جنبش ۷۷
نوشتهی:
ویسکونته
گریزی
ترجمهی:
ساسان صدقی
نیا
جنبشِ ۷۷
بهعنوان یک
پدیده منحصر
بهفردِ
ایتالیایی با
اولین جنبشهای
جوانانِ
کارگر در سال ۱۹۷۶ آغاز شد.
جنبشِ ۷۷
زمانی کوتاه و
بطور تقریبیِ
یکسال و شاید
کمی بیشتر را
در بر میگرفت.
انفجار آغازینِ
جنبش مصادف
بود با اخراج
لوچانو لاما (۱)
از دانشگاه رم
(ساپینزا) در
فوریه ۱۹۷۷ که
تا قیام
بولونیا (۲) در
مارس ۱۹۷۷
ادامه یافت.
[این جنبش] پس
از تظاهرات
بزرگِ رم و
عملا با
کنفرانس ضدِ
سرکوبِ
بولونیا (۳) در
سپتامبر ۷۷
پایان یافت.
همه
این وقایع
باعث شد تا برخی
متفکران،
نظریهی
موسوم به
«ناهنجاری
ایتالیایی» را
تئوریزه کنند؛
یعنی
ناهنجاری در
کشوری که در
آن پروسهی
انکشاف
سرمایه همیشه
از لحاظ
تاریخی ضعیفتر
از دیگر
کشورهای
توسعهیافتهی
سرمایهداری
بوده و در یک
فاز پیچیده از
رشد و مدرنیزاسیون،
گرفتار بحران
شدهاست، اما
با اینحال
دورههایی
طولانی از عقبماندگی
را طی کرده و
نیز سنتهای
باستانی قیامهای
مردمی را بهخود
دیدهاست.
بطور
قطع موارد
ذکرشده تا حدی
درست هستند.
با اینوجود،
نمیتوان
فراموش کرد که
جنبش 77 با
پشتیبانی و در
تداوم نزدیک
با مبارزات
کارگران علیه
کار، علیه
مقاطعهکاری
و البته پیش
از آن، در
برابر زمان
کار در خط
مونتاژ، شکل
گرفت. بههر
حال این جنبش
بعدها منجر بهگسترش
قلمرو «آزادی»
در کارخانه
شد. شکی نیست که
تودهی
کارگران در آنزمان
بیشترین
انرژی خود را
در مبارزه با
استبداد کارخانهای،
صرف کردند و
موفقیتهای
در خور توجهی
را نیز
بهدست
آوردند.
برونو
آستاریان
نویسنده
آنارشیست در کتابچهای
تحت عنوان
«توضیحاتی در
مورد جنبش ضد
کار» به
تشریح روند
تاریخیای
جامع و دقیق
از مبارزه با
کار در
کارخانه، طی 150
سال گذشته میپردازد.
نقطهی آغاز
این مبارزه توسط
مقاومت
کارگرانِ
حرفهایِ
ماهر تا رسیدن
به امتناع از
کار، و توسطِ کارگرِ
غیرماهر و
سادهیِ خط
مونتاژ در
سازمان علمیِ
کار
(تایلوریسم)
است.
در دهه
1970، پس از دوره
«عصر طلایی»
سرمایهداریِ
پساجنگ و
افزایش
دستمزدهای
نسبی، بحران
سرمایهداری
بهدلیل کاهش
نرخ سود، منجر
به افزایش
سرعت کار در
خط مونتاژ میشود.
امتناع
از کار، پاسخ
کارگران به
بحران سرمایهداری
و افزایش شدت
کار است:
خرابکاری،
غیبت از کار،
اعتصابات
خشن، اطاعتناپذیری،
بهسخره
گرفتن بخشها
و وظایف
اداری،
اعتصابات غیر
قابل پیشبینی
و بدون هشدار
موسوم به
«گربه وحشی» (Il gatto
selvaggio)،
نمونههایی
از اَشکال
خودانگیختهیِ
مبارزاتِ
رادیکال خارج
از کنترل
اتحادیههای
کارگری ست.
جنبشِ
77 همانطور که
در شعارها و
مطالباتش
دیده میشود،
نمایانگر
گسترش
مبارزات
کارگری در خارج
از کارخانه و
در بخشها و
صنایعِ وابسته
بود. علاوه بر
این، جنبش،
امتناع از کار
را با
پرداخت
دستمزد
مطالبه میکرد.
در شعار «کار
صفر، درآمد
کامل»، تأکیدی
افراطی از
جانب کارگران
توده (4) بر
متغیری بهنام
دستمزدِ
مستقل وجود
دارد. جاییکه
درآمد، جایگزین
دستمزد میشود
تأکیدی بر
جداسازی کامل
مزد از عملکردِ
کاری ست. در
شعاری دیگر
«تمام تولید
به اتوماسیون»
با وجود برخی
باورهای سادهانگارانه
در مورد
امکانات
ذاتیِ
پیشرفتِ تکنولوژیک،
آگاهی از
تمایل بهکاهش
زمان «کار
لازم» منعکس
شدهاست. در
حالیکه در
بیشتر
شعارهای دیگر
«کار کمتر،
کار همه» بهتقسیم
عادلانهیِ
باقیمانده
کار لازم
اشاره میشود.
رادیکالیسم
جنبش با اشکال
جدید
مبارزاتی بیان
میشود:
خودکفایی،
سلب مالکیت
پرولتری،
اشغال خانهها،
گشتزنیِ
پرولتاریا
درقلمرو
اشغالیِ خودش
علیه کار سیاه
واعلامنشده
(غیرقانونی)،
علیه کار در
روزهای شنبه و
آژانسهای
استخدامیِ
موقت، علیه
غیرقانونی
دانستنِ جرائمی
که توسط
پرولتاریای
جوان
درمحدوده قلمرو
خودگردانِ
خود، انجام میگرفت.
این رفتارها
بیانگرِ شکست
کلی جنبشهای
سنتی وحزب
کمونیست
ایتالیا و
اهدافی است که
حزب برای آن
شکل گرفتهبود.
پس بیدلیل
نیست که همان
حزب کمونیست
ایتالیا، با
ارجاع به
جنبش، شروع به
صحبت از گرایشهای
اوایل قرن
بیستم (5) میکند
و سپس مستقیما
وارد فاز
افشاگری و
اتهامزنی میشود.
با اینوجود
جنبشِ 77 موفق
شد با بازسازی
و خودارزشیابی،
و دقیقتر از
همه به اهداف
کلیتر جنبش
کارگری عمل
کند. همانطور
که گفته شدهاست
این عوامل بههمراه
شعارهای
گسترده و
رادیکالی که
دراین جنبش
شکل گرفت، بر
استفاده
«ضدسرمایهدارانه
از بحران»
دلالت میکرد.
انفجار
بحرانِ
اقتصادی
سرمایهداری
و پروسه
بازسازی آن،
که بعدها تا
دوران ما
ادامه داشت،
به سرعت به
اخراجهای
دستهجمعی کارگران
و کاهش شدید
شمار کارگران
کارخانه و تشکیل
وسیع ارتش
ذخیره نیروی
کار که بهعنوان
پرولتاریای
جوان یا سوژه
جدید اجتماعی
شناخته شد،
منجرمیشود.
این سوژه نوین
اجتماعی با
مختصاتِ
انعطافپذیری
و بیثباتی،
از طریق
رفتارهای
ستیزهجویانه
ومتضاد و
اشکال مبارزاتیاش،
قابلِ
شناسایی ست.
اشکالی
غیرمعمول و بیسابقه
نسبت به
پرولتاریای
کارخانه، که
زیرعنوان
«غیرقانونیهای
انبوه» نام میگرفتند.
درجنبشِ
77، اوپراییسم (6)
نقش
بسیارمهمی
بازی کرد.
جریانی
مارکسیستی که
دراوایل دهه
1960 با
مجلات «Quaderni rossi»(7) و «Classeoperaia» (8)
متولد شد و از
بخشهای
سازمانیافتهی
جنبش «Autonomiaoperaia» (9) بود.
درتفسیر
اوپراییستی،
یک سوژه پرولتریِ
نوین یعنی
کارگر
اجتماعی (10) با
ویژگیهایِ
بیثباتیِ
شغلی وانعطافپذیریِ
کاری، با
داناییِ
گسترده و دانش
محلی متولد میشود.
به نظر من ویژگیهای
اصلی این سوژه
نوین میتواند
بطورخلاصه
چنین مشخص
شود:
1:
دانش وسیعی که
از روشنفکری
تودهای به
موازات رشد
ادغام دانش
وآگاهی
درپروسه تولید
وهمکاری
اجتماعی کسب
کردهاند،
2:
امتناع از
کار،
3:
تخصیص مجدد
درآمد، خارج
از رابطهی
کارمزدی،
4:
گسترشدادن
نیازها
وخواستههای
کارگر فراتر
از حدِ معیشتِ
تحمیلشده
توسط فروش
نیروی کار و
جهانِ مصرفی و
ضد فرهنگِ
بورژوایی.
اما
جنبش کارگران
اجتماعی، در
تنگنای انتخاب
مابین حزب
کمونیست
ایتالیا و
مبارزهی
مسلحانه،
مبارزهای که
خود را به
جنبش تحمیل میکرد،
بدون آنکه قادر
به حفظِ آن
باشد، دوران
کوتاهی را
سپری کرد. پس
از آدمربایی
آلدومورو(11) و
سرکوبهای
نهایی و
بازداشتهای 7
آوریل 1979،
مبارزه
مسلحانه به
جنبش تحمیل شد
اما بهسرعت
شکست خورد. با
اینوجود،
بحران آشکارا
هنوز به
اندازه کافی
فروکش نکرد.
امروزه ما
اثرات آن را
بهوضوح میبینیم.
ازاواسط دهه
1970، شرایط بهسرعت
و بطوراساسی
تغییرکرد.
درمواجه با
بحران،
سرمایه با
تمرکززدایی
تولید، با نقل
مکان کارخانهها،
صنعت زدایی و
برون سپاری
سرمایه واکنش
نشان داد. با
ناپدیدشدن
طیفی از
کارخانهها
گفته میشود
تغییرات مهمی
درترکیببندی
طبقاتی رخ
داد. از جمله
در شهر میلان
کارخانههایl’Innocenti, MagnetiMarelli,
Breda, Alfa Romeo, Pirell, Motta/Alemagna, Falck و غیره (و این
لیست میتواند
طولانیترهم
باشد)، تعطیل
شدند و باعث
شد میلان از
یک شهر صنعتی
به شهری با
خدمات
پیشرفته
مانند مُد تبدیل
شود.
مبارزات
کارگران
ضدسرمایهداری
و به اصطلاح
کارگران
توده، اساسا
درعرصه
دستمزد صورت
میگیرد اما
دامنهی آن
بسیار شدید
است. بدون شک
شرایط ذکرشده
منجربه تسریع
فرآیند
پرولتریزه
شدن وگسترش رابطه
مزدی بین لایههای
مختلف طبقه
کارگر میشود،
اما این به
هیچ وجه بر
ویژگیِ
کالاهای
مصرفی و خدمات
تاثیر نمیگذارد،
یعنی در حقیقت
بر روی
دموکراسی
بازار بیاثر
است. برخلاف
کارگران حرفهایِ
قهرمانان
پیشینِ
مبارزات
اوایل قرن بیستم،
کارگر توده،
پروژه
خودگردانیِ
تولید و سازماندهی
اجتماعی
تولید را بهعنوان
آلترناتیو
سرمایهداری
در برابر خود
ندارد.
اقدامات او
[کارگر توده]
پیش از هر چیز
تخریبی ست. در
مواجهه با بحران
آلترناتیوی
ندارد: یا
باید در بستری
تدافعی از
مرکزیت خود بهعنوان
سوژه مقاومت
اجتماعی
مجددا بر
مرکزیت کارخانه
تأکید کند، و
یا باید بهعنوان
سوژهی
مقاومت،
ناپدید شود!
همزمان
«پرولتاریای
جوان یا
گسترده» در یک
فرآیند مترقی
و اجتنابناپذیر،
بدون جوانههای
رادیکالش
درون محدودیتهای
سرمایهداری
که موجب
سازگاری جنبشها
میشد، شکل میگرفت،
بهعنوان
مثال، در حالیکه
این شکلگیری
محصول عواملی
مانند تجدید
ساختار سرمایهداری
پس از بحران،
تمرکز زدایی،
صنعت زدایی،
برون سپاریِ
سرمایه،
گسترش کار غیر
مولد و غیر
مادی، ادغام
کار غیر
کارگری در
پروسه مزدی
سازی، است در
عینحال
تسریع کنندهی
شکل گیری آن
هم است.
آشکارشدن
بحرانهای
سرمایهداری،
بقیه چرخه را
تکمیل میکند.
با توجه به
کاهش ساعات
کار بعد از
شکست جنبش 77 ما
شاهد گرایش
وارونه این
روند هستیم.
در دهه 1980
مدیریت
سرمایهدارانه
بحران، از
رفتار سوژههای
فردی علیه کار
استفاده میکند
و آنها را بهنفع
اهداف خود
تحریف میکند،
در این میان
بخش بزرگی از
سرمایه از
بدهی عمومیِ
آن سالها
برای تأمین
مالیِ یکسری
ضربهگیرهای
اجتماعی برای
آرام نگهداشتن
توده اخراجشدگان،
تعدیلشدگان،
کارگران
موقتی که تازه
متولد میشوند،
استخدام
شدگانِ دولت و
غیره،
استفاده میکند.
در عینحال،
بهموازات
درآمدِ حاصل
از صنعتزداییِ
خشن، و مالیگراییِ
ویرانگرِ
اقتصاد، از هم
پاشیدهگیِ
سوژه کارگر
سنتی نیز،
صورت گرفت.
رکود تولیدی،
بهدلیل کاهش
سرمایهگذاری،
ناگزیر باعث
افزایش کلی
ساعات کاری در
تمامی بخشهای
تولیدی و غیر
تولیدی میشود.
کار لازم، در
عینحال که
کاهش مییابد
به دور از
بازتقسیمِ
برابر، در یک
روش کاملا
غیرمنطقی
توزیع میشود.
در مقابل، عدم
تمرکز تولیدی
در کشورهای در
حال توسعه،
جابجایی و
خروج فزاینده
از روابط
تولیدی و
اجتماعی و
استفاده
پایین از
نیروی کارِ
جوانان، باعث
افزایش شدت و
ساعتِ کار برای
کارگران
شاغل، میشود.
کار اضافی نیز
بطور چشمگیری
افزایش مییابد،
بههمین
دلایل باید
بگوییم کار
غیر مولد برای
نگهداری از
تولید و
بازتولید
سرمایهداری
ضروری میشود:
کار در امور
مالی، امور
بانکی، در بخش
حقوقی، در
کنترل و
مدیریت
اجتماعی، در
بخش اطلاعات،
بخش تبلیغات،
بخش نمایش و
غیره و غیره. اشکال
قدیمیِ کارِ
تقریبا
پیشاکاپیتالیستی
نیز، دوباره
ظاهر و تعمیم
داده میشود،
مانند خدمات
شخصی و
مراقبت،
همراه با افزایش
دائمی کار
داوطلبانهی
رایگان.
در دهه
1990 هجوم بازارِ
در حال رشد و
افزایش سهم نیروی
کار خارج از
اتحادیه
اروپا و در پی
آن، معرفی
واحد پولی
یورو و کاهش
اساسی دستمزد
واقعی
ِکارگران
شاغل، عوامل
تشدیدکننده
بر موارد
مذکور بود.
ارتش ذخیرهی
کار یا مازاد
جمعیت نسبی که
گرایش به مطلقشدن
دارد، افزایش
یافت: تصویری
از یک ازهم
گسیختگی
اجتماعی که
نتیجه
بلافاصل این
تحولات است.
پس از نبرد
افسانهایِ
جنبشِ
کلاسیکِ
کارگری برای 8
ساعت کار،
استخراج ارزش
اضافی مطلق
دوباره
بازگشته است.
هوشِ
مصنوعی بیشترین
نفوذ را
درحوزههای
ارتباطات،
اطلاعات، جمعآوری
وانتقال دادهها
و درزمینههای
اداری، مالی و
کنترل
اجتماعی و
درخدماتِ کسب
وکار و روابط
عمومی، داشته
است. همه
قلمروهایی که
در آن
«کارگران خودمختار
نسل دوم» سر
ریز شده
بودند، و بهزبان
مارکسی
«تابعیتِ»
آنها فقط صوری
بود، از طرفی
کارویژه آنها
را که به خرید
محصولاتِ کار
غیر مادی
محدود میشد،
دربر گرفته
است. ازسوی
دیگر
کارذهنی، بخش بزرگی
از پروسهی
ملموسِ گذشته
که کار یدی را
به خود اختصاص
داده بود، در
اختیار دارد.
بهعبارتی
دیگر جاسازی
وتعبیهی کار
زنده در کار
مرده، یعنی
ماشینآلات،
دراین مورد
توسط
ریزپردازنده (microprocessore)، عینیت
یافتهاست. با
اینحال با
وجود افزایش
نسبی
کارغیرمادی،
جدایی کار یدی
و فکری (یا
شناختی) بهعنوان
اساس شیوه
تولید سرمایهداری
باقی ماندهاست،
اگرچه قطعا
باید نسبت به
شرایط کنونی
بهروز شود.
نتیجهگیری
از این
ملاحظاتِ
پراکنده
درترکیب طبقاتی
جامعهی
کنونی آسان
نیست. حداقل
تحلیل و
بررسیِ بیشتری
ضروری است. بهصورت
خیلی کلی میتوانیم
بگوییم در
وضعیت فعلی
بحران
ساختاریِ
نظام سرمایهداری،
جنبش غیر یکپارچهی
کارگران بر
بخشِ سازمانیافتهی
آن غلبه دارد.
اما این به
هرحال حداقل
به کشورهای
غربی مربوط میشود.
لایههای
ضخیمی از کار
غیرمادیِ
وابسته به
گردشِ سرمایه
مالی، تجاری
و… به فعالیتهای
مربوط به
کنترل و
سرکوب، به
دفاع از مالکیتِ
خصوصی و به
جامعهی
نمایش، مربوط
میشود. اما
در سطح جهانی
نمیتوان به
راحتی تعریف
مجددی از این
فرآیندِ ترکیببندی
طبقاتی،
ارائه کرد و
حول آن بهعمل
و اندیشه
پرداخت.
درحال
حاضر برخی
مصادیق برای
ارائه ایدههای
ذکرشده مناسب
هستند. بهعنوان
مثال در
نوامبر 2005 شورش
پرولتاریای
شهری، بیثبات
کار و محذوف،
در حومهی
پاریس شعله
کشید، امیلیو
کوادرللی (Emilio Quadrelli) در مقالهای
که در شماره 10
مجله Collegamenti Wobbly منتشر شد،
معتقد است میتوان
شباهتی را بین
شورش حومهی
پاریس و وقایع
میدانStatuto در سال 1962
در تورین (12)
تشخیص داد.
یعنی آغاز
چرخه جدیدی از
مبارزات که
قابل مقایسه
با کارگرانِ
توده است. اما
ظاهرا حوادثِ
فرانسه شباهتِ
بیشتری با
جنبش سال 77
ایتالیا دارد.
با تمامی
تناقضات و بخشبندیهای
حلنشده در
شرایط بحران
سرمایهداری
که اکنون
دائمی شدهاست،
هیچ ارتباط
مستقیم و هیچ
رهبرِی
مشترکی بین
جنبش 77 و شورش
سال 2005
درحومهی
پاریس وجود
ندارد. در
مورد نوع
سازمان در شورشِ
حومهها
اطلاع زیادی
در دست نیست.
همچنین اگر
فکر میشود که
همه چیز خود
بخود نبوده
است، مطمئنا
اشکالی از
اجتماعاتِ قومی
درمیان
مهاجران نسل
دوم یا سوم
وجود داشت که
قطعا در جنبش 77
موجود نبودند.
با اینحال
بعضی از اشکال
مبارزهی
جنبش 77 از سر
گرفته میشوند
(کنترل قلمرو
مناطق
آزادشده خارج
از دسترسیِ
پلیس و…) و نیز
اینکه
قهرمانان مبارزات
یکسان بودند،
این به این
معنی ست که چیزی
درحافظه
تاریخی باقی
مانده است.
مارس 2006:
در مخالفت
دانشجویان باEPC (اولین
قراردادِ
اشتغال) برای
دفاع از بعضی
تضمینهای
کاری، درگیریهای
خشونتآمیزی
رخ داد و
تحمیل خواستهایشان
گسترهای
عمومی پیدا
کرد، تاحدی که
دولت فرانسه
مجبور به عقبنشینی
شد. بین دو
جنبشِ
دانشجویان و
حاشیهنشینان
ارتباط
آشکاری وجود
ندارد، در
واقع حتی برخی
تنشها نیز
بین این دو
کمپ وجود
دارد. همچنین
تصور میشود
که دانشجویان
(کار فکری،
شناختی) هنوز
چیزی برای
ازدست دادن،
دارند.
در طول
سال 2011 تودههای
تحتسلطه
تونس و مصر،
احتمالا بهمانند
پرولتاریایی
که نقش ارتش ذخیره
کار واجد
شرایط را
دارند، شورشی
را برپا کردند
که بههرحال
هنوز هم نتایج
آن غیرقابل
پیشبینی ست.
خیزشهای
دیگری هم در
انگلستان،
اسپانیا و
یونان رخ داد.
در سپتامبر
همان سال در میان
یکی از هزاران
مبارزهای که
روزانه در چین
رخ میدهد،
اعتراضات
گسترده
کارگرانِ
کارخانهای
در شهر شنژن
چین، بهوقوع
پیوست.
اتفاقاتی که
همزمان با
ارائهیِ آی
فونِ شمارهی
پنج در
مراکز تجاری –
که در رسانههای
غربی (و البته
بهشکل
تبلیغاتی)
علنی شد – رخ داد
که میدانیم
در همان
کارخانه با
هزینه طبعا
بسیار پایین
تولید میشود.
در عصر
شورشهای اینچنینی،
اما تعداد کمی
از آنها در
ایتالیا بهوقوع
پیوستهاست:
دو اعتراض در
رم بین سالهای
2010 و 2011، و اول ماه
می در میلان
قبل از
نمایشگاه
جهانی (Expo) که
از آنها، بصورت
مبالغهآمیزی
دربارهی
وقوع درگیریهایِ
خشونتآمیز
با پلیس توسط
رسانهها
مخابره شده
است. این چند
مورد را
مقایسه کنید
با اقدامات ضد
انقلابی پیشگیرانه
پلیسِ جنوا در
سال 2001. وقایع
جنوا (13) میتواند
بهعنوان یک
اقدام ضد
انقلابی و پیشگیرانه
در نظر گرفته
شود، که هم
گرایشِ
رفرمیستی و هم
جنبش رادیکال
ضدجهانی سازی
و هم
رادیکالیسمِ
محلی/منطقهایِ
خودگردان در
مراکز
اجتماعی را
اخته کرد. با
اینوجود،
حوادثِ جنوا
تغییر فازِ
تاریخی مهمی را
نسبت به قرن
بیستم رقم زد
که پس از
حملات یازدهم
سپتامبر به
برجهای
دوقلو تائید
شده بود و
تئوری «پایان
تاریخ» و همینطور
نظریهیِ
شتابزدهیِ
«امپراطوری»
را منهدم کرد.
بحث و
جدلهای جاری
پیرامون شورشها،
بین تعجیل
غیرانتقادی
از یکطرف، و
ردِ خشونت از
طرف دیگر، در
حال نوسان است
و این نه تنها
از طرف
بورژوازی،
بلکه بین بخشهایی
از جریان چپ
نیز انجام میگیرد.
علیرغم اینکه
در کشوری این
مباحثات در
مورد خشونت
صورت میگیرد
که در گذشته
شاهدِ «قتل
وعامهای
دولتی» (14) بوده
است. در این
مباحث به
مواضع مجله Il lato
cattivo هم
ارجاع داده میشود
که پس از
ستایش از قیامهای
سالِ 2011،
متعاقبا جنبشهای
سال 2014 (پارک گزی
ترکیه، مصر،
انقلاب چترها در
هنگ کنگ (15) و…) را به
طبقه متوسط
مزدبگیر که در
راه بینوایی
و فقر گام
برمیدارد،
نسبت میدهد.
منبع:
Visconte Grisi;
Il movimento del ’77 in Italia;
umanità nova.
http://www.umanitanova.org/tag/autonomia-operaia/
توضیحات
مترجم فارسی:
1: luciano lama
دبیر کل
اتحادیه
کارگری در بین
سالهای 1970-86
بود. CGIL یکی از
بزرگترین
اتحادیههای
کارگریِ
ایتالیا بود.
دانشجویان
جنبش اتونومیا
اوپرایا،
سخنرانی وی را
در محوطه
دانشگاه بههم
زدند، به
مقرهای این
اتحادیه در
دانشگاه حمله
و اعضای این
اتحادیه را که
به گفته آنان
رفرمیست و
سازشکار
بودند از
دانشگاه
اخراج کردند.
لوچانو لاما
در دهه 90
میلادی به
معاونت ریاست
مجلس سنا رسید.
2:
شورش بولونیا
بهوقایعی
گفته میشود
که از یازدهم
تا سیزدهم
مارس 1977 اتفاق
افتاد و درطی
آن جنبش 77
اولین جوانههای
گسترشیافتهی
خود را در
جنبش
دانشجوییِ
بولونیا دید.
در وقایع
قهرآمیز این
قیام،
دانشجویی بنام
Francesco Lorusso در
زد و خورد با
پلیس کشته شد.
3:
یکی از رویدادهای
جنبش «77»
کنفرانسِ
علیه سرکوب از
23 تا 25 سپتامبر 1977
در بولونیا
بود. هفتاد تا
صدهزار نفر در
این کنفرانس
علیه سرکوب
سازمانیافتهای
که سه شبانه
روز این شهر
بهخود دیده
بود، شرکت
کردند. در
حالیکه گروههای
خودگردان در
مکانهای
مختلف از
قبیل
دانشگاه،
محل کار،
سینما، تالار
شهرداری و…
شکل گرفتند،
این شهر تبدیل
به عرصهای
برای
ابتکارات
خودانگیخته
شد. در این
کنفرانس تمام
نحلههای
جنبش 77 شرکت
داشتند. در 23
سپتامبر
بیانیه ای در
نشریه «Lotta continua» منتشر میشود
که امضای
متفکرانی چون
فوکو، سارتر،
دلوز و گتاری،
پای آن دیده
میشود؛ در
حالیکه
اختلافات
مشهودی بینlotta continua و
آتونومیستها
در مورد آیندهی
اعتراضات
جریان داشت.
بعدها
آتونومیستها
آن کنفرانس را
یکی از بزرگترین
اشتباهات
سیاسی خود
عنوان کردند.
با این کنفرانس
به حیات
سیاسی/خیابانی
جنبش 77 خاتمه
دادهشد.
4:
کارگر تودهای
(operaio massa)
همان سوژه
کلاسیک طبقه
کارگرِ
صنعتی با
مرکزیت
کارخانهی
فوردیستی است.
کارگرِ توده،
سوژه دوران
تولید و مصرف
تودهایست.
تونی نگری در
مجموعه
مصاحبههایی
که بعدها در
کتابی با
عنوان «از
کارگرِ تودهای
تا کارگرِ اجتماعی»
گردآوری شد از
این اصطلاح
برای توضیح تغییرات
در هژمونی
سرمایهداری
معاصر و گذار
از دوران
فوردیسم به
پسا فوردیسم
بهره میگیرد.
5: «Diciannovismo» یا گرایشهای
قرن بیستمی به
مجموعهای از
رویدادها و
پدیدههای
سیاسی و
اجتماعی گفته
میشود که در
سالهای بعد
از جنگ جهانی
اول مشخصا با
اشاره به تولد
فاشیسم، در
ایتالیا شکل
گرفتند.
6: L’operaismo یا
کارگرگراییِ
گرایشِ
مارکسیسمِ ضد
اقتدارگرایی
بود که در
اوایل دهه 60 در
ایتالیا شکل
گرفت. این
جریان معتقد
بود که این
مبارزات طبقه
کارگر است که
موتور توسعه و
بحرانهای
سرمایهداری
را شکل میدهد.
این گرایش
نتیجه میگرفت
که طبقه کارگر
در نهادهای
کلاسیکی چون احزاب
و اتحادیهها
نمیتواند بهعنوان
سوژه انقلابی
مطرح باشد. در
دیدگاهِ کارگرگرایان،
کارگران باید
از قدرتِ خود،
آگاهی یابند و
با امتناع از
کار، جایگاه
طبقاتی خود را
ترک کنند و در
نتیجه هویت
خود را از دست
بدهند؛ این
شرط لازمی
برای بحران و
سرنگونی نظام
سرمایهداری
ست.
7:
در سال 1961 ماریو
ترونتی، تونی
نگری و رانیرو
پانزیری با
اعلام مخالفت
با اتحادیههای
کارگری و حزب
کمونیست
ایتالیا،
بنیان تفکر
کارگرگرایی
را در این مجله
تأسیس کردند.
8:
در سال 1963
متفکرینی
مانند ماریو
ترونتی، تونی نگری،
رومانو
آلکواتی،
آلبرتو آسور
رزا، ماسیمو
کاچاری و ریتا
دی لئو از
گروه موسسه
مجله Quaderni rossi خارج شدند
و مجله Classe operaia را تاسیس
کردند.
9: Autonomia Operaia یک جنبش
رادیکال چپِ ضد
پارلمانتاریستی
بود که در سالهای
1973-79 رسما فعالیت
داشت و در دل
جنبش 77 خود را
هرچه بیشتر
گسترش داد.
امروزه
دیدگاهها،
خط مشی و عملکردهای
این جنبش،
هنوز نفوذ خود را
در ایتالیا
حفظ کرده است.
10:
کارگر
اجتماعی (operaiosociale ) عنوانی ست
که جنبش آتونومیستی
بعد از بحران
دهه 70 نظام
سرمایهداری
بهعنوان
سوژه نوین، در
دل تحولاتی که
در ترکیب طبقاتی
جامعه بهوجود
آمده است،
مطرح شد.
کارگر
اجتماعی،
هژمونی اصلی
بدنه کارگری
در سرمایهداری
پسا فوردیستی
را تشکیل میدهد.
11:
در ژانویه 1978
آلدو مورو،
رهبر حزب دموکراتمسیحیِ
ایتالیا و
انریکو
برلینگوئر
دبیر کل حزب
کمونیست
ایتالیا
قراردادی
منعقد کردند که
طبق آن قرار
بود دو حزب
مذکور برای
تشکیل دولت با
یکدیگر
همکاری کنند.
قرار بود روز 16
مارس 1978 دولتی
که با حمایت
پارلمانی حزب
دموکراتمسیحی
تشکیل شده
بود، بهمجلس
معرفی شود.
اما آلدو
مورو، در همان
روز در
راه رفتن به
پارلمان بهوسیله
کماندوئی از
گروه بریگاته
روسو (بریگارد
سرخ)
ربودهشد و
روز 9 ماه مه 1978 به قتل
رسید.
12:
در تاریخ 7 تا 9
ژوئیه سال 1962 در
شهر تورین
قرار بود
اعتصاباتی با
فراخوان
اتحادیههای
مختلف کارگری
صورت بگیرد،
اما یکی از
اتحادیهها
بهنام Uil
مخفیانه با
شرکت فیات
قرارداد
جداگانهای
برای مقابله
با اعتصابات
امضا میکند.
با آگاه شدن
کارگران از
این اقدام بهسرعت
اعتصابات
شکلِ سیاسی بهخود
میگیرد.
میانجیگری
بعضی از
اتحادیهها
مانند CGIL وCISL برای
کنترل
اعتراضات
ناکام مانده،
حمله و
تیراندازیهای
متقابل بین
کارگران و
پلیس، سه روزِ
تمام در کل
شهر ادامه
داشتهاست.
کارخانههای
بزرگ صنعتی
مانند Fiat, Riv, Lancia که به
اشغالِ
کارگران
درآمدند،
شاهد شدیدترین
اعتراضات
بودند. دهها
نفر زخمی، 90
نفر بازداشت و
کارخانه فیات
فقط بیش از 88
کارگر معترض را
اخراج میکند.
13:
وقایع ژوئیه
سال 2001 در شهر
جنوا را
نویسندگان و
متفکرین
مختلفی بزرگترین
خیزش ضد
سرمایهداری
بعد از جنگِ
سرد میدانند.
این اعتراضات
که علیه حضور
سرانِ G8
بود یکی از
کوبندهترین
اعتراضاتی بود
که اروپا بهخود
دیدهبود.
خشونتِ وصفناپذیر
پلیس و
اقدامات
سرکوبگرایانه
دولت سرمایهداری
و جو امنیتی
در این
اعتراضات
بسیار شاخص بود.
در طی این
اعتراضات،
اکتیویست
اتونومیستی
بهنام Carlo Giuliani بر اثر
عبور خودروی
پلیس از
پیکرش، کشته
شد. نام او
اینک نماد و
تداعیگر
مبارزات ضد
جهانیسازی و
ضد سرمایهداری
در اروپا است.
14:
مراد مجموعهای
از اقدامات
تروریستیِ
نئوفاشیستی
بود که با
حمایت بخشهای
سیاسی- نظامیِ
دولت پیاده
شدهاست،
گرچه در بارهی
تاریخ و زمانبندی
این قتلها
هنوز اتفاقِ
نظری وجود
ندارد. این قتلهای
دولتی ابتدا
دامن چپگرایان
و گروههای ضد
فاشیستی را
گرفت، اما
بعضا شامل
حالِ شهروندان
عادی نیز شد؛
بمبگذاری 12
دسامبر 1969 در piazza Fontana
در شهر میلان
را از جمله
این اقدامات
بر شمردهاند.
15:
جنبشِ اشغالِ
مرکز ( occupy central) در سال 2014 که
فعالین اصلی
آن را
دانشجویانِ
چتر بهدست
تشکیل میدادند،
دولتشهرِ
هنگ کنگ را
برای ماهها
فلج کرد. آنها
خواستار این
بودند که
مردمِ هنگ کنگ
بدون دخالتِ
چین، رهبرانشان
را انتحاب
کنند.
لینک
کوتاه شده: https://wp.me/p9vUft-mD
نسخه
پی دی اف
https://naghdcom.files.wordpress.com/2018/06/movimento-77.pdf