Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴ برابر با  ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴  برابر با ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵

او دشواری آزاده زیستن را برگزید

ناصر تقوایی ، هنرمندی که آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید

...................

ناصر تقوایی:

«من نوشته‌های زیادی دارم امّا کجا باید چاپش کنم؟ کجای دنیا واژه‌ها مجرم شده‌اند. مدام سر خودمان را به چیزهایی گرم می‌کنیم که دور باطل است. تا وقتی سانسور است اثری از من منتشر نخواهد شد؛ بگذارید کارهایم کهنه بشوند».

«من کوشش میکنم با فیلم نساختن خودم، به سهم خودم آنچنان باعث سقوط این سینما بشوم که بلکه چیز تازه ای از جایش در آید. این آن سینمایی نبود که نسلهای پیش از ما و نسل ما و نسل فیلمسازان باهوش بعد از ما می خواستند به وجود بیاید. هر کسی علاقمند است به این هنر و به آینده ی این هنر، باید کوشش کند که این فروریزی زودتر اتفاق بیفتد، به همین امید که یک نهال تازه ای به جایش بیاید»

....................

مرضیه وفامهر:

ناصر تقوایی ، هنرمندی که آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید.

پروازش را به خاطر بسپاریم

او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم

او عاشق نور بود، شمع خویش را برافروزیم

او عاشق جامه سفید بود، به یادش سپید بپوشیم

او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم

او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم

یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی و تماشای هنرها گرامی بداریم نه غیر از این.

............................................

می‌خواهم از مرضیه وفامهر بنویسم؛

پژمان موسوی:

می‌خواهم از مرضیه وفامهر بنویسم؛ زنی که در چند سال گذشته، چه آن زمان که ناصر تقوایی هنوز سرحال بود و «حاضر» و چه آن زمان که سرحال نبود و «غایب»، همواره و در همه‌حال در کنارش بود و همراه‌اش. چه بسیار دعوت‌ها و سفرها و و گردهمایی‌ها را نیامد که در کنارِ همسرش باشد و تیمار دارش   با آن‌که هم بازیگر و فیلم‌سازِ سرشناسی بود هم از فعالینِ موثر جنبش مدنی زنان، در سال‌های پایانی زندگی ناصر تقوایی چنان زندگی کرد و چنان بود که آدمی حسرت می‌خورد به ناصر تقوایی که چنین «همراهی» در کنار خود دارد.

آدم عکس‌های ناصر تقوایی را که در کنار مرضیه وفامهر می‌بیند، کِیف می‌کند از سرخوشی و خنده‌های از تَهِ دلِ او! در این سال‌های آخر، چنان از تصویرِ «ناخدای سینمای ایران» محافظت کرد که اجازه نداد رنجوری و گَردِ پیری و آلزایمر، جز از خودش و تنی چند از نزدیکان، به بیرون درز پیدا کند ‏و آن اُبُهتِ همیشگی‌اش برای ما خدشه‌دار شود. او رسمِ عشق را خوب به جای آورد و دم‌اش گرم…

به مرضیه وفامهر تسلیت می‌گویم و نام‌ استاد ناصر تقوایی را بزرگ می‌دارم.

پی‌نوشت: مرضیه وفامهر از نخستین زنانی بود که در سینمای ایران بعد از بهمن ۱۳۵۷ و در فیلم سینمایی انتقادی «تهران من، حراج»، در سال ۱۳۸۷ بدون حجاب بازی‌ کرد و به موجب آن چهار ماه در زندان قرچک ورامین حبس و بیش از ده سال ممنوع‌الکار و ممنوع‌الخروج از ایران شد.

در مورد مرضیه وفامهر همراه و همسر ناصر تقوایی سرچ میکردم که این عکس سالها پیش رو دیدم با عنوان «تابو شکنی»!

خانم وفامهر، بازیگر و فیلمسازیست که بدون حجاب در فیلم «تهران من حراج» بازی کرد و برای آن سال ۱۳۹۰ چهار ماه زندانی قرچک و بيش از ده سال ممنوع الكار و ممنوع الخروج شد.

..................................

او هرگز فراموش نخواهد شد

نیلوفر بیضایی

"من کوشش میکنم با فیلم نساختن خودم، به سهم خودم آنچنان باعث سقوط این سینما بشوم که بلکه چیز تازه ای از جایش در آید. این آن سینمایی نبود که نسلهای پیش از ما و نسل ما و نسل فیلمسازان باهوش بعد از ما می خواستند به وجود بیاید. هر کسی علاقمند است به این هنر و به آینده ی این هنر، باید کوشش کند که این فروریزی زودتر اتفاق بیفتد، به همین امید که یک نهال تازه ای به جایش بیاید."

این سخنان فیلمساز و هنرمند آگاهی بود که در دوران دروغ و نگاه ابزاری حکومتی تمامیت خواه به هنر، در آن سرزمین زیست و مرد. کسی که اگر بخواهیم فقط از یک اثر او یعنی "دایی جان ناپلئون" نام ببریم، آفریننده ی شاهکاری تکرار نشدنی بود، اما چون از آگاهی و تعهد نسبت به هنرش بهره مند بود،  به یکی از مهمترین سمبلهای آزادیخواهی و عدم پذیرش سانسور حکومتی تبدیل شد. او نگذاشت که به ابزار تبلیغ برای حکومتی بدل شود که وجودش ننگی ابدی در تاریخ معاصر کشور ما باقی خواهد ماند. 

او هرگز فراموش نخواهد شد. ناصر تقوایی، نامی که شرافت و آزادیخواهی، دو مشخصه ی اصلی حضور او در این سینما را ساخته اند.

یادش همیشه گرامی

نیلوفر بیضایی

۱۴ اکتبر ۲۰۲۵

.....................................

ناصر تقوایی نابغه‌ای که

 در ۲۷ سالگی (آرامش در حضور دیگران)

در ۳۱ سالگی (صادق کُرده)

در ۳۲ سالگی (نفرین)

در ۳۵ سالگی (دایی جان ناپلئون)

در ۴۵ سالگی (ناخدا خورشید)

در ۴۸ سالگی (ای ایران)

و در ۶۰ سالگی (کاغذ بی خط) را ساخت درگذشت.

چرا انقدر کم کار بود؟

مرضیه وفامهر پاسخی درخور داد

( او دشواری آزاده زیستن را برگزید)

تقوایی که چند مستند و فیلم کوتاه درخشان در کارنامه اش دارد گفته بود :

(تا وقتی که سانسور این‌گونه عمل می‌کند، کار نمی‌کنم، فیلمی نمی‌سازم و کتابی چاپ نمی‌کنم)

روانش در جوار رحمت خداوند شاد و آرام

......................................................................

خبرآنلاین|سه شنبه۲۲ مهر ۱۴۰۴

برای ناصرتقوایی و خنده‌هایش

زهرا علی‌اکبری| روزنامه‌نگار

آخر داستان را همان اول برای‌مان گفته بود. ما جور دیگری می‌خواستیم ببینیم. در همان فیلم اولش، «آرامش در حضور دیگران». آن‌جا که این دیالوگ را از زبان منوچهر آتشی گفت: «چه امیدی مانده؟ » او واقعیت را برای ما تصویر کرد اما دل‌مان می‌خواست باور کنیم امیدی مانده است.

دنیا از امروز چیزی کم دارد. ناصر تقوایی را. مردی که شرافت را در سینمای ایران معنا کرد.

خوشبختیم بابت این‌که در هوایی نفس کشیدیم که اسطوره‌ای چون تقوایی در آن نفس کشید. او که نوشت اما منتشر نشد؛ شنید اما نگفت و روزگار جوری برایش رقم خورد که شمار فیلم‌های نساخته‌اش از شمار آن‌ها که ساخت پیشی گرفت. این‌گونه بود که وقتی می‌خندید، اشک از چشم ما جاری می‌شد.

به قول ناخدا خورشید؛ «دنیا مثل خرگوشه؛ نیمی حلاله و نیمی حرام»، تکه‌ی حلالش به تقوایی افتاد و تکه حرامش به دوستدارانش. نه! صحبت از غم نیست، صحبت از مردی است که در سرزمین خود غریبه ماند. مرور کارنامه بزرگ‌ترین‌ سینماگران جهان نشان می‌دهد شاید موفق‌ترین‌ها شش فیلم درخشان ساخته باشند، او تنها شش فیلم ساخت و همگی درخشان بودند. این قله‌ای است که ناصر تقوایی از پس ۲۴ سال فیلم نساختن بر بلندای آن ایستاد. تقوایی از همان اول راه به در بسته خورد. تلاش کرد، مبارزه کرد و مقهور فضای حاکم بر سینمای ایران نشد. راهش را از ادبیات به سینما باز کرد. مجموعه داستان درخشان «تابستان همان سال » را سال ۱۳۴۸ منتشر کرد و بعد از آن با فیلم «آرامش در حضور دیگران» دوستداران سینمای متفاوت را شوکه کرد. فیلمی که سال ۱۳۴۹ ساخت تا سال ۱۳۵۱ در محاق ماند. جناب سرهنگ فیلم، پایان داستان کسانی بود که تقوایی در این سال‌ها برای‌مان روایت کرده بود، مردی که به خانه باز می‌گردد، سودای نظم آهنین پادگان را دارد اما خانواده را آشفته‌تر از آن می‌یابد که انتظارش را می‌کشید. تقوایی تنها بیست و نه سال داشت وقتی عاقبت «جناب سرهنگ » فیلم را پیش‌بینی کرد. او همه‌ چیز را از زبان «آتشی» در نقش خودش، مقابل سپانلو بازگو کرد. می‌گفت: «آن وقت‌ها شوق و ذوقی بود، ریخت و پاشی بود، مثل حالا یخ و سرد و مرده نبود. چه کار داریم می‌کنیم؟ زندگی؟ استراحت تنبل‌مون کرده، با یک لقمه نون فاسد، شکم‌مون کرم گذاشته، چه امیدی مانده؟ آن وقت از من می‌پرسی با کی لجی؟ خوب لجم دیگه.»

اما لج نکرد، باز هم ساخت، پشت در توقیف ماند و ناامید نشد، چرا که اعتقاد داشت «هیچ چیز از زمین بایر دل‌گیرتر نیست.»

پرکارترین سال‌های عمر تقوایی همان سال‌ها بود، با عزم جزم راهش را یافته بود. انبوهی فیلم مستند و کوتاه ساخت. نه توقیف «آرامش در حضور دیگران» متوقفش کرد نه توقیف «نفرین»؛ «صادق کرده» را ساخت تا اولین ضد قهرمان را به سینمای ایران معرفی کند. مردی که اذیت شده بود؛ مردی که می‌خواست زندگی کند اما در نهایت آن قدر کشت تا کشته شد.

دهه شصت با «ای ایران» برای تقوایی به پایان رسید و جمله‌ای طلایی که از دهان حسین سرشار بیرون آمد، وقتی خطاب به همکارش که گفت: «کلمه‌های تو، مثل فرهنگ‌ لغت‌هایت، مال عهد بوقه.»

ناصرتقوایی در «کاغذ بی‌خط» درهای جهانی را به روی‌مان گشود که بسیاری به عمد چشم بر آن بسته بودند . درهای خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط را که دردش درد معاش نیست، درد رشد است و توسعه و خودسازی. درست در روزهایی که در این سرزمین نویسندگان و شاعران این‌جا و آن‌جا با مرگ ملاقات می‌کردند، برای‌مان از آرزوهای زنی گفت که سودای نویسندگی داشت. به قول استاد فیلم کاغذ بی‌خط «هر کاری اسباب خودش را لازم داره، اسباب نوشتن فقط قلم و کاغذ نیست؛ اصل کار، یک جای دنجه، حالا خیلی پاک و روشن هم نبود، نبود اما باید جای خودت باشه تا بتونی فکر کنی.» راست می‌گفت؛ باید جای خودت باشد تا بتوانی فیلم بسازی تا چای تلخ، یخ نکند و از دهن نیفتد.

امروز روز تلخی برای سینمای ایران است. تقوایی در هشتاد و چهار سالگی پرکشید اما بیست و چهار سال قبل از مرگش، آخرین فیلمش را ساخته بود. رنج امروز بابت سال‌هایی است که نبود، فیلم‌هایی که می‌توانست بسازد و نساخت و داستان‌هایی که نوشت و منتشر نشد. رنج امروز رنج ماست نه رنج او که می‌گفت: «تراژدی را آدم‌های تسلیم شده و توسری خورده نمی‌سازند، تراژدی را آن‌هایی می‌سازند که مبارزه می‌کنند اما زورشان نمی‌رسد.» و ناصر تقوایی عمری مبارزه کرد.

نامش ماندگار برای ما که شاگردش بودیم، برای سینما و فرهنگ ایران که وامدارش است و برای دوستداران هنر ؛ امید که راهش پررهرو باشد.

................................................................

ابتکار|کد خبر: 54193  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 23 مهر 1404

ناصر تقوایی خالق آثار جاودان سینمای ایران درگذشت

غروب خورشید ناخدا

گروه فرهنگ و هنر - ناصر تقوایی، نویسنده، فیلمساز و عکاس کشورمان سه‌شنبه ۲۲ مهرماه در ۸۵ سالگی درگذشت.

بر اساس تایید خانه سینما و پستی که همسر تقوایی در فضای مجازی منتشر کرده، این هنرمند امروز به دلیل عوارض ناشی از بیماری و کهولت سن که در سال های اخیر او را خانه نشین کرده بود ، در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت.

ناصر تقوایی خود در نوشتاری بیوگرافی‌اش را این چنین شرح داده بود: «تابستان سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در گرمای جنگ جهانگیر دوم، در قلب جنگلی از نخل‌های ستبر سبز، در یک روستای عرب‌نشین زاده شدم. در کودکی یک سیاح حرفه‌ای بودم و همراه پدر به دوردست‌ترین بندرهای دریای جنوب سفر کردم و هرکلاس ابتدایی را در شهری و دهکوره‌یی خواندم و هفت سال بعد که به زادگاه خودم برگشتم در عالم خیال یک سندباد نوجوان بودم. در مدرسه به ادبیات علاقه داشتم، اما ریاضی خواندم. در جوانی داستان کوتاه می‌نوشتم و فریفته‌ی شیوه‌های نو بودم، اما باز نمی‌دانم چه شد که از سینما سر درآوردم.

در این مسیر به آدم‌های دانا برخوردم و صحنه‌های جالب، ولی زندگی خودم هیچ صحنه‌ی جالبی ندارد. تنها شانس من در زندگی شاید این بوده که با یک تولد ناخواسته شصت سال تمام مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کرده‌ام. دوازده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه‌ی شانزده ساعته‌ی تلویزیونی در کارنامه‌ی من دیده می‌شود. به اضافه‌ی یک مجموعه‌ عکس و اسلاید از طبیعت و زندگی و فرهنگ این مرز پرگهر، در هزار و یک نما. با اینهمه از دور تنبل جلوه می‌کنم. چرا که در این ده ساله، به دلایلی که ناگفتنش بهتر، کارهای تازه‌ی مرا نه کسی خوانده، نه کسی دیده ... »

تقوایی که در فیلم‌سازی علاوه بر ساخت فیلم کوتاه، فیلم‌های بلندی چون «آرامش در حضور دیگران»، «صادق کرده»، «ناخدا خورشید»، «ای ایران»، «کاغذ بی‌خط » را ساخته است، در سال‌های بعد و پس از متوقف شدن دو فیلم «زنگی و رومی» و «چای تلخ» مستند کوتاه «تمرین آخر» را درباره‌ی تعزیه ساخت.

سال ۱۳۸۳، شورای ارزشیابی هنرمندان در وزارت ارشاد، مدرک درجه یک هنری کشور (معادل دکترا) را به ناصر تقوایی، اعطا کرد.

در جشن سیزدهم خانه سینما، تندیس‌ شایستگی جشن‌ سینمای ایران به‌خاطر یک عمر دستاورد هنری به «ناصر تقوایی» اهدا شد و در جشن چهاردهم انجمن فیلم کوتاه از ناصر تقوایی تقدیر کرد.

روایت در برابر نمایش؛ ناصر تقوایی چگونه سینمای ایران را دوباره نوشت؟

ناصر تقوایی از آن‌دست فیلمسازانی است که تعداد آثارش کم، اما تأثیرش عمیق است. کارگردانی که با وسواس تصویر می‌ساخت و با وسعت اندیشه روایت می‌کرد؛ مردی که اگرچه کمتر فیلم ساخت، اما هر اثرش به‌اندازه یک مکتب سینمایی ارزش دارد.

نام ناصر تقوایی برای دوستداران سینمای ایران مترادف است با دقت، جزئی‌نگری و نگاه انسانی. او از نسل کارگردانانی است که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰، درک تازه‌ای از روایت و تصویر را وارد سینمای ایران کردند.

تقوایی برخلاف جریان مرسوم فیلمسازی، به «داستان گفتن» علاقه‌مند بود نه صرفاً به ساختن تصویر. خودش می‌گفت: «فیلم برای من یعنی روایت زندگی، نه نمایش زندگی.» همین جمله شاید خلاصه‌ای از جهان‌بینی هنری او باشد.

از «آرامش در حضور دیگران» تا «ناخدا خورشید»؛ کلاس درس کارگردانی

فیلم «آرامش در حضور دیگران» (بر اساس داستان غلامحسین ساعدی) نخستین تجربه بلند او بود؛ فیلمی که در زمان خود توقیف شد، اما سال‌ها بعد به‌عنوان یکی از جسورترین آثار اجتماعی سینمای ایران شناخته شد. تقوایی در این فیلم نه‌فقط نقدی اجتماعی بلکه روان‌کاوی جامعه‌ای در حال فروپاشی را به تصویر کشید.

اما شاهکار او بی‌تردید «ناخدا خورشید» است؛ اقتباسی از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی که به جنوب ایران و خلیج فارس بومی‌سازی شد. این فیلم به‌درستی «درس‌نامه اقتباس ادبی در سینمای ایران» لقب گرفته است. بازی‌های دقیق، لهجه‌ها، نور جنوب، و تصویر مردی تنها که در جدال با فقر و قدرت می‌جنگد، همه‌چیز را به یک افسانه سینمایی بدل کرده‌اند.

تقوایی و جنوب؛ عشق به خاک و لهجه

تقوایی متولد آبادان بود؛ شهری که در رگ‌هایش نفت جریان دارد، اما در دلش شعر و موسیقی جنوب. عشق او به زادگاهش در همه آثارش دیده می‌شود، از مستند‌های اولیه‌اش درباره کارگران پالایشگاه تا صحنه‌های درخشان «ناخدا خورشید». او لهجه و فرهنگ جنوب را نه تزئینی، که به‌عنوان عنصر اصلی دراماتیک وارد سینما کرد.

«دایی جان ناپلئون»؛ روایت ماندگار از ذهن ایرانی

سریال «دایی جان ناپلئون» شاید محبوب‌ترین اثر تقوایی در میان مردم باشد؛ اقتباسی از رمان ایرج پزشکزاد که طنز، سیاست و عشق را در دل یک خانواده ایرانی به تصویر می‌کشد. تقوایی با نگاهی بی‌رحم و در عین حال مهربان، روان جمعی ایرانیان را روایت کرد؛ جامعه‌ای که همیشه به دنبال «توطئه» است تا شکست خود را توجیه کند.

این سریال هنوز هم بعد از پنجاه سال، یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های درام تلویزیونی در ایران است.

تقواییِ تنها؛ کارگردانی که سانسور خسته‌اش کرد

سال‌های پایانی عمر هنری تقوایی با سکوت گذشت. او بار‌ها از سانسور، محدودیت و نبود درک در مدیران فرهنگی گله کرد و گفت: «در این سینما فقط باید زنده بمانی، فیلم ساختن دیگر موهبت است.»

پس از «کاغذ بی‌خط»، دیگر فیلمی از او ساخته نشد و بسیاری از پروژه‌هایش نیمه‌کاره ماند. تقوایی به نمادی از نسل فرهیخته‌ای تبدیل شد که میان آرمان هنری و واقعیت سیاست گرفتار شدند.

میراث ناصر تقوایی؛ زیبایی در جزئیات

تقوایی برای نسل جدید سینماگران نه فقط یک استاد، بلکه الگویی از صبر و اصالت است. او به ما آموخت که سینما فقط ابزار سرگرمی نیست، بلکه راهی برای فهم زندگی است. در جهان او، جزئیات، نور، لهجه، و حتی سکوت، حامل معنا هستند.

ناصر تقوایی را دور از سینما بشناسید

ناصر تقوایی، از بزرگ‌مردان بی‌بدیل هنر هفتم، نامش چنان با سینما عجین شده که تصور دنیایی بدون حضور او در قاب تصویر دشوار است. اما اگر لحظه‌ای تأمل کنیم و به کنجکاوی خود فرصت دهیم، به جهانی می‌رسیم که شاید به وسعت سینمای او نباشد، اما به عمق و وسعت روح هنرمندانه‌اش حرف‌های فراوانی برای گفتن دارد.

ناصر تقوایی علاوه بر سینما، عاشق عکاسی بود. او در روزنامه کیهان به سال ۱۳۵۲ ، ۱۳ اردیبهشت درباره هنر عکاسی گفته است: «عکس گرفتن از یک گوشه این جامعه، یا بازسازی یک گوشه‌ی آن به همان شکلی که ظاهرا به چشم می‌آید کار مهمی نیست، مشکل مشاهده‌ی روحیه جامعه است. روح جامعه همان چیزی است که من به آن می‌گویم فضا. نه آن چیزی که فقط به چشم دیده می‌شود. فضای تیره، در یک روز روشن و آفتابی هم تیره است. پس این تیرگی در کجاست؟ در جان آدمی که دارد زیر آفتاب راه می‌رود.»

خانه سینما در حال هماهنگی برای خاکسپاری تقوایی

در پی درگذشت ناصر تقوایی، خانه سینما در خبری کوتاه اعلام کرد که پس از هماهنگی‌های لازم زمان مراسم خاکسپاری خالق «کاغذ بی‌خط»، «ای ایران»،«ناخدا خورشید» اعلام خواهد شد. همچنین پیام‌های تسلیتی در حال مخابره است.

همچنین خانه سینما در پی درگذشت «ناصر تقوایی» متنی را به شرح زیر منتشر کرده است:

«چراغ‌ها که خاموش می‌شوند، راه چگونه است؟

شاید راه همان باشد که «ناصر تقوایی» آن را آزمود؛ «سکوت و شرافت»

اما برای ما سکوت او سخن می‌گوید:

از رنج هنرمندی و از رنج هنرمندان

برای ما اما شرافت او معیار است.

باشد که همچنان راوی صادق قصه‌های این سرزمین باشیم.

او خاموش شد اما سخن او، منش او و تا به ابد شرافت هنرمندانه او راهنمای ما خواهد بود.

خانه سینما _ جامعه اصناف سینمای ایران_ در سوگ بزرگمرد سینما و ادبیات ایران همراه خانواده ارجمند و دوستداران و شاگردان اوست.»

مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی در پیامی ضایعه درگذشت سینماگر اندیشمند، استاد «ناصر تقوایی» را به خانواده سینمای ایران تسلیت گفت.

به گزارش روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی در متن پیام تسلیت حامد جعفری مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی آمده است:

درگذشت زنده‌یاد استاد ناصر تقوایی، از سینماگران اندیشمند و مؤلف سینمای ایران، فقدانی سنگین برای هنر و فرهنگ ایران عزیزمان است.

استاد تقوایی نه فقط کارگردانی برجسته، بلکه معمار نگاهی نو در روایت ایرانی بود؛ نگاهی که در آثار درخشان ایشان، معنا و هویتی متفاوت را در سینمای ایران بازتعریف کرد.

بدون تردید، سینمای ایران مدیون نگاه، تلاش و صداقت استاد ناصر تقوایی است؛ فیلمسازی که در آثارش، روح انسانی را در قالب تصویر جاودانه کرده است.

اینجانب به نمایندگی از بنیاد سینمایی فارابی درگذشت این سینماگر برجسته و فرهیخته را به خانواده گرامی ایشان، سینماگران و سینمادوستان و همچنین همه دوستداران فرهنگ و هنر این کشور تسلیت عرض می‌کنم.

انجمن منتقدان سینما با نهایت اندوه، کوچ استاد ناصر تقوایی، سینماگر ارزشمند و روشن‌فکر بزرگ سینمای ایران، را تسلیت گفت.

در این متن آمده است:«استاد تقوایی نه تنها فیلمساز برجسته‌ای بود، بلکه با نگاه ژرف خود، انسان و جامعه را در قاب‌های سینمایی به تصویر کشید و آثارش میراثی گران‌بها برای سینمای ایران و جهان بر جای گذاشت. آثار او، نه تنها تصویر، بلکه احساس، تاریخ و وجدان زمانه را در خود جای داده‌اند.

کوچ او، هرچند تلخ و پر از فقدان است، پایان نیست؛ نوری است که در تاریخ سینما خاموش نمی‌شود. نگاه و آثار او، حتی پس از رفتنش، همچنان بر قاب‌های زندگی و سینما سایه می‌اندازد و ما را وادار به دیدن حقیقت می‌کند.

این سال‌ها به تقوایی بسیار جفا شد. نخواستند و نگذاشتند تا فیلم بسازد و او شریف‌تر و نجیب‌تر از آن بود که سر خم کند. سرو بلند قامتی بود که روی سینما، هنر و فرهنگ ایرانی سایه می‌گسترد.

انجمن منتقدان سینما این فقدان عظیم را به خانواده، شاگردان و تمامی دوستداران سینمای ایران تسلیت می‌گوید و میراث ناصر تقوایی را جاودانه و چراغ راه ادامه مسیر سینما می‌داند.»

بیانیه انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران به مناسبت درگذشت ناصر تقوایی

انجمن تهیه‌کنندگان مستقل سینمای ایران به مناسبت درگذشت ناصر تقوایی کارگردان سینما بیانیه‌ای منتشر کرد.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

استاد ناصر تقوایی، سینماگر خلاق و مولف ایران، همزمان با سالگرد استاد دیگر سینما داریوش مهرجویی، چهره در نقاب خاک کشید.

او که بیش از نیم قرن سینماگری کامل و سینمایش سینمای تراز ایران بود، در طول حیات پر بارش توانست سینمای ملی ایران را زبانزدکند و هرگاه از ابشخور زیست، بوم فرهنگی اش نوشت یا ساخت مرزهای دقت و خلاقیت هنری و روایت در سینمای ایران را جابجاکرد.

او یکی از مهمترین استوانه‌های موج نو سینمای ایران بود که ریشه در فرهنگ بومی ملی داشت.

ناصر تقوایی، متولد ۱۳۲۰ در آبادان، بود که امروز در تهران جهانش را عوض کرد.

از آثار ماندگار او می‌توان به فیلم‌های «ناخدا خورشید»، «آرامش در حضور دیگران»، «کاغذ بی‌خط» و مجموعه تلویزیونی «دایی جان ناپلئون» اشاره کرد.

او سال‌ها به‌ دلیل بیماری از فضای عمومی و فعالیت سینمایی دور بود، اما نامش همچنان با اعتبار، دقت و نثر ادبی در فیلم‌نامه‌نویسی گره خورده است.

انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران، فقدان این سینماگر بزرگ و عضو خود را به خانواده ایشان وبخصوص سرکار خانم وفا مهر، سینمای ایران،فرهنگدوستان ایران زمین و مردم ابادان تسلیت می‌گوید.

........................................................................

هم میهن|بیست‌و‌چهار ساعت|کد مطلب: ۵۲۷۰۳ |چهارشنبه۲۳ مهر ۱۴۰۴

پیشگوی زوال

نگاهی به جهانِ عکس‌های ناصر تقوایی

سما بابایی |روزنامه‌نگار موسیقی

ناصر تقوایی را بیشتر به‌عنوان فیلم‌ساز می‌شناسند؛ خالقِ «ناخدا خورشید»، «آرامش در حضور دیگران» و «ای ایران» و البته «دایی‌جان ناپلئون»؛ اما او پیش از آن‌که دوربینِ سینما را به‌دست گیرد، با دوربینِ عکاسی جهان را تجربه کرده بود. عکاسی برای تقوایی آغازِ راهِ «نگاه» بود: تمرینِ چشم، تمرینِ صبر و تمرینِ مکث. همان خصایلی که بعدتر، در قاب‌های سینمایی‌اش نیز ادامه یافت.

آغاز هر هنرمند را می‌توان در لحظه‌ای جست‌وجو کرد که جهان برای نخستین‌بار بر او گشوده می‌شود؛ لحظه‌ای که واقعیت، از درونِ سادگیِ کودکی، صورتی دیگر می‌یابد؛ برای ناصر تقوایی نیز هم‌چنین. او هنوز شاگردی در کلاس دوم ابتدایی بود که دو واقعه‌ی کوچک اما سرنوشت‌ساز، مسیر زندگی‌اش را دگرگون کرد: نخست دیدار با تصویر متحرک و سپس آشنایی با دوربینِ عکاسی.

یکی از هم‌کلاسی‌هایش، فرزندی از کارگران مهاجر بود و پدرش در کویت کار می‌کرد و در بازگشت، برای پسرش دستگاهی آورد که در آن روزگار کالایی عجیب می‌نمود: پروژکتور هشت‌میلی‌متری و حلقه‌هایی از فیلم‌های کوتاهِ کمدین‌ها. آن دستگاه، جعبه‌ی جادویی‌ای بود که نور را بر دیوار می‌تاباند و جهانِ خاموشِ تصاویر را زنده می‌کرد. تقواییِ کودک در آن لحظه با جادوی سینما آشنا شد. همان سال‌ها در مدرسه، درس‌هایی از نقاشی، موسیقی و خطاطی در برنامه‌ی تحصیلی گنجانده بودند. در کارنامه‌ی شاگردان، هنر جایی داشت و معلم نقاشی او که ذوقِ سیاه‌قلم‌اش را ستوده بود، روزی به او پاداشی داد که بعدها سرنوشت‌ساز شد: دوربینی جعبه‌ای، از آن نوع ساده و ابتدایی که فیلم شش در شش می‌خورد و لفافی کاغذی دورش پیچیده می‌شد. برندش کُداک بود و چنان‌که تقوایی بعدها با لبخند گفته است، خودِ شرکت برای بالا بردن مصرف نگاتیو، این دوربین‌ها را رایگان می‌فرستاد.

او با همین جعبه‌ی ساده، «نگاه» را آغاز کرد و چه‌بسا از همان لحظه، تقدیرش رقم خورد. نخستین عکس‌ها حاصلِ کنجکاوی کودکانه بود؛ از هم‌کلاسی‌ها، از گردش‌های مدرسه، از کوچه‌های خاکی و خانه‌های گرم جنوب. خودش بعدها گفته است که در تمام تعطیلات، جمعی از دوستانش «گَنگ» می‌شدند و به بیرون شهر می‌رفتند و عکاسی همواره بر عهده‌ی او بود. همان عکس‌ها، آغازِ راهی شد که بعدها به سینما ختم شد: «سینما را با چشم شروع کردم.»

تقوایی اصالتاً آبادانی بود؛ فرزند جنوب، زاده‌ی سرزمینی که خورشیدِ آن درخشان‌تر از تمامِ خطه‌های دیگر است و رنگ‌هایش، همیشه تند و گرم. در همان سال‌های جوانی، نخستین سفارش حرفه‌ای خود را از شرکت پتروشیمی آبادان گرفت. مجموعه‌ای از عکس‌های صنعتی بود، اما در دست او این موضوع خشک و فنی به جهانی تزیینی و شاعرانه بدل شد. بعدها خود گفت: «می‌توانید فکر کنید که عکسی از پالایشگاه را بر دیوار خانه‌تان بزنید؟ اما آن عکس‌ها این قابلیت را داشتند.» در آن مجموعه، لوله‌ها و دودکش‌ها در برابر آسمان جنوب، بدل به استعاره‌هایی از حیات صنعتی نوین ایران شده بودند. باد در چاه‌ها می‌وزید و در میانِ فلز و بخار، تصویری از وطن در گذار از سنت به مدرنیته ثبت می‌شد. نخستین نمایشگاهش بر پایه‌ی همین عکس‌ها شکل گرفت و به‌قول خودش، «اولین مواجهه‌ی جدی من با عکاسی هنری بود».

سال‌ها بعد، هنگامی که صدمین سال حفاری نخستین چاه نفت ایران فرارسید، تصمیم گرفت مجموعه‌ی آبادان را کامل کند؛ اما دیگر نتوانست. سازمان‌های نفتی اجازه‌ی عکاسی از تجهیزات را ندادند و او ناچار شد رؤیای تکمیل مجموعه را کنار بگذارد. آنچه باقی ماند، بخشی از حافظه‌ی تصویری صنعتی کشور بود که در قاب‌های او معنا یافت. در کنار این مجموعه، به عکاسی از مشاغل ایرانی پرداخت: «در عکس‌های تزیینی، طبیعت نقش اصلی را دارد؛ اما در این مجموعه، انسان مرکز جهان است.» در اینجا، رگه‌ی اندیشه‌ی فلسفی تقوایی آشکار می‌شود: او از همان آغاز، به «مکان» همچون بخشی از معنا می‌نگریست و جغرافیا برایش چون روحِ ماجرا می‌‌نمود؛ چنانچه می‌گفت: ««هر اتفاقی در جغرافیایی رخ می‌دهد. ما اتفاقِ لامکان نداریم. گاهی چشم‌انداز را که عوض می‌کنید، ناچار می‌شوید داستان را هم عوض کنید.»

این باور، هم در عکس‌هایش حضور داشت و هم در سینمایش. او بارها گفته بود که هر بار برای فیلمی سفر می‌کرده، اگر هم فیلم ساخته نمی‌شده، آن چشم‌انداز در ذهنش می‌مانده تا روزی بدل به داستانی شود. همین وسواس در انتخاب مکان، سبب شد که بیشتر نقاطی که روزی در قاب او جاودانه شدند، بعدها در واقعیت ویران شوند: خانه‌ی «آرامش در حضور دیگران»، بندر گناوه، جزیره‌ی مینو و حتی قلعه‌ی بم. گویی نگاه او ـ به تعبیر خودش ـ پیش‌‌گویِ زوال بود: «نمی‌دانم چرا، اما هرجا رفتم، بعد از من نابود شد. شاید چشم من، شاهد آخر بود.» امروز که عکس‌هایش از دهه‌های گذشته را بازخوانی کنیم، به این حقیقتِ عریان می‌رسیم که او زمان را از فراموشی نجات داد. کافی است بارِ دیگر عکس‌های نمایشگاه «جنوب، حافظه‌ی روشن» (۱۳۹۷، خانه‌ی هنرمندان) را مرور کنید.

تقوایی سیزدهم اردیبهشت 1352، در روزنامه‌ی کیهان درباره‌ی هنر عکاسی گفته است: «عکس گرفتن از یک گوشه این جامعه، یا بازسازی یک گوشه‌ی آن به همان شکلی که ظاهراً به چشم می‌آید کار مهمی نیست، مشکل مشاهده‌ی روحیه جامعه است. روح جامعه همان چیزی است که من به آن می‌گویم فضا. نه آن چیزی که فقط به چشم دیده می‌شود. فضای تیره، در یک روز روشن و آفتابی هم تیره است. پس این تیرگی در کجاست؟ در جان آدمی که دارد زیر آفتاب راه می‌رود.» با وجود آن‌که تقوایی خود را هیچ‌گاه «عکاس حرفه‌ای» نمی‌نامید، منتقدان هنر امروز او را در ردیف چهره‌های متعالی این هنر قرار می‌دهند؛ اما تفاوت او در این است که نگاهش از دلِ ادبیات و جنوب آمده است و شاید به همین‌خاطر است که عکس‌هایش مثلِ یک شعرِ وزین، وزن دارند.

عکاسی‌های ناصر تقوایی را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد. دورانی که خود در جنوب زندگی می‌کرد و در آنجا به ثبت زندگی روزمره و بنادر و صنایع پرداخت؛ بعدتر هم‌زمان با ورود او به تلویزیون ملی و ساخت فیلم‌های مستند، عکاسی‌اش بیشتر به سوی مطالعه‌ی چیدمان و نور حرکت کرد و زمانی که سینما اولویت یافت، اما عکاسی همچنان در حاشیه‌ی خلوت او باقی ماند. در آن سال‌های طولانی فیلم‌نساختن تا قبل از بیماریِ سختِ روزهای آخرش، بارِ دیگر به عکاسی پناه برد؛ به‌قول خودش برای زنده نگه‌داشتن حس دیدن. او می‌گفت در این سال‌های عسرت، بیش‌تر می‌نویسد یا روی کاغذ یا از پشتِ دوربین بدونِ کلمه. اما هر چه هست؛ در همه‌ی این دوره‌ها، تقوایی عکاسی را نوعی ریاضت می‌دانست. او از تکثر گریزان بود و از سرعت بیزار: «چاپ آنالوگ در ایران عذاب است. کاغذ خوب نیست، مواد گرون شده. اما هنوز نمی‌تونم با دوربین دیجیتال ارتباط برقرار کنم. اون تصویر زیادی تمیزه، زیادی مطیع.»

در عکس‌های تقوایی، هیچ چیز تصادفی نیست و هرچه دیده می‌شود، از ذهنی می‌آید که به ریاضتِ دیدن خو کرده است. این ریاضت، همان چیزی‌ است که سینمایش را نیز از بسیاری از فیلم‌سازان هم‌دوره‌اش جدا می‌کند و هر قابِ آثارش، پیش از آن‌که «صحنه‌ای سینمایی» باشد، «عکسی کامل» به نظر می‌رسد.

.................................................................................................

آرمان ملی |چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴| فرهنگ و هنر|کد مطلب: ۱۱۸۵۰۵۷

ناصر تقوایی سینما را بلد بود

هارون یشایایی تهیه‌کننده پیشکسوت سینما با اشاره به اینکه ناصر تقوایی کاملا سینما را بلد بود، گفت که او تا روزهای پایانی زندگی آرمان‌های بزرگی در سر داشت.

به گزارش آرمان ملی آنلاین، هارون یشایایی تهیه‌کننده فیلم‌های «ای ایران» و «ناخدا خورشید» ساخته زنده‌یاد ناصر تقواییر درباره این فیلمساز مطرح سینمای ایران بیان کرد: درگذشت آقای ناصر تقوایی را به خانواده محترم ایشان و جامعه هنری تسلیت عرض می‌کنم. ناصر تقوایی در اصل یک فیلمساز حرفه‌ای بود و کارش را به‌خوبی می‌دانست. آثار او حاصل تصادف نبود، بلکه برپایه آگاهی، تحقیق، مطالعه و توانمندی‌های فردی او شکل گرفته بود.

وی با اشاره به اینکه ناصر تقوایی فردی شایسته در عرصه سینما بود، گفت: برخلاف بسیاری که ممکن است به‌صورت تصادفی به سینما راه یابند، ناصر تقوایی سینما را می‌شناخت و با انتخاب آگاهانه این مسیر را در پیش گرفت. او از زمانی که وارد این حرفه شد، سینما را انتخاب کرد و از ابتدا به عنوان دستیار کارگردان شروع به کار کرد و زندگی‌اش با سینما پیوند خورده بود.

این تهیه‌کننده پیشکسوت سینما درباره آخرین دیدارهایش با ناصر تقوایی توضیح داد: آخرین بار که ایشان را در منزلشان ملاقات کردم، همسرشان نیز حضور داشتند. ناصر را دیدم و احوالپرسی کردیم، اما فرصتی برای گفتگوی مفصل پیش نیامد زیرا شرایط جسمانی‌اش به گونه‌ای نبود که بتواند صحبت کند.

تهیه‌کننده «ناخدا خورشید» در پاسخ به این پرسش که آیا ناصر تقوایی در اواخر عمر خود دوست داشت که دوباره فیلم بسازد؟ گفت: دوست داشتن کاری با امکان انجام دادن آن تفاوت دارد. اصولا زندگی ناصر تقوایی با سینما عجین شده بود، اما از نظر جسمی نیز دیگر توانایی قبل را نداشت. آخرین باری که ایشان را دیدم، از نظر جسمی قادر به کار کردن نبود.

این تهیه‌کننده در پاسخ به این پرسش که آیا ناصر تقوایی گلایه‌ای از شرایط موجود نداشت؟ بیان کرد: هر کارگردان بزرگی آرمان‌هایی در ذهن دارد که دستیابی به همه آنها ممکن نیست. مسلما هر هنرمندی آرزوهایی دارد که تحقق کامل آنها میسر نمی‌شود.

ناصر تقوایی سینما را بلد بود؛ او آرمان‌های بزرگی داشت اما ...

یشایایی با اشاره به اهمیت فیلم «ای ایران» تصریح کرد: خاطرات من با ناصر تقوایی عمدتا مربوط به فیلم «ای ایران» است. ناصر تقوایی می‌خواست به نوعی خودش را در «ای ایران» معرفی کند و این فیلم تلاشی بود برای تصویر کردن مفهوم ایرانی‌ بودن. در صحنه پایانی فیلم که حرکت بچه‌ها در کوچه در حال خواندن را نشان می‌دهد، یکی از بهترین صحنه‌های تاریخ سینمای ایران است و خلق این صحنه ابتکار قابل‌توجهی از این کارگردان بود.

وی در پایان با اشاره به اینکه «ناخدا خورشید» نزدیک‌ترین فیلم به ناصر تقوایی است، گفت: او در فیلم «ناخدا خورشید» توانست قابلیت‌های هنری و تشخص شخصی‌اش را نشان دهد. این فیلم، اثری ماندگار در تاریخ سینمای ایران است و او نیز این فیلم را بسیار دوست داشت.ناصر تقوایی نویسنده و فیلمساز شناخته شده سینمای ایران و خالق آثار ماندگاری همچون «ای ایران»، «ناخدا خورشید»، «کاغذ بی‌خط»، «آرامش در حضور دیگران» و ... صبح سه‌شنبه ۲۲ مهر در ۸۴ سالگی درگذشت.

…………………………………………………

اعتماد|شماره 6164 - چهارشنبه 23 مهر1404

 

مرگ هنرمند

ناصر تقوایی سینماگر ناصر تقوایی نویسنده

همراه با آثار و یادداشت‌هایی از :

ليلي گلستان، سيدمحمد بهشتي ،محمدجواد حق‌شناس،  بهروز بهزادي ،صمد طاهری، عليرضا داودنژاد ،مازيار ميري، ناصرشفق، سعيد مروتي ، رضا درستکار، اميد جوانبخت ، عزيزالله حاجي‌مشهدي ،شاهپور محمدی  و  مجيد برزگر

 ..................

تينا  جلالي

دوباره رفتني ديگر، دوباره كوچي تلخ، رفتني كه جايگزيني ندارد، آري، سينماي ايران بار ديگر به سوك نشست و يكي از مطرح‌ترين فيلمسازان خود را از دست داد، بعد از خداحافظي سينماگران شناخته شده‌اي همچون عباس كيارستمي، داريوش مهرجويي، كامبوزيا پرتوي، يدالله صمدي، فرشته طائرپور، خسرو سينايي، كيومرث پوراحمد و... هنرمندان برجسته‌اي چون آتيلا پسياني، فريماه فرجامي، بيتا فرهي، ژاله علو، امين تارخ و... حالا ناصر تقوايي بزرگمرد تاريخ سينما و ادبيات ايران هم رفت و چه تلخ و چه ناخوشايند كه درگذشت او  با سالگرد  داريوش مهرجويي همزمان شد. به قول دوستي نفس به  سختي  بالا مي‌آيد.

تقوايي و مهرجويي برجسته‌اي كه هر كدام از ستون‌هاي سينماي ايران بودند و بسيار غم‌انگيز با سينماي ايران خداحافظي كردند، داريوش مهرجويي به طرز فجيع و هولناكي به قتل رسيد اما تقوايي را گوشه‌نشيني و گوشه‌گيري  از سينما  زجر داد و به مرگ رساند.

 اگرچه بر او سخت گرفتند اما او مرد مبارزي بود كه پاي خواسته‌هايش در سينما ايستاد و با غروري مثال‌زدني، با ابهت زيست و تن به سفارش و هنر سفارشي نداد. نمادي از شرافت و ايستادگي. به قول مرضيه وفامهر همسر اين كارگردان؛ ناصر تقوايي هنرمندی كه دشواری آزاده زيستن را برگزيد  به  رهايی  رسيد.

سينماگران و چهره‌هاي شناخته شده درباره اين سوک نوشتند :

.................................

مهربان بود، خيلي مهربان...

    ليلي گلستان

 از بچگي مي‌شناختمش. وقتي 80 سالت باشد پس 20 سالگي مي‌شود بچگي! مهربان بود؛ خيلي مهربان بود و مودب  و متواضع. خوب  مي‌خواند  و خوب   مي‌نوشت. فارسي خوبي داشت و كنجكاو   بود.

يك دوره‌اي در استوديو گلستان كار مي‌كرد. پدرم هميشه مي‌گفت از دستش عصباني‌ام، قدر خودش را نمي‌داند و از خودش مراقبت نمي‌كند. مي‌تواند خيلي آدم حسابي شود.

با نعمت خيلي رفيق بود. «نفرين» و «كوچك جنگلي» را با هم كار كردند. كه  «كوچك جنگلي»  ناتمام ماند.

بهش گفتم من عاشق فيلم «نفرين»ات هستم و «كاغذ بي‌خط»ات و  به شوخي گفت پس كار خودم  را كردم!

پسران‌مان ماني و علي با هم خيلي رفيق بودند. يك دوره‌اي روزگار خوبي با  هم داشتيم. يادش بخير؛ حيف شد.

..............................

از ناصر تقوايي آموختم

    عليرضا  داودنژاد

من سينما را به معناي آموزشي پاي تلويزيون و از تماشاي سريال دايي جان ناپلئون ناصر تقوايي عزيزم ياد گرفتم.

بعد از اينكه فيلم «نياز» را ساختم، انوار و بهشتي و مسوولان سينما مراسمي را با جمعي از وزراي مملكت در سينما فرهنگ ترتيب دادند و با هم فيلم نياز را ديديم، بعد از مراسم در دفتر سينما فرهنگ جمع شديم و صحبت مي‌كرديم، آنها به من گفتند اگر قرار باشد آنچه از سينما مي‌داني به هنرجويان سينما ياد بدهيد از چه روشي استفاده مي‌كنيد؟  من به آنها گفتم؛ به هنرجويان مي‌گويم برويد بنشينيد سريال دايي جان ناپلئون استاد ناصر تقوايي را ببينيد و سكانس به سكانس روايت، داستان، شخصيت‌پردازي، گريم، طراحي لباس، صحنه، ‌دكوپاژ، قاب‌بندي حركت دوربين، ميزانسن، تدوين، ريتم، ساختار، صداگذاري و ميكس را در سريال دايي جان ناپلئون ببينيد، حفظ كنيد و بعد سكانس به سكانس براي من تعريف كنيد. آن كسي كه بتواند اين سريال را برايم توصيف كند به او خواهم گفت: آنچه بخواهد  از  سينما  آموخته است.

..........................................

نام  شما به نيكي  باقي خواهد ماند

    مازيار  ميري

معمار روايت

ناخداي سينما

بدرود

نام شما به نيكي باقي خواهد ماند

اما آزارگران شما و كودتاگران بر عليه شما حتي نامي نيز براي‌شان باقي نخواهد ماند

و بدا به حال ما كه نگذاشتند روايت‌هاي جذاب شما را ببينيم و ياد بگيريم و حسرتش تا قيامت باقي خواهد ماند.

...................

کمیاب‌ترین

مجيد برزگر

ناصر تقوایی از آن دست هنرمندانی‌ست که بودن شان بیش از هر فیلم و تصویر، نشانه‌ی وقار و وجدان هنر است. او نیامد تا صرفا فیلم بسازد؛ آمد تا با تصویر، حقیقت را صیقل بدهد. و چه صادقانه بر سر این عهد ماند - حتی آنگاه  که سکوت، سهمش  از سینما  شد.

در روزگاری که بسیاری برای ماندن، از خویش گذشتند، او ترجیح داد نماند اگر قرار است به هر قیمتی باشد. تقوایی از آن نسل است که دروغ را نمی‌ساخت، حتی اگر نامش فیلم بود. وسواسش، کمال‌گرایی‌اش و نگاه دقیقش به جزئیات، از او فیلمسازی ساخت که هر اثرش شبیه امضایی بود بر برگی از تاریخِ سینمای ایران. این امضای به یاد ماندنی سینمای ایران. از آرامش در حضور دیگران، تا ناخدا خورشید ، از خورشید وی  «تابستان همان سال» تا کوچک جنگلی و تا مستندهای پر از جان و زندگی‌اش، تنها آثار یک کارگردان نیستند؛ یادداشت‌هایی‌اند   از انسانی که  جهان را با دقت یک شاعر و صداقت یک شاهد  روایت کرد.

برای نسل امروز، ناصر تقوایی تنها نامی در کتاب‌های سینما نیست؛ او یادآورِ شرافتِ کار هنری است. یادآور این‌که گاه باید  نساخت، تا  دروغ  نساخت.

او نایاب است، چون اصیل بود. و اصالت همیشه کمیاب‌ترین فصلِ  هر  هنری‌ است.

.....................................................

تقوايي از شخصيت‌هاي برجسته ملي بود

سيدمحمد بهشتي

ناصر تقوايي از فيلمسازان خوب سينماي ايران بود، او كم فيلم ساخت اما فيلم بد نساخت و در كارنامه‌اش فيلم بد  نيست.

تقوايي از شخصيت‌هاي برجسته ملي بود. خاطرم هست فيلم «ناخدا خورشيد» او برنده جايزه كارلووي واري شده بود و آقاي تقوايي نتوانست در ‌آن مراسم حضور داشته باشد. مدير جشنواره به مناسبت دهه فجر به ايران آمد؛ از همين رو تصميم گرفتيم مراسمي براي تقدير از آقاي تقوايي در ايران برگزار كنيم تا جايزه را به آقاي تقوايي بدهيم. آقاي تقوايي در اين مراسم از مدير جشنواره سوال كرد: شما  سالي چند فيلم مي‌سازيد؟  او جواب داد  سالي دو فيلم

 ناصر تقوايي در جواب گفت: عجب پس فيلمسازان شما چگونه فيلم مي‌سازند؟ مدير جشنواره كارلو وي‌واري در جواب گفت: فيلمسازان ما در خارج از سویيس در امريكا و در كشورهاي ديگر فيلم مي‌سازند. ما در سویيس صنعت فيلمسازي ملي نداريم.

 

اينجا بود كه نماينده سينماي ايران داشت مورد تفقد قرار مي‌گرفت و آقاي تقوايي داشت از جشنواره كارلووي واري جايزه را قبول مي‌كرد. به نظر من اين عرق ملي كه تقوايي داشت بسيار مهم و جذاب بود

بي‌خود نيست كه تقوايي «‌اي ايران»  را ساخت...

...........................................

او خودش بود،  هميشه «نو» بود

    بهروز  بهزادي

نو مي‌نوشت، نو مي‌ساخت، قصه‌هاي نو مي‌گفت مانند سريال كوچك جنگلي كه قرار بود به همت او ساخته شود و نشد ولي دو سال براي نوشتن فيلمنامه‌اش صرف كرد. به قول مرضيه وفامهر، همسر هنرمند: «... بسنده مي‌كنم به شكر براي آنچه به سرانجام رسيده تا يكي از رنج‌هاي اين جغرافيا براي امنيت و شكوفايي را در تاريخي با زخم‌هاي هنوز باز و كهن روايت كند.» باز مي‌نويسد: «قدر مي‌دانم انديشه و سينه مجروح استاد ناصر تقوايي را كه پيش از يك‌سال بست نشست و روايت مردان جنگل را نوشت كه امروز  و  ديروز را  همچنان شرح مي‌دهد.»

برگرديم به نو بودن او. او در فيلمنامه يك قصه كهنه را نو كرد، مثل قصه‌هاي كوچك جنگلي، همان ميرزا كوچك‌خان كه در لابه‌لاي صفحات فيلمنامه زيست امروز داشت، چراكه استاد كار نو مي‌كرد و در هيات ديروز براي امروز  و اين بود راز ماندگاري آثار استاد  ناصر تقوايي.

استاد تقوايي سريال دايي‌جان ناپلئون را نيز ساخته بود. ساخت اين سريال را ايرج گرگين، مدير وقت شبكه دوم تلويزيون ملي ايران به استاد تقوايي پيشنهاد كرد و استاد نيز پذيرفته بود. اين اثر يكي از زيباترين كارهاي ناصر تقوايي بود. اگرچه برداشتي از كتاب دايي‌جان ناپلئون ايرج پزشكزاد بود ولي استاد با ذوق و قريحه خود جذابيتي آنچنان به سريال  بخشيده بود كه در ساعات پخش سريال خيابان‌هاي  تهران خلوت   مي‌شد.

اين كار ديگر استاد هم «نو» بود در ميان سريال‌هاي تلويزيوني نمونه نداشت و نشان مي‌داد كه كار يك هنرمند نوگراست. البته تقوايي در دايي‌جان ناپلئون، لشکري از هنرمندان توانا را به بازي گرفته بود كه آن نيز نشانه توانايي او در كار بود، براي مثال از همكاران او در سريال مي‌توان به پرويز فني‌زاده، نصرت‌الله كريمي، پرويز صياد، محمدعلي كشاورز، پروين ملكوتي، غلامحسين نقشينه، سعيد لنكراني،  اسماعيل داورفر  و  بهمن زرين‌پور  اشاره كرد.

تقوايي در عين اشتهار به كار نو شخصيتي توانا در ساخت هنر بود چه در نگارش كتاب و داستان و چه در فيلم و سريال.

اما مهم‌ترين ويژگي استاد مقاومت در برابر سانسور بود. او مميزي‌هاي رايج را برنمي‌‌تافت و شايد اگر آثار اندكي از او به جاي مانده است آن را ناشي از حساسيت او به سانسور بايد به حساب آورد. در نهايت امر نام او به عنوان يكي از هنرمندان بزرگ و تاثيرگذار ايران  و همچنين نويسنده‌اي  توانا   در يادها خواهد ماند. روانش شاد  باد.

...........................................................

ناصر تقوايي؛ راوي خاموش كوچه‌هاي روشن

    عزيزالله حاجي‌مشهدي

 خبر كوتاه بود، اما تلخ و سنگين. ناصر تقوايي رفت. مردي كه سال‌ها پيش، در سكوتي آگاهانه و نجيبانه از هياهوي سينماي ما فاصله گرفت؛ بي‌آنكه از آن دل كنده باشد. او از ميان ما نرفته بود، ما   از او دور شده بوديم.

تقوايي از نسل خلاقاني بود كه سينما را نه حرفه، كه آييني مي‌دانستند براي شناخت انسان و زيستن در زبان و تصوير. او از آن دست هنرمنداني بود كه به ‌جاي سروصدا، كار مي‌كردند؛ به‌جاي ادعا، اثر مي‌ساختند. فيلم‌هايش، از آرامش در حضور ديگران تا دايي‌جان ناپلئون و ناخدا خورشيد، نشانه‌هايي از يك نگاهند؛  نگاهي دقيق، انساني و عميق  به ريشه‌هاي  فرهنگ  ايراني.

سينماي تقوايي، بيش از هر چيز بر دوش واژه و تصوير مي‌ايستد. گفت‌وگوهايش از دل زبان فارسي مي‌جوشد، نه از روي ترجمه عادت‌وار فيلم‌هاي بيگانه. تصويرهايش بوي خاك و دريا و جنوب مي‌دهد، نه رنگ و نور آشنا به چشم جشنواره‌ها. او از معدود فيلمسازاني بود كه جهان خود را داشت؛ جهاني كه در آن مردم ساده كوچه و بندر، شاعر و فيلسوفند و طبيعت پيرامون‌شان، همزبان و هم‌راز آنهاست.

اما شايد تلخ‌ترين بخش زندگي او همين باشد: سكوت طولاني و ناتمام‌ ماندن طرح‌هايي كه در دل داشت. جامعه فرهنگي ما بارها هنرمندان خود را فراموش كرده، تا وقتي كه ديگر مجالي براي جبران نمانده است. تقوايي در سال‌هاي دوري، در همان خانه قديمي‌اش در بوشهر و تهران، هنوز مي‌نوشت، هنوز مي‌خواند، هنوز مي‌خواست بسازد، اما  دريا آرام گرفته  بود.

امروز كه او رفته، ما مانده‌ايم و تصويرهايي كه هنوز زنده‌اند: ناخدايي تنها در دل دريا، پيرمردي در خانه پرخاطره خود و مردي پشت دوربين كه با چشمي خسته اما روشن، به ما  مي‌نگرد.

ناصر تقوايي رفت، اما زبان او در سينماي ايران مانده است؛ زباني كه از حقيقت انسان ايراني سخن مي‌گويد، بي‌هياهو، بي‌ادعا،  با وقار  و صداقت.

روحش در آرامش باد؛ همان آرامشي كه سال‌ها پيش در حضور ديگران نيافت، اما در دل دوستدارانش هميشه خواهد  داشت.

............................................

    

از دايي‌جان ناپلئون تا ناخدا خورشيد؛

مسير يك  سينماگر مولف

محمدجواد حق‌شناس

ناصر تقوايي تنها يك فيلمساز نبود؛ او از جنس نويسندگان و روشنفكراني بود كه با زبان تصوير مي‌انديشيدند. سينماي ايران پيش از او «دوربين» داشت، اما هنوز «نگاه» نداشت. او اين نگاه را از دل ادبيات و تجربه زيسته‌اش در جنوب ايران بيرون كشيد؛ از بوي نفت و نمك دريا، از گرماي خاك آبادان، از تنهايي و نجابت مردمانش. در فيلم‌ها و نوشته‌هايش، انسان ايراني نه تيپ بود و نه شعار، بلكه شخصيتي بود با  ريشه، با حافظه  و  با روح.

تقوايي از نسل مولفاني بود كه باور داشتند سينما فقط صنعت نيست؛ انديشه است. او با همان وسواس نويسنده‌وارش، به ساختار درام و زبان گفت‌وگو در سينماي ايران جان تازه‌اي بخشيد. از همان نخستين آثارش مي‌شد ديد كه به چيزي فراتر از روايت خطي مي‌انديشد: به لايه‌هاي اجتماعي و رواني، به طنز در دل تراژدي و به زيبايي در جزييات زندگي.

در مجموعه فراموش‌ نشدني دايي‌جان ناپلئون، تقوايي طنز اجتماعي را به مرتبه ادبيات كلاسيك رساند. او با نگاهي دقيق و مهربان، جامعه‌اي را تصوير كرد كه در سايه خودفريبي و سوءظن تاريخي زيست مي‌كند؛ جهاني آشنا براي همه ما. تقوايي توانست رمان ايراني را به تصوير درآورد بي‌آنكه از روح كلام جدا شود. آن مجموعه هنوز هم، پس از نيم قرن، معيار سنجش دقت، ظرافت و صميميت در اقتباس تلويزيوني است. در ناخدا خورشيد، او از هِمينگوي غربي، روايتي ايراني ساخت؛ از دل خليج‌فارس و با روحي شرقي. فيلمي كه در آن شجاعت، رفاقت و اخلاق در برابر زور و فساد قد علم مي‌كند. ناخداي او، مردي است از تبار همان انسان‌هاي صبور جنوب كه در دل توفان، نجيب مي‌مانند. اين فيلم نه‌تنها يكي از قله‌هاي سينماي ايران است، بلكه نمونه‌اي استثنايي  از چگونگي «اقتباس خلاق»؛ اقتباسي كه  در آن ادبيات  و سينما به  توازن  مي‌رسند.

اما پس از اين دو قله، زمان با او مهربان نماند. سال‌ها خانه‌نشيني، بيماري و بي‌مهري نهادي، هنرمندي را به سكوت كشاند كه در اوج پختگي بود. تقوايي در سال‌هاي پاياني عمرش ديگر مجال كار نيافت؛ نه از سر خستگي كه از بي‌نيازي به سازش. او از آن دست هنرمنداني بود كه آزاده زيستن را بر آسوده زيستن ترجيح دادند و اين شايد بزرگ‌ترين معناي زندگي‌اش بود. اكنون با رفتنش، بخشي از حافظه فرهنگي ما خاموش شده است. تقوايي از آخرين نمايندگان نسلي بود كه سينما را به چشم هنر مي‌ديد، نه ابزار تبليغ. نسلي كه باور داشت ايران، با همه تناقض‌ها و غصه‌هايش،  هنوز  شايسته روايت است.

در ياد او بايد نه سوگواري كرد كه انديشيد: چرا هنرمندي چنين بزرگ، در سال‌هاي واپسين عمر، به انزوا رانده شد؟ پاسخ اين پرسش، تنها درباره تقوايي نيست؛ درباره سرنوشت فرهنگ ماست. او در خاموشي زيست، اما خاموش نماند؛ آثارش همچنان در ذهن نسل‌ها جاري است. ياد ناصر تقوايي را بايد با ديدن و انديشيدن زنده نگه داشت، همان‌گونه كه همسرش نوشت: «او عاشق نور بود، شمع بيفروزيم؛ عاشق ادبيات بود، بخوانيم؛ عاشق سينما بود، به  يادش  تماشا كنيم.»

...........................................

نوشتن در خصوص استاد بي‌بديل سينما

استاد ناصرتقوايي

ناصر شفق

به يقين براي چون مني سخت است؛ براي ايشان مسعود كيميايي بايد بنويسد، بايد بهرام بيضايي بنويسد، بايد بزرگان فرهنگ و هنر براي اين نابغه تصاوير بكر بنويسند. شايد در سينماي ايران ديگر كسي را پيدا نكنيم كه چون تقوايي به دكوپاژ و ميزانسن و قاب عكس تسلط داشته باشد. آرامش در حضور ديگران، دايي جان ناپلئون، ناخدا خورشيد، ‌اي‌ايران، كاغذ بي‌خط و...حتي سريال ميرزا كوچك خان كه مديون فيلمنامه و نگاه ژرف و نكته‌سنج ناصر تقوايي است.  ناصر سينماي ايران چنان لايه‌هاي زيرين و واقعي جامعه را مي‌شناخت كه در چاي تلخ تسليم سانسور و خرده‌فرمايش مسوولان نشد و با سرافرازي و سربلندي قصه پر حماسه آزادگي را براي تاريخ سينماي ايران به يادگار گذاشت و... ياد اين اسطوره سينماي ايران را با خاطره‌اي كوتاه گرامي مي‌دارم. در سال 1377 كه به عنوان مديرعامل باشگاه پاس تهران انتخاب شده بودم در مناسبت مجلسي كه افتخار هم‌صحبتي اين دردانه عارف نصيبم شده بود متوجه علاقه وافر ايشان به ورزش و بالاخص فوتبال شدم كه چگونه به فوتبال آبادان و خوزستان مي‌باليد و گلايه داشت كه در پخش فوتبال‌هاي تلويزيون جاي دوربين‌ها مناسب نيست و به همين جهت توپ گاهي در جريان بازي گم مي‌شود. وقتي متوجه شدم در ميان باشگاه‌هاي تهران به پاس علاقه دارد و از اين باشگاه به عنوان مكتب ياد مي‌كند به باشگاه پاس دعوتش كردم و با هماهنگي كه با مجموعه ورزشگاه آزادي كردم در روز موعود پس از بازديد از باشگاه و تعريف خاطراتي كه با بزرگان باشگاه پاس همچون مرحوم رنجبر و حسن حبيبي، محمد صادقي، حسين كازراني، مجيد حلوايي، همايون شاهرخي، اصغر شرفي، مهدي مناجاتي و ديگر اسطوره‌هاي فوتبال مصطفي عرب، عزيز اصلي، پرويز قليچ‌خاني، محراب شاهرخي، جعفر كاشاني، نوري‌خداياري و بالاخص پرويز دهداري و بازي معروف ايران و اسراييل مرور كرد و علاقه خود را به ابراهيم قاسمپور و عبدالرضا برزگري، حسن روشن و ناصر حجازي از نسل جوان‌تر ابراز فرمود. وقتي به ورزشگاه رسيديم با تعجب گفت گچ آورديد؟ كه من جا خوردم كه استاد با مناعت طبع و فروتني كه داشت كه خود مي‌خواهد جاي دوربين‌ها را مشخص كند به سرعت امرش  را  اطاعت كرديم.

پس از بررسي اوليه بيش از سه الي چهار ساعت روي پله‌هاي سيماني آزادي بالا و پايين رفت و بالاخره جاي دوربين‌ها را علامت‌گذاري كرد و مقايسه‌اي با بازي‌هاي خارجي و داخلي كرد كه به خاطر اينكه به كسي بر نخورد كمبود امكانات تصويربرداري را كه واقعا هم هست  دليل اين موضوع جلوه داد و با محبتي كه به ورزش و فوتبال كردند  ديگر توپ  فوتبال در صفحه تلويزيون حين مسابقات گم  نشد.

يادش گرامي

نامش جاودان

........................................

آثارش براي هميشه تاريخ باقي

    شاهپور  محمدي

مستندساز  و  منتقد

مگر مي‌شود در مورد اسطوره‌اي چون ناصر تقوايي نوشت.

او خود، دريايي  از كلمه  و  نوشتار است.

فقط مي‌توان به جرأت گفت كه سينماي ايران، يكي از معماران كلمه  و ادبيات خود را  از دست داد.

هجرت تقوايي، ضايعه‌اي بس بزرگ براي فرهنگ و سينماي ايران است.

سينماي تقوايي و نسل او، تكرار ناشدني است.

او  را  بايد معمار سينماي  ايران  ناميد.

معماري كه  با فيلم‌هايش، واژه و معنا  و  روايت ساخت.

او آثار ماندگاري چون: آرامش در حضور ديگران، ‌اي‌ايران، ناخدا خورشيد، كاغذ بي‌خط، دايي‌جان ناپلئون و فيلم‌هاي كوتاه و مستندهاي ماندگاري را براي سينماي اين سرزمين به يادگار گذاشت كه هر كدام از اين فيلم‌ها را بايد گنجينه‌اي براي نسل‌هاي بعدي سينماي ايران  دانست.

سينماي ايران با رفتن او، يكي از ستون‌هاي اصلي خود را از دست داد. نام ناصر تقوايي در كنار سينماي با اصالتش، همواره در قلب و ذهن دوستدارانش باقي خواهد ماند.

يادش گرامي

نامش جاودان

...........................................................................

هم میهن|فرهنگ|کد مطلب: ۵۲۶۹۹|چهار شنبه۲۳ مهر ۱۴۰۴

تقـوای تصویر

ناصر تقوایی گزیده‌کارترین سینماگر ایران درگذشت

فرزاد نعمتی |خبرنگار گروه فرهنگ

بیست‌ودوم مهر ۱۴۰۴ روز بدی بود؛ روزی که ناصر تقوایی فیلمساز، عکاس و نویسنده گزیده‌کار ما را با تمامی میانمایگی‌های‌مان تنها گذاشت و با مرگش تلنگری سهمگین زد بر پرده پوشالی سینما و هنری که با تارهای توجیه‌ تداوم پیدا کرده و این روزها قهقهه مستانه‌اش از در و دیوار شهر به گوش می‌رسد. نه ایدئولوگ بود، نه مبارز، نه چریک بود، نه مدعی، اما در عمری دراز که زیست، آزاده‌زیستن را به تصویر کشید تا شمایلی بسازد از هنرمندی که نه به نام تقوایی که به صفت تقواپیشه بود و پرهیز داشت از خرج‌کردن هنر خویش به هر قیمتی. بدین‌سان در اوج مراقبت از مرزهای هنر، هیچ‌گاه از ضابطه سینما به نفع دستور سیاست و انتفاع اقتصاد، نافرمانی نکرد و ترجیح داد در بارگاه آنچه به نام سینما و ادبیات آموخته بود، انسانی باشد وفادار.

 احتیاطش به‌قدری در وجودش ریشه داشت که با آنکه دستی در داستان نیز داشت و در اصل از ادبیات به سینما رسیده بود، اما شماری از درخشان‌ترین اقتباس‌های سینما و تلویزیون ایران به نام اوست که حدشناس بود و قدردان و می‌دانست که ترجمه متن به تصویر باید از دالان باریک تخیلی نازک‌بین بگذرد که در آن دیدن مقدم است بر شنیدن. اینگونه بود که کمتر سکانسی در آثار او می‌توان یافت که بی‌دلیل در قاب دوربین نشسته باشد.

راهی که او در پیش گرفت، البته چیزی بود یادآور «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» اما او را با «سبک‌باران ساحل‌ها» نسبتی نبود. از این منظر بیش از هر چیز شباهتی داشت با شخصیتی که در «ناخدا خورشید» به قهرمان قصه بدل شد. تصدیق باید کرد البته که رهروانی پرشمار نیز نیافت و گویی ناخدای کشتی‌ای کم‌مسافر بود.

 از همان آغاز نیز البته سینمایش چنین حالتی یافت؛ چنانکه اگرچه هم‌زمان با «گاو» مهرجویی و  «قیصر» کیمیایی، در سال‌های پایانی دهه ۱۳۴۰، با «آرامش در حضور دیگران» انقلابکی را در سینمای ایران رقم زد، اما برخلاف آن دو فیلم، بعدتر کمتر فیلمی شبیه فیلم او به پرده‌ها راه یافت. زبانی خاص خود داشت که گویی تقلیدبردار نبود و نمی‌شد حتی به‌آسانی از روی آن نسخه‌ای تکراری‌ نوشت.

این یکتایی را در سایر آثارش نیز می‌توان یافت، چه در «صادق کرده» (۱۳۵۱)، «نفرین» (۱۳۵۲) و سریال «دایی جان ناپلئون» (۱۳۵۵)  که پیش از انقلاب ساخت، چه در فقط سه فیلم «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵)، «ای ایران» (۱۳۶۸) و «کاغذ بی‌خط» (۱۳۸۰) که در قریب به نیم‌قرنی که می‌توانست اوج بالندگی هنرمندی همچون او باشد، ساخته شدند تا بماند حسرت همیشگی سکوت خودخواسته تقوایی بر دل دوستداران سینما.

………………………

خبرآنلاین|اخبار فرهنگی و هنری |سینما|سه شنبه۲۲ مهر ۱۴۰۴

آخرین قاب از خالق «دایی جان ناپلئون»؛ کارگردانی که سینما را زیست

ناصر تقوایی در سکوت رفت، بی‌آن‌که از سینما دل بریده باشد

ناصر تقوایی، فیلم‌ساز مؤلف و از پایه‌گذاران موج نوی سینمای ایران، امروز درگذشت. مردی که سینمای ایران با نام او معنای دیگری می‌یافت؛ سینماگری که در برابر ابتذال ایستاد و ترجیح داد سکوت کند تا دروغ بگوید.

زینب کاظم‌خواه: ناصر تقوایی، این سال‌های آخر در سکوت و عزلت روزگار می‌گذراند. شاید دلزده از کار سینمایی شده بود و دور از هیاهوی سینمایی که با او بیگانه شده بود، و مانند بسیاری از روشنفکران نسلش، در برابر بی‌مهری زمانه به انزوا پناه برده بود.

ناصر تقوایی هنرمندی چند وجهی بود؛ فیلم‌ساز، عکاس و نویسنده، در ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان به دنیا آمد و در 22 مهر ۱۴۰۴ چشم از جهان فروبست. او از مهم‌ترین چهره‌های جنبشی به شمار می‌رود که خیلی‌ها آن را موج نوی سینمای ایران می‌نامند؛ نسلی که در دهه چهل و پنجاه با نگاهی تازه به واقعیت اجتماعی و زبان سینما، مسیر فیلم‌سازی در ایران را دگرگون کرد. تقوایی را بسیاری فیلم‌سازی مؤلف می‌دانستند؛ هنرمندی که از دل ادبیات آمد و سینما را نه صرفاً وسیله‌ای برای سرگرمی، بلکه ابزاری برای روایت انسان، تنهایی و جامعه می‌دید.

تقوایی از نوجوانی شیفته ادبیات و سینما بود. تحصیلات خود را در دبیرستان رازی آبادان گذراند و بعدها جذب تلویزیون شد. نخستین آثارش در قالب مستند شکل گرفت و نگاه دقیقش به جزئیات زندگی مردم، از همان آغاز آشکار بود. مستندهایی چون «تاکسی‌متر»، «مشهد قالی»، «اربعین» و «باد جن» از نخستین تجربه‌های او بودند که نشانه‌هایی از درک اجتماعی و نگاهی شاعرانه داشتند. فیلم کوتاه «رهایی» که در سال ۱۳۵۰ ساخت، در جشنواره‌های مهمی چون ونیز، سانفرانسیسکو و جیفونی جوایزی گرفت و نام او را در میان فیلم‌سازان جدی تثبیت کرد.

داریوش ارجمند در ناخدا خورشید

نخستین فیلم بلند او «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۷) اقتباسی از «واهمه‌های بی‌نام و نشان» غلامحسین ساعدی بود؛ فیلمی که تصویری تلخ و انسانی از جامعه و خانواده‌ای فروپاشیده ارائه می‌داد و به دلیل صراحتش توقیف شد، اما بعدها به یکی از آثار شاخص موج نوی سینمای ایران بدل گشت. پس از آن «صادق کرده» (۱۳۵۱) و «نفرین» (۱۳۵۲) را ساخت که هر دو از نظر فضاسازی و شخصیت‌پردازی، نشان از تسلط او بر زبان تصویر و شناخت روح انسان داشتند.

در سال ۱۳۵۵ با ساخت سریال ماندگار «دایی‌جان ناپلئون» بر اساس رمان ایرج پزشکزاد، محبوبیتی فراگیر یافت. این اثر با طنزی تلخ و نگاهی اجتماعی، از موفق‌ترین سریال‌های تاریخ تلویزیون ایران است و بخش بزرگی از آن موفقیت، به دقت تقوایی در انتخاب بازیگران و پرداخت تصویری شخصیت‌ها بازمی‌گردد.

این سریال نه تنها یک اثر تلویزیونی موفق، بلکه بخشی از خاطره جمعی نسلی از ایرانیان شده است. بسیاری از افرادی که در دهه پنجاه و شصت خورشیدی کودکی یا نوجوانی را تجربه کردند، این سریال را به عنوان نمادی از زندگی خانوادگی، فرهنگ اجتماعی و طنز تلخ ایران آن دوران به یاد می‌آورند. شخصیت‌ها، دیالوگ‌ها و حتی رفتارهای کوچک داستان به بخشی از زبان و حافظه فرهنگی مردم بدل شده‌اند؛ از غرور و سوءتفاهم‌های دایی جان ناپلئون گرفته تا نکات ظریف طنز اجتماعی که در روابط خانوادگی و همسایگی جلوه می‌کرد.

پس از انقلاب، تقوایی با فیلم «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵) شاهکاری خلق کرد که هنوز هم یکی از بهترین اقتباس‌های تاریخ سینمای ایران به شمار می‌رود. او داستان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی را به جنوب ایران آورد و ناخدایی خلق کرد که از مرزهای ایران فراتر رفت و به نماد انسان جنوب و مقاومت بدل شد. این فیلم جایزه پلنگ برنزی جشنواره لوکارنو را برای او به ارمغان آورد و تسلطش بر روایت، فضاسازی و هدایت بازیگران را نشان داد.

ناصر تقوایی در سکوت رفت، بی‌آن‌که از سینما دل بریده باشد

ای ایران

سه سال بعد «ای ایران» (۱۳۶۸) را ساخت؛ فیلمی درباره هویت ملی، سرود آزادی و مردم عادی در برابر اقتدار نظامی. هرچند فیلم در زمان خود با مشکلاتی در نمایش روبه‌رو شد، اما نگاه انتقادی و طنز اجتماعی آن بعدها ارزش خود را نشان داد. آخرین فیلم بلند تقوایی «کاغذ بی‌خط» (۱۳۸۰) بود؛ اثری دقیق و انسانی درباره روابط زناشویی و تنهایی، که گرچه از نظر مضمون متفاوت بود، اما امضای شخصی او ـ وسواس در جزئیات، گفت‌وگوهای حساب‌شده و نگاهی روان‌شناسانه ـ در آن آشکار بود. او همچنین اپیزود «کشتی یونانی» را برای فیلم «قصه‌های کیش» (۱۳۷۷) کارگردانی کرد.

تقوایی در طول زندگی هنری‌اش چندین پروژه ناتمام داشت. مجموعه تلویزیونی «کوچک جنگلی» که سه سال برای نگارشش وقت گذاشت، پس از چند ماه فیلم‌برداری از او گرفته شد و ادامه آن به کارگردانی شخص دیگری سپرده شد. دو فیلم «رومی و زنگی» (۱۳۸۱) و «چای تلخ» (۱۳۸۳) نیز در میانه راه متوقف شدند. خودش بارها گفته بود که سانسور و شرایط نامساعد تولید در ایران، مانع تداوم کارش بوده است.

او نه‌تنها فیلم‌ساز، بلکه نویسنده‌ای توانمند بود. مجموعه داستان «تابستان همان سال» از آثار برجسته ادبیات معاصر است که به‌سبب نگاه تند اجتماعی‌اش توقیف شد. تقوایی همچنین سردبیری مجله «هنر و ادبیات جنوب» را بر عهده داشت و شناختش از زبان و روایت ادبی، تأثیری عمیق بر ساختار فیلم‌هایش گذاشت. از همین رو، اقتباس در آثار او نه تقلید از ادبیات، بلکه بازآفرینی سینمایی آن بود.

فضاسازی و شخصیت‌پردازی در آثار تقوایی اهمیت ویژه‌ای داشت. در «آرامش در حضور دیگران»، خانواده‌ای در حال فروپاشی به استعاره‌ای از جامعه بدل می‌شود. در «صادق کرده»، دو نگاه متفاوت به یک حادثه واحد، عمق روانی و اخلاقی شخصیت‌ها را آشکار می‌کند. در «نفرین»، بحران‌های روحی و عاطفی انسان‌ها در فضایی بسته و مرطوب از جنوب ایران به شکلی شاعرانه و تلخ به تصویر کشیده می‌شود. در «ناخدا خورشید»، خشونت و شرافت در کنار هم معنا می‌یابند و در «ای ایران»، تضاد میان قدرت نظامی و صدای مردم، در قالب طنزی گزنده روایت می‌شود.

تقوایی بارها در گفت‌وگوهای خود از دشواری کار در فضای سانسور گفته بود و در مراسم تجلیل از خود در خانه هنرمندان ایران اظهار داشت: «در جو فرهنگی موجود، نمی‌توان کار خود را کرد.» او حتی در جشنواره فجر، زمانی که برای «کاغذ بی‌خط» جایزه ویژه گرفت، از دریافت آن خودداری کرد و در نامه‌ای نوشت که در خانه‌اش نه جایی برای جوایز دارد و نه پولی برای خرید اتومبیل جایزه‌ای.

ناصر تقوایی هنرمندی بود که میان ادبیات و سینما پلی زد. نگاهش به انسان، صادقانه و بی‌پیرایه بود؛ نگاهی که در قاب‌هایش، در نور جنوب، در چهره ناخدا و در لبخند تلخ دایی‌جان ناپلئون جاودانه ماند. او سینما را می‌فهمید و به قول منوچهر آتشی، «در حد جهانی، تنها سینماگر ایرانی بود که می‌شناختم». با درگذشت او، یکی از آخرین بازماندگان نسل مؤلفان موج نو از میان ما رفت، اما آثارش همچنان زنده‌اند؛ یادگارهایی از هنرمندی که هیچ‌گاه با سازش کنار نیامد و سینما را چون حقیقتی شخصی و انسانی زیست

................................................................................

خبرآنلاین|اخبار فرهنگی و هنری |سینما|سه شنبه۲۲ مهر ۱۴۰۴

محمد (نادر) فوقانی، عکاس «کاغذ بی‌خط» در گفت‌وگو با خبرآنلاین مطرح کرد:

در «حساسیت و ایده‌آل‌گرایی» کسی به گرد پای ناصر تقوایی هم نمی‌رسید

محمد (نادر) فوقانی، عکاس شناخته‌شده که در «کاغذ بی‌خط» با ناصر تقوایی همکاری داشته است ضمن اشاره به شیوه کار او؛ ثبت و ضبط هر قابی که فیلمبرداری می‌شد، می‌گوید میزان حساسیت و ایده‌آل‌گرایی را که در تقوایی دیده است در هیچ کارگردان دیگری سراغ ندارد.

نرگس کیانی: ناصر تقوایی، از مهم‌ترین چهره‌های مؤلف و تأثیرگذار در تاریخ سینمای ایران، صبح امروز سه‌شنبه ۲۲ مهرماه در ۸۴ سالگی درگذشت. ۸۴ سالی که در ۲۴ سال آخرش «نشد» و «نگذاشتند» فیلم بسازد. هرچند او ظرف این ۲۴ سال قطعا می‌توانست با وجود همه حساسیت‌ها و وسواس‌های شخصی‌اش، و تمام ایده‌آل‌گرایی‌اش، فیلم‌های دیگری به خوبی آن‌هایی که ساخته بود بسازد. به خوبیِ «آرامش در حضور دیگران»، «صادق کرده»، «نفرین»، «دایی‌جان ناپلئون»، «ناخدا خورشید»، «ای ایران»، «کشتی یونانی (قصه‌های کیش: اپیزود اول)» و آخرین اثرش؛ «کاغذ بی‌خط». اثری که محمد (نادر) فوقانی عکاس آن بود و تجربه‌ای فوق‌العاده لذت‌بخش اما دشوار را در همکاری با تقوایی پشت سر گذاشت.

حضور در «کاغذ بی‌خط» به عنوان عکاس با وجود همه سختی‌هایش، برای من تجربه‌ای فوق‌العاده بود. نخستین جمله‌ای که فوقانی در گفت‌وگو با خبرآنلاین می‌گوید این است. او در پاسخ به «چرا سختی؟» ادامه می‌دهد: «چون ناصر تقوایی خودش عکاس بود و ایده‌هایی مطرح می‌کرد و چیزهایی می‌خواست که اساسا در اتمسفر سینمای ما نمی‌گنجید. درواقع سینمای ما از ظرفیت لازم برای عملیاتی شدن این ایده‌آل‌ها برخوردار نبود. ما عکاسان فیلم، در حالت عادی باید بتوانیم نظر تهیه‌کننده و کارگردان را جلب کنیم و کارمان را هرچه سریع‌تر انجام دهیم. چون اساسا وقت‌ چندانی برای عکاسی و مانوردادن در اختیارمان گذاشته نمی‌شود. با این وجود، ناصر تقوایی بعد از هر پلان مرا صدا می‌کرد و «سختی» مورد اشاره‌ام دقیقا از همین‌جا شروع می‌شد.»

فوقانی در تشریح شیوه همکاری با ناصر تقوایی ادامه می‌دهد: «من از یک سو باید برای تهیه‌کننده عکاسی و نظر او را جلب می‌کردم. چراکه به هر حال گیشه باید تضمین می‌شد و طبیعی بود که به عکس‌هایی با رنگ‌وبوی تجاری نیاز باشد. از سوی دیگر باید آن‌چه را ناصر تقوایی می‌خواست به درستی انجام می‌دادم. او می‌خواست هر قابی که فیلمبرداری می‌شد، دقیقا ثبت و ضبط شود. من برای این نگاه به شدت ارزش قائل بودم و آن‌چه را می‌خواست می‌کردم ولی از آن سو باید نظر تهیه‌کننده نیز جلب می‌شد و همین، فوق‌العاده دشوار بود. ناصر تقوایی نسبت به فریم فریم فیلمش حساسیت داشت و همین حساسیت را می‌شد در وجود او نسبت به قصه، دکوپاژ، میزانسن و... نیز احساس کرد. تا جایی که خاطرم هست گاهی اوقات بازیگران بر این حجم از حساسیت خرده می‌گرفتند اما هنگامی که ماحصل کار را می‌دیدند پی می‌بردند که حق کاملا با ناصر تقوایی است. برای همین می‌گویم «کاغذ بی‌خط» برای من به عنوان عکاس با وجود همه سختی‌هایش، تجربه‌ای فوق‌العاده بود.» 

فوقانی در پاسخ به این که نظر به تجربه همکاری‌اش با بسیاری از کارگردانان بزرگ سینمای ایران، آیا تا به حال این حجم از حساسیت را در کارگردان دیگری مشاهده کرده است؟ می‌گوید: «من با وجود آن که با کارگردان بزرگ متعددی همکاری داشته‌ام، کارگردان‌هایی که طبیعتا هر کدام از درجه‌ای از حساسیت برخوردارند، هیچ‌کس را شبیه تقوایی با این درجه از حساسیت و ایده‌آل‌گرایی ندیده‌ام. همین، اگرچه موجب می‌شد در ابتدا تصور کنید کار بسیار دشواری پیش رو دارید اما آرام‌آرام عادت می‌کردید و به این نوع کار علاقه‌مند می‌شدید.» 

انسانی بی‌عقده و فاقد منیّت

محمد (نادر) فوقانی پس از ذکر ویژگی‌های کار کردن با ناصر تقوایی، بی‌عقده بودن و منیت نداشتن او را دو ویژگی اصلی این چهره مولف و اثرگذار تاریخ سینمای ایران می‌داند و می‌گوید: «با توجه به تجربه‌ام در کار کردن با کارگردانان گوناگون، یکی از شاخصه‌های بارز ناصر تقوایی بی‌عقده بودنش بود. او هیچ‌گونه عقده و کینه‌ای در دل نداشت و پیشنهادها و انتقادات منطقی را با جان‌ودل می‌پذیرفت. همین نشان از نبود منیّت در وجود او بود. برخلاف بسیاری از آدم‌هایی که گمان می‌کنند فقط خودشانند که درست می‌گویند ولاغیر. او هیچ‌گاه نمی‌گفت چون من ناصر تقوایی‌ام، فقط آن‌چه من می‌گویم درست است. برای همین نداشتن منیت به عنوان شاخصه‌ای بارز از او در ذهن من باقی مانده است. نکته دیگر این که ناصر تقوایی با وجود آن که بسیاری از مواقع در خود فرو می‌رفت اما از کاریزمایی عجیب‌وغریب برخوردار بود. او با وجود آن که دیالوگ‌ چندانی با دیگران برقرار نمی‌کرد و بسیار درون‌گرا بود و به اصطلاح ابدا نمی‌شد مجلس‌گرم‌کن دانستش اما آدم‌ها را جذب خود می‌ساخت. طوری که آدم‌ها شیفته‌اش می‌شدند و پای حرفش می‌نشستند.» 

از دست دادن گوهری تکرارنشدنی، آخرین جمله‌ای است که محمد (نادر) فوقانی با حسرت می‌گوید.

.............................................................

خراسان|چهارشنبه۲۳ مهر ۱۴۰۴|شماره ۲۱۸۸۹|

سفر به خیر ناخدا

نویسنده: مائده کاشیان

نگاهی به آثار، جایگاه هنری و تاثیرگذار ناصر تقوایی فیلم‌ساز مولف و از پیشگامان موج نوی سینمای ایران، به بهانه درگذشتش

دو سال بعد از مرگ تلخ داریوش مهرجویی، دیروز ۲۲ مهر در سالروز درگذشت این کارگردان بی‌تکرار، سینمای ایران یکی دیگر از استادان و نوابغ خود، ناصر تقوایی را از دست داد. این فیلم‌ساز مولف در سینما و تلویزیون آثار ماندگار و تاثیرگذاری را خلق کرد که نه تنها هرگز رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرند، بلکه هنوز هم برای عاشقان سینما حکم کلاس درس دارند. نام این کارگردان، اعتباری که به سینمای ایران بخشید و البته حسرت دوری طولانی او از سینما تا ابد ماندگار خواهد بود.

پیوند با ادبیات

زنده‌یاد ناصر تقوایی شیفته ادبیات و نوشتن بود و فیلمنامه بیشتر ساخته‌هایش را با اقتباس از آثار مهم نوشت و جلوی دوربین برد. این کارگردان فیلم «آرامش در حضور دیگران» را با اقتباس از داستانی نوشته غلامحسین ساعدی، سریال «دایی جان ناپلئون» را با اقتباس از رمان مشهور ایرج پزشک‌زاد، «ناخدا خورشید» را با اقتباس از «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی و «نفرین» را نیز با اقتباس از داستان «باتلاق» نوشته میکا والتاری تولید کرد. او از این داستان‌ها به عنوان پشتوانه‌ای قوی برای ساخته‌هاش، به بهترین شکل ممکن بهره می‌برد و حاصل کار، آثاری ماندگار با دیالوگ‌هایی به یادماندنی بود.

شاهکار «دایی جان ناپلئون»

زنده‌یاد تقوایی سال ۱۳۴۶ کار خود را با ساخت مستند آغاز کرد و سال ۱۳۴۹ اولین فیلمش «آرامش در حضور دیگران» را کارگردانی کرد که چهار سال توقیف بود. این فیلم ساز قبل از انقلاب فیلم «صادق کُرده» و «نفرین» را جلوی دوربین برد و سپس سال ۵۴ برای ساخت «دایی جان ناپلئون» اثر محبوب و تحسین‌شده کارنامه‌اش، به تلویزیون رفت. کاراکترهای این سریال «دایی جان ناپلئون»، «مش قاسم» و «اسدا... میرزا» با بازی درخشان بازیگران‌شان غلامحسین نقشینه، پرویز فنی‌زاده، پرویز صیاد، جذاب بودند و مهارت و دقت تقوایی در به تصویر کشیدن رمان، این سریال را به یکی از شاهکارهای تاریخ تلویزیون تبدیل کرد. افسوس که سریال «داستان سرایان»، «شوهر آهو خانم» و «کوچک جنگلی» به کارگردانی تقوایی ساخته نشدند.

​​​«ناخدا خورشید» اصیل و ماندگار

ناصر تقوایی پس از انقلاب با دیگر اثر شاخص کارنامه خود «ناخدا خورشید» به سینما بازگشت. پیوند این کارگردان فقید با ادبیات باعث شد او قصه ارنست همینگوی را با فضا و شخصیت‌هایی کاملا ایرانی به تصویر بکشد. هنر تقوایی در این فیلم درخشان سینمای ایران، نمایش «اصالت» بود. بازیگران «ناخدا خورشید» داریوش ارجمند، فتحعلی اویسی، سعید پورصمیمی و علی نصیریان، با هدایت تقوایی یکی از بهترین بازی‌های خود را به نمایش گذاشتند، دوبله خوب نیز نقش بسیار مهمی در درخشش بازیگران داشت.

پروژه‌های ناتمام و غیبت در سینما

مسیر تحسین‌برانگیز زنده‌یاد تقوایی در سینما با فیلم «ای ایران»، اپیزود «کشتی یونانی» فیلم «قصه‌های کیش» و «کاغذ بی‌خط» ادامه پیدا کرد. کمدی «ای ایران» موفقیت عجیب و غریب «ناخدا خورشید» را تکرار نکرد، اما این فیلم جزو آثار مهم سینمای ایران است. «کاغذ بی‌خط» محصول سال ۸۰، نقطه پایان حضور موثر و پرافتخار این فیلم ساز فقید در سینما بود. فیلم «زنگی و رومی» که اوایل فیلم برداری، ساخت آن به دلیل بالا رفتن هزینه‌ها متوقف شد و «چای تلخ» که هرگز جلوی دوربین نرفت، پروژه‌های ساخته نشده ناصر تقوایی هستند. این فیلم ساز از ممیزی و محدودیت‌های موجود به شدت معترض بود، بنابراین با تدریس راه خود را در سینما ادامه داد.

تمجید کمیایی از تقوایی

کارگردان مولف و مهمی مانند ناصر تقوایی، همواره از سوی سینماگران هم‌نسل خود مورد تحسین و توجه بود. مسعود کیمیایی سال ۹۳ در مراسم بزرگداشت تقوایی او را چنین توصیف کرد: «ناصر تقوایی برای ادبیات، فیلم كوتاه و مستند زحمت كشیده و هرآنچه خلق كرده از شاهكارهای حوزه‌های خودش بوده است. تقوایی وجودش طاقت است.» سعید پورصمیمی نیز در همان مراسم گفته بود: «تقوایی از معدود كارگردانان اوایل دهه ۴۰ بود كه هنرهای بسیاری را در فیلم سازی خودش آورد و با تسلط به انواع هنرها توانست سبك جدید فیلم سازی را وارد ایران كند.» علی نصیریان نیز سال ۱۴۰۲ در مراسم نسخه مرمت‌شده «ناخدا خورشید»، تقوایی را «گوهر درخشان» و «هنرمند خلاق» دانست. بسیاری از کارگردانان و بازیگران جوان‌تر نیز به واسطه ساخته‌ها و هنر تقوایی، زیبایی سینما را درک کردند و تقوایی چراغ راه آنان بوده است.

تقوایی از جشنواره فجر تا ونیز و لوکارنو

جایزه شیر نقره‌ای و شیر طلایی جشنواره ونیز به ترتیب برای «آرامش در حضور دیگران» و فیلم کوتاه «رهایی»، نامزدی دریافت جایزه پلنگ طلایی و برنزی جشنواره لوکارنو، نامزدی بهترین کارگردانی جشنواره فجر پنجم برای «ناخدا خورشید» و نامزدی نخل طلایی جشنواره کن برای «قصه‌های کیش» از افتخارات زنده‌یاد ناصر تقوایی هستند.

.......................................

هم میهن|فرهنگ|کد مطلب: ۵۲۵۵۷|سه شنبه۲۲ مهر ۱۴۰۴

شمایل سینمای امروز ایران

برای سالروز قتل مؤلف بزرگ ؛ داریوش مهرجویی

فرید ناصر|فیلمساز و کارشناسی‌‏ارشد ادبیات نمایشی

داریوش مهرجویی بی‌شک یکی از برجسته‌ترین، مهم‌ترین و جریان‌سازترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شود. او به‌عنوان یکی از پیشگامان اصلی موج نوی سینمای ایران در دهه ۱۳۴۰ شمسی است. مهرجویی نه‌تنها به‌عنوان یک کارگردان، بلکه به‌عنوان یک نویسنده، فیلمنامه‌نویس، مترجم و پژوهشگر نیز فعالیت داشت؛ که این جامعیت هنری، آثار او را از سینمای رایج آن دوران متمایز می‌کرد.

در روزگاری که تولیدات سینمای ایران تحت سلطه «فیلم‌فارسی» با مضامین سخیف و گیشه در اختیار آثار خارجی بود، مهرجویی با آگاهی و نگرشی متفاوت وارد سینما شد. او سینمای ایران را از رکود نجات داد و آن را به یک هنر دارای ارزش‌های زیباشناختی، نقد اجتماعی و تأمل فلسفی ارتقاء بخشید. اهمیت مهرجویی تنها در ساخت فیلم‌های برجسته نیست، بلکه در تولید گفتمان است؛ او با ایجاد یک مانیفست فکری برای سینمای موج نو، توانست طبقه تحصیلکرده و روشنفکر جامعه را با سینما همراه کند. همین عمق فکری سبب شد تا آثار او به‌مثابه یک آیینه بازتاب‌دهنده جامعه ایران عمل کنند و مخاطبان را با چالش‌های بنیادی زندگی و جست‌وجوی معنا مواجه کنند.

پیوند سینما با فلسفه و ادبیات

مبنای جهان‌بینی مهرجویی، تحصیلات او در رشته فلسفه در دانشگاه تهران، سپس در دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) بود. این اشراف فکری به فلسفه‌های وجودی (اگزیستانسیالیسم)، اندیشه‌های مارکسیستی و ادبیات اروپا و روسیه، به آثار او یک نگاه عمیق و جست‌وجوگرانه به انسان و هستی بخشید. رویکرد اصلی مهرجویی در طول کارنامه هنری‌اش، اقتباس ادبی بود؛ به‌طوری‌که بیش از نیمی از آثار سینمایی او اقتباسی از آثار نویسندگان برجسته ایرانی و خارجی محسوب می‌شود.

مهرجویی این اقتباس‌ها را با خلاقیت هنری خود تلفیق می‌کرد تا آثاری بدیع خلق کند. علاوه بر فیلمسازی، مهرجویی در حوزه نگارش و ترجمه نیز فعال بود. ازجمله آثار تألیفی و ترجمه او می‌توان به کتاب فلسفی روشنفکران رذل و مفتش بزرگ و ترجمه بعد زیباشناختی هربرت مارکوزه اشاره کرد. این فعالیت‌ها نشان می‌دهد که مهرجویی پیش از هرچیز یک متفکر بود که سینما را ابزاری برای بیان و نقد فلسفی انتخاب کرده بود.

علاوه بر رویکردهای ادبی و فلسفی در نوشته‌های مهرجویی، در پروسه تولید فیلم‌ها نیز لباس‌ها به‌عنوان نماد هویت فرهنگی و سنتی شخصیت‌ها به‌شمار می‌روند. این تأکید بر هویت سنتی از طریق لباس، مکمل تأکید محوری فیلمنامه بر ارزش‌های سنتی ایرانی است. از دیدگاه جامعه‌شناختی، این انتخاب‌ها به خوبی وضعیت اجتماعی و اقتصادی شخصیت‌ها را بیان می‌کند و نشان می‌دهد که در هر شرایطی، حفظ سنت‌ها و هویت فرهنگی می‌تواند ابزار بقا و حفظ کرامت باشد.

تولد موج نو، نئورئالیسم و نقد ساختاری

دوران ابتدایی فعالیت مهرجویی با یک تجربه ناموفق به‌نام «الماس ۳۳» در سال ۱۳۴۶ آغاز شد که یک شکست تجاری بود. این شکست آگاهانه، او را به‌سمت آرمان‌گرایی و دوری از سینمای گیشه‌پسند سوق داد و تصمیم گرفت تا سینمایی متکی بر ادبیات را پایه‌ریزی کند؛ اقدامی که بعدها در جریان اصلی سینمای ایران کمتر مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت.

گاو (۱۳۴۸): این فیلم که با اقتباس داستانی از غلامحسین ساعدی ساخته شد، نقطه‌عطف تاریخ سینمای ایران و آغازگر رسمی جریان موج نو است. «گاو» مرز قاطعی بین سینمای تجاری و غیرتجاری ایجاد کرد و به یک اتفاق‌نظر بی‌سابقه در ستایش یک فیلم ایرانی ـ حتی در مجامع بین‌المللی ـ منجر شد. مضمون اصلی فیلم، نمایش بحران هویت «مش‌حسن» پس از مرگ گاوش است، که بسیاری آن را استعاره‌ای از «بحران هویت انسان ایرانی عصر مدرن» و آسیب‌های ناشی از گفتمان غرب‌زدگی و بازگشت به خویشتن در دهه ۴۰ می‌دانستند.

مهرجویی در «گاو» از سبک نئورئالیستی استفاده کرد، با بازیگران تئاتر مثل عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان همکاری نمود و فیلمبرداری را در محلی روستایی‌ انجام داد، که این عوامل به واقع‌گرایی و عمق‌بخشی فیلم کمک شایانی کردند. اهمیت این فیلم تا آنجا پیش رفت که پس از انقلاب ۵۷، مورد تحسین بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و این حمایت به حفظ و بقای سینمای ایران از تعطیلی کامل در سال‌های ابتدایی انقلاب کمک کرد و مسیر را برای سینما هموار ساخت.

اوج نقد اجتماعی و تیغ سانسور

فیلم گاو مهرجویی

پس از موفقیت «گاو» و ساخت آثاری چون پستچی (۱۳۵۱) که مضمونی مشابه بحران هویت در مواجهه با شرایط جدید داشت، مهرجویی سراغ «دایره مینا» (۱۳۵۳) رفت. این فیلم که اقتباسی از داستان «آشغالدونی» ساعدی بود، به یک نقد اجتماعی تند و بی‌پرده علیه فساد در نظام بهداشتی و فاجعه تجارت خون در حاشیه شهر تهران پرداخت. مهرجویی خود تأکید کرده بود که طرفدار «هنر برای هنر» نیست و هدف‌اش ساخت اثری بود که هم جذاب باشد و هم نقش سازنده‌ای در جامعه ایفا کند.

 

اما تصویر سیاهی که «دایره مینا» از وضعیت بهداشت در سال‌های آخر رژیم شاه ارائه کرد، با شکایت سازمان نظام پزشکی مواجه شد و فیلم حدود سه‌سال در محاق توقیف ماند. توقیف این فیلم چنان سختگیرانه بود که حتی نقش ایرج راد (بازیگر تئاتر) که یک انترن جوان را ایفا می‌کرد، به‌طور کامل حذف شد. بااین‌حال تأثیر اجتماعی این فیلم عمیق بود؛ «دایره مینا» درنهایت به تأسیس سازمان انتقال خون ایران منجر شد و مهرجویی توانست با هوشیاری از زیر تیغ سانسور عبور کرده و تأثیر عملی خود را بر جامعه بگذارد.

دغدغه اصلی مهرجویی در این دوره، که از تحصیلاتش در فلسفه وجودی نشأت می‌گرفت، بر «ترومای انسان ایرانی عصر مدرن» متمرکز بود. شخصیت‌های کلیدی این آثار (مش‌حسن، تقی پستچی، علی نوجوان در دایره مینا) در مواجهه با ساختارها و شرایط جدید، قادر به حفظ هویت پیشین خود نبودند، که نشان‌دهنده یک نقد وجودی زیربنایی در آثار مهرجویی، فراتر از صرف نقد اجتماعی بود.

بلوغ مؤلف و غوطه در روان‌شناسی

با وقوع انقلاب و تجربه تلخ توقیف‌های پیاپی، جهان‌بینی مهرجویی دستخوش دگرگونی شد. خود مهرجویی اذعان داشت که فضای خصمانه حاکم، او را در یک حالت روان‌پریشی و گذار قرار داد و باعث شد که نگاه خود را از حیطه وسیع اجتماعی، تاریخی و سیاسی به سمت غور کردن شخصیتی در مسائل درونی، روان‌شناختی و مسائل شخصی معطوف کند. او معتقد بود که دوران ساخت فیلم‌هایی با رسالت روشنفکرانه و نقد طبقاتی به شیوه پیش از انقلاب، سپری شده است؛ زیرا طبقه محرومی که مهرجویی از آن دفاع می‌کرد، اکنون حاکم بودند. این دوره، که دوران بلوغ مؤلفانه مهرجویی است، با تنوع ژانری بالا مشخص می‌شود؛ تنوعی که در آثار کارگردانان پس از مهرجویی دیده نمی‌شود.

فیلم اجاره نشین های مهرجویی

اجاره‌نشین‌ها (۱۳۶۵): یکی از درخشان‌ترین آثار مهرجویی در این دوره، فیلم کمدی «اجاره‌نشین‌ها» بود. این فیلم، یک کمدی صرف نبود، بلکه طنزی هوشمندانه و عمیق بود که در پس‌زمینه آن، یک تراژدی ویرانگر نهفته بود؛ تراژدی ویرانی ساختمان به‌عنوان استعاره‌ای از فروپاشی اجتماعی. مهرجویی در این فیلم، جامعه پس از انقلاب را چون ماتریسی چندبخشی در هرج‌ومرج اختلافات فرهنگی-طبقاتی ترسیم می‌کند.

ساختمانی که ظاهری آباد اما باطنی با شکاف‌های عمیق دارد و در حال سوق‌یافتن به سوی ویرانی است. اجاره‌نشین‌ها توانست یک پیوند قوی بین نقد عمیق اجتماعی-سیاسی و جذب مخاطب عام ایجاد کند. این فیلم چنان موفقیتی کسب کرد که روزنامه لس‌آنجلس تایمز آن را «طنزی هوشمندانه و اجتماعی» توصیف کرد که شاید «استعاره‌ای از ایران» باشد و آن را یکی از مردم‌پسندترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران نامید.

بحران روشنفکری

فیلم «هامون» بدون تردید، مهم‌ترین اثر مهرجویی پس از انقلاب بود که تأثیر عمیق و ماندگاری بر جامعه روشنفکری دهه 60 و طبقه متوسط گذاشت. این فیلم کالبدشکافی بحران‌های درونی روشنفکر ایرانی (حمید هامون) است که در کشاکش مفاهیم عارفانه و تلاطم میان آرمان‌خواهی و دنیاخواهی سرگردان است. رویکرد روان‌شناختی در «هامون» به اوج رسید. مهرجویی گفته که در زمان نوشتن فیلمنامه، غرق در عرفان شرق، فلسفه اسلامی و آثار یونگ درباره پاراسایکولوژی بوده است. صحنه‌های رؤیایی فیلم، ازجمله صحنه مثله‌شدن در یک سردابه قرون وسطایی، مستقیماً از یادداشت‌های خواب‌های شخصی او الهام گرفته شده بودند. «هامون» به بررسی چگونگی انحطاط انسان در جست‌وجوی ارزش‌های گم‌شده می‌پردازد و دنیایی خشن و هراسناک را به تصویر می‌کشد.

اقتباس و هویت زنانه

در دهه 70، مهرجویی اقتباس‌های موفقی را با محوریت زنان و مسائل خانواده دنبال کرد. او مهارت بی‌نظیری در ایرانیزه‌کردن قصه‌های خارجی داشت، به‌طوری‌که تماشاگر ایرانی، آن داستان‌ها را کاملاً درک و لمس می‌‌کرد؛ اتفاقی که جای خالی‌اش در سینمای امروز ایران به خوبی حس می‌شود.

سارا (۱۳۷۱): اقتباسی آزاد و ایرانی‌شده از نمایشنامه «خانه عروسک» اثر هنریک ایبسن است. داستان «سارا» (نیکی کریمی) که برای درمان همسرش حسام، بدهی‌های سنگینی را مخفیانه متحمل می‌شود، سپس مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد، به‌خوبی با مسائل فرهنگی و اجتماعی ایران منطبق شد.

پری (۱۳۷۳): اقتباس از رمان «فرانی و زویی» اثر جی دی سالینجر، که به سرگشتگی فکری نسل جوان میان سنت و مدرنیته می‌پردازد.

مهارت مهرجویی در استفاده از آثار ادبی، او را به یک رکورددار در میان فیلمسازان مؤلف ایران تبدیل کرد. این رویکرد، سینمای اجتماعی ایران را از سطح روایت‌های سطحی یا صرفاً گزارشی خارج کرد و به آن یک پرستیژ هنری و فکری بخشید که درنهایت، زیربنای اعتبار جهانی سینمای ایران در دهه‌های بعد شد. این پیوند عمیق میان سینما و ادبیات، نقطه‌ای منحصربه‌فرد در کارنامه اوست، چراکه تمایل به اقتباس هیچ‌گاه در سینمای ایران به یک جریان مستمر تبدیل نشد.

روشنفکری در حصار

کارنامه مهرجویی مملو از چالش‌های مکرر با نهادهای نظارتی و سانسور بود. آثار مهمی در کارنامه مهرجویی تحت تأثیر ممیزی قرار گرفتند: «دایره مینا» سه‌سال توقیف شد؛ «بانو» (۱۳۶۹) و «سنتوری» (1386) برای سال‌های متمادی، اجازه نمایش عمومی پیدا نکردند؛ و حتی ملودرام خانوادگی‌ای چون «لیلا» نیز سانسور شد. زمانی‌که نهادهای نظارتی قادر به حذف ابتدا و انتهای فیلم‌هایی مانند «درخت گلابی» نبودند، از استراتژی دیگری استفاده کردند و آن را در بدترین فصل ممکن اکران کردند تا در گیشه با شکست مواجه شود.

درواقع ناهمگونی در ژانر و تغییر مداوم سبک کاری (از نقد اجتماعی به روان‌شناسی، کمدی و ملودرام) در کارنامه مهرجویی، یک سازوکار دفاعی برای بقای هنری در برابر ممیزی مستمر بود. با این تغییر مسیر، مهرجویی توانست در دوره‌های سخت فرهنگی، برخلاف همتایانش که آثارشان کم‌تأثیر می‌شد، با هوشمندی، آثاری مانند «پری» و «لیلا» را به نمایش بگذارد و حیات هنری خود را ادامه دهد.

مانی حقیقی، کارگردان سینما، معتقد است که مهرجویی هنرمندی بود که اجازه نمی‌داد ایدئولوژی حاکم بر سینمای او تأثیر بگذارد. بااین‌حال او در طول مسیر حرفه‌ای خود، دگرگونی‌های فکری مهمی را تجربه کرد. مهرجویی خود توضیح داد که پس از انقلاب، جهان‌بینی‌اش تغییر کرد، زیرا دوران ساخت فیلم‌هایی با مضامین تراژیک و انتقاد در برابر طبقه محروم سپری شده بود.

این دگرگونی در مواضع عمومی نیز نمود پیدا کرد. مهرجویی در طول دوران فعالیت خود در قبال فشار برای موضع‌گیری سیاسی علنی احتیاط می‌کرد؛ در یک نشست، او در پاسخ به اصرار یک خبرنگار برای موضع‌گیری سیاسی درباره مسائل روز، با عصبانیت تأکید کرد که وظیفه او صحبت در مورد فیلم و هنر است، نه بیان دیدگاه‌های سیاسی شخصی. اما فشارهای ممتد بر آثارش، به‌ویژه در سال‌های پایانی، صبر او را به انتها رساند.

توقیف و جلوگیری از اکران فیلم «لامینور» (1398) به نقطه‌ای رسید که مهرجویی، که همواره به آرامش شهره بود، با انتشار یک ویدئوی اعتراضی پرخاشگرانه و بی‌سابقه، از سانسور گسترده انتقاد کرد و تهدید به تحصن در مقابل وزارت ارشاد نمود. این عصبانیت بی‌سابقه نشانی از شکست سازوکارهای دفاعی در برابر فشارهای فزاینده و اوج ناامیدی هنری او بود. مهرجویی همچنین در اوج اعتراضات ۱۴۰۱ با انتشار پیامی، از معترضین حمایت کرد.

مهمان مامان (1382): این فیلم نقطه عطفی در تاثیرگذاری در سینمای اجتماعی-خانوادگی ایران است؛ به‌طوری‌که به‌نظر می‌رسد سنگ‌بنایی برای تولید فیلم‌هایی با موضوعات جمعی و گروهی با میزانسن‌های شلوغ، چندنفره و پُرتحرک است که چندسال بعد از اکران، نمونه‌های موفقی چون «درباره الی» (اصغر فرهادی) و «یه حبه قند» (سیدرضا میرکریمی)، در همین راستا ساخته شدند و توسط منتقدان بین‌المللی و عموم مورد استقبال قرار گرفتند. موفقیت «مهمان مامان»، نشان‌دهنده اقبال عمومی و رسمی به رویکرد رئالیسم امیدبخش مهرجویی بود.

این دستاورد در رقابت با آثاری چون «دوئل» (احمدرضا درویش) و «مارمولک» (کمال تبریزی) به‌دست آمد که هرکدام نماینده سینمایی با لحن‌های متفاوت بودند. انتخاب «مهمان مامان» به‌عنوان بهترین فیلم بیست‌ودومین جشنواره فیلم فجر، نشان‌دهنده ترجیح گفتمان رسمی و هیئت‌داوران به سمت فیلم‌هایی با پیام‌های سازنده، امیدبخش و مبتنی بر همبستگی اجتماعی در آن مقطع زمانی بود.

میزانسن شلوغ در این فیلم به یک عامل محیطی تبدیل می‌شود که بازتاب‌دهنده شلوغی عاطفی و همبستگی جمعی است و به‌عنوان کلید حل بحران اقتصادی مطرح می‌شود. این فیلم، با وجود پرداختن به فقر، توانست در گیشه و نزد منتقدان نیز موفق عمل کند، که نشان‌دهنده امکان تلفیق دغدغه‌های عمیق اجتماعی با جذابیت‌های روایی است. این فیلم نماینده بازگشت موفقیت‌آمیز مهرجویی به فضای رئالیسم اجتماعی-کمدی پس از دوره‌ای تمرکز بر مضامین عمیق‌تر روان‌شناختی بود. این رئالیسم اجتماعی اوتوپیایی، میراثی از سینمای امید است که جایگاه مهرجویی را به‌عنوان یک سینماگر مصلح در تاریخ سینمای ایران تثبیت می‌کند.

طیف رئالیسم را در آثار مهرجویی می‌توان در سه دسته کلان طبقه‌بندی کرد:

1-رئالیسم روان‌شناختی/وجودگرا: در فیلم‌هایی مانند «هامون»، تمرکز اصلی بر بحران‌های درونی و اگزیستانسیالیستی فرد در بستر جامعه‌ای در حال گذار قرار می‌گیرد. بحران‌های روانی در اینجا، انعکاسی از تضادهای اجتماعی و فرهنگی هستند.

2-رئالیسم انتقادی و اجتماعی-اقتصادی: در آثاری چون «دایره مینا» یا «اجاره‌نشین‌ها»، نقد صریح‌تری به ساختارهای معیوب اجتماعی، فقر و مناسبات طبقاتی ارائه می‌شود.

3-رئالیسم متأخر و آرمان‌شهری: در اواخر کارنامه او، به‌خصوص در فیلم‌هایی مانند «مهمان مامان»، رئالیسم به‌سمت نوعی کارکرد درمانی و تزریق امید هدایت می‌شود. این تحول نشان می‌دهد که سینمای مهرجویی در دهه 80، تلاش کرده است تا جامعه‌ای خسته از بحران و تنش را با نمایش کرامت انسانی در دل فقر و تأکید بر همبستگی، به‌سمت یک راه‌حل جمعی سوق دهد. این شیفت، از صرف گزارش بحران به ارائه یک مدل فرهنگی برای غلبه بر آن، یک تحول مضمونی مهم در سینمای اجتماعی مهرجویی به‌شمار می‌آید.

بازگشت به موسیقی و ناامیدی هنری

در دو دهه پایانی، مهرجویی بیشتر به مضامین فردی، موسیقی و نقد اجتماعی در قالب طنز (مانند مهمان مامان) روی آورد. موسیقی همواره نقش محوری در زندگی و سینمای او داشت؛ او از کودکی سنتور می‌نواخت و در دانشگاه کالیفرنیا، هارمونی و سلفژ آموخت. او موسیقی را عاشقانه در آثارش به‌کار می‌گرفت، از موسیقی بومی هرمز فرهت در «گاو» گرفته تا آثار فیلیپ گلس و باخ در آثار بعدی.

سنتوری (۱۳۸۵): این فیلم که به تأثیر مخرب اعتیاد و فشارهای اجتماعی بر یک نوازنده سنتور می‌پردازد، به‌سرعت به یکی از آثار برجسته او تبدیل شد، اما به‌دلیل استفاده از صدای محسن چاووشی (که در آن زمان غیرقانونی بود) و برخی مسائل فرمی و محتوایی دیگر، با محدودیت‌های گسترده و توقیف روبه‌رو شد. داغ توقیف «سنتوری» یکی از رنج‌آورترین اتفاقات برای مهرجویی بود که زخم عمیقی بر روح او گذاشت.

لامینور (۱۳۹۸): آخرین اثر مهرجویی، بار دیگر بر محوریت موسیقی (این‌بار گیتار و مخالفت خانواده سنتی) ساخته شد. این فیلم نیز از سرنوشت توقیف و تأخیر در امان نماند.

مجموع سال‌هایی که فیلم‌های مهرجویی در توقیف به‌سر بردند، حدود ۲6 سال برآورد می‌شود. این فشارها، به‌ویژه پس از «سنتوری»، فشارهای روحی و اقتصادی شدیدی بر او وارد کرد. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که فرسایش روح هنرمندانه او و توقیف‌های پیاپی سبب شد که آثار متأخراش مانند؛ «نارنجی پوش»، «اشباح» و «چه خوبه که برگشتی»، اگرچه با نگاه شریف و سالم ساخته شدند، اما از نظر کیفی کم‌تأثیرتر و کم‌رمق‌تر از آثار دوران اوج‌اش باشند.

منتقدان، فیلم‌هایی مانند «لامینور» را از نظر پرداخت مضمونی (تقابل سنت و مدرنیته در امر موسیقی)، سطحی و شعارزده ارزیابی کردند که انتظارات را از یک مؤلف صاحب‌سبک برآورده نمی‌کرد؛ هرچند به‌زعم نویسنده، فیلمساز همیشه موظف به ساخت فیلم در سطح انتظارات مخاطب نیست و باید مسیر یافته‌ی مورد صلاحدید خود را در آن زمان پیش بگیرد. به‌خصوص شخصی که آثار مهم‌اش پایه‌گذار شمایل سینمای امروز ایران است.

پایان تراژیک یک اسطوره

داریوش مهرجویی (۸۴ ساله) و همسرش وحیده محمدی‌فر (۵۴ ساله)، در شب ۲۲ مهرماه ۱۴۰۲ در ویلای شخصی خود به قتل رسیدند. این اتفاق فضای جامعه هنری را دگرگون کرد و خشم و حیرت عمیقی را برانگیخت. تحقیقات پلیس منجر به دستگیری مظنونان و اعتراف قاتل اصلی شد و نهایتاً متهم ردیف اول به دو بار قصاص نفس و حبس محکوم گشت. پلیس، انگیزه قتل را اختلافات شخصی و مالی اعلام کرد.

بااین‌حال تناقضات متعددی در اظهارات محکومان وجود داشت و ابهامات پرونده هرگز به‌طور کامل برطرف نشد. مغفول‌ترین بخش پرونده، فقدان پاسخی روشن و قانع‌کننده در مورد انگیزه ارتکاب جرم بود؛ وکلای پرونده و منتقدان تأکید داشتند که شدت و عمق جنایت هولناک، با انگیزه‌های منتسب‌شده تناسبی ندارد. این تشکیک زمانی قوت گرفت که مشخص شد، هیچ وسیله ارزشمندی مانند لپ‌تاپ یا ماشین، سرقت نشده و حتی گردنبند طلای مهرجویی بر پیکر او باقی مانده بود.

ابهامات عمیق در این پرونده باعث شد که این قتلِ فجیع، بلافاصله در حافظه عمومی و جامعه هنری، تداعی‌گر قتل‌های مشابه در سال‌های گذشته باشد. این یادآوری، فضای گسترده‌ای از ناامنی روانی و سوءظن در جامعه روشنفکری ایجاد کرد. برخی منابع رسمی تلاش کردند تا هرگونه شباهت را اظهارات بی‌پایه و حرکتی برای ناامن‌سازی روانی جامعه قلمداد کنند. در مقابل، تحلیل‌هایی نیز مطرح شد که با اشاره به عدم‌موضع‌گیری‌های علنی مهرجویی در جلسات خارجی و عصبانیت او از فشارهای فرهنگی، تلاش می‌کردند این جنایت را به فضاهای سیاسی پیچیده‌تری پیوند دهند.

تلخ‌ترین جنبه این پایان، پیوند آن با سینمای خود مهرجویی بود. حمید هامون در فیلم «هامون»، رؤیای سلاخی‌شدن در یک سردابه قرون وسطایی را می‌دید. قتل مهرجویی و همسرش در خانه شخصی‌شان، به‌شکلی هولناک، این رؤیای پیشگویانه را به واقعیت زندگی او پیوند زد. این پایان خونین، به یک فاجعه غمبار برای نسلی از بزرگان فرهنگ و هنر تبدیل شد که در اثر شرایط نامساعد فرهنگی روزبه‌روز از دوران اوج‌شان فاصله می‌گرفتند. درواقع مرگ فجیع او تبدیل به یک اثر هنری ناخواسته شد که بر مضمون اصلی سینمای او، یعنی آشوب، عدم‌قطعیت و خشونت پنهان در ساختار زندگی مهر تأیید زد.

میراثی برای عمر سینمای ایران

داریوش مهرجویی به‌عنوان یک سینماگر مؤلف و فیلسوف سینما، سهمی بی‌بدیل در تاریخ سینمای ایران داشت. او با تلفیق خلاقانه تحصیلات فلسفی و علاقه‌اش به ادبیات، سینمای ایران را نجات داد، آن را از سطح فیلم‌های صرفاً تجاری فراتر برد و پیوندی منحصربه‌فرد میان هنر و اندیشه ایجاد کرد. اگرچه کارنامه او در ژانرها ناهمگون بود و در طول بیش از پنج‌دهه فعالیت، سبک‌های متفاوتی را آزمود، اما محور اصلی آثارش همواره ثابت باقی ماند؛ کاوش در هویت، وجود و بحران‌های درونی انسان در مواجهه با تضادهای سنت و مدرنیته. مهرجویی خالق سینمایی بود که فراتر از قید زمان و مکان حرکت می‌کرد و مفاهیمی ابدی و ازلی را مطرح می‌نمود که به یک دوره خاص مقید نبودند.

فشارهای ممتد سانسور و ممیزی، فرسایش روحی شدیدی را بر او تحمیل کرد. بااین‌حال میراث مهرجویی به‌عنوان یک معلم و جریان‌ساز بر نسل‌های بعد خود تأثیر شگرفی گذاشت؛ به‌شکلی‌که بیان موضوعات اجتماعی با این طرز نگاه، به تم اصلی جریان سینمایی ایران تبدیل شد. تاثیر او بر سینمای اجتماعی ایران دو بعد کلیدی دارد: سبکی و مضمونی.

تأثیر سبکی: مهرجویی با استفاده از سبک و سیاق مستندوار (دوربین روی دست، میزانسن‌های شلوغ و درهم‌تنیده)، الگویی از رئالیسم را بنا نهاد که از نظر بصری، پرتحرک و از نظر عاطفی، گیرا بود. او به فیلمسازان پس از خود نشان داد که می‌توان واقعیت‌های تلخِ فقر و مشکلات معیشتی را با لحنی که از یأس و ناامیدی فاصله می‌گیرد، نمایش داد. او با تلفیق طنز و تراژدی در کارهایش، ابزاری قدرتمند برای درگیر کردن عمیق مخاطب بدون خسته‌کردن او از منازعات اجتماعی فراهم کرد.

تأثیر مضمونی: مهمترین میراث مهرجویی، تأکید بر قدرت همبستگی اجتماعی، علاوه بر واکاوی ابعاد درونی انسان است. این دیدگاه به روشنی نشان می‌دهد که در هر شرایطی، ذخایر اخلاقی و فرهنگی می‌تواند عاملی معجزه‌آسا برای غلبه بر بحران‌ها باشد. این موضع، به‌عنوان یک آلترناتیو قدرتمند در مقابل رئالیسم‌های صرفاً فردگرایانه و متمرکز بر تقابل‌های اخلاقی که در دهه‌های بعد رواج یافتند، در حافظه جمعی سینمای ایران جاودانه باقی ماند.

ازسوی‌دیگر، داریوش مهرجویی با هوشمندی یک متفکر و مهارت یک سینماگر، توانست ژانر اجتماعی را از بیانیه‌های خشک یا روان‌شناختی محض فاصله دهد و آن را به قلب ارزش‌های اصیل مردمی بازگرداند.

پایان تراژیک و پرابهام زندگی مهرجویی، هرچند تلخ، به‌شکل استعاری آخرین پرده از همان آشوب و عدم امنیت وجودی بود که او در طول عمر هنری خود در آثارش به تصویر کشیده بود. بی‌شک، داریوش مهرجویی به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی سینمای ایران، نامی ماندگار در تاریخ این هنر خواهد داشت و آثارش همچنان الهام‌بخش خواهند بود.

…………………………….

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©