Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۰ برابر با  ۲۴ مارس ۲۰۱۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۰  برابر با ۲۴ مارس ۲۰۱۱
اول صدام و حال قذافی

اول صدام و حال قذافی

 

Robert Fisk

19.03.2011

 The Independent

برگردان ناهید جعفرپور

در باره روبرت فیسک: وی ژورنالیستی بین المللی است و در روزنامه " ایندی پن دنت لندن" کار می کند. گزارش های وی در باره خاورمیانه در کل جهان میان فعالان اجتماعی معروف است. وی برای روزنامه " د ناسیون" و دیگر روزنامه های مهم قلم می زند و گزارش تهیه می کند.

 

قذافی دیوانه است ـ درست بمانند احمدی نژاد رهبر ایرانی و یا لیبرمن وزیر امور خارجه اسرائیل

"  ما به تمامی اقدامات ضروری متوصل می شویم تا ازمردم غیر نظامی لیبی محافظت کنیم". واقعا؟ متاسفیم که 42 سال پیش یا بهتر بگویم 41 سال پیش به فکر این ایده نیافتادیم..... حالا خود شما بهتر می دانید که این جمله چگونه به پایان می رسد. نگذارید که قطعنامه سازمان ملل شما را گمراه کند. در اینجا مجددا موضوع بر سر تغییر یک رژیم است. زمانی که آنزمان موضوع بر سر عراق بود توم فریدمن ژورنالیست نیویورک تایمز این جمله قابل تعمق را نوشت" زمانی که آخرین دیکتاتور برداشته شد خدا می داند که از کیسه چه نوع خفاشی بیرون خواهد آمد؟.

در آغاز تونس، بعد مصر و حال لیبی. عرب های آفریقای شمالی خواهان آزادی و دمکراسی هستند. آنها می خواهند از بند های ستم کاران آزاد گردند. این خواست همه آنهاست. چیزی دیگر هم که تمامی این ملت ها را به هم وصل می کند این است که ما غربی ها ده ها سال است دیکتاتورهای آنها را پشتیبانی می کنیم. فرانسوی ها از بن علی، آمریکائی ها از مبارک و ایتالیائی ها از قذافی و همچنین بلیررئیس دولت آنزمانی بریتانیا که به لحاظ سیاسی قذافی مرده را دوباره جان داد.

آیا می تواند این دلیلی باشد که ما از لورد بلیر از اصفهان در این اواخر دیگر چیزی نشنیدیم؟ در واقع انتظار این می رفت که وی جلو می آمد و خوشحال برای این عملیات جدید بشردوستانه کف می زد. شاید هم وی در میان دو عملیات بشردوستانه از یک استراحت لذت می برد؟ 

کمی پرده نمایش را کنار می زنیم و نگاه می کنیم به تاریکی پشت پرده و دقت می کنیم که پشت پرده در تاریکی چه می گذرد. درست است قذافی کاملا دیوانه شده است یک دیوانه مثل احمدی نژاد ایران و یا لیبرمن اسرائیل. این آخری زمانی گفت که مبارک می تواند به جهنم برود. اما زمانی که زمانش رسید و مبارک در راه رفتن به جهنم بود لیبرمن از ترس فریاد می زد.

خاورمیانه و نزدیک گویا محیطی مناسب برای ظهور دیوانه ها و متوهمین است. بر عکس اروپا جائی که ما در صد سال گذشته برلوسکونی، موسولینی و یا استالین را داشتیم. البته هیتلر را هم فراموش نکنیم کسی که سال ۱۹۳۳ در آلمان بقدرت رسید و کاملا دیوانه بود. اما امروز موضوع بر سر این است که خاورمیانه را پاک سازی کنیم. در اینجا موقعیتی به وجود آمده که ما توسط آن گذشته استعماری خودمان را فراموش کنیم. برای چی هم نه؟ قذافی به مردم شهر بنغازی ( که در دست شورشگران قرار دارد) گفت:" ما زنگا زنگا یعنی خیابان به خیابان می آئیم. خانه به خانه. اطاق به اطاق". طبیعتا ما حمله ای بشر دوستانه انجام می دهیم و طبیعتا این ایده بسیار خوبی است. بالاخره ما که نمی خواهیم قدم به زمین لیبی بگذاریم:

 ("no boots on the ground")

اگر موضوع بر سر مایورتانی بود و در آنجا یک انقلاب سرکوب می شد ـ در این صورت من فکر نمی کنم که ما فریاد محدوده ممنوعیت هوائی می دادیم و یا موضوع بر سر سواحل عاج بود و... هیچ کشور آفریقائی بجز لیبی ( البته بشرطی که آنها نفت یا گاز و یا ذخایر ارزشمند دیگر داشته باشند) برای ما ارشمند نیست و طبیعتا لیبی برای محافظت اسرائیل هم ارزشمند است. در واقع اسرائیل دلیل اصلی بود که چرا مصر این همه در قلب ما قرار داشت.

در اینجا به چند مثال می پردازم:" ( خفاش هائی را که درون کیسه تاریک دارند ول می خورند را همواره تحت نظر داشته باشیم)، تصور کنیم که قذافی نخواهد از تریپولی بیرون برود و باز هم تصور کنیم که بریتانیائی ها و فرانسوی ها و آمریکائی ها نیروی هوائی شان بتواند تجهیزات قذافی را از بین ببرد و تانک ها و... را منفجر کند. اما با این وجود او هنوز نخواهد برود. در روز پنجشنبه قبل از تصمیم گیری سازمان ملل در باره لیبی به خاطرم افتاد که پنتاگون به برخی از ژورنالیست ها در باره خطرهای احتمالی مجموعه این وقایع اخطار داده است. اینکه می تواند روزها طول بکشد تا آنها حتی بتوانند به محدوده ممنوع هوائی دست یابند.

در اینجا باید شخصیت قذافی هم در نظر بگیریم. وی یک آدم حقه باز است. ما این مسئله را دیروز مجددا تجربه کردیم: وزیر امور خارجه اش آتش بس و پایان تمامی عملیات نظامی را اعلام نمود. طبیعتا برای قذافی روشن بود که ارتش ناتو تغییر رژیم را می خواهد و از این روی آتش بس وی فایده ای ندارد اما بدین طریق وی ازاین امکان استفاده کرد که خود را بعنوان یک رهبر عربی طرفدار صلح و قربانی خشونت غربی نشان دهد: عمر مختار زنده است!

یک سناریوی دیگر: چی می شود اگر که ما زمان درست را از دست بدهیم و تانک های قذافی همچنان حرکت کنند؟ آیا ما از سربازان خود استفاده می کنیم تا به کمک شورشگران بروند؟ آیا در بنغازی بساطمان را برای مدت زمانی به همراه مشاوران و دستگاه دیپلماتیک و چه و چه و چه در آنجا پهن می کنیم؟ آیا شما هم متوجه شده اید که که در زمان تعیین کننده دیگر در باره قبائل لیبی صحبتی نبود و هیچ کسی دیگر در این باره حرفی نمی زند که مردم لیبی چه مردم جنگجوئی هستند. همین چند هفته پیش حرف ها و قصه های زیادی در این باره گفته می شد. اما امروز ما در این باره صحبت می کنیم که می خواهیم از مردم لیبی محافظت کنیم.  ما دیگر در باره مهمترین قبیله شهر بنغازی یعنی قبیله سنویسی صحبتی نمی کنیم. مردان این قبیله بودند که بیشتر از همه در مبارزه شرکت داشتند. شاه ادریس که سال ۱۹۶۹ توسط قذافی سرنگون شد یک سنویسی بود. پرچم قرمز سیاه سبز شورشگران همان پرچم قدیمی لیبی است. یعنی پرچم لیبی قبل از انقلاب. در واقع پرچم شاه ادریس است. پرچم قبیله سنویسی. تصور کنیم که نیروهای ناتو موفق بشوند به واقع تا تریپولی بیایند که خواست آنها هم همین است. اینطور نیست؟ آیا در آنجا مورد استقبال قرار می گیرند؟ بله درست است در پایتخت هم تظاهرات هائی برگزار شده است. آنچه که مهم است بسیاری از تظاهر کنندگان با شهامت پایتخت از شهر بنغازی بوده اند. خوب در این صورت هواداران قذافی چه رفتاری خواهند داشت؟ آیا آنها خیلی ساده در هوا حل می شوند؟ آیا یک دفعه به این نتیجه می رسند که از قذافی متنفرند و می خواهند در انقلاب شرکت کنند؟ یا اینکه جنگ داخلی همچنان ادامه خواهد یافت؟

چه اتفاقی خواهد افتاد اگر زمانی شورشگران به تریپولی بروند و تصمیم بگیرند سیف ال اسلام پسر دیوانه قذافی و اطرافیانش را به سرنوشتی که لایقش هستند برسانند؟ آیا ما چشمان خود را خواهیم بست؟ اگر که انتقام کشی شروع شود و اعدام های علنی و... آیا ما چشمانمان را می بندیم؟ وابستگان تبهکار قذافی این روش را سال های سال انجام دادند. من به خودم می گویم: لیبی مصر نیست و قذافی دیوانه است. بخاطر می آورم حضور وی را روی بالکن خانه بمب باران شده اش ـ با کتاب سبزش در دست. من فکر می کنم که وی هر از گاهی یکی از فرش هایش را گاز می گیرد.

چه اتفاقی خواهد افتاد اگر که از جانب ما همه چیز درست پیش نرود و ما غیر نظامیان را مورد هدف قرار دهیم؟  و یا اینکه هواپیماهای ناتو مورد هدف قرار بگیرند و یا در منطقه قذافی سقوط کنند؟ چه اتفاقی خواهد افتاد اگر که شورشگران / مردم لیبی/ تظاهرکنندگان دمکرات به ناگهان شک پیدا کنند؟ اگر به فکر این ایده بیافتند که مسئله غربی ها اصلا حقوق بشر نیست و اهداف دیگری را دنبال می کند؟ در کنار این مسئله قاعده ای هم وجود دارد که در چنین مواردی همواره عمل می کند. یک قاعده خسته کننده: در آن لحظه که تو اسلحه ات را بسوی دولت  یک کشور دیگر نشانه می گیری ـ حال فرق نمی کند که تا چه حد محق باشی ـ درست در این زمان اوضاع از دست تو بیرون خواهد رفت.  همان " شورشگران" که صبح پنجشنبه هنوز خشمگین در باره بی تفاوتی فرانسه فحش می دادند، شب آن روز پرچم فرانسه را در بن قاضی تکان می دادند و فریاد می زدند " زنده باد آمریکا. تا ...............

طبیعتا من منطق قدیمی را می شناسم که می گوید: هر چه قدر هم که ما در گذشته رفتارمان بد بوده باشد، سئوال اینجاست که حال باید چه کنیم. البته دیگر برای این سئوال کمی دیر شده است. ما قذافی را دوست داشتیم. آنهم زمانی که وی در سال ۱۹۶۹ بقدرت رسید. زمانی که برای ما روشن شد که او دیوانه است دیگر از وی متنفر شدیم. بعد ها دوباره او را دوست داشتیم ـ من به لورد بلیر فکر می کنم که چگونه دست وی را می فشرد. امروز مجددا از او بدمان می آید. این بازی پشت و رو و دوست داشتن و نداشتن را ما از زمان یاسر عرفات می شناسیم. اینطور نیست؟ من به اسرائیل و آمریکا فکر می کنم. در ابتدا گفته شد که عرفات یک سوپر تروریست است که می خواهد اسرائیل را نابود کند. بعد وی مرد بزرگ دولت شد کسی که اسحاق رابین دستش را فشرد. زمانی که عرفات فهمید که به وی در باره آینده فلسطین حقه زده اند دوباره شد سوپر تروریست.

یک چیزی وجود دارد که ما می توانیم انجام دهیم. ما می توانیم توسعه قذافی ها و صدام های آتی را زیر نظر بگیریم. دیوانه ها و شکنجه گران سادیسمی آتی را. کسانی که ما امروز آنها را بر می داریم اما خفاش های جوان آنها با اقتصاد ما رشد می کنند در ازبکستان، ترکمنستان، چچن و در تاجیکستان.

نه به من پاسخ داده می شود که ما باید با این انسانها معامله کنیم زیرا که آن ها بما نفت می فروشند و از ما تسلیحات می خرند. آن ها تروریست های اسلامی را روی بازی به حالت شاخ مات نگاه می دارند. همه این ها خیلی آشنا و خسته کننده است. و حال دوباره آسیاب از نو. ما دوباره روی میز می کوبیم و با هم متحد می شویم. خوب راه دیگری نداریم؟ داریم؟

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©