Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
يكشنبه ۹ دی ۱۴۰۳ برابر با  ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :يكشنبه ۹ دی ۱۴۰۳  برابر با ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴

 

دردسر ایلان ماسک برای «سیاست آلمانی»

نویسنده: ن. ص.

 

یکم

پس از آنکه کابوس ریاست جمهوری ترامپ، این مدافع سرسخت فاشیسم، در مقابل انظار «بیدار» جهانیان به حقیقت پیوست، جهانیان برای حفاظت از خود یک ترفند روانی بسیار ساده اختیار کردند و آن هم نادیده‌گرفتن احیا و پیش‌روی فاشیسم بود؛ یعنی نادیده‌گرفتن این واقعیت که تا اطلاع ثانوی یک فاشیست (در معیت همراهانش) عالی‌ترین مسند قدرت‌ را در قدرتمندترین کشور دنیا در اختیار دارد. خاستگاه‌های مادی گرایش عمومی به این تجاهل البته قوی‌تر از خاستگاه روانی آن است: تلاشی برای حفظ «بیزنس از یوژال»، خواه شیوه‌های معمول «کسب‌کار» سیاسی و اقتصادی؛ و خواه سبک‌زندگی روزمره. طُرفه آنکه، در میانه‌ی این میل همگانی به نسیان، باید قدردان قُلدربازی‌های ایلان ماسک بود که به ما یادآوری می‌کند که در عصر فاشیسم زندگی می‌کنیم؛ هرچند او – به‌رسم ترامپ – اظهارات جنجال‌برانگیزش را برای عادی‌سازی احیای فاشیسم (نئوفاشیسم) انجام می‌دهد. در این میان، جنجال‌های رسانه‌ای و هشدارهایِ ضدفاشیستیِ روشنفکران حول این‌دست اظهارات تاکنون مازاد سیاسیِ چندانی نداشته‌اند و روند گسترش هواداران امثال ماسک و انگاره‌ی نظم اجتماعی‌ای که ارائه می‌‌دهند همچنان ادامه دارد. گفتن ندارد که در شرایط کنونی متناقض‌ترین و مضحک‌ترین واکنش به جولان‌های سیاسی امثال ایلان ماسک مخالفت با فاشیسم به‌میانجی پلتفرم توییتر (ایکس) است. رویه‌ای که البته جماعتی از فَرد–اکتیویست‌های «فعال» در توییتر در راستای حفظ نسخه‌ی والایی از «بیزنس از یوژال» کماکان ادامه می‌دهند. کارزار نوپای خروج از توئیتر (eXit یا Exit X) اساسا به ضرورت شکستن همین چرخه‌ی متناقض اشاره دارد. موفقیت نسبی یا شکست این کارزار خود سنجه‌ی مهمی در ارزیابی جدیتِ مخالفت‌هایی‌ست که در فضای اکتیویستیِ معاصر نسبت به گسترش نشانه‌های نئوفاشیسم ابراز می‌شود. مشکل اینجاست که نسل‌های امروزی روشنفکران و فعالان سیاسی–اجتماعی، به‌مثابه‌ی سوژه‌های اکتیویسم سیاسیِ معاصر، چنان در سازوکارهای عصر نولیبرالیسم مُحاط و ادغام شده‌اند (در قالب «سوژه‌ی نولیبرال»)، که کردار روشنفکرانه یا کنش‌گریِ عمدتا فردی و رسانه‌ایِ آنها بیشتر مصداق اصطلاح «روشن‌فعلیسم» (intel-activism) است، تا پیکار سیاسی. پرسش این است که این‌ نوع از اکتیویسم، جایی که حتی با نمودهای گفتار–کردار فاشیستی یا شیوه‌ی حکمرانیِ خویشاندِ آن مخالفت می‌ورزد، تا چه حد توان هماوردی با موج جدید نئوفاشیسم را دارد؛ موجی که نه‌فقط در ایالات متحد، بلکه به‌سان یک گفتار و رویه‌ی سیاسیِ عمومی، در همه جای جهان تکانه‌های هولناکی ایجاد کرده است و در کار عادی‌سازیِ (نرمالیزاسیون) حضور تاریخی و گسترش قلمرو نفوذ خویش است.

دوم

دنیای رسانه‌زده، خصوصا به‌میانجیِ فضای رسانه‌ای فست‌فودیِ معاصر، منطق دوتایی «خیر و شر» را قویا احضار و احیا کرده است. سرشت‌نشانِ این منطق قدیمیِ احیاءشده در فضای فست‌فودی مسلط آن است که برای بازشناسی و دسته‌بندی‌ِ خیر و شر، معیارها و مسیرهای موجز و سرراستی تثبیت شده‌اند که ماهیت خیر و شر را به کلیشه‌هایی صوری فرومی‌کاهند. در این چارچوب، بازشناسی هر قطب این دوتایی تنها نیازمند کوتاه‌ترین و سرراست‌ترین نمودهاست که معمولا همانی‌ست که با ارجاعات همه‌گیر همراه است و به‌میانجیِ تکرار مستمر و فراگیر، تثبیت شده است. در فضای پیامدِ آن، نیروهای شرِ جهان معاصر (یا حامیان شر) نه‌فقط قادرند در پس شری که نمود و دافعه‌ی بیشتری یافته است (شَرترین) پنهان شوند، بلکه با گرفتن انگشت ملامت به‌سمت آن شر معروف، قادرند خود را نزد مخاطبان‌شان (جوامع هدف) همچون نیروی خیر قلمداد کنند؛ یعنی «شَرترین» همزمان بلاگردان و تعمیددهنده‌ی سایر اشرار می‌شود. حقانیت‌‌جویی نیروهای شر با توسل به تثبیت تصویری کلیشه‌ای از یک «شر اعظم» (در اذهان عمومی)، البته سازوکاری‌ست قدیمی، با نمودهای تاریخی فراوان: شوروی کمونیست برای ایالات متحد؛ ایالات متحد و غرب برای شوروی؛ رژیم‌های عراق (صدام حسین) و جمهوری اسلامی و کره‌ی شمالی («محور شرارت») برای ایالات متحد؛ القاعده برای ایالات متحد؛ داعشْ همزمان برای همه‌ی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای (ایران و ترکیه و عربستان)؛ رژیم ایران برای اسراییل؛ رژیم اسراییل و ایالات متحد برای رژیم ایران؛ و نظایر آن. اما نمونه‌ی مورد نظرِ این نوشتار، در چارچوب بحث نئوفاشیسم، سازوکار سیاسی–رسانه‌ای‌ رایجی‌ست که طیفی از سیاستمداران و روشنفکران به‌منظور ترسیم تصویری مترقی از خود (در این مورد: ضدفاشیست) دنبال می‌کنند. بدین‌طریق که با انتقاد از باورها، اظهارات، و کردار شاخص‌ترین چهره‌های نئوفاشیستی در فضای رسانه‌ای یا دیپلماتیک، برای خود هویت ضدفاشیستی جعل می‌کنند تا به‌میانجیِِ این سرمایه‌ی نمادین، دفاع‌شان از کلیت نظم مسلط، حمایت‌شان از سایر فاشیست‌ها و یا مشارکت‌شان در اَشکال دیگری از سیاست‌های فاشیستی را از گزند اتهام و/یا نقد ضدفاشیستی مصون بدارند. (نمونه‌ی عام‌تر این پدیده را در رویکرد دولت آمریکا می‌یابیم که با انتقادهای تند از رژیم‌های استبدادی و تئوکراتیک نظیر رژیم ایران می‌کوشد تصویری دموکرات و سکولار از ماهیت خود ترسیم کند).

سوم

پدیده‌ی قطبی‌سازی مقوله‌ی شر، یا غسل‌تعمید اشرار به‌میانجی نفی شر اعظم، در فضای سیاسی آلمان هم به‌طور بارزی مشهود است: اکثر سیاستمداران (و طیف قنسبتا وسیعی از روشنفکران و فعالان سیاسی) در همان حال که با ملامت حزب «آلترناتیو برای آلمان» (آ.اف.د.) یا تحقیر بی‌هزینه‌ و بی‌مازادِ اظهارات امثال ترامپ و ایلان ماسک ژست مترقی و ضدفاشیستی می‌گیرند، تمام‌قد از دولت راست افراطی اسراییل و سیاست‌های نئوفاشیستیِ آن حمایت می‌کنند. (و جالب آنکه ترامپ و ایلان ماسک هم تاکنون در حمایت تمام‌قد از دولت نتانیاهو ثابت‌قدم بوده‌اند). لجاجت آنها در نادیده‌گرفتن شباهت‌های آشکار رَویه‌ها و مضامینِ سیاسیِ نئوفاشیستی بین این دو گروه حاکی از آن است که فروکاستن یکتای نئوفاشیسم به دسته‌ی معینی از چهره‌های شر (باند ترامپ و ماسک و اوربان و آ.اف.د1. و غیره) اساسا ترفندی‌ست برای معاف‌کردن سایر عناصر خویشاوند و تطهیر ساختارهایی که به نئوفاشیسم مجال رشد و میدان‌داری داده‌اند. در فضای سیاسی آلمان، گفتار ضدفاشیستی بخشی از چپ فراپارلمانی (ضددولتی) هم‌پوشانی شگفتی دارد با روایتِ دولتیِ بازدارندگی‌های ضدفاشیستی، که هسته‌ی اصلی‌اش تقلیل فاشیسم به یهودستیزیِ سازمان‌یافته (یهودکُشی) است. نتیجه‌ی این فروکاستن، بدیهی‌سازیِ اتخاذ رویکردی غیرانتقادی نسبت به دولتی‌ست که داعیه‌ی نمایندگی خواست و منافع یهودیانِ جهان را دارد. در حالی که آن بخش از چپ فراپارلمانی2 (عمدتا «چپ آنتی دویچ») بدین‌طریق می‌کوشد تعهد اخلاقی‌ِ ویژه‌اش به جلوگیری از تکرار جنایات تاریخی گذشته (آلمان نازی) را بیان/اجرا کند، یا صرفاً «وجدان ملی معذبِ» خود را تسکین دهد، حکمرانان متوالی آلمان از طریق فروکاستن معنای فاشیسم می‌کوشند گسست دولت آلمان از تبار تاریخیِ فاشیستی‌اش را به نمایش بگذارند. ولی از آنجا که چنین گسستی، با نظر به فاکت‌های تاریخیِ متعدد، هیچ‌گاه به‌طور واقعی رخ نداد، این «نمایش گسست» تنها زمانی موثر واقع می‌شود که با حمایت بی‌قیدوشرط از دولت اسراییل (به‌سان پیکریابی تاریخیِ یهودیان) تکمیل شود. اینکه حمایت بی‌قیدوشرط دولت آلمان از سیاست‌‌های دولت اسرائیل در جریان نسل‌کشی اخیر در غزه با اعتراض (و حتی انتقاد) طیفی از چپ ضددولتی آلمان مواجه نشد، پدیده‌ی قابل تاملی‌ست. چون اصرار فاجعه‌بار آن‌ها بر ندیدن واقعیتِ نسل‌کشی در غزه (و تحریف و انکار و/یا توجیه آن) در همان حال که ژرفای روانی–ایمانیِ آن باور ایدئولوژیکِ کانونی را نشان می‌دهد، گواهی‌ست بر ادغام طیفی از چپ ضددولتی آلمان در منطق دولت (چه دولت آلمان و چه دولت اسرائیل). این نمونه‌ی عینی و حی‌وحاضر همچنین نشان می‌دهد که چگونه اشتراک‌نظر سیاست‌مداران و بخش قابل‌توجهی از روشنفکران آلمان در یکتا–انگاریِ دهشت هولوکاست، به نادیده‌گرفتن جنایت‌های تاریخی‌ دیگر منجر می‌شود (یا خدمت می‌کند). چون در امتداد منطق یکتابودگی هولوکاست: الف) دولتی که با داعیه‌ی پیکریابی تاریخیِ یهودیانْ انحصار دادخواهی هولوکاست را در دست دارد و سیاست‌هایش را با داعیه‌ی تضمین امنیت یهودیان پیش می‌برد، درخصوص جنایت‌های احتمالیِ هم‌بسته با این سیاست‌ها پیشاپیش (دست‌کم از جانب آلمانی‌ها) از هر بازخواستی مبرا می‌شود؛ و ب) تلویحا گفته می‌شود که درباره‌ی این جنایت‌های فرضی نباید اغراق کرد، چون «هیچ جنایتی هیچ‌گاه نمی‌تواند قابل مقایسه با هولوکاست باشد». همین رویکرد، از قضا، مکمل سوءاستفاده‌هایی‌ بوده است که دولت‌های متوالی اسراییل از نام و‌ یاد هولوکاست برای توجیه حقانیت‌ بی‌قیدوشرط سیاست‌های جنایت‌بارشان انجام داده‌اند.

بدین ترتیب، در جامعه‌ی آلمان – به‌طور معمول – ارجاع سیاستمداران به «مسئولیت‌ تاریخیِ آلمانی‌ها»، نهایتا به سلب مسئولیت در قبال هر جنایتی که در ابعاد هولوکاست نباشد می‌انجامد (البته آنها پیش‌تر «اثبات کرده‌اند» که هیچ جنایتی نمی‌تواند قابل‌مقایسه با هولوکاست باشد). وانگهی، از آنجا که ادای دِینِ ادعاییِ دولت آلمان نسبت به هولوکاست صرفا در قالب حمایت بی‌قیدوشرط از دولت اسراییل انجام می‌شود، همین ادایِ دِینِ فرضی هم با هزینه‌ی دیگران (فلسطینیان) انجام شده است. بنابراین، سیاستمداران آلمانی (و روشنفکران ادغام‌شده در نهاد دولت یا منطق دولتی) که رسالت سیاسی–تاریخیِ ویژه‌ی خود را «مقابله با احیای فاشیسم» (درواقع: «جلوگیری از کشتار یهودیان») معرفی می‌کنند، برای پیگیریِ «مسئولیت ناسیونالیستی»شان، در عمل بُعد عامِ تاریخی–جهانی فاشیسم و خطرات احیایِ آن را انکار کرده‌اند/می‌کنند؛ یعنی به‌رغم تصدیق زبانیِ خطر گسترش نئوفاشیسم، در ساحت رویارویی عملی با این خطر، به استانداردهای دوگانه متوسل می‌شوند؛ معیارهایی که نهایتاً – و به‌طور پارادوکسیال – ماهیتی ناسیونالیستی دارند. پس، در مواجهه با ژست مترقی و حق‌به‌جانب آنان بابت تقبل دشواری‌های این «رسالت تاریخی»‌ (خصوصا «دشواریِ» الصاق برچسب «یهودستیز» به منتقدان جنگ‌طلبی و آپارتاید دولت اسراییل)، باید به آنها یادآوری کرد که: «بزرگواران، شما پیشاپیش وظایف‌تان را انجام داده‌اید. چون بنابر مفروضات و داعیه‌های شما، هولوکاست (و به‌تبع آن فاشیسم) یکتاست و تکرارپذیر نیست. پس، حضرات! مبارزه با فاشیسم را به دیگران بسپارید!». در عین حال، در جهانی که فراخ‌تر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی آلمان است، ترامپ و ایلان ماسک و غیره هم برای خود «رسالت تاریخی‌»ای قایل‌اند که فعالانه آن را پی می‌گیرند.

چهارم

اخیرا ایلان ماسک در اظهارنظری رسانه‌ای حزب «آلترناتیو برای آلمان» را بهترین گزینه برای نجات (مردم) آلمان معرفی کرده است؛ و با این اظهارنظر «جنجالی»، سیاستمداران آلمان را در موقعیت دشواری قرار داده است. چون این سیاستمداران و احزاب متبوع‌شان، در سال‌های اخیر تلاش‌های وافری کرده‌اند تا ایلان ماسک (شرکت تسلا) سرمایه‌گذاری‌اش در قلمرو آلمان را گسترش دهد. اکنون، آنان برای حفظ وجهه‌ی ضدفاشیستی‌شان باید به‌گونه‌ای محتاطانه علیه ایلان ماسک موضع‌گیری کنند: طوری که هم نمایش معمولِ ضدیت‌شان با آ.اف.د. (نماینده‌ی نئوفاشیسم آلمانی) را به اجرا بگذارند؛ هم مسیر سرمایه‌گذاری‌های آتی شرکت تسلا را مختل نسازند؛ و مهم‌تر آن‌که، کارفرمای سیاسیِ ایلان‌ ماسک (ترامپ)، که رهبری جدید پیمان ناتو را برعهده دارد، را از خود ناامید نکنند؛ یعنی خلاف تعهدات راهبردی خود به دولت آمریکا موضع نگیرند. از سوی دیگر، سیاستمداران و روشنفکران آلمانی عمدتا بدین‌سو گرایش دارند که نئوفاشیسمی که در قالب عروج سیاسی ترامپ و ماسک مجال بروز یافته است را با خصلت‌ها و کردارهای فردیِ ارتجاعی توصیف کنند؛ خصلت‌هایی که گویا (تصادفا) در شمار معدودی از مردان سفیدِ ثروتمند و ماچو/پدرسالار (زن‌ستیز) و هتروسکشوال تجمیع یافته و به اوج رسیده‌اند (کسانی نظیر ترامپ و ماسک و پوتین). بدین ترتیب، این گرایش با تمرکز بر چهره‌های مساله‌دار، وجه نظام‌مند پیدایش و عمل‌کرد نئوفاشیسم را کمرنگ می‌کند. و جالب اینکه هرچه رسانه و روشنفکر آلمانی به ساختار و منطق دولت نزدیک‌تر باشد، اظهارات ضدفاشیستی‌اش با هم‌خوانی بیشتری با این گرایش دارد. اما توپی که ایلان ماسک اخیراً به زمین «سیاست آلمانی» انداخته است، سویه‌های دیگری هم دارد:

دولت‌مردان و دولت‌زنان آلمان با حمایت بی‌قیدوشرط از تهاجمات دولت اسرائیل و توجیه نسل‌کشی در غزه تلویحا و عملا بر این استدلال تکیه کرده‌اند (و آن را تقویت کرده‌اند) که حتی یک دولت راست افراطی هم می‌تواند به مصالح عموم مردم (در اینجا یهودیان) خدمت کند. به این ترتیب، کردار این سیاست‌مداران با منطق درونیِ اظهارنظر اخیر ایلان ماسک (درباره‌ی آ.اف.د.) هم‌خوانی دارد. ولی ماهیت تناقض‌آمیز موقعیت نخبگان سیاسیِ آلمان در اینجاست که آنها بنا بر همان «رسالت تاریخی» که بر خود فرض گرفته‌اند (یا دست‌کم الصاق اتیکت آن را بر سینه‌ی خود – به‌هر دلیل – ضروری می‌دانند)، برخلاف ایلان ماسک قادر نیستند همزمان از دولت راست افراطی اسراییل و حزب راست افراطی آ.اف.د. پشتیبانی کنند. در عوض، ناچارند ضمن حمایت قاطع از اولی، در مواجهه با دومی درباره‌ی خطر پیدایش نئوفاشیسم فریاد بر آورند (یا به‌واقع، صرفا نق بزنند). بنابراین، گزاف‌گویی اخیر ایلان ماسک دشواریِ دوگانه‌ای برای «سیاست آلمانی» ایجاد کرده است: از یک‌سو، نخبگان سیاسی آلمان قادر به توضیح این تناقض نیستند که چرا تصادفا یک حزب راست افراطی نتواند برای مصالح عموم مردم آلمان مفید واقع شود (آن‌چنان که در قلمرو اسراییل مفروض گرفته شده است). و از سوی دیگر، با توجه به سیگنال‌های مثبتی که هیات حاکمه‌ی جدید آمریکا به‌سمت حزب آ.اف.د. ارسال کرده است، انتقادات‌ ضدفاشیستی نخبگان سیاسی آلمان به باند ترامپ–ماسک (بابت حمایت علنی از حزب آ.اف.د.) باید طوری حساب‌شده تنظیم و بیان شود که تناقض موجود در حمایت مشترک‌ و تمام‌قدِ دو دولت (آلمان و آمریکا) از دولت راست افراطیِ اسرائیل پنهان بماند و مناقشه‌ای برنیانگیزد. برای نشان‌دادن بهتر این پارادوکس می‌توان آن را در قالب صوری–منطقیِ زیر بیان کرد: الف) از آنجا که «سیاست آلمانی» معنای فاشیسم را عمدتا به یهودستیزیِ سازمان‌یافته تقلیل داده است، حمایت بی‌قیدوشرط از دولت اسرائیل را همچون مهم‌ترین معیار و پیش‌شرط رویکرد ضدفاشیستی تلقی می‌کند. و ب) از آنجا که ترامپ و حاکمان آمریکا حمایت بی‌قیدوشرط‌شان از دولت اسرائیل را همواره ثابت کرده‌اند، مطابق این معیار دشوار بتوان به حاکمان آمریکا گرایش نئوفاشیستی نسبت داد. ولی مشکل اینجاست که خود آن‌ها برای شاخص‌ترین جریانات نئوفاشیست‌ (مثلاً اخیراً برای حزب آ.اف.د.) پیغام دوستی و همراهی می‌فرستند.

با این اوصاف، گزاف‌گوییِ آن ابرثروتمند خودشیفته ناخواسته نقاب دورویی سیاستمداران آلمان را کنار می‌زند. آنچه از خلال مواجهه‌ی متناقض «سیاست آلمانی» با اظهارنظر «غیرمسئولانه»ی ایلان ماسک عیان می‌‌شود آن است که دولت آلمان به‌عنوان هم‌پیمانِ زیردست و ذی‌نفعِ ایالات متحد، هر قدر هم که حاکمان ایالات متحده گام‌های آشکارتری به‌سمت نئوفاشیسم بردارند، مجبور است از سیاست‌های امپریالیستی ایالات متحد در خاورمیانه پیروی کند؛ ازجمله حمایت بی‌قیدوشرط ایالات متحد از سیاست‌های دولت اسراییل به‌عنوان پایگاه خاورمیانه‌ای قطب غربی امپریالیسمِ جهانی. نکته‌ی جالب توجه اینکه بخشی از چپ‌گرایان «ضددولتی و ضدفاشیست» که در سیاست‌های دولت آلمان در قبال دولت اسرائیل ادغام شده‌اند، اساساً ضدیت با امپریالیسم را به سُخره می‌گیرند و در گرایش‌های نظریِ «ضدسرمایه‌دارانه‌»ی خود، مبلغ مارکسیسمِی بدون مقوله‌ی امپریالیسم هستند. زمانی ماکس هورکهایمر گفته بود: «کسی که آمادگی سخن‌گفتن از سرمایه‌داری را ندارد باید درباره‌ی فاشیسم هم ساکت بماند3.» اکنون، در مواجهه با این طیف متناقض چپ، باید آن گزاره‌ی قدیمی را اندکی بسط داد: «کسی که آمادگی سخن‌گفتن از امپریالیسم را ندارد باید درباره‌ی برآمدنِ نئوفاشیسم هم ساکت بماند.»

اما تعهد به آن «رسالت تاریخی–آلمانی» ایجاب می‌کند که سیاست‌مداران آلمان تسلیم این موقعیت برزخی نشوند و مانند همیشه آن پاسخ طلایی را از آستین‌شان بیرون بکشند: «ما به‌عنوان سیاست‌مداران و/یا روشنفکران سرزمینی که خاستگاه تاریخی فاشیسم بوده، تخصص ویژه‌ای در شناسایی نشانه‌های فاشیسم داریم؛ خواه در آلمان و خواه در هرجایی از جهان. و نیز، بر مبنای ضرورتِ اخلاقیِ گسست از آن سابقه‌ی شوم ملی‌، ما حقی اختصاصی/انحصاری در انتخاب نحوه‌ی مخالفت‌مان با فاشیسم داریم.» آنان، بر مبنای این تخصص ویژه و آن حق انحصاری، انتظار دارند که تشخیص و رهیافت اختصاصی آنان در این حوزه به چالش کشیده نشود؛ حتی وقتی که معنای فاشیسم را به یهودستیزی، و نشانه‌های یهودستیزی را به انتقاد از دولت اسرائیل تقلیل می‌دهند. اگر همین منطق را مشخصا در خصوص مواجهات دوگانه و متناقض نخبگان آلمانی با دو‌ نهاد شاخص راست افراطی در دوره‌ی حاضر (حزب آ.اف.د‌. و دولت ائتلافی نتانیاهو) ادامه دهیم، داعیه‌ی ناگفته‌ی آنها این خواهد بود که: «ما بهتر از هر کسی می‌دانیم که شرایط احیای خطر فاشیسم در آلمان متفاوت با هر جای دیگری در دنیاست».

یک نتیجه‌گیری مسالمت‌آمیز:

با این اوصاف، اجازه بدهید این نوشتار را با این نتیجه‌گیری تاریخی–اخلاقیِِ مسالمت‌آمیز به پایان ببریم که: آلمان کشوری خاص و یگانه‌ است. و با به‌رسمیت‌شناختنِ این یکتایی، بگذاریم سیاست‌مداران و روشنفکران‌ آلمانیْ «رسالت تاریخی» خود را دنبال کنند. آنهایی که زیر بار تبعات این رسالت تاریخی دفن می‌شوند نباید از «آلمانی‌ها» انتظار داشته باشند که خلاف اصول اخلاقی‌شان عمل کنند. چه باک اگر منتقدانِ مغرض و کوته‌نظرِ امروز از رویکرد نخبگان آلمانی برآشوبند و از نسل‌کشیِ سیستماتیک در غزه بگویند؛ یا بعدها تاریخ‌نویسانی فاقد «صلاحیت آلمانی» مدعی شوند که راه پیشروی دومین فاز فاشیسم بخشا با داعیه‌های ضدفاشیستی سنگ‌فرش شده است. «سیاست آلمانی» مرعوبِ این صحنه‌سازی‌ها نمی‌شود.

* * *

پانویس‌ها:

1 ویکتور اوربان و آ.اف.د. به‌دلیل وابستگی‌های آشکار و پنهان‌شان به دولت روسیه (پوتین) در محافل دولتی آلمان موضوع دغدغه‌های امنیتی هستند. همین مساله، آن‌ها را به سیبل‌های سهل‌الوصول‌تری برای مخالفت‌های ضدفاشیستی در فضای رسانه‌ای و روشنفکری آلمان بدل کرده است.

2 در اینجا – بنا به تصور رایج – قاعدتاً باید از طیف نیروهای موسوم به چپ آنتی‌دویچ (Anti-Deutsch) نام ببریم: اما چنین کاربردی محدودکننده است. چون افزون بر آنها، بسیاری از کسانی هم که تعلق سیاسی یا حتی تلعق خاطر خاصی به «آنتی‌دویچ‌»ها ندارند، به‌واسطه‌ی فرآیند سوسیالیزه‌شدن‌شان، برخی از آموزه‌های کانونی این نحله را درونی کرده‌اند؛ آموزه‌هایی که هم‌پوشانی بارزی با گفتار رسمی دولتی در این حوزه – طی سه دهه‌ی اخیر – دارند.

3 “Whoever is not prepared to talk about capitalism should also remain silent about fascism.” Max Horkheimer.

برگرفته از : «کارگاه دیالکتیک»  ـ سوم دی ۱۴۰۳

https://kaargaah.net/?p=1451

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©