اشکال
مبارزاتی
اتحادیهها
والتر
مولرـ ینچ
ترجمه
کاووس بهزادی
اعتصاب
دست کشیدن از
کار بهطور
دستهجمعی
است که در بین
اشکال متنوع
مبارزات کاری (سابوتاژ،
بایکوت، دست
کشیدن از کار،
اشغال کارخانه)
مهمترین شکل
مبارزهی
اتحادیهای
بهشمار میرود.
با وجود آن که
اعتصاب در
اکثر کشورها
تا سه دههی
آخر قرن 19
ممنوع بود،
سرکوبهای
پلیسی و نظامی
نتوانستند
جلوی بروز آن
را بگیرند.
مارکس
و انگلس
اعتصاب را
اغلب به معنای
اتحاد و گاهی
مترادف با همپیمانی
کارگران در
نظر میگرفتند.
2, ,434 ff)
175,ff, 470 ff MWE2) و
آن پدیدهها
پیآمد ضروری
کار مزدی تحت
شرایط سرمایهداری
است. کارگران
با اتحاد
رقابت میان
خودشان را از
بین میبرند و
با اعتصاب میکوشند
شرایط
قرارداد جمعی
را به کرسی
بنشانند و بدین
ترتیب در
موقعیتی برتر
از «برده» قرار
میگیرند.
اولین همپیمانی
کارگری
همزمان با اعتصاب
پدیدار شد و
در ابتدا به
شکل اتحاد موقت
بود که پس از
پایان
اعتصابات از
بین میرفت.
مارکس و انگلس
حمله به ماشین
را بهعنوان
شکل «خام» و
ابتدایی
مبارزهی
اتحادیهای،
شکلی از
خرابکاری
جمعی که نیروی
خود را بر
علیه ابزار
تولید و نه بر
علیه «شکل
اجتماعی استثمار»
بهکار میگرفت،
خصلتبندی
کردند.(Kl, MEW 23, 452)
برای
مارکس و انگلس
اعتصاب مهمتر
از دلایل
اقتصادی و
موفقیت مادیاش،
لحظه ای بود
فراتر از
مسئلهی
دستمزد و زمان
کار. ملاحظات
نظری انقلابی
مارکس و انگلس
به «جنگ چریکی
بین سرمایه و
کار» (MEW 16, 370) معطوف
بود که در
بسیاری از
کشورهای
اروپایی جریان
داشت، چرا که
از نظر آنها
ـ جنبش سیاسی
از بطن
مبارزات
اقتصادی یا به
عبارتی (MEW 33, 332 f)
«مدرسهی
مبارزاتی
کارگران» (MEW 2, 441)
فرا میروید.
از این رو،
اتحادیهگرایی
محض، را بهدرستی
مورد انتقاد
قرار دادند. انگلس
در سال 1879 نوشت:
«جنبش کارگری
انگلیس سالهاست
که در مدار
بستهای از
اعتصابات
برای حقوق بیشتر
و کاهش ساعت
کار درجا میزند،
آنهم نه بهعنوان
راهحل و
وسیلهای
اضطراری برای
تبلیغ و
سازماندهی،
بلکه بهعنوان
هدف نهایی.» (MEW 34, 378)
از طرف
دیگر مارکس و
انگلس به طرح
«آنارشیستی»
اعتصاب عمومی
که باکونیستها
به مدد آن میخواستند
انقلاب
اجتماعی را به
پیش ببرند بیش
از اندازه
بدگمان بودند.
نگرانی آنان
از آن بود که
این اعتصاب
عمومی
نابخردانه
باعث هرجومرج
و موجبات
سرکوب خونین
کارگران را
فراهم آورد.
به نظر آنان
هر زمان که
پرولتاریا در
موقعیتی باشد
که بتواند
اعتصاب عمومی
را با موفقیت
به پیش ببرد،
شاید بتواند
بدون پیمودن
راه پر پیچوخم
اعتصابات غیر
عمومی به
اهدافش نایل
شود. (MEW 18, 484)
پس از
آنکه جنبش
کارگری
آمریکا در اول
ماه مهی 1886
برای
پشتیبانی از
مطالبهی هشت
ساعت کار در
روز، به
اعتصاب عمومی
فراخوان داد،
کنگرهی اول
انترناسیونال
دوم در سال 1889 در
پاریس تصمیم
گرفت در تمام
کشورها در اول
ماه مه 1890 برای
دفاع از هشت
ساعت کار در
روز به
سازماندهی
تظاهرات
بپردازد. از
آن به بعد اول
ماه مه به روز
جهانی جنبش کارگری
و تعطیل عمومی
مبدل شد.
اعتصابات
عمومی برگزارشده
در این روز در
بسیاری از
کشورها بهطرز
خونینی سرکوب
شد.
در
آخرین دههی
قرن 19 و نخستین
دههی قرن 20 در
بسیاری از
کشورهای
اروپایی برای
رسیدن به
اهداف سیاسی
(نظیر
برخورداری از
حق رأی) و غیره
به اعتصابات تودهای
دست زدند و پس
از انقلاب 1905
روسیه،
استفاده از
اعتصاب عمومی
سیاسی را بهعنوان
ابزار
مبارزاتی
نوین جنبش
کارگری، به موضوع
محوری
مباحثات
سوسیالیستی
مبدل شد. با عزیمت
از بحث انگس
در اواخر عمرش
که او با توجه
به قدرت نظامی
دولت (مقدمهی
انگلس بر
مبارزه طبقاتی
مارکس) انقلاب
با توسل به
سنگرهای
خیابانی را
منسوخ اعلام
کرده بود،
پاروس اعتصاب
تودهای را
وسیلهی
دفاعی در
مقابله با
کودتای دولتی
و الغای حق
رأی معرفی
کرد، در حالی
که چپهای
رادیکال
(لوکزامبورگ،
پانه کوک) آن
را مکمل ضروری
و حتی بدیلی
در مقابل
پارلمانتاریسم
سوسیالدمکراسی
سر لوحهی
شعارهای خود
قرار دادند.
(مقایسه شود
با نوشتههای
گروتنبرگ 1970)
اتحادیهها و
سوسیال
دمکراتها در
آلمان بین سالهای
1904 و 1906 اعتصاب
سیاسی تودهای
را مورد بحث
قرار دادند،
رهبری
اتحادیهها
در مقابل حزب
توانست ادعای
خود را مبنی
بر توافق قبلی
کمیسیون
عمومی
اتحادیه با هر
عملیاتی که
منافع هر دو
سازمان را تحت
تأثیر قرار میدهد
به کرسی
بنشاند. ورنر
سومبات گسست
از ایدهی
اعتصاب تودهای
عمومی و سیاسی
را با رشد
جنبش اتحادیهای
کارگری و
آموزش سازمانهای
اتحادیهای
مرتبط میدانست:
«آموزشهای
اتحادیهای،
صندوقهای پر
از پول
اتحادیهها
مانعی برای
شکلگیری
حمایت از
اعتصاب عمومیاند.»(1924,
244)
بر
خلاف انتظار
جامعهشناسان
غیر
مارکسیست،
جنبش اتحادیهای
«بالغ» و «نهادی
شده» نیز نمیتواند
از مبارزه
صرفنظر کند،
این مبارزات
در جریان
اختلاف منافع واقعی
بین کار مزدی
و سرمایه
همواره و
بارها تأیید
شده است.
«نظریهی
مدرنیزه شدن»
که معتقد است
رفتار
اعتصابی توسط
سازماندهی
اتحادیهای
عقلایی میشود
و سازوکارهای
دیگر حل
اختلاف هر چه
بیشتر
جایگزین آن میشوند،
فقط تا جایی
صادق است که
گفته شود شدت
و تعداد
اعتصابات در
مقایسه با
دوران اولیه و
دوران اوج
صنعتیشدن
کاهش یافتهاند،
بدون آنکه با
نزول دایمی و
تدریجی
اعتصابات
مواجه باشیم.
رشد اقتصادی،
سیاسی،
اجتماعی و فنی
همواره زمینهی
جدیدی برای
رویاروییها
به وجود میآورند
که برای حل آنها
مبارزات کاری
ناگزیر است.
قراردادهای
صلح (نظیر
قراردادی که
در سال 1937 در
صنایع فلز و
ساعتسازی
سوییس بسته
شد) و
«قراردادهای
عدم توسل به
اعتصاب» «no-strike agreements» (توافقنامهی
برخی اتحادیههای
انگلیس در دههی
1990) از این روند
مستثنا است.
در
اواخر دههی 1960
ما با گسترش
غیرمنتظرهی
مبارزات
کارگران
مواجه هستیم.
در پارهای از
کشورهای اصلی
اروپا
(فرانسه،
ایتالیا، بریتانیا
و بهمیزان کمتری
در آلمان
غربی) مبارزات
کاری، اشغال
کارخانهها و
اعتصابات
تودهای (فرانسهی
ماه مه 1968،
پاییز سوزان
ایتالیا در
سال 1969) دامنهی
بسیار گستردهای
یافت. جامعهشناسانی
نظیر آلبرز،
گولد اشمیت،
اولکه 1972، کوربچ،
پیزونو 1978 و گرز
1970 این مبارزات
را بهعنوان
تجدید حیات
دوبارهی
مبارزهی
طبقاتی در
اروپای غربی
به شمار
آوردند. پس از
یک دورهی اوج
اعتصابات در
دههی 1970، آمار
اعتصابات در
کشورهای
پیشرفتهی
صنعتی طی دو
دههی بعد
کاهش شدید
میزان و وسعت
مبارزات
کارگری را
نشان میدهد.
تضمین
قانونی آزادی
اعتصاب و
ائتلاف (که
بعضاً در
قانون اساسی
قید شده) در
جوامع پیشرفتهی
سرمایهداری
و همچنین
استقلال طرفهای
ذینفع در
تعیین
دستمزدها
عمدتاً در
چارچوب عقد قراردادهای
دستهجمعی
جای دارند
اگرچه گاهی میتوانند
خصلت
اعتراضات
دستهجمعی (در
مخالفت با
بستن کارخانهها
و بیکارسازی
دستهجمعی) و
یا خصلت
اعتراض سیاسی
بر علیه
اقدامات
سیاسی ـ
اجتماعی قوای
مقننه و مجریهی
دولتی را بهخود
بگیرند. برای
جهت دادن و
خنثا کردن
مبارزات کاری
بعضاً مواد
حقوقی بسیار
دقیق و گستردهای
تصویب شده است
(حقوقی کردن
مبارزات
کاری).
مبارزات
اتحادیهای
را بهطور
نظاممند میتوان
بهشرح زیر
طبقهبندی
کرد:
1
ـ اشکال
مقدماتی مبارزهی
جمعی ـ پخش
اطلاعیه،
تجمعات،
تظاهرات بهعنوان
ابزار فشار و
اهرم
تبلیغاتی چه
در داخل و چه
در خارج از
کارخانهها،
مقابله با
افکار عمومی و
غیره.
2
ـ خرابکاری:
چه به معنای
محدود آن یعنی
صدمه وارد
کردن یا خراب
کردن ماشینها
و محصولات
تولید شده. در
اوایل دوران
صنعتیشدن که
هنوز ائتلاف
ممنوع بود
تنها روش
موفقیتآمیز
برای مجبور
کردن
کارفرمایان
برای پذیرش
خواستهای
کارگران بود
(مقایسه شود
با هابزبام 1962) و
چه بهمعنای
وسیع آن یعنی
بهعنوان
«ترمز» یا
«مقاومت منفی»
و آن هم در
درجهی اول بر
علیه شدت بهرهوری
کار.
3
ـ مبارزات شبهاعتصاب:
در اینجا میتوان
از «کار در
چارچوب
مقررات …» و سهلانگاری
در کار
(همچنین
جایگزین
اعتصاب برای کارمندان
دولتی که حق
اعتصاب
ندارند) اسم
برد.
4
ـ اعتصاب: دست
کشیدن دستهجمعی
و علنی از کار
در در اشکال
مختلف: (الف)
اعتصاب برای
تحمیل
مطالبات
مربوط به
دستمزد که خود
این اعتصاب میتواند
بهعنوان یک
اعتصاب محوری
ـ یا غیر
محوری، اعتصاب
یکباره یا
اعتصاب مدتدار
و یا سرانجام
به شکل اعتصاب
کامل و یا درحال
گسترش باشد. (ب)
اعتصابات
اخطاری ـ
اعتراضی یا
تجمعاتی بهعنوان
قدم مقدماتی
برای مبارزات
کاری آتی. (پ)
اعتصاب برای
همبستگی و
همدردی بهعنوان
کنشی برای
پشتیبانی از
گروهها یا
سازمانهای
دیگر. (ت) دست از
کار کشیدن
خودانگیخته
(بهاصطلاح
اعتصاب وحشی)
شکل مبارزهی
جمعی در سطح
کارخانه بدون
اجازهی
اتحادیهی
رسمی و گاهی
برای نشان
دادن «مقابلهی
ضد
بوروکراتیک
کارگران»
(پیکر 1972).
5
ـ اشغال
کارخانه:
تصاحب نمادین sit- in
یا واقعی work – in
وسایل تولید
به دست
کارگران.
6
ـ اعتصاب
سیاسی،
اعتصاب عمومی:
اشکالی از مبارزه
برای تحمیل
تغییرات
سیاسی و
اجتماعی (برای
مثال اعتصاب
عمومی بر علیه
کودتای کاپ 1920، اعتصاب
روزنامهها
بر علیه تصویب
قانون
کارخانهها
1952)
برگرفته
از :« نقد
اقتصاد سیاسی»
http://pecritique.com/