraq After U.S. ‘Handed the Country
Over’
علاوه
براين وال
استريت
ژورنال نيز
مقالات مشابهى
دارد كه
جمهورى
اسلامى ايران
را به پشتيبانى
از طالبان
متهم مى كند:
Iran Backs Taliban With Cash and
Arms - WSJ Iran Backs Taliban With Cash and Arms - WSJ
نيوزويك
در مورد موضع
ژنرال مك مستر
در مورد برجام
كه ضمن تأييد
سخنان ترامپ
در اين باب،
نفوذ ايران در
خاورميانه را
مخرب و برهم
زننده ثبات مى
خواند:
McMaster echoes Trump in saying
“that in many ways the nuclear deal with Tehran was the worst deal ever,” and
he makes it a point to say that Iran’s influence in the Middle East is “malign
and destabilizing.
بنياد
دفاع از
دمكراسى اتاق
فكر
پرواسرائيل به
نقل از وال
استريت
ژورنال مى
نويسد كه ايران
به ارسال موشك
به حزب اله
مشغول است:
Averting a Third Lebanon War Mark
Dubowitz 1st August 2017 - The Wall Street Journal Iran has long transferred
missiles by ground and air through Syria to Hezbollah in Lebanon.
همچنين
از مقاله
ديگرى از همين
اتاق فكرى در
مورد گسترش
نفوذ ايران و
روسيه در
منطقه ازطريق پشتيبانى
از ميليشياى
شيعى:
U.S.-Russian Cooperation in Syria
Will Fail Without U.S. Leverage For the past two years, Russian forces have
become an integral part of the pro-regime coalition, supporting units
controlled by the Assad regime, Iran’s Islamic Revolutionary Guard Corps, and
the Shiite militia forces that Iran has mobilized from across the region,
including Hezbollah. To negotiate without that leverage is to repeat the
crucial mistake of the Obama administration, whose legacy in Syria is the spread
of Iranian and Russian influence as well as a humanitarian catastrophe.
اتاق فكر
متحد عليه
ايران اتمى
(United Against NuclearIran)
مقالات
متعددى در
سناريو نويسى
پيرامون "خطر
ايران" منتشر
مى كند، مقاله
زير تحت عنوان
ايران
بزرگترين
دولت حامى
تروريسم، جمهورى
اسلامى را به
تروريسم از
طريق حمايت از
جريانات
نيابتى خود
همچون حزب اله
لبنان، حماس،
طالبان و
ميليشياى
شيعى در بحرين
و كشورهاى
خليج فارس مى
كند:
Iran: The
Foremost State Sponsor of Terrorism: In addition to carrying out direct
attacks, Iran has committed terrorism by proxy through Hezbollah, Hamas, the
Taliban, militias in Iraq, Syria, Bahrain and the Gulf and a plethora of other
terrorist groups. Iran has accelerated its support for terrorism in recent
years, particularly since reaching a nuclear deal with the P5+1 in July 2015.
Rather than fostering moderation, the Joint Comprehensive Plan of Action
(JCPOA) has emboldened Iran to escalate its destabilizing activities and
enhanced its ability to bankroll terrorism and proxy wars.
اتاق فكر
بنياد عرب براين
باور است كه
هر دو جناح
رژيم بدنبال
سياست توسعه
انقلاب در
منطقه هستند،
هرچند معد آنها
براى رسيدن به
اين هدف
متفاوت است:
Arabia
Foundation: Kuwait: A Case Study in the Futility of Accommodating the Iranian
Regime BY Ali Shihabi on 08.03.2017 But what the Saudis and the GCC have been
advancing, and what some Iran watchers ignore, is that, on matters of regional
policy, the difference between these two groups is one of tactics, not
strategy. Iranian “moderates” argue that a more robust economy will give Tehran
the means to continue its policy of revolutionary expansionism, whereas Iranian
“hard-liners” posit that Tehran already possesses the means to continue its
policy of revolutionary expansionism. Both parties are united behind the
principle of revolutionary expansionism because both parties believe that this
is the only policy capable of upholding the religio-political legitimacy of the
Islamic Republic, which keeps both “moderates” and “hard-liners” in power.
ـ مصطفی
هجری دبیرکل
حزب دموکرات
کردستان ایران،
در بخش دوم
این میز گرد
که پاسخ به
سوالات
خبرنگاران ،
روزنامه
نگاران ،
نویسندگان وفعالین
سیاسی میباشد
.با اشاره به
سوال یکی از
پرسش کنندگان
در مورداهمیت
کمک های خارجی
و دولتهای
خارجی میگوید
در ابتدا
ماباید از طریق
فعالیتهای
خودمان به
دنیا نشان
دهیم که ما
نیرو هستیم ،
البته ما به
تنهائی قادر
نیستیم
جمهوری
اسلامی را
سرنگون
نمائیم ولی
میتوانیم
ایران را نا
امن کنیم و
اینجاست که
توجه دنیا به
ما جلب میشود
و روی ما حساب
خواهند کرد.
عبدالله
معتدی دبیر کل
حزب کومله از
این دیپلوماسی
هم میگذرد و
مستقیما از
مسئولین
تلویزیون
روداو که از
دوروبریهای
نزدیک سران
اقلیم
کردستان (
منظور حزب
دموکرات
کردستان عراق
و مسعود
بارزانی )
هستند ،
میخواهد که سفارش
انها یعنی
نیروهای کرد
ایرانی را به
مقامات خارجی
که مرتب به
کردستان عراق
سر میزنند بکنند
و بخواهند که
با انها رابطه
بگیرند. نکته
قابل توجه
اینکه
ابراهیم
علیزاده دبیرکل
کومله (
سازمان
کردستان حزب
کمونیست
ایران) که خود
نیزدر این
جلسه حذور
دارد اصلا عکس
العملی به این
موضعگیریها
نشان نمیدهد.
لینک
قسمت دوم میز
گرد که این
مسائل انجا
عنوان شده است
https://www.youtube.com/watch?time_continue=2&v=7_TT66D5vm8