رشد
سریع علمی
ایران و نکاتی
که نباید از
یاد برد!
ارژنگ
بامشاد
انجمن
سلطنتی علوم
بریتانیا
اعلام کرده
است که ایران
سریع ترین رشد
علمی در جهان
را دارد. «به
نوشته نشریه
نیوساینتیست،
رشد علمی در
ایران یازده
برابر نرخ
متوسط جهانی و
سریعتر از هر
کشور دیگری
است». به نوشته
این نشریه، «بررسی
شمار مقالات و
مطالب علمی
نشان میدهد
که ایران از
همه کشورهای
دیگر در این
زمینه جلوتر
است.» این خبر،
بخودی خود می
تواند خبر
مسرت بخشی
باشد و جا دارد
که نگاهی دقیق
تر به آن
انداخته شود.
واقعیت این
است که با رشد
و گسترش
دانشگاه ها و
افزایش تعداد
دانش آموخته
گان دانشگاه های
سراسر کشور در
چند دهه ی
گذشته چنین
جهشی نباید
غیرمنتظره
تلقی شود. در
ایران هم
اکنون حدود ۸۶
دانشگاه
دولتی، ۱۰۰
دانشگاه آزاد
و ۷۵ دانشگاه
پیام نور وجود
دارد که چندین
میلیون
دانشجو در این
دانشگاه ها
مشغول تحصیل هستند.
گستردگی
دانشگاه ها،
میلیونی بودن
تعداد
دانشجویان و
علاقه شدید
خانواده ها به
تحصیلات
فرزندانشان
از عواملی است
که تشویق علم
را در
کشور به عنصر
جهت دهنده تبدیل
کرده است.
تشویق به
تحصیل از سوی
خانواده ها در
ایران، بیان
نقشی است که
استخدام
دولتی در فرهنگ
عمومی جامعه
بوجود آورده
است. حضور
دولت نفتی
باعث شده تا
استخدام
دولتی،
تضمینی برای
آینده باشد.
از این روست
که تلاش برای
روی آوری به
حرفه های
گوناگون، در
اولویت
خانواده ها قرار
نمی گیرد. اما
اگر از جنبه
های مثبت و
مسرت بخش این
تحول بگذریم
باید برخی از نکات
را نیز در این
راستا مورد
توجه قرار دهیم.
اول ـ رشد
علمی در ایران
رشدی متوازن
نیست. «به نوشته
نیوساینتیست
به نقل از
مرکز بررسی
های داده ها
در کانادا شمار
مقالات دانشمندان
ایرانی در
حوزه مهندسی
هسته ای ۲۵۰
برابر نرخ
متوسط جهانی
رشد کرده است.
این رشد در رشته
های پزشکی و
تحقیقات
کشاورزی نیز
محسوس است».
این امر
نشاندهنده ی
آن است که
دولت اسلامی
بودجه های
عظیمی صرف
تحقیقات در
زمینه های هسته
ای کرده است .
به دیگر سخن
تعیین بودجه و
فراهم آوردن
امکانات،
عرصه هائی را
در بر می گیرد
که به نیازها
و هدف های
دولت اسلامی
مربوط است. به
همین دلیل است
که «رشته هایی
چون شیمی هسته
ای، فیزیک
ذرات و مهندسی
هسته ای» از
اولویت در
برنامه های
علمی دولت
جمهوری اسلامی
قرار دارد.
وجود چنین عدم
توازنی باعث می
شود که علم نه
عنصری در خدمت
پیشرفت و رشد
متوازن کشور
در همه ی
زمینه های
زندگی و کار
مردم، بلکه در
خدمت عرصه
هائی قرار گیرد
که دولت در
الویت های خود
قرار داده
است. رشد
متوازن علمی
در کشوری
امکان پذیر
است که آزادی
های آکادمیک
به رسمیت
شناخته شده
باشد و محیط
علم و دانش،
محیط های آزادی
اندیشه و
تحقیق و
نوآوری باشد و
همچنین محیط
های دانشگاهی
پیوندهای
روشنی با محیط
های کار و اشتغال
داشته باشند.
در جمهوری
اسلامی، علم و
محیط های علمی
نه تنها از
آزادی های
آکادمیک
برخوردار
نیستند بلکه
تحت شدید ترین
کنترل های
پلیسی نیز
قرار دارند. سیاست
گزینشی در
رشته های علمی
آنچنان تعمیق یافته
است که رهبر جمهوری
اسلامی دستور
داده تا علوم
انسانی از دروس
دانشگاهی حذف
شوند و توسط
علوم دینی
اسلامی
جایگزین
گردند.
دوم ـ رشد
علمی و بی
توجهی به
نیازهای
واقعی کشور ـ
رشد شتابان
علم و ناموزنی
آن، به گونه ای
است که کشور
توان جذب و
جلب نیروی
دانش آموخته ی
خود را ندارد. عدم
توانائی جذب
دانش
آموختگان
عرصه های گوناگون
از یک سو و
پلیسی بودن
محیط های
آموزشی، و
فضای بسته ی
فرهنگی در
جامعه ، پدیده ی
فرار مغزها از
ایران را به
پدیده ای
بسیار گسترده
تبدیل کرده
است. به گزارش
صندوق بین
المللی پول در
سال ۲۰۱۰«سالانه
۱۸۰ هزار
ایرانی تحصیل
کرده به امید
زندگی بهتر و
یافتن موقعیت
های شغلی بهتر
از کشور خارج
می شوند. این
به معنای خروج
سالانه ۵۰
میلیارد دلار
ارز از ایران
است». بر پایه
همین گزارش
ایران رتبه
اول در فرار
مغزها از میان
۹۱ کشور در
حال توسعه یا
توسعه نیافته
در دنیا را به
خود اختصاص
داده است.
روشن است که
رشد نامتوزن
علمی، عدم
تناسب رشته
های علمی با
نیازهای کار و
اشتغال و فضای
پلیسی کشور،
چاره ای جز
فرار مغزها باقی
نمی گذارد.
توجه داشته
باشیم که «کانادا
در سال ۱۹۹۹
ظرفیت کل
دانشگاههای
خود را ۱۸۰
هزار نفر
اعلام کرد،
این در حالی
است که در همین
سال۲۲۰ هزار
نفر متقاضی
خروج از ایران
شده بودند».
جمعیت مهاجر
ایرانی در
خارج از کشور
هم اکنون از
مرز ۴ میلیون
نفر گذشته
است. بخش اعظم
این مهاجرت
گسترده، که
مهاجرتی
فرهنگی و
سیاسی بوده
است، را
نیروهای
تحصیل کرده
تشکیل می
دهند. به همین
علت است که هم
اکنون نسل
دومی های
مهاجرین در
خارج از کشور
هم در زمینه
تحصیلات و
دستاوردهای
علمی و هنری،
قابلیت های
درخشانی از
خود نشان داده
اند.
سوم ـ عدم
تناسب رشد
عمومی جامعه و
حاکمیت اسلامی
ـ رشد علمی در
ایران را
نباید تمامأ به
حساب جمهوری
اسلامی گذاشت.
هر چند در
عرصه هایی که
بودجه های
کلان و هدفمند
برای رشد برخی
از رشته های علمی
مد نظر است،
نقش دولت را
نمی توان
نادیده گرفت،
با این حال
باید توجه
داشت که
تناقضات درون
جامعه و
درگیری مدام
مردم با
حکومت، عدم تناسب های
گسترده ای در
عرصه های
گوناگون
ایجاد کرده
است . در حالی
که ایران در
عرصه رشد علمی
در بالاترین
سطوح جهانی
قرار گرفته
است، در کشتار
جاده ای نیز
در مقام اول
قرار دارد.
مرگ سالانه
حدود ۲۰ هزار
نفر در جاده
های کشور،
بیانگر آن است
که رشد علمی
کشور هیچ کمکی
به این عرصه
نکرده است
زیرا جان مردم
برای حاکمیت
اسلامی در مرکز
توجه قرار
ندارد. دولت
ایران در
زمینه ی حمل و
نقل غیر جاده
ای هیچ برنامه
ریزی دراز
مدتی انجام
نداده است. این
بی توجهی
آنچنان چشم
گیر است که
ایران نسبت به
مساحتش به
لحاظ طول راه
آهن، از
کشورهای همسایه
ترکیه و پاکستان
نیز عقب تر
است. در حالی
که ایران بر
دریای نفت و
گاز قرار دارد،
حتی در زمینه
استخراج نفت و
گاز هم ظرفیت
های داخلی
کشور بسیار
اسفناک است. از سوی
دیگر تقابل
دانش
آموختگان عرصه
هنر با حاکمیت
اسلامی زمینه
ای را فراهم
آورده که صنعت
سینما در
ایران رشد
گسترده ای
بیابد. اما
این رشد در
عرصه هنر و
سینما نه محصول
بودجه و تشویق
جمهوری
اسلامی، بلکه
اساسأ در
تقابل با آن
انجام گرفته
است. به بیان
دیگر سینما و
هنر معترض
توانسته است
از ظرفیت های
علمی و آموزشی
بهره برده و
در دوران
حاکمیت تاریک
اندیشی، دستاوردهای
گرانبهائی
برای جامعه
هنری و مردم
کشور رقم
بزند. عدم
تناسب رشد
عمومی جامعه
با استبداد
دینی تنها
عرصه ی اقتصاد
را در بر نمی
گیرد. عرصه
سلامت عمومی
مردم نیز،
حوزه ای است
که بیانگر ناتوانی
های جمهوری
اسلامی است و
فشاری است که
بر جامعه وارد
می آورد. هم
اکنون ایران
در صدر جمعیت
معتادان در
جهان قرار
دارد و یا
بیماری دیابت
در ایران
بیداد می کند.
اگر رشد علمی
کشور رشدی
موزون می بود
می توانست این
عدم تعادل های
گسترده را از
میان بردارد.
رشد سریع
علمی ایران و
جمعیت جوان و
تحصیل کرده ی
کشور، در
تقابل با
حاکمیت
استبدادی و
تاریک اندیش
حاکم بر جامعه
قرار دارند.
این تقابل روز
به روز
گسترده تر می
شود. چنین
وضعیتی
تناقضات
درونی جامعه ی
ایران را بیش
از پیش برجسته
تر می سازد و
نابهنگامی
تاریجی
حاکمیت
استبداد دینی
را آشکارتر در
جلو چشمان
همگان قرار می
دهد. جمهوری
اسلامی در تمامی
دوران حاکمیتش
تلاش کرده است
الگوی
واپسگرایانه
و ضد زن خود را
بر جامعه
تحمیل کند اما
نه تنها در
این عرصه شکست
خورده، بلکه
هم اکنون جنبش
فمنیستی
ایران، در
خاورمیانه و
حتی در
کشورهای
پیرامونی از قوی
ترین و با
اندیشه ترین و
فعالترین
جنبش های اجتماعی
است. حضور ۶۰
درصدی دانشجویان
دختر در
دانشگاه ها،
نمونه دیگری از
مبارزات
دختران
و زنان کشور
است که مطلوب
نظر حاکمیت
دینی نیست.
همین امر را
در مبارزات
جنبش
دانشجوئی و
جوانان نیز می
توان مشاهده
کرد. جامعه ی
جوان و تحصیل
کرده ی ایران،
گام به گام با
دنیای مدرن به
پیش رفته است
اما ساختار
حاکمیت
اسلامی و
دستگاه های
حکومتی در عصر
شترچرانی
درجا زده اند.
این تناقض رشد
یابنده،
جامعه ی ایران
را به پیش می
برد و ناقوس
نا به بهنگامی
استبدادی
دینی را با
صدای بلندتری
به همگان
یادآور می
شود. بر این
پایه است که
رشد علمی
ایران در سطح
جهان را نباید
تمامأ به حساب
جمهوری
اسلامی ایران
نوشت. این هم
عرصه ای است
که جمعیت جوان
و تحصیل کرده
کشور برای
پیشرفت و حرکت
به سوی دنیای
بهتر مورد
توجه قرار
داده است و با
قدرت به پیش می
برد.
۱۵
فروردین
۱۳۹۰ـ ۴ آوریل
۲۰۱۱