Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ برابر با  ۰۱ مارس ۲۰۱۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۲  برابر با ۰۱ مارس ۲۰۱۴
فمینیسم یک انقلاب ناتمام

فمینیسم یک انقلاب ناتمام

 

روشنگری 

 

 تعقیب و آزار فعالان حقوق زنان و فمینیست ها در طول حیات رژیم اسلامی ایران بی وفقه ادامه داشته است. رژیم براین تصور بود که با سرکوب افکار فمینیستی و تزریق نظریات واپس مانده خود به جامعه میتواند جلوی رشد جنبش را بگیرد. اما این فکر و نظر نیست که جنبش را بوجود می آورد، این سرکوب حق زن است که به شکل گیری جنبش کمک میکندو می بینیم که جنبش آزادی زن در ایران نیز نه تنها متوقف نشد بلکه همپای سرکوب به رشد خود ادامه داد و امروز به ندای بلند آزادی خواهی علیه حکومت استبداد زن ستیز تبدیل شده است. تاریک اندیشان حاکم حق دارند از فمینیسم و جنبش آزادی زن بترسند. این جنبشی است که نیروهایی بس ریشه دارو توانمندتر از حاکمیت لرزان و بی ریشه ایران را مغلوب کرده و راه را برای آزادی و برابری زن در جهان گشوده است. راست است که تا آزادی و برابری کامل زن و مرد در سراسر جهان هنوز راه درازی در پیش است، اما راه درازی نیز پیموده شده، بطوریکه در کشورهایی که دستاوردهای جنبش در آن ها تثبیت شده، گذشته ای که کمتر از نیم قرن با زمان معاصر فاصله دارد، قابل شناسایی نیست. این مساله در مقاله جون اسمیت، تحلیل گر روزنامه ایندیپندنت، مورد بررسی قرار گرفته است. خاطرات خانم اسمیت از گذشته ای که امروزنسل جوان زنان انگلستان از یادبرده است، به زنان ایران نوید میدهد که «جای افکار سردخانه ای » جنازه های حاکم بر ایران در گورستان است، «تاریخ قتل عام گل ها» به پایان خواهد رسید و زن ایرانی خودش را «به آفتاب معرفی» خواهد کرد.

 

 

راه پیمایی از «حاشیه» به «مسیر اصلی»

جون اسمیت

ایندیپندنت. ۲۸فوریه ۲۰۱۰

 

چهار دهه پیش وقتی اولین کنفرانس آزادی زنان در آکسفورد تشکیل شد، من در مدرسه همپشایر بودم. من از وجود آن جلسه با اهمیت در کالج راسکین خبر نداشتم ولی چون صرفا به خاطر اینکه زن هستم دایما با محدودیت های ناشی از فرضیات عجیب و غریب روبرو بودم، آشفته میشدم. من از وجود جنبش آزادی زن در بریتانیا اطلاع نداشتم، ولی همانموقع هم یک فمینیست بودم.

 

نمی توانستم در مدرسه دخترانه دولتی خودم رشته اقتصاد را بخواهم. اقتصاد را در مدرسه پسرانه که در طرف دیگر شهر قرار داشت درس میدادند. وقتی زمان آن رسید که رشته اصلی ام را انتخاب کنم به من توصیه کردند تشریح، فیزیولوژی و بهداشت را انتخاب کنم تا بتوانم پرستار بشوم و بعد از اینکه خودم بچه دار شدم شغلم را حفظ کنم. برای دختری مثل من که به خاطر مخالفت علنی با ازدواج به عنوان یک نهاد پدرسالار مادرم را معذب کرده بودم، چنین توصیه ای بی فایده بود.

 

چیزی که بیش از همه مرا خشمگین میکرد این بود که بعد از هر تعطیلی یکی دو دخترهمکلاسی ام ناپدید میشدند و شایعه پشت آن ها می پیچید که «مساله دار شده اند». بارها سعی کردم به ناظم مدرسه توضیح بدهم که آموزش جنسی یک نیاز مهم برای مدرسه است اما او هربار بااین استدلال که موضوع در چارچوب دروس بیولوژی گنجانیده شده، دست رد به سینه من می زد. من ماجرای یکی از آن دختران «ناپدید شده » را تعقیب کردم و دیدم او با شوهری که همسن و سال خودش بود و یک نوزاد در خانه شهرداری زندگی میکند. او تحصیل را رها کرده بود.

 

شرم مساله بزرگی برای دختران بود. من به عنوان یک روزنامه نگار جوان در منچستر با زنی مصاحبه کردم که ۳۰ سال تمام در یک موسسه روانی محبوس بود زیرا فرزندی «نامشروع » داشت. شکر خداکه باور نداشتم سقط جنین قانونی شده و قرص های ضد بارداری قابل دسترسی است، ولی دیگران با من هم عقیده نبودند. وقتی برای دریافت قرص ضد حاملگی به یک کلینیک تنظیم خانواده مراجعه کردم تعجب کردم که مرا بانو خطاب میکنند. وقتی توضیح دادم من ازدواج نکرده ام، پرستار عصبانی به من توضیح داد در آنجا برای آنکه کسی شرمسار نشود، همه را «بانو» خطاب می کنند.

 

هنوز چیزی از این ماجرا نگذشته بود که دریافتم زنان مجردی که ضامن مرد نداشته باشند نمی توانند وام بگیرند.

 

در جریان این کشمکش ها نمیتوانستم بفهمم چرا برای اینکه با تو مثل همه انسان های دیگر – منظور واقعی ام البته مثل همه مردان بود – با تو رفتار شود مجبوری اینهمه بجنگی. و وقتی شروع کردم به خواندن نوشته های فمینیست های بزرگ، مشاهده شراره آتشین روشن بینی آنها برایم لذت بخش بود – کیت میلت، سیمون دو بوا، جرمانی گریر، سوزان براون میلر، آندرادورکین- نویسندگانی که در باره این مسایل مثل خودم فکر میکردند.

 

حالا فرهنگی که در آن زندگی میکنم تحول پیدا کرده است و ایده های فمینیستی به جریان غالب تبدیل شده است: مزد برابر در برابر کار برابر، مرخصی با حقوق مادر، حفظ نام خود بعد از ازدواج، دسترسی بدون مانع به حساب بانکی و وام، عدم تحمل آزار جنسی، مواد درسی یک سان برای پسر و دختر ( و فراتر رفتن از پسران در برخی از دروس)، به رسمیت شناختن این حق که همه زنان فرزند نمی خواهند. من نمی گویم همه این چیزها را به دست آورده ایم، ولی تحولات عظیمی به نفع زنان صورت گرفته است.

 

معلوم است که من هم میخواهم تعداد زنان در پارلمان و در مقام های تصمیم گیری بیشتر بشود. و از این امر خوشحال می شوم که در مواردی که دولت کوتاهی کرده، بویژه در مورد پرداخت مزد برابر، وکلا دارند در بخش های دولتی در به دست آوردن حق زنانی که دهه ها مزد کمتر دریافت کرده اند موفق می شوند. این هم کاملا درست است که: کارفرمان به آنها اجحاف کرده اند، اتحادیه ها و سیاستمدارانی هستند که هنوز به نظر میرسد فکر میکنند «کارگر» یک اسم مذکر است. ولی همه اینها در این مساله تغییری ایجاد نمیکند که هیچوقت زن بودن در اروپا به این خوبی نبوده است.

 

وضع زنان در کشورهای در حال توسعه این چنین نیست. من تازه از سیرا لئونه برگشته ام، جایی که دختران را ختنه می کنند و بیشتر آنها که به سن بلوغ رسیده اند خواندن بلد نیستند – و ما باید تلاش بیشتری بکنیم تا حقوق مسلم آنها تضمین شود.

 

همه جنبش های سیاسی تحول یافته و توسعه پیدا میکنند. در سال های ۹۰ اسپایس گرلزSpice Girls نسخه پوپولیستی فمینیسم –”girl power” – را به نمایش گذاشتند که برای من چنگی به دل نمی زد ولی زنان جوان فکر میکردند به آنها نیرو میدهد. حول و حوش همان زمان، پرنسس دیانا نوعی فمینیسم قربانی شدگان را نمایندگی میکرد که زنان را تشویق میکرد برای خود غصه بخورند. حالا نسل جدیدی از نویسندگان فمینیست جوان استدلال میکنند که برابری یک توهم است و بر این نظرند که زندگی زنان جوان توسط صنعت تجارت جنسی تباه میشود. این نویسندگان جوان تر از آن هستند که به یاد بیاورند این کشور نیم قرن قبل چگونه بود و به نظر میرسد در باره بحث پرسروصدایی که در دهه هفتاد حول مساله جنسی شروع شد،،چیزی نمی دانند.

 

فمینیست ها دهه ها مبارزه کرده اند تا بین خشکه مقدس ها از یک سو و دلالان جنسی و پورنوگراف ها از سوی دیگر جایی برای خود باز کنند. در اواخر دهه هفتاد من گزارشات مربوط به قتل زنجیره ای زنان در یورکشایر* را تهیه میکردم و نمیتوانستم از فکر کردن به خشونت جنسی خودداری کنم در حالیکه درست همان زمان برخورداری از لذت جنسی در زندگی شخصی خودم را یاد میگرفتم. در دهه اول قرن ۲۱ به این افتخار میکنم که در کارزار توفیق آمیز برای احقاق حقوق زنانی که در تجارت جنسی به کار گرفته میشوند و غیرقانونی کردن خرید سکس شرکت کرده ام. ولی من فکر نمی کنم زندگی زندان جوان به خاطر کلوب های رقص اروتیک تباه است، مگر در مورد آن زنان جوانی که به این بخت بد گرفتارند که در کلوب های مزبور کار کنند.

 

حالا زنان جوان زیادی را می بینم که بدون اینکه بترسند به تنهایی به مسافرت می روند – سال گذشته دختر خوانده من تعطیلات دانشگاهی خود را در غنا گذرانید – و می بینیم خیلی از آنها بیشتر تمایل دارند که به عفو بین الملل بپیوندد تا اینکه بروند مانکن پر زرق و برق شوند. فمینیسم یک انقلاب ناتمام است، ولی برای نسل بعد فرصت هایی را فراهم آورده که در ۱۹۷۰ برای ما فقط یک رویا بود.

 

 

*اشاره به قتل ۱۳ زن توسط یک جانی به نام پیتر ویلیام سات کلیف در فاصله سال های ۱۹۷۵ و ۱۹۸۰ که در یورکشایر اتفاق افتاد.

 

[مقاله خانم اسمیت آزاد ترجمه شده است]

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©