فرهنگ،
سیاست و مساله
مهاجران
افغان
مقاومت
نوشته شده
در۵ ژوئیه ۲۰۱۲
مساله
حضور
افغانها در
ایران مدتی
است پر رنگتر
از همیشه به
نظر میرسد.
اظهارات
بخشدار مرکزی
نوشهر دربارهی
ممنوعیت حضور
مهاجران
افغان در
استان مازندران،
اعلام
ممنوعیت حضور
افغانها در
پارک صفّهی
اصفهان و در
نهایت هجوم
گروهی از مردم
یزد به منطقهی
افغاننشین
واکنشهای
متفاوتی به
همراه داشت.
اما کمتر
تحلیل روشنی
از وضعیت
مشاهده میشود
و گاهن به
فرافکنی از
تقصیرهاپرداخته
میشود. اولین
واکنش نسبت
دادن
کورکورانهی
تمام وقایع به
حکومت است.
حتی در مورد
حادثهی یزد
هم بسیاری،
افراد حمله
کننده را گروههای
فشار و عوامل
حکومت
خواندند. واکنش
دیگری به
موضوع محکوم
کردن ایرانی
ها به نژاد
پرستی و
خودبرتر بینی
به دلایل
مذهبی و تاریخی
و خطاب کردن
حمله کنندگان
یزد به عنوان
اوباش بود.
اما یک پرسش
ساده از مردم
کوچه و بازار
این واقعیت
تلخ را نشان میدهد
که بسیاری از
مردم عملن
مخالف این
رفتارها
نیستند. نمیتوان
به سادگی
خصومت مابین
دو گروه را
کتمان کرد:
ایرانیهایی
که افغانها
را مردمانی
عاری ازتمدن
میدانند که
با تخصیص
امکانات کشور
به خودشان، عامل
بیکاریاند و
افغانهایی
که به ایرانیها
به سختی
اعتماد
میکنند. برای
پرداختن به موضوع
باید به دو
سوال اصلی
جواب داد: ۱- آیا
رفتار متقابل
ایرانیان و
افغانها
ناشی از
نژادپرستی
است؟ ۲2- آیا
حکومت ایران
به راستی
مخالف حضور
افغانها در
ایران است؟ با
توجه به
تجربهی نگارنده
در تعامل با
افغان ها سعی
می شود در ادامه
به سوال های
فوق پاسخ داده
شود.
۱ـ
رفتارهای
خصمانهی
ایرانیها و
افغانها با
یکدیگر را به
سختی میتوان
ناشی از
نژادپرستی به
معنای نوعی
خودبرتربینی نامید
که ریشه در
آموختههای
مذهبی و غرور
تاریخی و…
دارد. که اگر
اینگونه بود
این خودبرتر
بینی در برابر
سایر خارجیها
هم میبایست
وجود میداشت.
این خصومت نه
از جنس کینه
های یهودی ستیزی
که ریشه در
مشکلات
اجتماعی و
اقتصادی طرفین
دارد. یکی از
این مشکلات
تفاوتهای
فرهنگی و
رفتاری است.
تفاوتی که اگر
گروههای
مدافع حقوق افغانها
آن را جدی میگرفتند
و برای اصلاح
آن تلاش میکردند
از تمام
شعارهای
حمایتی
موثرتر بود.
افغانها از
کشوری که سالها
درگیر جنگ
بوده به ایران
پناه آوردهاند.
لذا در
افغانستان از
کمترین
امکانات آموزشی
و فرهنگی
محروم بودهاند.
آمار نشان میدهد
۸۱ درصد از
افغانهایی
که به ایران
مهاجرت میکنند
کاملن بیسواد
هستند[۱]. این
کاستی در
ایران هم
ادامه مییابد.
عمدهی
مهاجران
افغان در
ایران به
معنای واقعی
کلمه تنها کار
میکنند و از
هر نوع فعالیت
آموزشی-
فرهنگی محرومند.
به مدرسه و
دانشگاه و حتی
نهضتهای
سواد آموزی راهی
ندارند و این
شامل فرزندانشان
هم میشود.
اگرچه دولت
ایران اعلام
کردهاست که
همهی
مهاجران
افغان حق
تحصیل دارند
اما معدود مدارسی
که مختص
کودکان افغان
فعالیت میکنند
عمومن با
مشکلات
فراوان روبرو
هستند و از
طرف دولت نه
تنها کمکی
دریافت نمیکنند
بلکه به گفتهی
متصدیان این
مدارس به دلیل
سنگ اندازیهای
حکومت حتی نمیتوانند
آزادانه
تبلیغات کنند.
تا جایی که
برخی از این
مدارس به دلیل
عدم امکان
پرداخت اجارهبهای
ملک در شرف
تعطیلیاند.
به علت صعود
قیمتها و
یارانههای
مالی که دولت
ایران برای
ارزاق عمومی و
سوخت به شهروندان
میپردازد و
افغانها از
آن محرومند،
این مهاجران
همیشه از مشکلات
مالی شدید رنج
میبرند.
افغان ها برا
ارسال پول به
کشورشان از روابطی
استفاده
میکنند که
ارزش پول
ایران را بر
مبنای دلار می
سنجند. پایین
آمدن ارزش
ریال نسبت به
دلار باعث
فقیر تر شدن
بیشتر آنها
شده است. از
سوی دیگر
اکثریت
مهاجران که به
صورت غیر
قانونی زندگی
میکنند نمیتوانند
صاحبِ خانه،
زمین یا حساب
بانکی باشند.
افغانها به
دلیل سیاست
گذاریهای
دولت جذب
جامعه نشده و
چنین طبقهی
اقتصادی خود
مستعد پرورش
مجرمین و
بزهکاران است.
اگرچه با توجه
به وابستگیهای
خانوادگی
افغانها در
مرزهای
خودشان و همچنین
نبود امنیت
اجتماعی میتوان
حدس زد نسبت
به طبقهی
مشابه ایرانی
درصد بزهکاری
کمتری دارند.
اما مشکل اینجاست
که چنین طبقهی
فرودستی تنها
نمود افغانها
در ایران است.
مشکل دیگر
بی اعتمادی
افغانها به
ایرانیان به
دلیل نبود
امنیت زندگی و
کاری و طمع
کارفرمایان
ایرانی است.
کارگران
افغان معمولن
با وجود اینکه
بیشتر از
کارگران
ایرانی کار میکنند
و بعضن در
شرایط سخت و
شاقی کاری که
کمتر کارگری
زیر بار آن میرود،
مشغولند، اما
دستمزدهای
کمتری نسبت به
ایرانیان میگیرند،
بیمه نمیشوند
و امنیت شغلی
ندارند.
کافیست پای
صحبت یک
ساختمانساز
ایرانی
بنشینید تا
دریابید چه
اندازه علاقمند
به
بهکارگیری
کارگران
افغانی به همین
دلایل است.
افغانها در
ایران خودشان
را در یک
ناامنی بزرگ
حس میکنند.
مهاجران
افغان حتی آنهایی
که اقامت
قانونی دارند
این امکان را
ندارند که از
کارفرمای
ایرانیشان
شکایت کنند.
چرا که میدانند
امکان پیروزیشان
در دعوی
تقریبا صفر
است. گفته میشود
در ده سال
اخیر در هیچ
دادگاهی یک
افغانی نتوانسته
یک ایرانی را
محکوم کند و
بسیاری از کارفرمایان
از این امر
سواستفاده
میکنند.
نگارنده
مواردی را
دیده که حتی
کارفرمایی که
دستمزد کارگر
افغانی را
کمتر داده دربرابر
اصرار کارگر
مبنی بر طلب
حقش اینطور جواب
داده که من
اگر همین
مقدار را هم
ندهم هیچ کاری
از دست تو بر
نمی آید.
سواستفاده ی
کارفرمایان
ایرانی باعث
شده که غالبا
افغانها
نسبت به
ایرانیان
رفتاری
خصمانه و
پرخاشگر
داشته باشند و
این دیوار
یزرگ بی
اعتمادی به
رفتار های
نامتعارف
دامن زده است.
۲ـ
حکومت
ایران مخالف
حضور افغان ها
در ایران نیست.
کمتر کشوری
مانند ایران
مرزهای خود را
اینگونه به
روی مهاجران
باز گذاشته
است. دولت
افغانستان و
سازمان ملل
بارها از
ایران به خاطر
بیش از سه دهه
پذیرایی از
مهاجران افغان
تشکر کردهاند.
به ویژه که
بیشتر
کشورهای جهان
اجازهی ورود
پناهندگان آن
هم به تعداد
چند میلیونی را
نمیدهند و یا
اجازهی
اقامت
مهاجران را در
میان مردم خود
نداده و آنها
را در اردوگاهها
(کمپها) نگه
میدارند. در
حالی که ایران
از سال ۱۳۵۷ و در
حالی که درگیر
مشکلات
فراوان داخلی
بودهاست
بدون مانع چند
میلیون افغان
را بدون گذرنامه
یا مدرکی به
کشور خود راه
دادهاست. اما
آیا این رفتار
حکومت ایران
ناشی از نوع
دوستی است؟
حضور افغان
ها در ایران
نه تنها مشکلی
برای حکومت نیست
بلکه در
بسیاری از
موارد به نفع
آن است. منفعت
این سازندگان
بینام و نشان
ایران، این
کارگران کم
خرج و پرکاری
که از حداقل
حقوق کارگری
محروماند،
برای صنایع و
دولت بر کسی
پوشیده نیست.
خارج کردن این
نیروی کار از
ساختار تولید
قطعن آثار
تورم زایی و
رکود بیشتر تولید
را خواهد داشت
که به خصوص در
شرایط فعلی،
حکومت هرگز
خواهان چنین
وضعی نیست.
دولت ایران به
بهانههای
مختلف از
افغانها پول
میگیرد و با
صدور ویزاهای
فلهای که هر
چند ماه نیاز
به تمدید
دارند درامد کسب
میکند. همچنین
حکومت ایران
سالهاست از
سازمان ملل برای
مهاجران
افغان کمک های
مالی دریافت
میکند. اگرچه
هرگز درصدی از
این کمکها به
مردم افغان
نمیرسد. اما
فرای مسائل
اقتصادی،
افغانها
مردمی هستند
کاملن مذهبی
که از
ایرانیان نسبت
به
اعتقاداتشان
پایبندترند و
حکومت ایران
به خوبی به
این امر واقف
است. پس وجود
چند میلیون
شهروند مذهبی
با کمترین
خرج
برای حکومتی
برپایهی
مذهب نمیتواند
مضر باشد. به
زبان دیگر
حکومت ایران
از این تداخل
فرهنگی خشنود
است. تا جایی
که مسئولین
ایرانی به
وضوح به این
امر اشاره
کردهاند. آیت
الله خمینی در
تنها سخنرانیاش
دربارهی
افغانها
بارها به
مسلمان بودن
آنها اشاره
کرد. محمد
تهوری مدیر کل
اداره امور
اتباع و
مهاجران خارجی
ایران میگوید:
» نوع
پناهندگی به
اتباع افغان
در ایران براساس
اعتقادات و
مبانی جمهوری
اسلامی ایران
منحصر به فرد
بوده و در
مقایسه با
قوانین
مهاجرپذیر
دنیا اتباع
افغان با ویژگی
خاصی درایران
حضور یافتهاند»
مسالهی
دیگر منافع
استراتژیک
ایران از حضور
افغانها است.
دولت
افغانستان به
دلیل وجود
مهاجران فراوان
در ایران
همیشه مجبور
به اتخاذ موضع
پایین دستی و
محتاطانه
دربارهی
ایران است. در
ثانی افغانهای
ساکن ایران
تحت تاثیر
تبلیغات
حکومت و تنها
منبع
اطلاعاتی که
دربارهی
کشورشان در
اختیار دارند
یعنی
تلویزیون ایران،
اکثرن حضور
آمریکا را
تنها عامل
بدبختی کشورشان
میدانند و
متاسفانه در تنها
دوگانهی
موجود یعنی
طالبان-آمریکا،
به طالبان
گرایش پیدا میکنند.
نگارنده
بارها از
افغانها
شنیدهاست که
طالبان را
برحق میدانستند
و امیدوار
بودند یک روز
به کمک آن کشورشان
را از «نجسها»
پاک کنند. به
این صورت
حکومت ایران
در صورت بازگشت
افغانها به
کشورشان هم از
منافع خویش بی
بهره نخواهد
بود.
اما
تفاوتی که
دولت احمدی
نژاد با دولتهای
قبلی داشته
پافشاری بر
تبلیغات ضد
افغانهاست.
این تبلیغات
هم بخشی از
تمام عوامفریبیهای
دولت کنونی
است. میخک به
درستی میگوید
که دولت احمدی
نژاد از طرفی
سعی میکند
بخشی از بیکفایتیهای
خود را در فقر
و بیکاری به
حضور افغانها
نسبت دهد و از
طرفی دیگر با
تشدید
احساسات
خصمانه بین دو
ملت، با تمرکز
بر تبلیغات
ناسیونالیستی
و سختگیری
برای مبارزه
با ورود افغانها
به ایران و
ادعای برنامههای
جدی برای خروجشان
سعی در کسب
محبوبیت میکند.
تبلیغاتی که
در عمل در حد
حرف هم باقی
میمانند چرا
که به گفتهی
شاهدان عینی
کوچکترین
تغییری در
وضعیت مرزهای
ایران رخ
نداده و
همچنان ورود
به ایران به
آسانی و تنها
مستلزم
پرداخت وجههایی
به دلالها و
واسطههاست.
دلالها و
واسطههایی
که سخت میشود
باور کرد از
بدنهی
حکومتی و
مرزبانی
ایران جدا
هستند.
در نهایت
میتوان گفت
که به هر حال
رفع مشکلات هر
گروهی در جامعه
نیاز به بلند
کردن صدا از
طرف خودشان یا
به نمایندگیشان
دارد. اما
متاسفانه
دولت ایران
این کار را از
هیچ گروهی،
حتی کارگران
ایرانی و حتی
به روشهای
کاملن
قانونی، تاب
نمیآورد. در
این وضعیت میتوان
نخستین عمل را
مبارزه با
سیاستهای
غیر انسانی
حکومت دانست.
باید بر لزوم
ارتقای آموزش
و پرورش
مهاجران برای
کمتر شدن
شکاف فرهنگی و
ناهنجاری های
اجتماعی تاکید
کرد. گرچه در
شکافت موضوع
جای پای حکومت
و ساختار
ناکارای
حقوقی ایران
را میتوان در
تک تک مشکلات
یافت اما باید
با بهرهکشی و
رفتارهای
تبعیضآمیز
کارفرمایان
سودجو به
مبارزه
برخاست. نباید
فراموش کرد که
عامل بیکاری و
فقر در ایران
کارگرانی
نیستند که با
کمترین
دستمزد، سخت کار
میکنند. وقتی
از خشمگینان
یزد اینگونه
میپرسیدی که
چه فرقی بین
تجاوزگر
افغان و
ایرانیست که
آن یکی با
گرفتن رضایت
های زوری
تبرعه میشود و
کسی اعتراضی
نمی کند اما
این یکی باید
خانه ی تمام
هم وطنانش در
آتش بسوزد،
اینگونه منطق
میکردند که
افغان ها به
عنوان میهمان
ما که مورد
لطف و بخشندگی
ما قرار گرفته
اند، نمک
نشناسی کرده اند.
اما همین متهم
کنندگان که
گناه اثبات
نشده ی یک نفر
را به یک ملت
نسبت میدهند،
هنگام انتخاب
کارگران
افغان به پاک
دستی و درست
کاری آنها
اعتراف
میکنند. چه
لطف و مهمان
نوازی که
افغان ها در
منطقه ای در
حاشیه شهر بدون
کمترین
امکانات
رفاهی زندگی
میکنند در حالی
که
تمام خانه
های شهر با
عرق ریختن آنها
ساخته شده. محمد
کاظم کاظمی
شاعر افغان در
شعری میگوید:
به
هر چه آينه
تصويري از
شكست من است
به
سنگ سنگ بناها
نشان دست من
است
ـــــــــــــــــــــ
[۱]
فصلنامه
گفتگو شماره ۱۱