کانادا
و ۱۰۰
سال مبارزه
علیه ستم بر
زنان
آرش عزیزی
در صدمین
سالگرد روز
جهانی زنان
زحمتکش٬ بیشک
توجه بیشتر ما
به کشورمان
ایران و وضعیت
فجیع بیحقوقی
زنان در ایران
و سایر
کشورهای
منطقه معطوف
است. وضعیتی
که امروز با
جنبشهای
انقلابی عظیم
در سراسر
منطقه به چالش
کشیده میشود.
اما این روز
در ضمن فرصت
خوبی است که
نگاهی به
کانادا داشته
باشیم و
بپرسیم
دستاوردهای
بسیار زنان در
کانادا از کجا
آمده است؟ و
وضعیت واقعی
حقوق زنان در
این کشور در
حال حاضر چگونه
است؟ آرش
عزیزی٬ همکار
شهروند٬ در
این مقاله
نگاهی دارد به
تاریخ جنبش
آزادی زن در
این کشور و
وضعیت امروز
زنان در
کانادا.
***
حتما
تابحال نام
تالار مسی (Massey Hall) را شنیدهاید.
این سالن
باشکوه در
گاردن
دیستریکتِ
تورنتو امروز
میزبان
بهترین
تئاترها و
کنسرتها و
اجراها است.
همین چندی پیش
بود که جری
ساینفیلد٬
کمدین معروف٬
اجرای دوشبهی
کوتاه اما
محبوبی در آن
برگزار کرد.
حدود ۱۰۰ سال
پیش اما این
سالن میزبان
مراسم
متفاوتی بود.
این سیلویا
پنکهورست٬
فعال کمونیست
بریتانیایی و
مبارز اعطای
حق رای به
زنان٬ بود که در
سال ۱۹۱۱ برای
بیش از ۲۰۰۰
نفری که سالن
را تا خرخره
پر کرده
بودند٬ صحبت
میکرد و
خواهان اعطای
حق رای به
زنانِ
انتاریو و
حقوق برابر
برای کار
برابر شد.
خانوادهی
پنکهورست در
بریتانیا٬ که
همگی طرفدار
اعطای حق رای
به زنان بودند
اما تعلقات
سیاسی مختلفی
داشتند٬ در
کانادا نیز
معروف بودند و
از قهرمانان
حقوق زن به
حساب میآمدند.
مادرِ
سیلویا٬ امهلین٬
نیز در اواخر
همانسال در
همین تالار
مسی سخنرانی
کرد. در هر دو جلسه٬
پرچمهایی با
یک شعار سالن
را پر کرده
بود: «زمان آن رسیده
که زنان
کانادا حق رای
بگیرند.»
صحبتهای
خواهر بزرگ
سیلویا٬
کریستابل٬ در
تظاهرات
مشهور
طرفداران حق
رای زنان در
لندن در ۲۲
نوامبر ۲۰۱۱ جای
مهمی در رسانههای
کانادایی به
خود اختصاص
داده بود: «ما
اول حرف زدیم.
سپس به
تظاهرات صلحآمیز
روی آوردیم٬
بعد شروع به
به هم زدن
جلسات
عمومی کردیم
و خودمان را
به زور به مجلس
عوام وارد
کردیم... در
مرحلهی سوم
شروع به نابود
کردن املاک
کردیم. با
گذشت زمان
بیشتر و بیشتر
دست به خشونت
بردهایم و
بیشتر هم اینگونه
خواهیم شد.».
تظاهرات
آن روز به یکی
از مهمترین
روزهای تاریخ
مبارزه برای
حق رای زنان
بدل شد. زنان
جلوی ماشینها
را گرفتند٬ به
سمت پنجرهها
و به سمت پلیس
سنگ پرتاب
کردند و اعلام
کردند تا
اعطای حق رای
به زنان از پا
نخواهند نشست.
بیش از ۲۲۳ نفر
از آنها
دستگیر شدند و
در دادگاه با
چشمها و صورتهای
کبود و لباسهای
پاره ظاهر
شدند. اما در
همان دادگاه
نیز در
دفاعیات خود
به پشتیبانی
از آرمانهایشان
ادامه دادند.
دادستان
اعمال آنها
را «حرمتشکن
و بیاعتبار»
و «بینظمی
سازمانیافته»
نامید. در
کانادا نیز
بیشتر رسانهها
و بلندگوهای
عمومی٬ که
متعلق به
اقلیت بسیار
کوچکی از
مردان
ثروتمند
بودند٬ همان
حرفها را
تکرار کردند.
روزنامهی
«تورنتو دیلی
استار» که آن
روزها هم مثل
امروز قرار
بود «پیشرو»ترین
روزنامهی
کشور باشد در
طنزی بیمزه
نوشت:«نکتهای
که باید از
مدِ انگلستان
یاد بگیریم
این است که
خانمهای
طرفدار حق رای
زنان در این
زمستان لباسهای
خط خطی تادیبی
(یعنی لباس
زندان-آ.ع) به
تن میکنند»
***
اما
روزنامهی
استار نظر
تمام جامعهی
آنروزِ
کانادا را
بیان نمیکرد.
چنانکه
گفتیم
سخنرانی
پنکهورستها
صدها نفر را
به خود جلب میکرد.
در واقع
مبارزه برای
اعطای حق رای
به زنان از
سالها پیش در
کانادا آغاز
شده بود و با
آغاز قرن بیستم
شتاب بسیار
یافته بود.
در سال ۱۸۷۶٬
امیلی استوو
آنچه
احتمالا
اولین انجمن مبارزه
برای حقوق
زنان در
کانادا است با
نام «باشگاه
ادبی زنان
تورنتو» بنیان
گذاشت. این
انجمن در سال ۱۸۸۳ به
«انجمن حق رای
زنان تورنتو»
تغییر نام داد
و در دهههای ۱۸۹۰ و ۱۹۹۰
انجمنهای
مشابه در
سراسر تورنتو
و کانادا بر
پا شدند. در
همان روزهایی
که تورنتو
استار از دفتر
خود در خیابان
یانگ آن
سرمقالهی
مذکور را چاپ
میکرد٬ دکتر
مارگارت
گوردن٬ دفتر
«انجمن حق رای زنان»
را در همان
خیابان یانگ٬
کمی بالاتر٬
درست مقابل
فروشگاه
ایتون سنتر٬
اداره میکرد.
انتاریو
البته در سال ۱۸۸۴ حق
رای بسیار
محدودی به
زنان بیوه و
مجرد٬ آن هم
تنها برای
انتخابات
شهرداری٬
اعطا کرده
بود. وضعیت
مشابه در سایر
نقاط کشور نیز
موجود بود.
این بیش از آنکه
نتیجهی حقی
باشد که زنان
به دست آوردهاند
نتیجهی
ابهامهای
قانونی بود
(چرا که قانون
اصلا زنان راآدم
حساب نمیکرد
تا مشخصا حق
رایشان را
ممنوع کند).
اما با آغاز
قرن بیستم
جنبش واقعی
برای اعطای حق
رای به زنان
شتابی بسیار
بیشتر میگرفت.
دیگر این فقط
همسرانِ
اشرافی فلان
سیاستمدارِ
مردِ
«روشنفکر»
نبودند که به
میدان میآمدند؛
کار به هزاران
هزار زن کارگر
و زحمتکش کشیده
بود که با
مدرنتر شدن
اقتصاد پا به
عرصهی
اجتماع میگذاشتند
و همزمان
گروههای
سوسیالیست و
چپ مختلف نیز
پدید آمدند و
برای اولین
بار احزاب
سیاسی بر حق
رای زنان تاکید
میکردند.
با آغاز
جنگ جهانی دوم
در سال ۱۹۱۴ و
حضور وسیع
مردان کارگر
در جبهههای
جنگ در اروپا٬
نقش زنان در
اقتصاد بیشتر
و بیشتر شد.
دیگر آنها نه
فقط به عنوان
پرستار و منشی
و معلم که در کارخانههای
سنگین مهماتسازی
کار میکردند.
این واقعیت
بیشتر و بیشتر
ادعاهای همیشگی
جنبش زنان را
که زنان و
مردان متفاوت
نیستند و زنان
نیز قابلیتهای
برابر دارند
جلوی چشم
همگان روشن میکرد.
استان غربی
مانیتوبا
اولین استانی
بود که در سال ۱۹۱۶ به
زنان حق رای
داد. در سطح
فدرال در ۲۰
سپتامبر ۱۹۱۷ حق
رای بسیار
محدودی به
زنان داده شد.
«قانون رایدهندگان
نظامی» که در
این سال تصویب
شد اعلام کرد
که «زنان تبعهی
بریتانیا که
اقوام نزدیکی
در نیروهای
مسلح دارند میتوانند
از طرف اقوام
مذکر خود رای
دهند.»
در این سالها
مبارزات برای
حقوق برابر
زنان (و فراتر
از تنها حق
رای) وسعت
بسیار گرفت.
انقلاب
سوسیالیستی
روسیه در
اکتبر ۱۹۱۷
تاثیر بسیاری
بر کانادا
داشت و الهامبخش
مبارزات
کارگران در
سراسر کشور
بود. در همان
اولین ماههای
پیروزی این
انقلاب نه
تنها حق رای
به زنان را
اعطا کرده بود
که سقط جنین
را قانونی
کرده و بسیاری
از پیشروترین
خواستهای
جنبش زنان را
نیز در قانون
گنجانده بود.
جنبش حق رای
زنان در
کانادا نیز از
این انقلاب الهام
گرفت و نیرویی
دوچندان یافت.
در سال ۱۹۱۹ بود
که بالاخره
انتاریو و
بقیه استانها
نیز حق رای را
اعطا کردند
(گرچه کبک٬که
تحت نفوذ
کلیسای
کاتولیک بود٬
تا سال ۱۹۴۰
چنین نکرد). در
همین سال نطفههای
حزب کمونیست
کانادا ریخته
شد. این حزب که در
سال ۱۹۲۱ رسما
تاسیس شد
اولین حزبی
بود که یکی از
بنیانگذاران
اصلی آن٬ جنی
فرید٬ زن بود.
خودحزب نیز
برابری کامل
زن و مرد را در
برنامهاش
گنجانده بود.
اولین
نمایندهی
زنِ پارلمان
کانادا
بر خلاف
بعضی کشورها٬
زنان زحمتکش
کانادا به سرعت
از حقِ تازهیافتهی
خود استفاده
کردند و طولی
نکشید که
اولین زن به
مجلس کانادا
راه یافت. در
آن زمان احزاب
لیبرال و
محافظهکار
که خود سالها
با حق رای
زنان مخالفت
کرده بودند٬
قطعا نمیتوانستند
به این راحتی
نامزدهای زن
معرفی کنند.
اما جنبش
قدرتمند
کشاورزانِ
کشور٬ که در آن
هنگام با جنبش
نوپای
کارگران نیز
متحد بود٬ سازمانی
به نام «حزب
پیشرو» تاسیس
کرده بود و در
سال ۱۹۲۱ اگنس
مکفیل از این
حزب از حوزهی
«گری جنوب
شرقی» (جایی در
شمال انتاریو)
تاریخساز شد
و به مجلس
فدرال کانادا
راه یافت. او
اولین
نمایندهی زن
پارلمان
کانادا بود .
اگنس فعال
سازمان متحد
کشاورزان و
بخش زنان این
حزب بود. او به
جناح چپ و
رادیکال این
سازمان و
«گروه جینجر»
درونآن تعلق
داشت و بعدها
از آن جدا شد
تا از بنیانگذاران
حزبِ
«فدراسیون
مشترکالمنافع
تعاونی» (سی سی
اف) باشد که
نیای حزب نیودموکرات
امروز بود.
امروز همه
ما اعضا و
هواداران ان
دی پی٬ آندریا
هروات را به
عنوان اولین رهبر
زنِ ان دی پیِ
انتاریو بزرگ
میداریم اما
بسیاریمان
شاید ندانیم
که اولین
رئیسِ سی سی
افِ انتاریو
نیز کسی نبود
جز همین اگنس
مکفیل. او که
تا سال ۱۹۴۰ تحت
لوای احزاب
مختلف (از
جمله لیست
مشترک سازمان
کشاورزان و
حزب کارگر و
بعدها همان سی
سی اف) در مجلس
فدرال بود٬ به
تورنتو نقل
مکان کرد و در
سال ۱۹۴۳ با
بلیطِ سی سی
اف از حوزهی
«یورک شرقی» به
مجلس انتاریو
راه یافت تا
به همراه یکی
از همحزبیهایش٬
ری لوکاک٬
اولین
نمایندهی
زنِکوئینزپارک
نیز باشد.
اگنس مکفیل
در تمام طول
زندگی خود
قهرمان حقوق
زنان زحمتکش٬
کشاورز و
کارگر بود و
امروز در
سراسر کانادا
به این عنوان
بزرگداشته میشود.
در ۲۴ مارس ۱۹۹۳٬
یعنی
پنجاهمین
سالگرد
انتخاب او به
کوئینزپارک٬
مایکل پرو٬
شهردار وقت
ایست یورک و
نمایندهی
نیودموکرات
امروز
کوئینزپارک٬
این روز را به
عنوان «روز
اگنس مکفیل»
اعلام کرد و
سال بعد٬
شورای شهر
ایست یورک
جایزهای به
نام او معین
کرد.
«زنان
انسانند»:
جدال در
دادگاهها
اگر به
اتاوا رفته
باشید و سری
به پارلمان
هیل زده
باشید٬ حتما
مجسمهی پنج
زن در حال
اعتراض را
دیدهاید. این
مجسمهها
شعاری به دست
دارند به نام
«زنان
انسانند.» امروز
این حکم شاید
پرواضح به نظر
ببرسد اما در
کانادای
اواخر دههی ۱۹۲۰ به
هیچ وجه
اینگونه نبود.
در سال ۱۹۲۸ پنج
زن٬ عریضهای
به دادگاه
عالی بردند تا
بپرسند کلمهی
«افراد» (Persons) که
در قانون
آمریکای
شمالیِ
بریتانیا
(قانون اساسی
دو فاکتوی
کانادا) آمده
شامل زنان نیز
میشود یا نه.
اهمیت این
جدال حقوقی از
آن رو بود که
در صورت پاسخ
آری به این
سوال٬ زنان
اجازهی ورود
به مجلس سنا
را میداشتند
و سنا (که آن
روز هم مثل
امروز
غیرانتخابی و
غیردموکراتیک
بود) نقش مهمی
در بسیاری مسائل
مربوط به
زنان٬ مثل
اعطای طلاق٬
داشت. دادگاه
عالی اما پاسخ
داد که نه٬
لفظ «افراد» شامل
زنها نمیشود.
اما این پنج
زن شجاع به
رهبری امیلی
مورفی و نلی
مککلانگ
جنبشی بر سر
این پرونده
راه انداختند
و موفق شدند
آنرا به
کمیتهی
قضایی شورای
سلطنتی
انگلستان
بکشانند. در این
شورا٬ هر پنج
لوردِ عضو آن
تحت فشار
افکار عمومی
مجبور شدند
رایی متفاوت
از دادگاه
عالی کانادا
بدهند.
حکم آنها
میگفت: «کلمهی
«افراد» در
مادهی ۲۴
شامل هر دو
جنس مرد و زن
میشود.» آنها
رای دادگاه
کانادایی را
«باقیماندهای
از روزگاری
بربرانهتر
از روزگار ما
دانستند.»
از عروج جنبش
تودهای تا
تغییر قوانین
دهههای ۶۰ و ۷۰ در
سراسر جهان٬ و
بخصوص در غرب٬
شاهد عروج جنبشهای
وسیع جوانان٬
زنان و
کارگران بود.
کانادا نیز از
این موج در
امان نماند و
جنبشهای چپ
سراسر جامعه
را گرفتند.
در این سالها
بود که لورا
سابیا٬ رئیس
وقت فدراسیون
زنان دانشگاههای
کانادا٬ با
فرستادن نامهای
به سازمانهای
زنان در سراسر
کشور خواهان
تشکیل جلسهای
برای بررسی
وضعیت زنان در
کانادای آن
روز و برآورده
نشدن خواستههای
همیشگی جنبش
شد. این جلسه
در مه ۱۹۶۶ در
تورنتو
برگزار شد و
با حضور پرشور
صدها نفر از
فعالین حقوق
زن از سراسر
کشور روبرو
شد. بیتوجهی
اولیهی
اتاوا٬ باعث
شد سابیا
تهدید کند
گروهی را با
راهپیمایی به
سوی اتاوا
خواهد فرستاد.
سالهای
آخرِ دههی ۶۰
چنانکه
گفتیم سالهای
اعتراضات
وسیع اجتماعی
بود و تحت این
فشارها دولت
لیبرال لستر
پیرسون اعلام
کرد گروهی برای
تحقیق در مورد
وضعیت زنان به
راه خواهد افتاد.
«کمیسیون
سلطنتی بررسی
وضعیت زنان»
در سال ۱۹۶۷
تشکیل شد تا
تریبونهای
عمومی برای
شنیدن خواستههای
زنان به راه
بیاندازد. در
آن سالهای
پرشور٬ صدها
نفر عازم این
تریبونها
شدند و از آنها
به عنوان صحنههایی
برای مطرح
کردن عمومی
خواستههای
جنبش زنان و
سایر خواستهها
استفاده
کردند.
بسیاری از
اینها
سوسیالیستها
و کمونیستهای
موسوم به «چپ
افراطی» بودند
که بدنهی
اصلی رهبری
جنبشهای
اعتراضی را
تشکیل میدادند.
گروه
تروتسکیستی
«اتحادیه عملِ
سوسیالیستی» (LSA) و بخش جوانان
آن٬ «سوسیالستهای
جوان» (YS) تنها
گروه
مارکسیستی
بود که بعضی
از فعالین خود
را به این
«کمیسیون
سلطنتی»
فرستاد.
ایرادات آنها
در این
کمیسیون را میتوان
از عمیقترین
بیانیههای
جنبش آزادی زن
در تاریخ
کانادا دانست.
در یکی از
این ایرادات
این گروه در
سال ۱۹۶۸ میخوانیم:
«اتحاد عمل
سوسیالیستی
به عنوان سازمانی
که جدا به فکر
تمام مشکلات
پیش روی مردم
کانادا است از
برپایی
کمیسیون
سلطنتی برای
بررسی وضعیت
زنان استقبال
میکند.
کمیسیون در
پرسشنامهای
که توزیع کرده
است سوالهای
مهمی در مورد
وضعیت زنان
کانادا و قانون
پرسیده است.
اما با اینکه
بررسی قوانین
هم
آشکارکننده و
هم ضروری است٬
به نظر ما
مشکل وضعیت
زنان٬ که در
تمامی زمینهها
وضعیتی
فرودست است٬
عمیقا در زیر
پوست جامعه
جای گرفته و
شامل تمامی
جنبههای
بنیادین
ساختار
اقتصادی و
اجتماعی میشود.»
نمایندهی
این گروه سپس
خواستهای
متعدد انها
در این مورد
را اعلام کرد
از جمله:
• زن
باید از
مسئولیتهای
سنتیاش برای
کودکان آزاد
شود
• زن
باید کنترل
کامل بدن خود
را داشته باشد
• اقدامات
ویژه باید در
نظر گرفته شود
تا زنان بتوانند
استفادهای
کامل از نظام
آموزشی ببرند
(از جمله
خواست
تحصیلات
دانشگاهی
رایگان)
• تمام
مرزهایی که
زنان را از
برابری در
تمامی زمینههای
کار دور میدارد
باید از میان
برداشته شود
در جایی
دیگر میخوانیم:
«زن هم به خاطر
جنسیتش
قربانی میشود
و هم بخاطر
کارگر بودنش.
بدینسان او
مورد ستم
مضاعف واقع میشود.
زن باید به
دنبال جامعهای
باشد که در آن
خبری از
نابرابری
جنسیتی٬ نژادی
یا طبقاتی
نیست. برابری
برای زنان
(همکاری آزاد
با مردان) را
نمیتوان در
جامعهای
ناعادلانه و
استثمارگرانه
جست. آنرا
تنها میتوان
در جامعهای
یافت که در آن
نیروهای عظیم
تولیدی که
تلاش همگانی
ما ایجاد کرده
است در اختیار
کامل بشریت قرار
بگیرد٬
اقتصاد برای
پاسخ به
نیازهای انسان
برنامهریزی
شود و تولید
برای استفادهی
بشری باشد –
یعنی در جامعهای
سوسیالیستی.».
گروه
«سوسیالیستهای
جوان» هم
ایرادات
مجزای خودش در
این کمیسیون
را داشت و
آتشی حتی بیشتر
آفرید. یکی از
روزنامههای
وقتِ تورنتو
در مورد حضور
فعالین این
گروه در جلسهی
کمیسیون نوشت:
«گروهی از
اعضای
کمیسیون در میان
سیلِ آتشبازیهای
گروهی از
جوانان که خود
را سوسیالیستهای
جوان مینامیدند٬
آرامش خود را
حفظ کردند.»
ایرادات
کیت پورتر٬
نمایندهی
سوسیالیستهای
جوان٬
اینگونه آغاز
میشد:
«دختر
کوچولو٬ وقتی
بزرگ شدی دوست
داری چه کار کنی؟»
«میخوام مثل
مامان٬
فضانورد بشم.»
«فکر
جالبی است اما
دختر کوچک
امروز
اینگونه پاسخ
نمیدهد. تا
زمانی که او ۶
سالش شده قبلا
از نقشش در
جامعه باخبر
شده است. او میداند
که کمتر فرصت
چالشبرانگیزی
در مقابلش
قرار میگیرد
و نقش او
محدود خواهد
بود. او میخواهد
«مثل مامان٬
خانم» باشد».
کیت
سپس به سخنان
خود ادامه داد
و خواستههای
بسیار
رادیکالی
مطرح کرد که
به هیچ وجه محدود
به وضعیت زنان
نیز نمیشدند.
بعضی مشاهدات
آنروز او در
مورد دانشگاههای
کانادا٬ و
مشخصا
دانشگاه
تورنتو٬
برای ما
دانشجویان
امروز این
دانشگاه به
واقع تکاندهنده
است.
پورتر میگوید:
«هارت هاوس٬
که تمام
دانشجویان
مذکر دانشگاه
تورنتو به آن
تعلق دارند٬
تنها بعد از
ساعت ۲
بعدازظهر
اجازه میدهد
زنان وارد
اتاقهای
خالی آن شوند –
و درآن موقع
هم تنها اگر
شمار مردان
بیشتر باشد! مسی
کالج٬ کالج
نخبگان
دانشگاه
تورنتو برای دانشجویان
فارغالتحصیل٬
نیز زنان را
نمیپذیرد.»
پورتر در
ادامهی صحبت
خود خواستههایی
همچون قدرتگیری
دانشجویان٬
پایان کنترل
نظام آموزشی به
دست شرکتهای
بزرگ٬ ایجاد
مراکز پیشگیری
از بارداری در
تمام مراکز
آموزشی و مهدکودکهای
رایگان برای
تمام مادران
دانشآموز را
مطرح کرد.
خواستههایی
که متاسفانه
تا همین امروز
نیز در صدر خواستههای
جنبش کارگری٬
دانشجویی و
زنان قرار
دارند و هنوز
تحقق نیافتهاند.
این انرژی
جنبش زنان
البته تنها در
جلسات
کمیسیون سلطنتی
ادامه نداشت.
جنبش واقعی در
خیابانها با
قدرت پیش میرفت.
مبارزه برای
قانونی شدن
سقط جنین یکی
از بخشهای
مهم مبارزه
بود. در بهار ۱۹۷۰
«کاروانهای
سقط جنین» در
سراسر کشور
راه افتادند.
حضور صدها نفر
از زنان در مقابل
مجلس عوام در
اتاوا٬ مجلس
را مجبور به نیمساعت
تعطیلی کرد.
از دل این
جنبش سازمانهای
جدیدی نیز
متولد شد
بخصوص ازآنرو
که سازمانهای
قدیمی مثل
«فمینیستهای
جدید» و «جنبش
آزادی زنان»
پاسخگوی
خواستههای
رادیکال جنبش
نبودند. در
همان سال ۱۹۷۰
«گروه
زنان تورنتو» (Toronto Women’s Caucus)٬ که بسیاری
از
بنیانگذاران
و رهبران اصلیاش
از همان
«سوسیالیستهای
جوان» بودند٬
به عنوان
بزرگترین
گروه جنبش
آزادی زن کل
کشور تشکیل شد.
در چنین
جوی بود که
کمیسیون در
سال ۱۹۷۰ گزارش
خود را منتشر
کرد. یافتههای
آنتکان
دهنده بودند:
- تنها
۳/۹ درصد از
مدیران زن
هستند
- با
اینکه ۸
استان از ۱۰
استان
قوانینی در
مورد «دستمزد
برابر» دارند٬
زنان هنوز
دستمزدی به شدت
پایینتر
دریافت میکند
- دو
سوم از فقرایی
که از دولت
کمک اجتماعی
دریافت میکنند٬
زن هستند
این گزارش
در ضمن ۱۶۷
پیشنهاد هم در
خود داشت٬ از
جمله:
- ممنوعیت
تبعیض
کارفرمایان
بر اساس
«جنسیت» و «وضعیت
تاهل»
- توسعه
وسایل
پیشگیری از
بارداری
- حقوق
بازنشستگی
- مهد
کودک سراسری و
رایگان
اما دولت
فدرال که خود
تشکیلدهندهی
این کمیسیون
بود٬ وقعی به
این
پیشنهادات (که
بیشتر آنها تا
همین امروز
نیز تحقق
نیافتهاند)
نگذاشت و
مبارزات
ادامه یافت.
«کمیته ملی عمل» (NAC) در سال ۱۹۷۲ با
شرکت ۲۳ گروه
زنان تشکیل شد
و تا سال ۱۹۸۶
شامل بیش از ۳۵۰
سازمان عضو میشد.
در جریان
انتخابات سال ۱۹۸۴ این
گروه برای
اولین بار
موفق شد
سیاستمداران
را وادار کند
یکی از جلسات
مناظرهی
رهبران احزاب
را به موضوعات
زنان اختصاص
دهند. در این
جلسه که در
هتل رویال
یورکِ تورنتو برگزار
شد٬ جان ترنر٬
برایان
مالرونی و اد
برودبنت٬ به
ترتیب رهبران
احزاب
لیبرال٬ محافظهکار
و ان دی پی
شرکت کردند.
وقتی مسالهی
مهم «مهد کودک
رایگان» مطرح
شد٬ ترنر با
شگرد همیشگی
لیبرالها
سریع موضوع را
عوض کرد و گفت:«این
در حیطهی
مسئولیت دولتهای
استانی است» و
مالرونی گفت
بعدا قضیه را
«بررسی میکند.»
برودبنت٬
رهبر وقت ان
دی پی٬ اما
اشاره کرد که
لیبرالها
قبلا همین حرف
را در مورد
خدمات درمانی
رایگان هم میزدهاند.
او در بسیاری
مسائل به تمام
خواستههای
مطرح شده در
کمیسیون جواب
مثبت داد.
مقالهای در
مجلهی مکلینز
نوشت که
برودبنت و ان
دی پی وسیعا
به عنوان
برندگان این
مناظره
دانسته شدهاند.
دوریس
اندرسون٬
رئیس کمیته
ملی عمل٬ نیز همین
حرف را تکرار
کرد. ان دی پی
به رهبری
برودبنت در آن
انتخابات به بهترین
نتیجهی
تاریخ خود
رسید که تا
همین امروز
نیز تکرار نشده
است.
با پیشروی
جنبش زنان٬
دولت در طی
سالها به
بسیاری
خواستهها در
قانون تن داده
بود. دولت
لیبرال ترودو
در سال ۱۹۷۷
قانون حقوق
بشر کانادا را
تصویب کرد که
«دستمزد برابر
برای کار
برابر» و
«پایان تبعیض»
را اعلام میکرد.
بعدها «منشور
حقوق وآزادیهای
کانادا» که
تصویب میشد
علیرغم
مخالفت اولیهی
لیبرالها٬
فشار بسیار
باعث شد
خواستههای
برابری
جنسیتی در آن
گنجانده شود.
اما در زمان
آن مناظرهی
تاریخی سال ۱۹۸۴٬ که
پس از همهی
این مصبواتب
ود٬ فعالین
حقوق زن به
این واقعیت
اشاره میکردند
که آنچه در
قانون تصویب
شده در واقعیت
موجود نیست. مثلا
زنانی که کار
برابر را
انجام میدهند
به طور متوسط
هنوز ۷۲ درصد
مردان دستمزد
دریافت میکنند
(در آخر این
مقاله به
مقایسه این آمار
با آمار همین
امروز نیز مینشینیم).
در همین
سالها قطببندی
سیاسی که
تشدید میشد٬
جبنش زنان نیز
بیشتر و بیشتر
سیاسی میشد.
در سال ۱۹۸۳
گروهی راستگرا
به نام «زنان
واقعی کانادا» (REAL women of Canada)
اعلام
موجودیت کرد
که خود را
طرفدار زنان
«واقعگرا٬ برابر
و فعال» میدانست.
این گروه
محافظهکار
به شدت علیه
جنبش رادیکال
زنان که در
دههی ۷۰ اوج
گرفته بود
موضع گرفت و
از «نقش زن در
خانواده» دفاع
میکرد و میگفت
بهترین جای
زنان در خانه
و برای پرورش
کودکان است.
مسالهی
سقط جنین
همچنان یکی از
مسائل کلیدی
بود که چپ و
راست بر سر آن
درگیریهای
مهمی داشتند
اما حتی دولت
لیبرال
ترودو٬ علیرغم
وعدههای
بعضی از
وزرایش و
علیرغم حملهی
این دولت به
بعضی سایر
تبعیضها٬
هیچ کاری در
این زمینه
نکرد.
نهایتا
این تلاشهای
هنری
مورگنتالر٬
پزشک شهیر
کانادایی که خود
سقط جنین را
انجام میداد٬
بود که٬ در
کنار جنبش
اجتماعی
عظیمی که در
این مورد
موجود بود٬ در
سال ۱۹۸۸ به
نتیجه رسید.
دکتر
مورگنتالر
پروندهای در
این مورد را
بر اساس منشور
حقوق و آزادیها
که دولت ترودو
تصویب کرده
بود به دادگاه
عالی برد و
پیروز شد. در
نتیجه تمامی
قوانین ممنوعیت
سقط جنین در
کانادا مخالف
منشور اعلام
شدند و از سر
راه برداشته
شدند.
مورگنتالر از
همان روزها تا
امروز از
مبارزین حقوق
زنان باقی مانده.
آخرین تلاش او
برای باز کردن
دو کلینیک سقط
جنین در مناطق
قطب شمال
کانادا است تا
زنان آن مناطق
برای انجام
این عمل مجبور
به سفر نشوند.
این دکتر و
فعالِ
اجتماعی
بارها مورد
تهدیدهای مرگ
قرار گرفته.
در سال ۱۹۹۲
کلینیک معروف
او در خیابان
هاربوردِ
تورنتو بمبگذاری
شد اما او جان
سالم به در
برد.
از دیگر
مبارزات زنان
که باید به آنها
اشاره کرد٬
مبارازت
همیشگی
کارگران و از
جمله کارگران
خانگی است که
در خانههای
رئیس و روسا و
ثروتمندان و
دور از چشمِ
اجتماع به کار
مشغولند و
معمولا مورد
استثمار دوچندان
قرار دارند.
این بخصوص در
مورد زنها و
بخصوص در مورد
زنان مهاجر
صدق میکند که
از اینهمه
«حفاظتهای
قانونی» که به
دست امده نیز
بیبهرهاند. همین
دو سال پیش
بود که پروندهای
فجیع در این
زمینه رو شد:
معلوم شد روبی
دالا٬
نمایندهی
لیبرالِ
برامپتون٬
چگونه با
مددکاران فیلیپینیتباری
که برای
نگهداری از
مادر خود
استخدام کرده
بود اما ازآنها
به عنوان کلفت
شخصی استفاده
میکرد٬
بدرفتاری میکرده
است. اما این
تنها یک مورد
درز کردن
واقعیتی بود
که هر روز در
سراسر این
کشور تکرار میشود.
کتاب
«خاموششده:
صحبتهایی با
زنان کارائیب
طبقهی کارگر
در مورد زندگی
و مبارزاتشان
به عنوان
کارگران
خانگی در
کانادا» (۱۹۸۹)
از
ماکهدا
سیلورا از
نمونههایی
است که به
تشریح شفاف
دردهای
احساسی٬ جسمی
و جنسی که این
زنان از سر
گذراندهاند
میپردازد.
وضعیت
امروز
روز جهانی
زنان را اولین
بار زنانِ
سوسیالیست
بنیان
گذاشتند و
برای آنها
این روزِ
جهانی «زنان
زحمتکش» بود.
امروز اما همهی
آن نیروهایی
که زمانی خود
حتی با اعطای
حق رای به
زنان مخالفت
میکردند
طرفدار آن شدهاند
و به ظاهر این
روز را گرامی
میدارند. در
همین روزی که
این خطوط را
مینویسم (۸
مارس ۲۰۱۱) دولتِ
محافظهکار
استفن هارپر
قرار است
مراسم نهار
ویژهای در
مرکز ملی
هنرها در
اتاوا برای
بزرگداشت روز
جهانی زن
برگزار کند.
این فرصتی است
تا روزا
آمبروز٬ وزیر
وضعیت زنان در
کابینهی
هارپر٬ از
دولت محافظهکار
به به و چه چه
بزند و به این
واقعیت اشاره
کند که کابینهی
هارپر بیش از
هر کابینهی
دیگری در
تاریخ کانادا
شامل زنان میشود.
اما
عملکرد واقعی
دولت هارپر در
زمینهی حقوق
و وضعیت زنان
چگونه است و
عموما وضعیت
امروز زنان در
کانادا چگونه
است؟
از دومی
شروع میکنیم.
کاتلین
لهی٬ استاد
حقوق دانشگاه
کوئینزِ کینگستون٬
در مصاحبه با
روزنامهی
سانِ ونکوور
به مناسبت ۸
مارسِ امسال
به آماری فجیع
در این رابطه
اشاره میکند.
مثلا
بیایید به
همان خواستهی
قدیمی جنبش
زنان زحمتکش
یعنی دستمزد
برابر برای
کار برابر
نگاه کنیم.
تحقیقات
پروفسور لهی
نشان میدهد
که فاصلهی
دستمزدها
نسبت به دههی
۱۹۷۰ نه تنها
کمتر نشده که
بیشتر هم شده
است. مثلا در
بین زنانی که
زیر ۹ کلاس
سواد دارند٬
دستمزد در سال
۱۹۷۱٬ ۵۵ درصدِ
مردان بوده
است اما این
میزان امروز ۵۱
درصد آنها
است.
دستمزد
زنان فارغالتحصیل
دانشگاه در
سال ۱۹۹۰٬ ۸۶/۸
درصد مردان
بوده اما این
آمار اکنون با
کاهش بسیار به
۶۸/۳ درصد
رسیده است.
ادارهی
آمار کانادا
در توضیح این
آمار علت را
ناشی از این
واقعیت میداند
که عدم وجود
مهد کودک
رایگان باعث
شده با بالاتر
رفتن آمار
ورود به
دانشگاه٬ هر
روز زنان کمتری
از خانوادههای
طبقهی کارگر
و متوسط امکان
ورود به
دانشگاه را
داشته باشند.
یعنی همان
خواست قدیمی
مهد کودک رایگان
است که باعث
شده زنان
زحمتکش هنوز
به دیگر خواست
قدیمی (دستمزد
برابر) نرسیده
باشند. گزارشی
از گروه «وای
سی دبلیو ای»
که در ۸ مارس
امسال منتشر
شده است نشان
میدهد که
امروز مهد
کودک تنها
برای ۲۰ درصد
از کودکان زیر
۵
سال در دسترس
است.
و در زمان
دولت محافظهکار
هارپر این
اوضاع بدتر
شده یا بهتر؟
دولت
هارپر به شدت با
هر گونه طرح
ارائه مهد
کودک رایگان
مخالف است و
این از مسائل
اصلی
برخوردهای
گروههای
زنان با آن
بوده است.
اوضاع کانادا
در تمامی
زمینههای
مربوط به حقوق
زنان در پنج
سال دولت
هارپر بدتر
شده است٬
واقعیتی که
البته تنها
ادامهی همان
روندی است که
از زمان دولتلیبرال
کرهتین و
مارتین آغاز
شده بود. اگر
کانادا زمانی در
شاخص برابری
اقتصادی زنان
که سازمان ملل
تهیه میکند
در جایگاه اول
در میان
کشورهای
پیشرفته قرار
داشت٬ امروز
این کشور در
جایگاه
باورنکردنی ۱۶ام
است.
از طرف
دیگر نفوذ
راستِ مسیحی
افراطی در
دولت هارپر٬ که
دیگر بر کسی
پوشیده نیست٬
قاعدتا بر
بسیاری سیاستهای
او تاثیر میگذارد.
هر چه باشد
این پس از مدتها
اولین بار است
که کانادا
نخستوزیری
دارد که با
قانونی بودن
سقط جنین
مخالف و با
مجازات
اعدام٬ موافق
است. در جریان
نشستگروه ۸ و
گروه ۲۰ در
انتاریو که
دولت وارد
افتضاحات
متعددی شد٬
گفته میشد
دولت هارپر
قصد دارد با
اعلام طرحی
برای کمک بینالمللی
به زنان در
کشورهای جهان
سوم اعتبار خود
را افزایش
دهد. اما تنها
یک نکتهی
کوچک در این
طرح بود که
باعث شد
طرفداران حقوق
زن آنقدرها هم
به آن خوشبین
نباشد: هارپر
اعلام کرده
بود گروههایی
که در زمینهی
سقط جنین و یا
پیشگیری از
بارداری فعال
باشند کمک
مالی دریافت
نخواهند کرد!
یعنی طرحی برای
کمک به زنان و
مادران بدون
در نظر گرفتن
اصلیترین
گروههای
جهان در این
زمینه. این
حرکت به
اعتراضات بسیاری
در سراسر کشور
منجر شد و یکی
از تمهای
اصلی شعارهای
دهها هزار
تظاهرکنندهای
بود که در
تورنتو علیه
نشست گروه ۲۰ به
میدان آمدند.
البته
دولت چند هفته
پیش از
برگزاری نشستها
پاسخ خود را
از زبان نانسی
روت٬ سناتور
محافظهکار٬
داده بود:
«دهان
کثیفتونو
ببندید.»
و اما
جنبش آزادی زن
در طول ۱۰۰
سال گذشته
هرگز دهان خود
را نبسته است
و میتوانیم
تصور کنیم تا
تحقق کامل
آزادی زنان
نیز چنین
نخواهد کرد.