"کودکی ما
را به ما پس
دهید"
۱۲
ژوئن روز
جهانی مبارزه
با کار کودک
گرامی باد
بهاره
سامانی
۱۲ ژوئن،
تاریخی از
مبارزه را پشت
سر دارد. طبق
آمارهای رسمی
سازمان جهانی
کار آی ال او
حدود۲۵۰
میلیون کودک
کار در جهان
وجود دارد.
بیش از نیمی
از این کودکان
دربخش
کشاورزی، یک
سوم در بخش
صنعت و مابقی
درگیر سواستفاده
در صنعت سکس، قاچاق
انسان، یا
بهره کشی به
عنوان سرباز- کودک
هستند. آی ال
او این روزها
با برجسته کردن
کارهایی که
مستقیما به
جسم و جان
کودکان لطمات
جبران ناپذیر
وارد می آورد،
سعی در قانع
کردن دولت ها
برای اتخاذ
سیاست های
موثر در حذف
بدترین اشکال
بهره کشی از کودکان
دارد. با این
همه، این
موضوع و
اعتراف به
وجود کار
کودکان و بردگی
کودکان، تا
سال ها مورد
انکار تمامی
سازمان های
رسمی بین
المللی بود.
واقعیت این
است که کودکان
کار، کارگرانی
کوچک هستند که
به دلیل ناآگاهی
از شرایطی که
در آن به سر می
برند، نمی
توانند متشکل
شوند و از خود
دفاع کنند. دفاع
از حقوق
کودکان،
وظیفه
بزرگسالان
است. با این
همه، روز ۱۲
ژوئن به مدد
جانبازی یک
کودک ، یک
کودک از
هزاران کودک
قربانی نظام
سرمایه داری،
به نماد
مبارزه با کار
کودک تبدیل
شد. موضوع به
نظر ساده و
بدیهی می رسید
اما جهان حاضر
به پذیرش و به
رسمیت شناختن
این کارگران
کوچک نبود.
در دهه ۸۰
میلادی یک
گروه حامی
حقوق کودکان
در پاکستان
خواستار
الغای بردگی
کودکان در
قوانین رسمی
این کشور بود.
در این نوع
خاص از بردگی،
کودکان به دلیل
بدهی خانواده
به یک کارگاه
فروخته می
شدند و سال ها
و گاه تا پایان
عمر، بدون
دستمزد یا با
دستمزدی
ناچیز برای
صاحب کارگاه
کار می کردند.
یکی از این
کودکان با داستان
کوتاه و رنج
بار زندگی و
مرگ خود، جهان
را با پدیده
کار کودک رو
در رو قرار
داد: اقبال
مسیح، کودکی
که به بردگی
در یک کارگاه
فرش بافی در
پاکستان
فروخته شده بود
و از چهار
سالگی در اتاق
های تاریک و
نمور کار کرده
بود، با
شوریدن ضد
شرایط
ظالمانه ای که
او را به بند
کشیده و جسمش
را از رشد
بازداشته
بود، از کارگاه
محل کارش فرار
کرد و به
تجمعی که توسط
حامیان حقوق
کودک برپا شده
بود، پیوست. اقبال
با آنکه کودک
بود، به
فعالیت برای
احقاق حقوق
کودکان
برخاست، مثل
یک بزرگسال
سخنرانی می
کرد و کودکان
را به فرار از
کارگاه ها
دعوت می کرد.
عمر او طولانی
نبود: در
سیزده سالگی
در سال ۱۹۹۵ هدف
گلوله قرار
گرفت و کشته
شد. با این همه
چند سال پس از
مرگ اقبال
مسیح، رژه
جهانی در
اعتراض به
وضعیت کودکان
کار در
پاکستان، هند
و فیلیپین شکل
گرفت. رژه
جهانی با
گذشتن از ده
ها کشور و
بسیج افکار
عمومی توانست
خود را به مقر
اجلاس سازمان
جهانی کار( آی
ال او) در ژنو رسانده
و وجود کودکان
کار را که
مصرانه به دنبال
زندگی انسانی
خویش بودند،
به اثبات
رساند.
نگاهی
به شیوه های
مبارزه با کار
کودک در کشورهای
مختلف این
نکته را عیان
می کند که هر
کجا که مبارزه
از پایین و در
میان مردم و
همراه با خواست
های مشخص و
روشن با تکیه
بر مبارزه
ریشه ای با
فقر و بی
عدالتی شکل
گرفته، توانسته
فشار بیشتری
بر
دولت ها وارد
آورد وموفقیت
بیشتری در این
راه کسب کند.
به عنوان مثال
در بنگلادش
صنایع پوشاک
با کسب سودهای
کلان از نیروی
کار بسیار
ارزان کودکان
سهم بزرگی در
بازار
کشورهای غربی
دارند. وقتی
که در اوایل
قوت گرفتن
جنبش لغو کار
کودک مصرف
کنندگان غربی
با تحریم خرید
پوشاک تولید
شده توسط
کودکان،
خواستار
پایان دادن به
بردگی کودکان
شدند، صاحبان
سرمایه در
وحله اول با
اخراج گسترده
کودکان از
کارگاه ها،
موج اعتراض
مصرف کنندگان
غربی را
شکستند و نهایتا
با انتقال
کارگاه های
خود به سایر
کشورها یا
تبدیل آن به
کارگاه های
کوچکتر که از
دید مصرف
کننده پنهان
می ماند،
سرمایه شان را
نجات دادند و
در مقابل،
کودکان اخراج
شده از کارگاه
های بزرگ به
کار در کارگاه
های کوچکتر با
شرایطی به
مراتب غیر انسانی
تر، یا به فقر
ناشی از بیکاری،
تن در دادند.
تجربه
مشابه در
پاکستان اما
دستاوردی
متفاوت داشت:
خواست های
روشن فعالان
حقوق کودک و
ارتباط بدنه
جنبش با
اعتراضات جهانی
به عنوان مثال
تولید
کنندگان توپ
های ورزشی را
به عقب نشینی
واداشت: والدین،
و به ویژه
مادران
کودکان، به
جای کودکان
استخدام شدند
و برای کودکان
شرایط برخورداری
از آموزش
فراهم شد.
با این
همه باید توجه
داشت که این
اقدامات،
مقطعی و
بازدهی آنها
به شرایط
جهانی وابسته
است: فعالیت
های معطوف به
حقوق کودک با
بالا گرفتن
تنش های ناشی
از حضور
طالبان ،
القاعده و
نیروهای
نظامی ناتو در
منطقه به دلیل
در اولویت
قرار گرفتن
جنگ و مسابقه
تسلیحاتی در
پاکستان و تا
حد زیادی حتی
در هند به
محاق برده شد.
بررسی
تاریخی
مبارزه در جهت
الغای کار
کودک در این
نگاه گذرا
روشن می کند
که هرچه
مبارزه در جهت
رفع بی عدالتی
و تبعیض علیه
کودکان
فراگیرتر،
ریشه ای تر و مداوم
تر باشد،
دستاوردهای
آن باز پس
نگرفتنی تر می
شود.
در
ایران تا
ابتدای دهه ۸۰
بنا به
آمارهای رسمی،
کودکان کار
منحصر به
"معدود"
دستفروشان
سطح خیابان
بودند که
بیشتر به
عنوان معضلی
اجتماعی و نه
بحرانی
اقتصادی در
نظر گرفته می
شدند. با
شروع فعالیت
سازمان های
مردم نهاد،
دولت زیر فشار
قرار گرفته و
مجبور به اعلام
رسمی شد: ۶۰۰
هزار نفر از
جمعیت شاغل
کشور در سن ۱0
تا ۱۴ سال
قرار دارند.
با این همه
آمار واقعی
بسیار فراتر
از این ارقام
است. بنا به
تخمین فعالان
حقوق کودک و
با توجه به
حدود 5 میلیون
کودک بازمانده
از تحصیل، می
توان رقم
واقعی را حدود
هفت میلیون
ارزیابی کرد.
از آنجا که
کار کودک ریشه
در فقر و نیاز
اقتصادی
خانواده ها
دارد، و در
سال های اخیر
با عمیق تر
شدن شکاف
طبقاتی و
گسترش فقر در
میان طبقات
فرودست،
مهمترین
خواسته فعالان
در این حیطه
می بایست متکی
بر حمایت دولت
از خانواده ها
و تامین نیازهای
معیشتی،
بهداشتی و
آموزشی
کودکان باشد.
متشکل شدن به
هر شکلی، به
عنوان مثال در
سازمان های
غیر دولتی که
درگیر چانه
زنی با دولت و
سازمان های
رنگارنگ آن از
بهزیستی و شهرداری
گرفته تا
نیروی
انتظامی
هستند، و
برپایی پاسداشت
روزهایی نظیر ۱۲
ژوئن، راه را
برای پیشرفت
در زمینه
احقاق حقوق
کودکان هموار
می کند.
فراموش نکینم
که کودکی
فرصتی غیر
قابل بازگشت
است و طرح
خواسته
"کودکی ما را
به ما پس دهید"
از بنیادی
ترین خواست
های فعالین
لغو کار کودک
است.
پنجشنبه
۲۲ خرداد ۱۳۹۳
برابر با ۱۲ ژوئن
۲۰۱۴