اهرم دمکراسی
توده ای و استعداد
مبارزه ی فراطبقاتی
با آن
بهنام
چنگائی
"
حضورسیاسی چپ
وکنترل
تندروی راست"
بعد
از فروریزی
بلوک شرق و به
دنبال آن با پدیداری
فرصت برای هجوم
سرمایه و رشد
جهشی هرچه
بیشتر نابرابرهای
اقتصادی و
سیاسی، امروزکمترین
ملتی در جوامع
بشری را می
یابید که پس
از آن واقعه، دچار
ستم مضاعف سرمایه
جهانخوارو
حامیان فاسد و
دیکتاتور آن در
سطح کره ی
زمین نگشته و بطبع
توده های عاصی
را به مبارزه همه
جانبه با این
ساختار و وحوش
درنده اش نگردانیده
و همگان را به
فکر تغیر سرنوشت
ناگوار خود و
فرزندانشان ناگزیرنکرده
باشد. و به
همین دلیل، قطب
بندی های
سیاسی ـ
طبقاتی جهان و
کشور ما، چندی
ست که دستخوش برخورد
های رو در رو،
جهت دگرگونی های
اجباری وذاتی پدیده
های میرا و
مزاحم است که
روز به روز نیز
به کمک دسترسی
آسان به
اطلاعات و ارتباطات
جمعی ِ ملی و
فراملی، همه از
زندگی همدردان
خود در هر
گوشه ای آگاه
و به واسطه این
امکان روشنگری،
شناخت واقعیت
زندگی عام از
یک سو و
فقروفاقه و
استبداد
روزافزون از
سوی دیگر بیداری
و هوشیاری چشمگیر توده
ها را بالا برده
وهمزمان
منافع آتی هر
طبقه ای را در
این ساختار بیمار
جهانی چنان برجسته
تر کرده است،
که این مبارزه
واقعی به نبرد
(مرگ و زندگی) برای
هر کدام از
آنها می ماند و
بدین سان است
که ما شاهد رژیم
های حاکم بورژازی
ملی هستیم که هر
کدام برای حفظ
بقای خود، ناچارند
در مقابل
دشمنان میلیونی
به پا خاسته
(مردم) با
خشونت تمام قراربگیرند
و اکثریت
پائینی و
میانی را به
خشن ترین شکل ممکن
تحقیر، سرکوب و
آنان را برای
دفاع از حق
ابتدائی
زندگی و نجات
از این همه فساد،
محرومیت و ناملایمات،
به شورش و
مقابله به مثل
ِسازش ناپذیر
وادار ساخته
اند.
بنابراین،
شرایط، ایجاد
تشکیلات
مستقل و
گسترده ی چپ را
در برابر
جنایات
سرمایه داری
داخلی و جهانی،
بیش از هر
زمانی کاملن
ضروری، حیاتی و
در عین حال بی
فوت وقت می
طلبد. باید
این نیرو در
مقابل سرمایه و
وابستگان
رنگین اش بایستاد،
زیرا و به
ویژه این امر تنها
خاستگاه طبقاتی
و یگانه وظیفه
اساسی چپ در
ایران و جهان
است ور نه او، این
استعداد شامل هیچ
جریان دیگری
نمی باشد! تازه
آن هم در ایران،
کشوری با این
درآمد سرشار،
بی انتها وبی
صاحب، که نماینده
خدا و دم و
دستگاه نظامی
و دینی مفت خوار
اش بر آن چنبره
زده اند، همه
می دانیم که
این نظام پلید،
صاحب
نیروهای
متنوع مزدور
بوده و هست و هم
اینک نیز قادر
است با بذل و
بخشش از ثروت ملی
طیف های
گسترده ای از
راست ملی
مذهبی و میانه
را با عنواین
متعدد به خدمت
گرفته و در
برابر توده ها
علم کند.
"هیچ
جریانی به
تنهائی قادر نیست
قدرت سیاسی را
تسخیرکند!"
و درست
در همین دوران
سرنوشت سازاست
که همه ی جریان
های چپ، باید بیش
از هر زمان دیگری،
حتا در صورت
تمرکزو
همگامی مشترک در
بین شان هنوز
هم تلخ به
ناتوانی خود اقرارکنند!
چپ تاکنونی
همیشه دشمن
خود بوده است تنها(چپ)
متحد توان اِعمال
تاثیر "مفید" برسرنوشت
آتی کشور را دارد
و(البته این
وضع با اندکی
تفاوت شامل
دیگرنیروهای
سیاسی هم می
شود)؛ پس چپ می
بایست برای تفاهم،
تشریک و تمرکز
هرچه بیشتر نیرو
هم سوکردن آن برای
پاسخ به مسائل
روز و اهداف دراز
مدت و هدایت
مبارزه بسوی
تحولات پیش رو
و آتی، یکدست باشد
و مرز، پایگاه
و جولانگاه
اجتماعی خود
به نام چپ را از
دیگر جریان ها
جدا و روشن
کند و سیاست اختصاصی
خود(مبارزه
طبقاتی) را در بین
اپوزیسیون رنگارنگ
با توان و
ابزار موثر تر
به نام خود برجسته
کند و در صف
آرائی ومدیریت
تحولات، نقش
شایسته ی خود
را قوی ترازهرجریانی
راست و میانه ایفا
نموده و برای
پیشبرد امر مبارزه
به نفع توده
های کار و
زحمت، آگاهانه
هویت سازمانی
خود را رقیق و
تا حد امکان،
به همکاری و
اتحاد چپ
متمایل ولطمه
نزند.
«تشکیل
ستاد مشترک
علیه
انتخابات»
" موضع
مشترک چپ علیه
انتخابات
مجلس دهم"
هیچ کس
شک ندارد که
رژیم تاکنون
انتخابات آزاد
نداشته
وامکان اش هم مورد
باور و اعتماد
مردم نیست و
مخصوصن بعد از
تقلب انتخابات
و جنایات
مترتب آن در
سال 88، ولی
فقیه رسوا و منفورتر
عام گشته و به
ویژه نیروهای
مخالف ِاستبداد
دستگاه ولائی(بخش
بزرگی از اصلاح
طلبان) عملن توسط
ولی فقیه یا
به بیرون
ازخمیه رانده
شده و یا بخشی
از آنها به
نفع آینده ی
مخاطره آمیز
خود، آگاهانه از
خلافت جدا شده
و اصولن شانسی
برای تداوم
حیات نظام
اسلامی، با
مشخصات فعلی
آن در شرایط
آتی نمی دیده
وراه خود را
تغیر داده اند؛
با این وجود اما،
می بینید که نظام
پادرگِل
دوباره دوایر
نام نویسی
کاندیدا ها را
گشود و رسمن ازسوم
دی در سراسر
کشور کار خود
را آغاز کرده است
و می خواهد به
هر ترتیب شده با
رأی گیری از
مردم، رأی سازی
از عناصر (ولی
فقیه گرا) وگوش
به فرمان خود
را میسرسازد، و
مهره های
وفادار
تاکنونی اش را
در گود ولایت
مطلق اش حفظ و
بساط
انتصابات را
به نام
انتخابات در مقابل
دشمنان داخلی
و خارجی به
عنوان سپر
مشروعیت نظام
قرار داده و
هویتی انتخابی
در اذهان
جهانی داشته
باشد. اما
چگونه؟ ظاهرن
این بار فرصت و
امکان باقی
مانده، تنها در
انحصار عناصری
از میان
اصولگرایان الباقی
ست که آنها تاکنون
از آسیب گروه
فتنه، بری
گشته و احراز نام
نویسی خواهند
شد و رهبر هم باید
مهرهای مناسب
اش را از این
بخش با ریسک
بسیار
بالاتری
برگزیند. آیا
رژیم ممکن است
که کروبی و
موسوی را در
مقابل طیف
احمدی نژاد به
میدان
زورآزمائی
انتخابات
فرمایشی خود
بکشاند؟ و در
چنان صورتی آیا:
احمدی نژاد ـ
مشائی وطیف اش
ممکن است به
نفع اصلاحات،
کنارکشیده و کاندیداهایی
آنها را تائید
و به جای خود
در انتخابات
ترجیح دهند؟ و
باز در چنان
شرایطی آیا
مردم ترغیب به
انتخابات نخواهندشد؟
و در صورت
چنان حالت
محالی موضع چپ
در قبال
انتخابات
تغیر خواهد
کرد؟ و آیا
انتخابات
آزاد در این
ساختار خود
رأی و تمامیت
گرا متصور
است؟
به هر
حال خامنه ای بعداز
سلب امید و تصفیه
حساب قهرآمیز
دو دوره ای با
اصلاحگرایان
و سرآخر حبس مصلحتی
خانگی سران
آن، با همه
تلاشی که رهبرو
نیروی
اندرونی به
خرج دادند، (آقا)
سرانجام
توانست
گنجشکی را به
رنگ بلبل چهچه
زن برای ولایت
اش آماده سازد
تا مگر او (احمدی
نژاد) بتواند آرامشی
برای نظام
فراهم آورد و
به بی نظمی و
بحران مشروعیت
نظام فتراک
زند.غافل از
این که این
بلبل: جغدی شد
و برفرق سر
ولی و ویرانه
ی متزلزل او فروآمد
و بیش از پیش
دستگاه بی
ثبات را
سردرگم تر،
بحرانی تر و بی
آبروتر کرد!
تا ببینیم مواضع
گروه فتنه چه
باشد و فدائی های
بعدی دستگاه
چه کسانی؟!
"موضع
چپ: نقد همه ی
طرف هاست"
تجربه های
گذشته و به
ویژه در
انتخابات 88
نشان داد که
بخشی از چپ،
خوشبین به
رفرمگرایان
دینی بود و
دنباله رو سیاست
آنان گشت. اما آیا
انتظاری ورای
آن از چپ خود
را دشمن، که
هیچگونه چشم
اندازه امید
بخشی برای
مبارزه موثر ندارد
متصور است؟ به
باورمن انحراف
و لغزش های
سیاسی چپ ناشی
از پراکندگی و
به تبع آن
ناتوانی اوست
و هر جریانی از
آن را در صورت
تداوم این
وضع، دیر و یا
زود، دچار دنباله
روی ناشایست و
در بهترین
شرایط، محکوم
به بی سرانجامی
همیشگی گرفتار
خواهد کرد. البته
من منکر و
مخالف همکاری
های دمکراتیک
مشترک با هیچ
جریانی نیستم!
مشروط بر آنکه
به نام چپ
بزرگ باشد. اما
این به راستی
دردآوراست،
هنگامی که ببینی:
رژیمی با این
همه رسوائی و
جنایات، و
گرانندگانی
به شدت فاسد و
همدست
درفجایع 60 و 67 از
آن دستگاه، به
نام مخالفانی
از درون همین بساط،«و
برای حفظ همین
چهارچوب» هنوز
هم قادر باشند
دستان خونین
خود را پنهان
و چهره کریه
خود را ملوس
رنگ کنند و با
ماسک مخالف،
مردم را فریب
دهند و بتوانند
بزرگترین جنبش
اعتراضی
تاریخ
مبارزات علیه (نظام
ولائی) را سازمان
داده و در آن نقش
اساسی و رهبری
داشته باشند؛
جریانی که بنا
بر دعاوی علنی
خود: تنها با
ولایت مطلق
سازگاری
ندارد و نه
نظام دینی! این
جریان با
صراحت تمام
قانون اساسی و
حکومت دینسالار
را ـ حتا
امروز ـ بدون
داشتن توان
اجرائی، صراحتن
چنین هدفی را در
منشورمبارزاتی
اش جار می زند
و جز تامین آن
هدفی دارد! با
این وصف: همین
نیرو قادر می
شود بخش بزرگی
از طیف های
متنوع را به نام
جنبش " سبز"
دنبال اهداف
امام " راحل " خود
به سادگی دنبال
خود بکشاند! جریانی
که رسمن و
علنن بیشترین
ابزار حمایت
مدیای غرب را
داشته و دارد.
آیا در صورت
پیروزی این
سبز تمامیت
خواه بر آن
ولی امر
مسلمین، برای
نیروهای
دمکرات و
سکولار و چپ
در درون آن،
از نمد زیر
پای " سبز امید
" گوشه ی از آرامش
وجدانی در
پیشگاه قربانیان
این نظام
خودرأی،
برایشان میسر
خواهد شد؟ به
گمان من نه!
تجربه ی
انقلاب 57 برای
عار داران
کافیست. آیا سرخوردگی
در نیروهای
متنوع، شاخ و
دم دارد که تا
به استیصال
شان باور
آوریم؟
"موضع
مشترک چپ علیه
هرگونه دخالت
خارجی و توقف
کوتاه غنی
سازی
اورانیوم"
اگر چه
من دخالت
نظامی غرب، به
ویژه (نوع بشردوستانه)
آمریکا در
ایران را حتا برای
خود منافع او
در منطقه
معقول و ـ کم
هزینه تر ـ از
افغانستان و
عراق نمی
دانم، و گمان
نمی کنم که
امریکا دست به
چنین حماقتی مرگباربزند!
با این وجود چنین
خوش خیالی
هائی اگر
نشانه ی حماقت
نباشد، حتمن
دلیل بردست
داشتگی ست. زیرا
از این دستگاه
ترور جهانی
وهمکاران
ناتوئی اش
هرانتظاری را
می توان در
این بحران
سرمایه
جهانی، که همه
آنان را در
مقابل هم
قرارداده
است، داشت؛ آنان
ناگزیر به
تعدیل فشار
بحران مالی بر
کشورهای
بحران زا
هستند تا فرصت
تنفس و
بازسازی خود
را بیابند، و
باید تحت هر
شرایطی علیه
امریکا و
دخالت خارجی و
هرگونه حمله ی
نظامی، متحد مخالف
بود و عمل کرد
و جریان های
مدافع دخالت و
توده های فریب
خورده را
متوجه فجایع
متاثر از این
خوشبینی های
ساده لوحانه ساخت
و در برابر
این توطئه ها بسیار
محکم و گسترده
و به خصوص با
نام چپ ایستاد
و هشدار داد و
مردم و توده
های کار و
زحمت را مهیای
هر چه بیشتر و
آگاه تر مخالفت
با تداوم،
تولید و تهیه
محصولات غنی
سازی اورانیم را
به رژیم تحمیل
کرده و او را
ناگزیر به
تبعیت از خواست
جامعه جهانی
وادار و
متقاعد ساخت.
این اقدام حتا
اگر برای
زمانی کوتاه
هم باشد، می تواند
به ایجاد فضای
اعتراض توده
ای غرب برعلیه
جنگ از یک سو و
از سوی دیگر
به آرامش در
درون بلوک ملتهب
غرب در تهدید
ایران به
حملات هوائی یاری
رسانده آنها
را منصرف از
احتمال به
آنچنان اقدام
هولناکی
مجبور سازد، و
این تاکتیک
بتواند دستگاه
سیاستگزاری
آمریکا و اروپا
را به آرامش و
برخورد منطقی
دعوت کند.
" عرصه
های فعالیت
ستاد مشترک
چپ"
بی
اعتباری و
ناتوانی موجود
ساختارهای
سرمایه برای
تحول تاریخ
دیریست که
علنی ست و آن به
خودی خود تاکنون
به امر و اصل
مبارزه طبقاتی هیچ
کمکی نکرده و
اهرمی هم به دست
تشکل و پیشبرد
مواضع
انقلابی چپ
نداده و
نخواهد داد.
اگر باور به
انقلاب توده
ای، تصرف قدرت
سیاسی و در
راس آن رهبری
کارگران حیاتی
ست، پس باید
به زمینه آن و
ایجاد فضای
باز سیاسی ره
وجود آورنده ی
آن هم فکر کرد
و باور آورد و
دست از
ماجراجوئی
های رویائی چپ
محفلی، آنارشیست
و سنتی پایان
داد. آری
انقلاب کار
توده هاست و
باید با اراده
ی آگاه آنان و
بدون کمترین
نیاز به اتلاف
وقت و کمک بیش
از این به
تداوم رژیم
مرگ، باید با
دیگران (دور و
نزدیکِ) بیدادزده
ی نظام تک
قطبی شیعه، به
ایجاد نظامی
همت گماشت تا
در آن ظرف
سیاسی، حق
تشکلات صنفی
وطبقاتی وملی
و مذهبی وجنسی
و فرهنگی و...به
عنوان پایه ای
ترین زیر بنای
یک جامعه ی آزاد
بورژوائی،
ابتدائن
پذیرفته شده
باشد. بدون
این ساختار که
قطعن می باید
ناشی از
تقیسیم افقی
قدرت باشد،
هیچ عرصه و تشکل
حقیقی و حقوقی
توده ای به
وجود نمی آید
و دگرگون کردن
و انقلاب توده
ای برای کسب
حیات، بیش از
داستان
پردازی نیست. وجود
آزادی های
دمکراتیک و تنوع
احزاب و
سازمان های
توده ای و آزادی
های عمومی به
دست توده ی
کارگران سلاح
همبستگی می
دهد. در چنان
شرایطی باز
سیاسی و حضور
میلیونی کارگرام
و مردم ضامن
سلامت سیاسی
کشور است، و در
آن صورت است
که هرگز هیچ
فرصتی برای
خمینی ها و
خامنه ای ها پدیدارنمی
شود و عملن توده
های کار و
زحمت می
توانند تا امکان
تصفیه حساب نهائی
با
ساختارنظام نابرابر
بورژوائی، این
نظام را با
ابزار اتحاد و
همبستگی صنفی
خود کنترل کنند
و بدین
نحولااقل
توده ی مردم توان
تاثیر در
سرنوشت خود را
دارند و کارگران
هم برای
دریافت و دفاع
از حق نان و آزادی
و تشکلات صنفی
خود، توسط بورژوازی
مرتجع دینی آن
هم نه به نام
کافر، به قیمت
جان و زندان، تاوان
خواست خود را
پرداخت نکنند.
کشور
ما با یک
تاریخ صد ساله
مبارزات
دمکراتیک پس از
نظام
شاهنشاهی از برزخ
نظام دینی هم
نه چندان دور،
بی تردید عبور
خواهد کرد، و با
اقدام
انقلابی خود به
نیاز واقعی
مناطق بر پا
خاسته ی
خاورمیانه و
آفریقای
مسلمان پاسخ
خواهد داد.
تمامی جنبش های
اخیر در کشور
های مسلمان، می
توانند دنباله
رو اندکی بهتر
از (ساختار ولی
فقیه) ما باشند؛
اما آنها:
دریافت و الگوئی
روشن برای
تحول و عبور تاریخی
به ساختارهای غیرایدلوژیک
و سکولار را به
اقتضای آغاز
راه و درک بسیار
محدود از دمکراسی
و پلورالیزم ندارند
و طبعن
استطاعت
اجتماعی و
سیاسی آنها هم
هنوز ایجاب نمی
کند که عقب
ماندگی تاریخی
توده ها را در
کوتاه مدت با
جهشی ارادی و مسخره
از وضعیت موجود
توده های مردم،
از بالای سر
آنها عبور
داده و به
سادگی هویت
فعلی آنها
دگرگون نمود! اما
ما چطور؟ بخش
بزرگی از این
جنبش رهائی
عرب از ستم
دیکتاتورها و
سرمایه، بسیار
سریع تر از ما
پی به منویات
نیروهای واپسگرای
مذهبی ِسرمایه
دار خود
خواهند برد. در
این میان نقش مهم
ما: نحوه عبور
واقعی از روی
ولی فقیه و
دستگاه آن
است!
بهنام
چنگائی
5 دی 1390