دلبر ما
، «مادر گلی »
شمعی
فروزان که
چندین دهه در
راه آزادی
روشنی و گرما
بخشید،
اینک
خاموش شده
است!
عباس
هاشمی
«دلبر»
ما «که به مکتب
نرفت و خط
ننوشت»
چگونه
بود که «مسئله
آموز صد مدرّس
شد »؟
کسانی
که مادر گلی
را دیده اند و
یا با او حشر ونشر
داشته اند، حتما
جاذبه ی
جادویی این
زنِ ساده ،
فروتن و خنده
رو را کم و بیش
احساس کرده
اند ؛ اما
شاید بدرستی
ندانند که این
جاذبه ریشه در
کجا دارد.
جاذبه
ی مادر را پیش
از آنکه خودش
را ببینم ابتدا
در فرزند اش
ویدا همرزم و
رفیق و همسرم
دیده بودم*۱ .
اما در نخستین
دیدارها
منشاء این
زیبایی و
جذابیت
جادویی را
بویژه در
مادرشان پیدا
کردم ، گرچه
پدر هم خود
حکایتی ست دگر
. زیبایی
«دلبرما» که
شاید بشود
آنرا در سادگی
، جدیت و بی
تکلفی و محبت
بیکران خلاصه کرد
اما پرریشه و
چند جانبه ست
؛
دلبر
از خانواده ای
با فرهنگ و
فروتن گیلانی
ست ؛ سر سبز و
پاک . او در
سنین جوانی با
عشق همسری
گزید که زندگی
اش را وقف
آزادی و رهایی
کرده بود، و
دلبر همه وقت
و همه جا با
جان و دل و تا
به آخر یاور
او بود ؛ احمد
گلی آبکناری
از مبارزان
صدیق توده ای
، شاعری
متواضع ، عاشق
دلبر بود . این
زوجِ عاشق پدر
و مادر
فرزندانی
شریف شدند که
سه تن شان ؛
روزبه ، پروین
و ویدا گلی
آبکناری در
رژیم اسلامی
بر سر
اعتقاداتشان
به سوسیالیزم
و آزادی جان
باختند و
فرزندان دیگر
همچون پدر و
روزبه ، یا زندانی
شاه بوده و یا
در رژیم
اسلامی
زندانی شده ،
شکنجه و آزار
دیده اند . لذا
دلبر یک مادر
و راهبر
خانواده میشود
دلبر یک فعال
جان بر کفِ بی
سر وصدا و
عمیقا متواضع
بود ؛ هر خطری
را به جان
میخرید و در همه
ی «ماموریت»
هایش موفق بود
، چه وقتیکه
همسرش با
تعدادی از
توده ای ها در
جنگل های
گیلان مخفی
بودند و دلبر
برایشان قوت و
لباس و خبر میبرد
و چه وقتیکه
از زندان خبر
می آورد و
میبرد و چه در
روزهای
انقلاب که در
زیر چادرش
اسلحه جابجا
میکرد ! دلبر
برغم «غیر
حرفه ای» بودن
اما مشکل گشای
انقلابیون
بود : اگر به
«ستاد» حمله
کرده اند ، دلبر
زیر چادرش
آنچه را که
نباید دست
دشمن بیفتد به
سهم خود حمل
میکند ، آنهم
با جثه ای ریز
و قامتی کوتاه
! اگر خانه ی
روزبه مشکوک
به نظر رسیده
است اوست که
خبر میگیرد و
کوچه را چک میکند
و اسناد را
جابجا .
...تمام
زندگی دلبر
همدلی و
همراهی با
همسر و فرزندان
مبارزاش بوده
و رنج بیکران
برده و آنرا
به جان خریده
است او نیز به
زندان افتاده
و همراه همسرش
توهین دیده و
شکنجه شده است
. برغم اینهمه
اما خودش را
به حساب نمی
آوُرد و این
ها را همه وظیفه
ای کوچک
میدانست .
زیبایی وجذبه
ی جادویی او
اما در همین
متانت نهفته
است که ذاتیِ
چنین
شخصیتهایی ست
. تبسم شیرین و
مهر عمیق او
در همه ی
دوران زندگی
اش برغم
اینهمه سختی
زبانزد
آشنایان بوده
است و براستی
زندگی زیبای
این زن بزرگ و
متواضع را
باید نوشت و
مرور کرد و از
او آموخت ،
چراکه این نوع
از انسانها
بدلیل فروتنی
و تواضع کمتر
شناخته میشوند
و گمنام
وناشناخته
باقی میمانند
حال آنکه نقش
کلیدی و بس
مهمی در آموزش
زندگی و تربیت
اساسیِ
اطرافیان خود
دارند که
میبایست بطور
جدی بازشناسی
و تقدیر شود .
مادر
را در آخرین
سفرش به نروژ
زیارت کردم .
به فراموشی
دچار بود چنان
که فرزند خود
آذر و دوست
نزدیک روزبه و
خانواده ،
زنده یاد
هوشنگ عیسی
بیگلو را
ظاهرا
نمیشناخت ،
اما با دیدن
من به زبان
آمد : « هاشم جان
تی قربان چرا
زحمت کشیدی این
همه راه آمدی؟
» و همه را به
تعجب واداشت و
قلبم را بازهم
لرزاند و حالا
هم دوباره
اشکم را جاری
کرده است
به عشق
و زیبایی تو
ادای احترام
میکنم «مادر
گلی» یار غار
«آقای گلی» و
مادر بی همتای
فرخ ، روزبه ،
پروین ، ویدا،
آذر ، نکیسا ،
افشین و نیز
شهاب ، حسین و
من و هزاران
دیگر
و
تسلیت میگویم
به
بازماندگانِ
این خانواده ی
نیکو و
انسانخو و
مبارز و شریف
، به آبکناری های
آگاه و به همه
ی مادران
رزمنده و
داغدیده به
رفقا و آشنایانی
که بستگان این
خانواده ی
نازنین و انقلابی
اند و همچون
آنها به
فردایی آزاد و
آباد دلسپار
اند و ره پیما .
زراه
میکده یاران
عنان
مگردانید
چرا که
حافظ از این
راه رفت و
مخلص شد*
عباس
هاشمی
یکشنبه
۲۴ ژوئن
............
*۱
ویدا حاجبی در
مورد او میگفت
«نمیدانم چرا
از او که خیلی
از من کوچکتر
بود حساب
میبردم و منی
که همیشه ضد
اتوریته بودم
در ویدا
جذابیتی دیدم
که اتوریته ی
دلپذیری
داشت؟!»
*۲حافظ
خود اما به
گونه ای دیگر
سروده است :
«زراه
میکده یاران
عنان بگردانید
چرا که
حافظ از
اینراه رفت و
مفلس شد »