عكس
العمل ها به
مقاله تجاوز
خانوادگي
ماهرخ
غلامحسینپور
پس از
انتشارمصاحبه
«مینا خانی» که
قربانی تجاوز
خانگی بود،
ایمیلهای
بسیاری برای
مینا و من به
عنوان مصاحبه
گر ارسال شد؛
قصههای
دردناکی که
شرح تمام آنها
در یک گزارش
امکانپذیرنیست.
ایمیلهایی
سرشار از
روابط جنسی
اجباری همراه
با خشونت و
تهدید، تجاوز
آشکار جنسی،
رابطه
اجباری
مقعدی، خشونتهای
مکرر، احساس
گناه و قربانی
را مقصر قلمداد
کردن و در
نهایت تسلیم
پذیری محض و
سکوت.
هدف
مینا خانی از
طرح مساله
شخصی خود، نه
ایجاد واکنش
در سطح و یا
مطرح شدن او
در فضای مجازی
از یک قربانی،
بلکه ایجاد
موج و واکنش
در عمق،
برمبنای
محکوم کردن از
زاویه وجدان
عمومی و مطرح
کردن این
مساله در
اشکال وسیع و
گسترده آن از
سوی قربانیان
بود. او در پی
بهره گرفتن از
کمک روانکاوان
داوطلب و نیز
وصل کردن آنها
به قربانیانی
بود که به هیچ
کمکی دسترسی
ندارند و این
که قبح این
ماجرا تا حدی
در وجدان جمعی
بالا برود که
مساله تا این
حد روزمره و
عادی نشود.
نامههایی
که پس از
انتشار این
مقاله دریافت
کردم به من
نشان داد که
عمق فاجعه
بسیار بیشتر
از آن حد
وحدودی بود که
در ذهن من میگذشت.
بیشتراین
ایمیلها را
زنان و دختران
ارسال کردهاند
گرچه دراین
میان دو ایمیل
هم از دو مرد
جوان داشتم که
در کودکی مورد
خشونت جنسی
خانگی قرار
گرفته بودند.
حکایتها
متفاوت
بودند؛ عدهای
تلاش کردهاند
آن واقعه
دردناک را
ناچیز قلمداد
کنند و در پی
آن اتفاق
دردناک،
خودشان را
سرزنش میکردهاند
که چه بسا اگر
لباس مناسبتری
میپوشیدند
یا فاصله بیشتری
میگرفتند
هرگز چنین
رخدادی روی
نمیداد.
عده
دیگری به
انزوا، بیخوابی،
نداشتن
تمرکز، بیعلاقگی
به زندگی،
ناامیدی و
احساس
ناتوانی نسبت
به زندگی روی
آوردهاند.
تعدادی
برای دریافت خدمات
روانپزشکی
از من درخواست
کمک کردهاند
وبرخی دیگر
نگران بودند
که مبادا
باوجود این که
در دنیای
مجازی با من
در تماس هستند
، شناسایی
شوند. دلیل
ترس آنها طرد
شدن از سوی
جامعه و این
باور
اطرافیان است
که لابد خود
قربانی هم در
ایجاد این
اتفاق نقشی
داشته و تقصیر
خودشان است که
به علت زیر پا
گذاشتن هنجارها
مورد سوء
استفاده قرار
گرفتهاند.
«ر. م»
برایم نوشته
است: «پدرم
بارها به من تجاوز
کرده. این
اتفاق دیگر
برایم عادی
است. هر وقت هم
اعتراض میکنم
با فیلمهایی
که با دوربین
موبایلش به
زور و وقت
برهنگی از من
گرفته مرا
تهدید میکند.
او فهمیده من
عاشق پسر
همسایه هستم و
میخواهد با
من معامله کند
یا میگوید که
من و مادرم را
خواهد کشت. من
از ترس این که
مبادا به
خواهر 11سالهام
آسیب بزند
سکوت کردهام.
هر وقت مادرم
برای خرید و
یا انجام کاری
بیرون میرود
کاملا آمادهام.»
خانم
دیگری که خودش
را
«نازنین»
معرفی کرده،
میگوید که
اولین بار
وقتی به علت
شلوغی و سر و
صدای بچهها
نمیتوانسته
برای
امتحانات
نهایی درس
بخواند، برادرش
روی پشت بام
خانهشان به
اوتجاوز کرده
است.
نازنین
میگوید :«در
فرهنگ
خانواده ما
دخترها به هیچ
وجه اهمیتی
ندارند و به
عنوان موجود
درجه دو با آنها
برخورد میشود.
نسبت به من و
سه خواهر
دیگرم به
برادرم جور
دیگری توجه میشود.
او همیشه پیش
از ما و با یک
مراسم ویژه
غذا میخورد.
پول توجیبیاش
دو برابر پول
من است این در
حالی است که
فقط دو سال از
من بزرگتر
است. وقتی به
مادرم گفتم که
برادرم به من
نظر دارد با پشت
دستش محکم توی
دهانم کوبید و
گفت که چون از بچگی
به برادرم
حسادت کردهام،
میخواهم او
را از چشم
خانواده
بیاندازم. او
حتی حاضر نشد
به بقیه حرفهایم
گوش بدهد.
همین مساله
باعث جریتر
شدن برادرم
شده است او
مرا به پشت
بام میبرد و
از من می
خواهد تمام
لباسهایم را
در بیاورم و
مدام به تنم
دست میکشد.
اگر مقاومت
کنم، کتکم میزند.»
«نوشین» اما
دلش برای
متجاوزش میسوزد.
15 سال از آن
ماجرا
گذاشته، هم او
و هم متجاوزش
ازدواج کردهاند،
بچه دار شدهاند
و کماکان با
هم در ارتباط
خانوادگی
هستند و از
روی هم
شرمناکند:«
برادرم ذاتا
انسان خشونت
گرایی نیست.
او خودش هم قربانی
تجاوز است. یک
بار که از
مدرسه برمی
گشتم، توی
انباری به طور
اتفاقی مرد
قلدر همسایه را
دیدم که روی
کمر برادرم
خوابیده و او
دارد زیر دست
و پایش تقلا و
التماس میکند.
مرا که دیدند
از جا پریدند
و فرار کردند.
چند سال بعد
وقتی من و
برادرم در
خانه تنها
بودیم او به
من تجاوز کرد.
حال خوشی
نداشت. به
نظرم در شرایط
عادی نبود.
فکر میکنم
چیزی مصرف
کرده بود. نمیتوانستم
بفهمم چه شده؟
به هر حال
مقاومت من بیفایده
بود. اما بعد
از آن اتفاق
به شدت از من
خجالت زده
شد.هرگز توی
چشمهایم
نگاه نمیکرد.
وقتی
خواستگار
برایم آمد و
دید که مساله دارد
جدی میشود
مرا از
شهرستان به
بهانه خرید
خرت و پرتهایی
از جهیزیه به
تهران برد و
هزینه عمل
بکارتم را داد
و من در یک
بیمارستان در
جنوب شهر عمل
کردم. دکتری
که به او
معرفی کرده
بودند یک دکتر
ارمنی بود.
مرا به عنوان
زنی که بچهاش
سقط شده به
بیمارستان
معرفی کرد و
اطلاعات پروندهام
را به شکل
دیگری تنظیم
کردند. یک شب
هم در بیمارستانی
در جنوب شهر
تهران
خوابیدم. الان
چند سال از آن
ماجرا گذشته،
او سعی میکند
به من محبت
کند. حتی
میانه من و
شوهرم را در
اختلافاتمان
میگیرد ولی
من هرگز آن
اتفاق را
فراموش نمیکنم.
رابطه ما هیچ
وقت عادی نشد.
راستش من به
او اطمینان
نمیکنم و
حاضر نیستم
بچههایم را
با او در خانه
تنها بگذارم.»
خانم 28
سالهای از
تهران برایم
نوشته که به
خاطر ماجرای
مشابهی به
مجتمع قضایی
خانواده در
خیابان نبرد
جنوبی رفته و
تشکیل پرونده
داده است اما
به شکایت او
به هیچ وجه
توجهی نکردهاند
و قاضی دادگاه
از او خواسته
که بهتر است به
راه راست
هدایت شود و
قدر پدر
زحمتکش خود را
بداند.
او می
گوید پدرش یک
معتاد است و
اغلب شرایط
عادی ندارد
اما در دادگاه
از خودش تصویر
یک مرد زحمتکش
موجه ارایه
داده و به شدت
این ماجرا را
انکار کرده
است. این خانم
که خودش را
«حنانه» و
دانشجو معرفی
کرده است، تعریف
میکند که
قاضی دادگاه
به جای این که
با پدرش برخورد
کند، آشکارا
با او برخورد
تندی کرده و
از اتاقش
بیرون
انداخته است.
قاضی از حنانه
خواسته که
برای اثبات
ادعایش چهار
شاهد معرفی
کند و از من
سوال میکند:
«خانم شما
بگویید کدام
پدری در حضور
چهار شاهد به
دخترش تجاوز
میکند؟»
بر
پایه فقه
اسلامی، زنای
با محارم نسبی
و با زن پدر
مستوجب قتل
است. اما
اثبات تجاوز
از طریق شهادت
چهار شاهد، یا
چهار بار
اقرار متهم
پرونده و یا
علم قاضی
پرونده قابل
اثبات است.
«یوسف.ن»
در یک ایمیل
کوتاه از من
درخواست مشاوره
کرده و نوشته
که در کودکی
مورد تجاوز
مکرر برادر و
پدرش قرار
گرفته است.
خانم
جوانی به نام
«مریم» نیز در
یک ایمیل
کوتاه نوشته
که دوستدختر
داییاش است و
از این رابطه
بسیار لذت میبرد.
اما از سوی
دیگر، «نسرین»
میگوید که
داییاش به او
هتک حرمت
کرده و
او این مساله
را با شرم
زیاد با مادرش
در میان
گذاشته است اما
مادرش به او
التماس کرده
که چنین مسالهای
را پنهان نگه
دارد.
نسرین
میگوید پدرم
مرده و من،
خواهر و مادرم
در خانه پدر
بزرگمان
زندگی میکنیم.
او مینویسد
که بارها
مادرش با گریه
از او خواسته
به هیچ وجه
این مساله را
با کسی در
میان نگذارد چون
برادرش را
اعدام خواهند
کرد و آبرویشان
بر باد میرود
یا حتی
مجبورند خانه
پدر بزرگ را
ترک کنند و
دیگر جایی
برای زندگی
ندارند.
حساسیت
بر سر مساله
آبرو و قضاوت
از سوی جامعه
در بیشتراین
اعترافها،
عامل سکوت
قربانیان
جنسی مطرح شده
است. گرچه به
اعتقاد
کارشناسان،
این سکوت باعث
جریتر شدن
متجاوز در
حریم خانواده
خواهد شد.
خانم «ن. ط»
از فعالان
حقوق زنان و
روزنامهنگار
نیز اعتراف میکند
که در کودکی
مورد تجاوز
خانگی قرار
گرفته و آن
مساله را به
شدت مسکوت نگه
داشته است. او
آن قدر از این
ماجرای
دردناک
رنجیده خاطر
شده که حاضر
نیست نسبت
متجاوزش را به
من بگوید. او
میگوید علت
سکوت او برچسب
و قضاوت زشتی
است که جامعه
نسبت به
قربانی تجاوز
روا میدارد.
به
اعتقاد او،
جامعه به جای
متجاوز، شخص
قربانی را
مقصر قلمداد
میکند. این
قربانی تجاوز
است که از سوی
خانواده و
جامعه انگشت
نما شده و طرد
میشود و حتی
گاهی قربانی به
جای متجاوز در
خانوادههایی
که به ناموس
پرستی شهره
هستند، از ترس
رسوایی
مجازات میشود.
خانم
«ن» میگوید که
پس از اتفاقات
شخصی که برای
او رخ داده،
بعدها که به
استقلال
رسیده، تلاش
کرده است به
طور شخصی به
قربانیان
تجاوز و به
ویژه قربانیان
تجاوز خانگی
کمک کند. او
دردناکترین
پروندهای که
با آن برخورد
کرده را
پرونده پسر
بچهای میداند
که از سن شش تا 12
سالگی مورد
تجاوز پدرش بوده
به شکلی که
تصور میکرده
که رابطه عادی
هر پدر و
فرزندی به
همین شکل است
و حتی متوجه
شرایط دشوار و
غیر طبیعی خودش
نبوده است.
خانم
«پیمانه» در
این رابطه
تجربه
دردناکی را از
سر گذرانده
است؛ او که به
علت مرگ مادرش
و نگهداری از
فرزندان کوچکتر
خانواده از
ازدواج کردن
سر باز زده،
درباره این
اتفاق دردناک
مینویسد:
«برادر بزرگترم
طبقه بالا
اتاق دارد. او
از من خواست
برای شامش
کتلت درست
کنم. این کار
من است. از
بچگی مادرم را
از دست دادم و
در تمام این
سالها به
کارهای خانه
رسیدگی میکنم.
می
خواستم شام
برادرم را
ببرم. در را که
باز کردم دیدم
دارد یک فیلم
سکسی میبیند.
خجالت کشیدم
میخواستم
برگردم که یک
باره دستم را
گرفت و مرا به
داخل اتاق
کشید. او حتی
فرصت دفاع به
من نداد. من
دچار خونریزی
و عفونت حاد
شدم. تا روزها
نمیتوانستم
درست راه بروم
و یا حتی
بنشینم. او هم چند
هفته به خانه
نیامد. در حقم
نامردی کرد.
من به خاطر آنها
به
خواستگارهایم
جواب رد دادم.
چون دختر زیبایی
هستم خیلی
هواخواه دارم.
یک بار به یک
مشاور در
بهزیستی زنگ
زدم و گفتم که شرایط
روحی و روانی
بدی دارم.
مدام کابوس میبینم
و فکر میکنم
کسی میخواهد
خفهام کند.
او توصیه کرد
حتما باید
برای معاینه پزشکی
به دکتر
مراجعه کنم و
از من خواست
برای استفاده
از خدمات
مشاوره روانی
به بهزیستی بروم
اما من گفتم
که حاضر نیستم
خودم را معرفی
کنم. او مرا راهنمایی
کرد که روزانه
دو قرص
فلوکستین از داروخانه
بخرم و بخورم
به خاطر
اعصابم.»
خواننده
دیگری برایم
نوشته است که
«خواهرم! انتشار
فحشا از خود
عمل فحشا بدتر
است. شما با طرح
این مسایل
فحشا را در
جامعه عادی میکنید.
ما در یک
جامعه اسلامی
زندگی میکنیم
و مطرح کردن
این حرفها
باعث بیآبرو
کردن جامعه
مان میشود.»
او دلسوزانه
به من توصیه
کرده که به
عاقبت کارم
فکر کنم.
خواننده
دیگری برایم
نوشته که پدرش
یک بیمار روانی
است. او مشکل
جنسی و ولع
دارد. این
خانم گفته که
از سوی پدرش
مورد تجاوز
کامل قرار
نگرفته اما
بارها شاهد
رفتارهای او
بوده که احساس
کرده به حوزه
خصوصیاش
تجاوز شده
است. او نوشته
که پدرم غالبا
با من شوخیهای
فیزیکی رکیک
میکند. به
تنم دست میزند
و حتی الان هم
که ازدواج
کردهام و
خودم
مادرهستم از
این رفتارهای
غیراخلاقی
خود دست برنمیدارد.
خانم «ا. ف»،
مشاور و
کارشناس ارشد
روانشناسی
در دبیرستانهای
شرق تهران که
به دانش
آموزان
مشاوره میدهد،
میگوید که در
مدرسه
یک بار به یک
مورد خاص تجاوز
خانگی برخورد
کرده و او را
با کمک مسوولان
مدرسه
راهنمایی
کرده است.
او میگوید
فرد مورد نظر
تا پیش از آن
دانش آموز درس
خوانی محسوب
میشد اما به
یک باره
دبیران مختلف
از افت شدید تحصیلی
و نداشتن
تمرکز و پرخاشگری
او شکایت کردهاند.
من چندین جلسه
به طور فشرده
با او صحبت کردم.
متوجه
رفتارهای
غیرعادی او
شده بودم ولی
او به شدت از
پدرش که مرد
متعصب و سخت
گیری است
واهمه داشت.
تا این که در
نهایت اعتراف
کرد که عمویش
به او تجاوز
کرده است.
من با
کمک مسوولان
مدرسه به طور
محرمانه برای او
پرونده تشکیل
دادیم. او را
به پزشکی
قانونی ارجاع
دادند. پزشکی
قانونی تایید
کرد که او دختر
نیست ولی گفت
که فقط تا 72
ساعت بعد از
وقوع جرم قادر
هستند که با
شواهد موجود
مانند دستمال
یا لباسی که
آلوده به ترشحات
فرد متجاوز
باشد او را
شناسایی کنند.
این
مساله سبب شد
که عموی آن
دختر به شدت
مساله را
تکذیب کند و
در نهایت آن
دختر به اصرار
پدرش از ادامه
تحصیل
بازداشته و به
خانه تبعید شد.
او
تاکید می کند
که تعداد
قربانیان
تجاوز خانگی
بسیار بیشتر
از آن چیزی
است که به نظر
میرسد اما
غالب
قربانیان از
ترس پیامدی که
در انتظار آنها
است و به علت
نبود حمایت
قانونی، به
شدت این موضوع
را تکذیب و
پنهان میکنند.
توضیح:
اسامی افراد
به خاطر حفظ
هویت آنها
تغییر یافته
است.
۲۹ مهر 1392
منبع
: http://iranwire.com/fa/projects/3170