سیاست
انتخاباتی و
پوشاندن
ماهیت جباریت
میخک
۹
اردیبهشت
۱۳۹۲
۱) یکی
از خاصیتهای
این
انتخابات، جز
فضای عدم تعین
بیسابقه و جو
اختناقی که آن
را فرا گرفته،
شاید این باشد
که بیش از هر
زمان دیگری
دوگانه تحریم-
مشارکت در آن
بیمعنا شده
است. از یک طرف
به دلیل همین
عدم تعین و
اینکه معلوم
نیست اصلا چه
کسانی
بتوانند مجوز
خامنهای را
برای شرکت در
انتخابات
بگیرند،
اصلاح طلبانی
که به دنبال
وارد کردن
نامزدی در
انتخابات
هستند چندان
توجیهی نمیبینند
که استدلالهای
معطوف به
مشارکت را
مطرح کنند و
تازه طرح این
استدلالها آنها
را خیلی زود
به چالش با
دوستان
«سبز»شان میکشاند
که چندان
دلخواه نیست.
از سوی دیگر
کسانی که
مخالف شرکت در
انتخابات
هستند و یا
شرکت در آن را
موجه نمیدانند،
میبینند که
گزینه تحریم
فقیرتر از آن
است که پاسخی
به وضع موجود
باشد: نتیجه
موفق تحریم،
اگر به حرکت
دیگری منتهی
نشود، که چشم
اندازی برای
این انجامیدن
پیش رو نیست؛
در نهایت میتواند
عیان کردن
دیگرباره عدم
مشروعیت نظام باشد
یا از آن مهمتر
ناکام کردن
حکومت در
برساختن نوعی
مشروعیت از
این انتخابات
برای خود. در
شرایط فعلی و
با توجه به
وخامت اوضاع
داخلی و خارجی
هیچ کدام از
این دو نتیجه
محتمل برای تحریم
فعال چارهای
برای برون رفت
از انسداد
سیاسی به نظر
نمیآیند.
۲) ماهیت
انسداد فعلی
چیست؟ در طیف
کسانی که به سیاست
انتخاباتی
فکر میکنند
از یک سو
هاشمی
رفسنجانی است
که از اول قبضه
شدن همه چیز
در ید قدرت
خامنهای و
سپاه میگوید
بعد تکذیبش میکند
و یک سر دیگر
این طیف
تاجزاده است
که به خامنهای
مینویسد و از
او میخواهد
که از استبداد
آخوندی دست
بردارد و بگذارد
تا انتخابات
آزاد برگزار
شود. بگذارید
از همین
مفاهیم
واژگان
استبداد،
جباریت و استبداد
آخوندی
استفاده کنیم
که ظاهراً
دیگر «اصلاح
طلبان» هم
حاضر هستند در
مورد نظام
مقدس به کارش
ببرند از این
بین البته
ترکیب
استبداد
آخوندی که
تاجزاده
استفاده کرده
جالبتر است؛
تاجزاده در
نامهاش سعی
میکند نشان
دهد که
استبداد
آخوندی شکل
سیاسیای است
که به گذشته
تعلق دارد. او
به خامنهای
میگوید که
استبداد
آخوندی نه
«جدید» است و نه
جذاب. و در
ادامه از
جباری که خود
بالاترین
مظهر همین
استبداد
آخوندی است میخواهد
که بگذارد
انتخابات
آزاد برگزار
شود.
اما
طرفه اینکه
رجوع به مستبد
و جبار، و
درخواست از او
برای کوتاه
آمدن خود نوعی
شکل عمل سیاسی
مربوط به
گذشته است؛ نه
جدید است و نه
جذاب. عدم
جذابیت آن هم
آشکارا به این
دلیل است که
بیفایده است.
تنها فایدهاش
شاید این باشد
که تاجزاده
زندانی با
مخاطب گرفتن
خود خامنهای
از حدی فراتر
نمیرود. جدید
هم نیست زیرا
در طول تاریخ
همه «مصلحان»
درون جباریتها
به نصیحت حاکم
پرداختهاند.
اما
اینکه این
نکته را که
«استبداد
آخوندی» متعلق
به گذشته است،
چگونه بفهمیم
جای تامل دارد.
از نظر آقای
تاجزاده، در
همان نامه،
بدیل استبداد
آخوندی میتواند
به خوبی حکومت
حزب رفاه
ترکیه باشد:
که از
انتخابات
برمیآید و با
ظاهراً با
استانداردهای
قابل قبول
جهانی انتخابات
برگزار میکند.
اینکه حزب
رفاه ترکیه در
دوران حکومتش
توانست از
ایران و چین
پیشی بگیرد و
بزرگترین
زندان
روزنامهنگاران
شود، اینکه
حزب رفاه از
سرکوبگرترین
حکومتهای
جهان در
رویارویی با
اتحادیههای
کارگری است،
البته که باعث
نمیشود به
گذشته تعلق
بگیرد و بهعلاوه
ترکیب اسلام و
مدرنیته و
«انتخابات آزاد»
آن را برای
دوستان اصلاح
طلب جذاب کرده
است. اما
اشکال کار در
همین جاست؛ در
اینکه منطق مذموم
شمردن بازگشت
به گذشته یا
«ارتجاع»، و
منطق نقد
جباریت خامنهای
تا آخر پیش نمیرود؛
و این منطق
البته از آن
رو تا آخر پیش
نمیرود که
هنوز که هنوز
است میوههای
این ارتجاع و
استبداد در
کام همین
منتقدان
شیرین است. پس
چه کاری بهتر
از اینکه
مصلحانی
باشیم چون
خاتمی و
نهایتاً
تاجزاده؟
۳) ارتجاع
به معنای
بازگشت به فرمهای
سیاسیای که
ریشه در وضعیتهای
مادی عقب
افتادهتر
دارند، ویژگی
اساسی جمهوری
اسلامی از روز
نخست بود.
ارتجاع مذهبی
به رهبری
خمینی نیروهایی
را فرادست کرد
که به صورت
بندیهای
سیاسیای میخواندند
که از نظر
مادی متعلق به
سدههای
ماقبل انقلاب
مشروطه در
ایران بود و
کل گفتار
برابری سیاسی
را نیز که با
همان تحول
مشروطه به دست
آمده بود نفی
میکرد.
معنادارترین
نمادگذاری
خمینی تجلیل
از شیخ فضل
الله نوری
ارتجاعیترین
آخوند ۲۰۰ سال
اخیر بود.
آخوندی که
همدست
محمدعلی شاه
قاجار در قتل
عام مشروطه
خواهان و
مبارزی مصمم
علیه برابری
عامی و آخوند،
مسلمان و
نامسلمان، و
زن و مرد بود.
با این
حال اگرچه
توسل به عقاید
پوچ و خرافات مذهبی
برای راه بردن
تودهها و
بستن دهان
روشنفکران
روندی مداوم
در این سی سال
بوده است، اما
اشتباه است که
چنین ارتجاعی
را که با وجه
ایدئولوژیکش
شناخته میشود
به همان
ایدئولوژی
تقلیل دهیم.
ایدیولوژی
ارتجاعی
جمهوری اسلامی
در واقع
توجیه کننده
ساخت سیاسی
است که مطلوب
و هدفش به
انحصار در
آوردن همه
منابع مادی
است: امروز
این حقیقتی
عیان است که
سپاه به کمتر
از کل کشور
راضی نیست و
دانستنش نیاز
به تاکید یا
تکذیب
رفسنجانی
ندارد. ولی موضوع
این است که
سپاه از ابتدا
هم به کمتر از
این راضی
نبود. تفاوت
زمانی که آقای
هاشمی میخواهد
جز اینش
بنماید با
امروزدر دو
چیز است: یکی
تحولی است که
در عاملیتهای
سیاسی و جا به
جاییشان رخ
داده، از جمله
وضعیتی که
امروز برای
خود هاشمی رخ
داده است، و
تفاوت دوم که
مهمتر است
اینکه فقط
چهرهها عوض
نشدهاند
بلکه ما در دو
مرحله مختلف
از «جریان»
ارتجاع سیاسی
هستیم.
۴) ارتجاع
اگرچه به معنی
بازگشت به عقب
است، یعنی
حرکت در خلاف
جهت پیشرفت
شرایط انسانی
که به واسطه
مبارزه جمعی
حاصل شده است،
اما نباید
فراموش کرد که
این حرکت به عقب
باز هم یک
حرکت و یک
جریان است.
ارتجاع در خود
پویایی و
دینامیسم
دارد و ایستا
نیست. بنابراین
چنین نیست که
اگر به حال
خود رهایش
کنیم در جای
خود بماند،
بلکه چون حرکت
دارد، شکل عوض
میکند و
متحول میشود.
چنان
که گفتیم،
حرکت سیاسی
ارتجاعی
جمهوری اسلامی
از روز نخست
حرکتی بود در
جهت خلاف دستاوردهای
ایرانیان در
انقلاب
مشروطه.
جباریت روحانیت
که با خمینی
در ولایت فقیه
نهادینه شد،
تصرف نهاد
آموزش همگانی
مدرن و
استحاله آن از
نهادی که باید
علم جدید و
ارزشهای
روشنگری را
پرورش میداد
به نهادی دست
دوم زیر سایه
حوزههای
علوم دینی و،
سپردن نهاد
قضا به دست
روحانیت، همه
در جهت و
توجیه کننده
انحصار
ائتلاف غالب
به رهبری
خمینی بر
تمامی منابع
مادی و انسانی
این کشور
بودند. تلاش
برای به دست آوردن
این انحصار با
رهبری روحانی
و توسل به قوه
قهریه میسر شد
و تداوم یافت.
در میان
نیروهای پیش
برنده
ارتجاع، از
همه مهمتر
قوه قهریهای
است که ساختن
و استفاده از
آن شرط کلیدی
پیروزی اولیه
استبداد
روحانیان بود.
اما اهمیت
سپاه و مجموعه
قوه قهریه در
این است که
دینامیسم
ارتجاع که در
تکمیل انحصار
و از بین بردن
قوای مخالف
تغییر دادن
شکلبندی
سیاسی است، هر
چقدر هم قوی
باشد، ضعف و عقب
افتادگی
ایدیولوژی را
نمیپوشاند و
جبران نمیکند:
انحصار و
انباشت
سرمایه جهل را
به علم و خرافات
را به حقیقت
تبدیل نمیکند
و از این
گذشته احساس
بیعدالتی را
هم تشدید میکند.
پس در
دینامیسم
ارتجاع
ایدئولوژی
لاجرم از
فرایند
انباشت قدرت و
ثروت جا میماند
و هرچه گه
بگذرد نقش پیش
برندگی و
محافظت
بیشتری به
عهده نهاد قهر
میافتد. و
نهادی که نقش
بیشتری
بگیرد، سهم
بیشتری هم میخواهد.
سپاه در
همان دهه اول
انقلاب مجری
سیاستهای
عمدهای در
سرکوب
مخالفان بود
که نیازی به
بازگفتنشان
نیست. با
پایان جنگ هم
گفتار
سپاهیان، که خمینی
گفته بود اگر
آنها نبودند
کشور هم نبود،
این بود که
«مزد بچه حزب
اللهیها
باید داده
شود» و راه
دادن سپاه به
اقتصاد به این
دلیل نبود که
مثلاً توان
مهندسی رزمی
آن معطل نماند
و به خدمت
کشور درآید!
رفتار سپاه با
کشور از آغاز
بر مبنای همین
قول خمینی بود
که «اگر سپاه نبود
کشور هم نبود»
و طبعاً هرچه
نقش بیشتری از
آن خواسته شد،
سهم بیشتری هم
گرفت. تا جایی
که با
ورشکستگی
تمام عیار
ایدئولوژی
اسلامی حاکم،
سپاه به عنوان
تنها نیروی حافظ
موجودیت نظام
به کمتر از کل
کشور هم راضی
نیست.
۵) ارتجاع
مذهبی سیاستی
دامنهدار
است برای به
دست آوردن
انحصار. رویه
ارتجاع مذهبی
پیشا سرمایه
داری است، اما
حکومت اسلامی
در ادغام با
اقتصاد جهانی
که هم میتوانست
از آن سود
ببرد و هم
ناچار از آن
بود، و با
توسل به آموزههای
خود کشور را
به عرصه یکی
از بیمهارترین
ترکتازیهای
سرمایه بدل
کرد. خلع مردم
از ثروتهای
عمومیشان و
واگذاری آن به
اعوان خود و
عمدتاً به
سپاه گام به
گام به
ایدئولوژی
حاکم توجیه شد
و جایی هم که
ایدئولوژی کم
آورد زور کار
خود را پیش
برد. مشکل
انسداد فعلی،
این نیست که
حاکم کم عقلی
هست که باید
نصیحتش کنیم
تا خودش و ما
را نجات دهد.
یا مشکل این
نیست که باید
راه میانهای
پیدا کرد که
هم نظام را
حفظ کرد و هم
رویهها را
اصلاح کرد
(چنان که
خاتمی میگوید).
مشکل جایی است
که این ارتجاع
ما را برده است.
مشکل نوع
انحصارات
قدرت و ثروتی
است که ایجاد
کرده است.
مسئله به
سادگی این
نیست که کسی
بیاید که
بیشتر به فکر
معیشت مردم
باشد؛ معیشت
مردم با ساخت
اقتصادی
سیاسیای به
خطر افتاده که
نتیجه منطقی
حفظ نظام بوده
است؛ نظامی که
ما به همه این
دلایل میخواهیم
که برود.
مشارکت یا
تحریم، هر
سیاستی که
بخواهد حرف
تازهای
بزند، باید
تکلیف خود را
با نتایج
جمهوری اسلامی
روشن کند، و
لاجرم با خود
جمهوری اسلامی.
مهمترین
معضل سیاست
انتخاباتی
این است که از
استبداد مینالد،
از اقتصادی که
خود اصلاح
طلبان هم سودش
را بردهاند
شکایت میکند،
حتی وعده
اصلاح معیشت
مردم را میدهد
اما نمیگوید
چگونه؟ مشکل
سیاست
انتخاباتی
فعلی این است
که در عین این
که با اشاره
به جباریت
خامنهای میخواهد
شوقی در
مخالفان
برانگیزد،همزمان
ماهیت آن را
میپوشاند.
اصلاح طلبان
از حفظ نظام و
کار در چارچوب
آن میگویند
اما نمیگویند
که چگونه با
حفظ نظام میخواهند
آن را از راهی
که تا امروز
آمده و به اینجا
رسیده
برگردانند.
علاوه بر این اگر نهایت
آمال این
سیاست رسیدن
به وضع ترکیه
تحت حاکمیت
حزب رفاه
ترکیه باشد،
با همین
ارتجاع و با
سرکوب
کارگران و
روزنامهنگاران،
فقط در شکلی
کمتر آخوندی،
و اینبار با
حمایت غرب، چه
شوقی باید در
ما برانگیزد؟
میخک
ـ http://mikhak.info/?p=642