جیش
العدل محصول
توسعه نیافتگی،
نا امنی، دلال
سازی و تبعیض
هوشنگ
نورائی (ایوب
حسین بر)
نمی
توان این واقعیت
را پنهان و یا
کم اهمیت
دانست که جیش العدل
در دوسال اخیر
پس از جمعه
خونین زاهدان
رشد قابل توجهی
داشته است. آن چیزی
که در گسترش
عملیات جیش العدل
به چشم می خورد
این است که علیرغم
تصورات چندین
ماه قبل که
بنظر می رسید
عملیات آن
عمدتا به مکران
محدود می شد،
اکنون به تمام
نقاط
بلوچستان
(منطقه بلوچ
نشین منطقه)
البته نزدیکتر
به مرز گسترش یافته
است. اکنون به صورت
واضح تری سرحد
که حوزه نفوذ
مولوی
عبدالحمید به حساب
می آمد را نیز
در بر گرفته
است. سوال های
اساسی در این
رابطه این است
که پیدایش و
رشد جندالله
را چگونه می
توان توضیح
داد؟ خصلت و
اهداف سازمان
جیش العدل چه
هست؟ یا
سازمان جیش العدل
چه نوع جامعه
ای می خواهد؟
پیدایش
جیش العدل را
چگونه می توان
توضیح داد؟
وقتی
صحبت از پیدایش
و رشد یک پدیده
می شود مسلما
نیاز به
مطالعه یک
پروسه تاریخی دارد.
این پروسه پیچیده
تنها یک طرف و یک
عامل ندارد
بلکه چند لایه
و متغیر و
پروسه ای از
کنش و واکنش
مداوم نیروهای
اجتماعی است.
از آنجا که من
در مقالات دیگری
به بعضی از
جوانب سیاسی و
اجتماعی و ایدئولوژیکی
پدیده انزوا و
طرد بلوچستان
پرداخته ام در
اینجا شواهد
ملموس و موجود
را مبنای کار
قرار می دهم. این
شواهد به نظرم
بدرستی اهداف امنیتی
و دلال سازی
از سر طوایف و
نفی حقوق
شهروندی را
نشان می دهند.
در
هفته های اخیر
کلیپ ها و
گزارشات
متعددی از رفت
و آمد مکرر
فرماندهان
بالای سپاه به
استان و
سخنرانی های
متعدد در
تجمعات سرطوایف
و یا جلسات
معارفه می بینیم
که بسیار سست
و بشدت پر
تناقض و چیزی
بیش از تبلیغات
مبتذل و ناشیانه
و در عین حال
تحقیر آمیز
نسبت به مردم
بلوچ منطقه نیست.
چیزی که در این
میان برای من
چندان تعجب
آور هم نبود این
است که
عاملان این سیستم
اکنون هم نقش
اساسی در پیدایش
و رشد نا امنی
سیاسی ،
اقتصادی و
اجتماعی و به معنی
دیگر توسعه نیافتگی
بازی می کنند
و موجبات
گسترش فعالیت
نیروهای جهادی
را فراهم می سازند.
من در این جا
به ابعاد
مختلف این ناامنی
که در توسعه نیافتگی
و در کلی ترین
شکل خود در
شاخص توسعه
انسانی این
استان (شامل
طول عمر متوسط
در استان که
فاجعه بار
است) خود را
نشان می دهد،
نمی پردازم
بلکه به نقش
عاملان رسمی
نا امنی می
پردازم تا
رابطه این نقش
با گسترش فعالیت
نیروهای جهادی
سنی روشنتر
بشود.
برای
مثال، در اینجا
اظهارات محمد
پاکپور
فرمانده نیروی
زمینی سپاه در
میان خیل
سرطوایف و
سخنان سردار
مرتضوی
فرمانده جدید
قرارگاه قدس نیروهای
زمینی سپاه
جنوب شرق و
استاندار جدید
سیستان و
بلوچستان
مهندس منصور بیجار
را مورد ارزیابی
قرار می دهم .
سردار
محمد پاکپور
فرمانده نیروی
زمینی در
سخنانی در یک
کلیپ خطاب به
تعداد زیادی
سر طایفه می
گوی: «این
اقدامات تروریستی
و این اتفاقاتی
که داره می
افته اتفاقی نیست.
همین کسی که دیروز
کشته شد حمید
ریگی ولی ریگی
نیست. اون
رفته جاعل
شناسنامه شده
شناسنامه ریگی
گرفته، شناسنامه
شه بخش گرفته
کاسب (غاصب؟)
شناسنامه هستش،
اینجا داره با
این ارث، با این
نام داره زندگی
می کند، توی
روستائی که
شما زندگی می
کنید، اون بغل
شما هستش.
اساسا عناصر
عملیاتی که
اقدام تروریستی
انجام دادند یکی
شان هم ایرانی
نبود، همه
اتباع بیگانه
اند. اینها
برای چه می آیند
اینجا؟ برای
آنکه نیاز رژیم
صهیونیستی میگه
اینجا بستر
خوبی است برای
نا امنی از آن
خوب استفاده
کنیم. از
پتانسیل های این
منطقه خوب
استفاده کنیم.
شما هستید که
باید جلو بگیرید،
شما هستید که
زمینه پیشرفت
و توسعه اینجا
را ایجاد کنید.
هیچکس نمی
توانه».
پاکپور
در گرد هم آئی
زاهدان گفته
بود که: «مزدوران
دشمن بنا بر
اعترافات
خودشان در پوشش
سوختبران،
از مرز عبور
کرده و به
داخل کشور
ورود میکنند.
۱۸ تبعه تاجیک
– افغان که در
عملیاتهای
راسک، چابهار
و پارود کشته
شدند، انتحاری
بودند که در
پوشش سوختبران
از مرز عبور
کردند.»
سردار
مرتضوی
فرمانده
قرارگاه قدس نیروی
زمینی سپاه در
جنوب شرق در
جلسه معارفه
استاندار جدیدبا
لحن تحکم آمیز
و هشدار آمیزی
به مقامات دیگر
استانی گفت:
« نیروهای
مسلح از جمله
نیروی زمینی
سپاه
پاسداران
انقلاب اسلامی،
ارتش، نیروی
انتظامی و امنیتی
در راستای ایجاد
امنیت همه
داشتههای
مادی و معنوی
خود را به کار
بردهاند.»
به
گفته وی بیش
از ۱۰ هزار بسیجی
طرح امنیت در
قرارگاه قدس
جنوب شرق جذب
شدهاند و بیش
از ۸۳ درصد این
افراد از اهل
سنت و بلوچ
هستند که در
کنار سران و
معتمدان طوایف
به عنوان
فرماندهان و
مسوولان این
جمع بسیجی در
نقاط مختلف سیستان
و بلوچستان
مسوولیت امنیت
این استان را
پذیرفتند.
سردار
مرتضوی با بیان
اینکه اگر در
هر نقطه امنیتی
است به واسطه
اخلاص، همراهی
و تلاش سران
طوایف در سیستان
هم در
بلوچستان
بوده، ادامه
داد: «برخی
از مسوولان
متاسفانه یا
به لحاظ ضعف
اطلاعات یا به
لحاظ برداشتهای
غیر واقعی
گفتاری را بیان
میکنند ظلم و
جفا به امنیت
استان است».
مهندس
منصور بیجار
استاندار جدید
(بنا به گفته
شهریاری یک
مقام سایه دیگر)
که سنی و بلوچ
است هم همان
اظهارات
دستگاه امنیتی
را تکرار میکند.
ییجار هم بعد
از آنکه چند
نفر از بسیجیان
در سیرکان بم
پشت در منطقه
مرزی سراوان
کشته شدند به
خبرگزاری صدا
و سیما گفت: «تعدادی
از این گروهک
ها و معاندین ”
بسیجیان را
که “همگی بلوچ
و اهل سنت
بودند ” و ۴ نفر
آنها «در حال
نماز بودند به
شهادت
رساندند». “این
نشون میده که
خون شیعه و سنی
برای دفاع از
کیان مرزهای
کشور عجین شده
و برای دشمنان
اسلام هیچ فرقی
نداره که این
ها سنی باشند یا
شیعه» در
ادامه می گوید
که «یافته
های اولیه ما
نشون میده که
اینها هیچکدام
بومی و اهل
سنت نیستند.
قطعا آنها از
آن طرف مرز و
قومیت های غیر
بلوچ خواهند
بود». او هدف
آنها را ز بین
بردن وفاق و
وحدت موجود
اقوام و مذاهب
در استان و نیز
ظرفیت هایی
استان در
توسعه که “ما
همیشه بدنبال
این بوده ایم
که این ظرفیت
ها را از
بالفعل به
بالقوه اشان
کنیم” (بالفعل
را بالقوه
کردن از
اشتباهات خود
بیجار است) می
داند . او می گوید
که اهداف
«گروهگها» که
با سرویس های
جاسوسی اسرائیل
و آمریکا و
حمایت آنها
دارند عمل می
کنند نا امن
کردن محل است.
همه
این اظهارات
که به احتمال
زیاد از منابع
موثق منتشر
شده است،
مانند همیشه
مقامات
مشکلاتی را که
عمدتا خود ایجاد
می کنند تنها
به توطئه های
خارجی نسبت می
دهند. نجات خود
را در تئوری
توطئه جستجو می
کنند. اما در
واقعیت این
نوع اظهارات
از سر ناتوانی
و گیجسری
ساخته شده و
مشحون از
تناقض گویی نیروهای
امنیتی و بیانگر
شکست برنامه
های به اصطلاح
امنیت جمهوری
اسلامی و دستگاه
اطلاعاتی و
امنیتی آن در
این منطقه
است. ۱۸
انتحاری یکجا
کشته شده؟
آنها در بغل این
همه نیروی امنیتی
و بسیجی و
سرطایفه
وفادار زندگی
کرده و می کنند
؟ و همه هم بیگانه
بوده اند و
بدنبال اجرای
توطئه خارجی
اند؟ با این
حساب گویا
حدود ۲۰ سال
است آنها با این
نوع گروه های
مسلح بیگانه
در جنگ بوده
اند تا امنیت
بر قرار کنند
ولی هنوز
اندرخم یک
کوچه اند.
در
حالی که این
استان به یک
پادگان تبدیل
شده و بنا به
اظهارات شهریاری
نماینده
پرنفوذ
زاهدان، در
روز معارفه بیجار،
در این استان
۷۰ هزار نیروی
امنیتی و هزار
نفر نیروی
اطلاعاتی
فعالند،
مرتضوی سردار
سپاهی سخنن از
توسعه و امنیت
منطقه را با
افتخار به نقش
سرطایفه ها و
ده هزار بسیجی
که ۸۳ درصدشان
بلوچ اند وصل
میکند. اما این
سپاهی درک نمیکند
که همین
موضوع به معنی
نهادینه کردن
توسعه نیافتگی
است. حاکمیت
تمامیت خواه
و نظامی گری
خود به معنی
نفی مشارکت
دموکراتیک و
امنیت سیاسی و
اجتماعی است.
در جوامع مدرن
که مردم یاد
گرفته اند مقایسه
کنند و محرومیت
را می شناسند
و دست به طلب و
مشارکت می
زنند توسعه نیافتگی
خود همان
ناامنی به مفهوم
گسترده در
اشکال پنهان و
آشکار است.
سرداران سپاهی
و مقامات
مرکز، که به
بهانه توسعه و
امنیت مردم
را دور می
زنند و
بدنبال سرطایفه
هایند نه معنی
توسعه را می
دانند و نه
معنی امنیت
را. سیاست
آنها به معنی
ساختن دلال،
همچون
واسالهای
کهنه فئودالی،
به مثابه نقطه
تماس برای
مبادله
اطلاعات و
منابع است. امنیت
مورد نظر این
فرماندهان بهه
معنی ساختن رعیت
و گریز از
شهروند سازی
مردم منطقه و
ایجاد ترس
مداوم درآنها
است. این را نمی
گویند توسعه
بلکه ضد توسعه
و این نوع
توسعه هم در
سطح و عمق و
ابعاد گوناگون
خود حامل نا
امنی است. این
نوع طرح های
امنیتی
گسترده این سیستم
همیشه در کار
بوده اند و
اکنون روشن
است که نه
توسعه آورده
اند و نه امنیت.
خود
حضور گسترده این
سپاهیان و بسیجیان
یونیفورم پوش
با خود رو و
سلاح در کوچه
و خیابان و
جاده ها و
روستاها و یا
حضور سرداران
سپاهی به عنوان
سخنران کلیدی
و نحوه صحبت و
خطاب اشان
نشانه نا امنی
است. دخالت این
نظامیان در
لوله کشی آب ،
سوخت ،
بانکداری،
آموزش و
دانشگاه و
کنفرانس و
جهانگردی و
توریسم
همانطور که در
انتخابات و
انتخاب
مقامات و در
سرکوب و کشتار
هم صورت می گیرد،
چطور می
تواند توسعه
، مشارکت و
امنیت ایجاد
کند؟ این
استراتژی امنیتی
کردن سیستم،
در این منطقه
امنیت فیزیکی،
روانی،
اقتصادی،
فرهنگی و
بهداشت و
سلامت را از
اکثریت مردم
گرفته است و
در واقع فضای
نفس کشیدن را
به نحوی از
مردم سلب
کرده است.
اهداف به شدت
امنیتی در این
استان هم به معنی
نابود کردن پایین
ترین سطحی از
مشارکت و
کاشتن تخم هر
نوع نا امنی
شده است. برای
مثال حتی آنان
که در این
استان فاجعه
آفریده و
کشتار کرده
اند مثل سردار
محمد کرمی و
محامی و دیگران
به جای آنکه
محاکمه شوند
پاداش گرفته
اند. روشن است که
چنین سیاستی
وقتی خصلت
استراتژیک به
خود بگیرد و
نهادهای حمایتی
برای آن ساخته
شوند بطور واضحی
به تبعیض سیستماتیک
و نوعی
استعمارگری می
انجامد و مهم
نیست این
استراتژی در
مورد ساکنان یک
منطقه جنبه قبیله
ای، زبانی،
قومی و یا دینی
داشته باشد و یا
صرفا جنبه
جغرافیائی و
محله ای .
ریشه
های اساسی نا
امنی و توسعه
نیافتگی را
عمدتا باید در
درون همین شیوه
های حکمرانی
جست. نمی توان
در اعدام ها
رکورد شکست و
در زندانها
تجاوز کرد و
در خیابانها و
جاده ها کشت و
نابود کرد و غیره
و بعد هم به
مردم درس امنیت
و توسعه داد.
آنان که اینگونه
سرطایفه و
دلال ها را
جمع می کنند
تا در این
منطقه توسعه و
امنیت بسازند
به اندازه کافی
احمق اند اگر
من به صورت
محترمانه ای
هم تخفیف
قائل شوم و
قاتل و اراذل
را اضافه
نکنم.
جیش العدل
و قبلا
جندالله
هرچند به شدت
مصیبت بارند
ولی نه منشا
خارجی دارند و
نه بیگانه اند
. پیدایش و رشد
آنها را عمدتا
باید در توسعه
نیافتگی و ناامنی
گسترده ای
جستجو کرد که
این سیستم با چنین
سیاست هائی ایجاد
کرده است.
امکان ورود نیروهای
خارجی و یا
وجود توطئه
های نیابتی
هست ولی أنها
را می توان
محصولات ثانوی
همان شرایط
دانست.
شرایط
و رشد گروه های
جهادی
پیدایش
جمهوری اسلامی
ایران مهمترین
عامل رشد فعالیت
های جهادی در
سطح جهانی شد.
متعاقب آن،
گروههای سنی
جهادی اولیه
همچون سازمان
جهانی اهل سنت
و گروه متمایل
به عبدالمنعم
و حزب
الفرقان سپس
سپاه رسول الله
برای مقابله
با شیعیسم و
تحت تاثیر
جهاد در
افغانستان و
جو سیاسی پاکستان
بوجود آمده
بودند. ولی در
متن ناامنی بسیار
گسترده بعدی
است که نسل
جهادی دیگری
مثل جندالله،
جیش العدل ،
فرقان و انصار
الفرقان و
سپاه صحابه ایران
(بویژه بعد از
۱۱ سپتامبر و
حمله آمریکا
به
افغانستان)
رشد کرده اند.
آنها عمدتا از
مردم بلوچ و
سنی (و عده ای
سنی خراسانی)
عضو گیری کرده
اند. از نظر کلی
این شرایط نتیجه
سیاست های همین
رژیم (من رژیم
را به کار می گیرم
تا خصلت توتالیتری
سیستم را بیان
کنم) در ایجاد
نا امنی
(منجمله احساس
نا امنی ناشی
از فشار و
سرکوب مذهبی)
در سطوح
گسترده ای در
این منطقه
است. این
وضعیت اکنون بیش
از هر زمانی
جامعه سیستان
و بلوچستان را
بسوی فروپاشی
برده است. این
وضع بیانگر این
نکته است که
توسعه نیافتگی
نا امنی ساخته
است و نا امنی
توسته نیافتگی.
بلوچستان
اکنون صحنه
کشتار و دهشت
فراکنی از
جانب دسته های
تبهکار موسوم
به افراد
مسلح ناشناس
و نیز گروه های
جهادی از یکسو
و نیروهای بیرحم
سپاه و دستگاه
امنیتی از سوی
دیگر است.
مردم که در این
شرایط بسیار
سخت و نومیده
کننده
گرفتارند
تصورشان از
راه نجات خود
چگونه می
تواند باشد؟ یا
همین وضع را
عادی سازی
کرده و با آن می
سازند و یا
خود را به هر
آب و آتش می
زنند که به نحو
دیگری از طریق
راهی ساده و
در دسترس برای
بیرون رفتن از
این وضع به خود
آرامش بدهند.
در شرایط ما
بعد جمعه خونین
(که خود یکی از
تبلورات
آشکار نا امنی
بود)بر متن
ترس و نا امیدی
و اعدام ها و
سرکوب های بیرحمانه
حاکمیت، بستر مناسب
تری ایجاد شد
که جیش العدل از
این شرایط
مناسب بهره گیری
کند و تا این میزان
رشد کند.
جیش
العدل همچون
سازمان مادر یعنی
جندالله از
همان آدم هائی
تشکیل شده
است که نا امیدی
و ناتوانی
ناشی از نا
امنی را به
خشم و عصبانیت
تبدیل کرده و
از جان خود می
گذرند چون
زندگی و مرگ
برایشان
تفاوتی اساسی
ندارد. نه برای
انکه آینده ای
روشن و پر امید
و ملموس بسازند
بلکه فکر می
کنند هر پاسخی
به این دستگاه
امنیتی و نظامی
بدهند دلشان
را به اصطلاح
خنک می کند و
به خیال خود یک
بیمه الهی هم
برای رسیدن به
بهشت در دنیای
دیگر دریافت می
کنند. انها
محصول این
ناامنی و فقر و
توسعه نیافتگی
اند ولی حاکمیت
فاسد و دستگاه
سرکوب توانائی
درک شکاف های
عمیق طبقاتی،
فساد بیکران سیستم
و رنج و محرومیت
بیکران مردم
معمولی و تبعیضات
رایج را در این
حاشیه ندارد.
این
شورشیان نگون
بخت و البته
بسیار مخرب از
درمانده ترین
و آسیب پذیرترین
اقشار این
جامعه اند که
هستی و بیان
خود را در این
می بینند که
همچون گروههای
مشابه خود
بصورت بمب بر
صفحات تلویزیونی
منفجر و
تماشائی شوند.
پیروزی در این
نیست که کجا می
روند و چه چیز
ملموسی بدست می
آورند بلکه در
این است که نتیجه
عملیات شان بر
صفحه تلویزیون
های ماهواره ای
ظاهر شود و در
محافل بسته
خودی، حلقه
تنگ اعضای
خود، و
طرفدارنشان
مورد ستایش
قرار بگیرند و
به زعم خود با
وسوسه شیرین
«شهادت»
جاودانگی و
نام کسب کنند
هرچند فراسوی
این حلقه ها چیزی
بیش از بیرحمی
و بی عاطفگی دیده
نمی شود. به این
صورت خشونت،
خشونت می سازد
و در چنان شرایطی
خشونت هم به
مسئله ای عادی
و زنجیر وار
تبدیل می شود.
از این جاست
که تفاوت بین مرگ
و زندگی از بین
میرود و هر دو یک
معنی پیدا می
کنند.
جهادیان
جنداالله و جیش
العدل و انصار
الفرقان هم
محصول توسعه نیافتگی
و ناامنی اند
و هم حامل ناامنی
و مانع جدی در
توسعه ولی
مسئله آنها با
این نوع سیاست
های مخرب این
سیستم نمی
تواند حل شود.
خصلت
و اهداف جهادیان
سنی بلوچستان
چه هست؟ آنها
چه نوع جامعه
ای می خواهد؟
جیش العدل
از نظر اهداف
سیاسی و ایدئولوژیک
، هر چند مبهم
، یک نیروی
ارتجاعی و به شدت
مخرب است و با توسعه
ارزش های مدرن
و مترقی دشمنی
دارد. جیش العدل
به به یک سیستم
دموکراتیک و
سکولار، به
آزادی و حقوق
برابر زنان ،
و آزادی بیان
و اتتقاد
اعتقاد
ندارد. نگرش
جهادی جیش العدل
بدنبال چیزی
فراتر از
طالبان نمی
رود و آنها و
متحدان نزدیک
اشان همچون
انصار
الفرقان پیوند
نزدیک و عمیقی
با طالبان و
تحریک طالبان
پاکستان
داشته اند و مُبلّغ
پنهان و آشکار
جهادیان بین
المللی مثل
االقاعده هم
هستند. انصار
الفرقان در
کانال تلگرامی
در ۱۹ نوامبر
۲۰۲۴ صریحا
تبلیغ می کند :
«قسم به
الله که آسمان
را بی ستون
ساخت، روی زمین
را از قدم های
پلید لشکر کفر
پاک خواهیم
نمود ، قانون
های دموکراسی
و سیکولاریست
از بین میبریم،
همان قانون
اساسی قرآن را
در تمام سرزمین
الله اجرا
خواهیم نمود
إن شآء
اللّٰه.»
روشن
است که نیروهای
جهادی سنی، علیرغم
اختلافات دینی
ایدئولوژیک و
استراتژیک بین
همدیگر، در
هر سطحی پتانسیل
لازم برای بین
المللی شدن و
پیوند با شبکه
های ماورای
مرزی را دارند
و هر زمانی
امکان چنین پیوند
عملیاتی هم می
رود. مثلا در
روزهای اخیر
گروهی تحت عنوان
حرکت مهاجرین
اهل سنت ایران
به قصد عضو گیری
از سنیان
بلوچ، کرد و
افغان برای
جهاد علیه رژیم
ایران، بیانیه
ای با یک
شماره واتساپی
که کد آلمان
را دارد هم
برای ایجاد
ارتباط داده
بود. یک لینک
تلگرامی هم
داشت که به یک
صفحه خالی
سربازان
انصار
الفرقان وصل می
شود. هر چند
امکان زیاد
دارد که این
ابتکار یک
گروه اطلاعاتی
رژیم هم باشد.
ولی بر اساس این
بیانیه آنها
سعی بر این
بوده است که
هم از داخل ایران
و هم خارج نیروی
جهادی جذب و
مهاجرت بعضی
را به خارج
تسهیل کنند.
فرد رابط
نخواست به سوالات
من به عنوان
محقق پاسخ
بدهد ولی بطور
خلاصه جواب
داد که در
ادلب سوریه
مسقرند و با
«برادران زیادی
» و «امارت
اسلامی و تحریرشام
» (سابقا
القاعده سوریه)
بیعت » دارند.
اکنون که تحریر
الشام و دیگر
جهادیان در
سوریه مجددا
دست به تهاجم
گسترده ای زده
اند، دیده می
شود که انصارالفرقان
به رهبری
مولوی
نصرالله
بلوچ، در
کانال تلگرامی
خود با زبان
بسیار ستایش
انگیز و ضد شیعیسم
اخبار گروههای
جهادی سوریه
را منعکس می
کند. انصار
الفرقان از
وحدت بین حزب
فرقان و حرکت
انصار بوجود
آمد. حزب
فرقان که
فرمانده آن
مولوی
عبدالجلیل
قنبرزهی از
اهالی سرحد
بلوچستان بود،
از فرماندهان
محلی طالبان
و حتی قبل از
آن مجاهدی،
بود که چندین
سال قبل در
درگیری با نیروهای
سپاه در جنوب
بلوچستان
کشته شد. تحریرالشام
که ابو محمد
جولانی یکی از
فرماندهان آن
است، از گروه های
شناخته شد سلفی
و سابقا بخشی
از جبهه
النصرت، شاخه
سوری
القاعده، بود
که بعد از آن
جدا شد. با
داعش هم اختلاف
دارد و با آن
درگیری داشته
است.
جهادیان
سنی در ایران
ارتباطات
خارجی و عملیات
خود را با
همان منطقی
توجیه می کنند
که جمهوری
اسلامی در
استفاده از
فاطمیون و زینبیون،
گروههای
موسوم به
حشدالشعبی
عراق، حزب
الله لبنان
انصار الله
حوثی های یمن
و امثالهم در
سرکوب ها
دنبال می کند.
هر چند هنوز نمی
توان ادعا های
سپاه در
ارتباط با
وجود گسترده
جهادیان خارجی
را در صف جیش العدل
جدی گرفت. و این
نکته را در
نظر داشت که
برای ایجاد
رعب و وحشت و
توجیه
سرکوبها تبلیغات
بی پایه و
دروغین بخشی
از فعالیت
روزمره سپاه و
دستگاه
اطلاعاتی ایران
در آمده است.
از
نظر خصلت
طبقاتی این
نکته بسیار
مهمی است که می
بینیم افراد
مسلح این
گروههای جهادی
سنی در
بلوچستان از
قشرهای فروست
عمدتا سنتی
جامعه ، از میان
طلبه ها و
حافظان
برخاسته اند.
می توان گفت
جند الله و جیش
العدل و همه
گروه های جهادی
در بلوچستان
عمدتا بر اساس
روابط خونی و
قبیله ای
ساخنته نشده
اند. هرچند
نگرش دینی
آنها هم در این
نوع بسیج بی
تاثیر نباشد.
فعالیت ماورای
روابط قبیله ای
و سرداری
وحوزه های
نفوذ مولوی های
سنتی به آنها
این امکان را
می دهد که میدان
عملیات خود
را براحتی در
سراسر
بلوچستان
گسترش داده و
از نیروهای فقیر
شهری و روستائی
که ارتباط قبیله
ای در آنها ضعیف
است نیرو گیری
کنند. قبلا بی
اعتنائی و حتی
برخورد بسیار
تحقیر آمیز
عبدالمالک ریگی
را به بشیر
احمد سردار ریگی
یان و نیز
مولوی های مهمی
همچون مولوی
محمد یوسف حسین
پور و نصایح
مولوی
عبدالحمید را
دیده بودیم.
هر
چند ما شواهد
محکم و دقیقی
از ترکیب نیروهای
مسلح و حامیان
جهادی آنها
نداریم ولی از
افرادی که در
آنها مشارکت
داشته و کشته
شده اند می
توانیم بطور
محتاطانه نتیجه
بگیریم که
آنها از قشرهای
سنتی کم سواد
و بشدت آسیب
پذیرند وبسیاری
هم دارای
سابقه تحصیل
در مدارس دینی
هستند و عده
قابل توجهی
هم حافظ
"قران"اند.
آنها مانند
قشرهای دهقانی
فقیر عمل می
کنند که می
خواهند علیه
رعیت زدگی
خود، علیه
دلال های سرطایفه
و مولوی های
صاحب امتیاز
که همچون
فئودالهای
وابسته به
اربابان مرکزی
عمل می کنند ،
در جهان مدرن
بشورند.
حافظان هم که
به آنها اشاره
کردیم بشدت آسیب
پذیرند چون با
وجود توقع
بالای آنها
حافظ شدن هیچ
منبع مادی و
معنوی(مثل
احترام و پرستیژ)
برای آنها ایجاد
نمی کند و
اغلب در ماه
رمضان مورد
استثمار مولوی
ها ی قدرتمند
و با نفوذ
قرار می گیرند
و اغلب خودهم
توان آن را
ندارند که
دستورات دینی
را مورد سئوال
قرار بدهند.
بنظر می رسد
که وفاداری
کورکورانه دینی
و آمادگی برای
مغز شوئی در این
قشر بیشتر
رواج دارد.
البته حافظ
پروری پدیده
ای سیاسی و ایدئولویک
است که در کل
کشور از جانب
حاکمیت بشدت
ترویج می شود
و به سنیان
بلوچستان محدود
نیست .
می
توان گفت با
وجود آنکه
گروه های جهادی
به نهادهای دینی
سنتی ( غیر
جهادی) و سر
طوایف قبیله ای
بی اعتنایند
نسبت به ارزش
های ترقیخواهانه
و سکولاریسم
هم دشمنی می
ورزند. جیش العدل
به پیدایش و
رشد حرکات مدنی
که همیشه مورد
تهدید رژیم هم
بوده اند آسیب
جدی رسانده و
موجب تخریب و
سرکوب بیشتر
آنها می شده
است. از توده
مردم این
امکان را سلب
می کند که از
پائین به
سازماندهی
خود بپردازند.
حملات جیش العدل
در منطقه
تفتان اساسا
به حرکت
اعتراضی محیط
زیستی کمک نمی
کند چون عملیات
جیش العدل خود
بر عیه وجود
محیطـسالم
است. قبلا هم جیش
العدل در
ارتباط با
حمله به
کلانتری در
زاهدان نیز
موجب ضربه به
تظاهرات و
راهپیمائی
گسترده
زاهدان هم شد.
نکته
قابل توجه این
است که گسترش
عملیات جیش العدل
، علیرغم بلوف
زنی های
دستگاههای
امنیتی، شاید
دلیلی بر پذیرفتن
یک سیاست نزدیک
شدن به مولوی
را توجیه کند. اما
همانقدر که
مولوی خود را
به دستگاه امنیتی
نزدیکتر کند و
رعیت وار نامه
به رئیس جمهور
برساند،
اعتبار خود را
نه تنها در میان
قشرهای از
جامعه بلوچ
بلکه در میان
بسیاری از
اقشار دیگر ایرانی
در مرکز که
نقش مهمی در
حفاظت او در
کل کشور
داشتند ضعیف
کرده و یا از
دست می دهد. از
جهت دیگر «بی
آبرو» کردن
مولوی هم که
از سوی خود
خامنه ای و نیروهای
امنیتی او
دنبال می شد،
به شکل دیگری
تحقق می یابد
و ممکن است
امنیت شخصی
او را هم به شدت
به خطر اندازد.
در شرایطی که
آلترناتیو
مترقی هنوز
بوجود نیامده
است، چنین وضعی
برای گروه های
جهادی شرایط
را بسیار
مناسب می کند
تا فعالیت های
خود را گسترش
بدهند.
نتیجه
گیری
همانطور
که در بالا
توضیح دادیم
نا امنی و
توسعه نیافتگی
در این استان
به شدت بهم تنیده
و حتی یکی شده
اند. مسولیت
اساسی چنین
شرایطی را
باید در شیوه
های حکمرانی
مرکز و امنیت
سازی منطقه با
ساختن شبکه های
دلالی از میان
سرطایفه ها و
ملا ها دید. از
روی شواهد اولیه
بنظر می رسد
که حتی بعد از
آمدن پزشکیان
و انتخاب بیجار
تحت عنوان
وفاق ملی، زمینه
ها حتی برای
جولان نیروهای
امنیتی بیشتر
شده است چون
آنها توانسته
اند توهم ایجاد
تغییر بنیادین
را دربخشی از
قشر متوسط تحصیل
کرده ایجاد
کنند و از این
طریق مولوی را
هم خاموش و بیشتر
به حاشیه
ببرند و دو
باره سرطوایف
را که برای یکدوره
بی اعتبار شده
بودند به جلو
بکشند.
وفاق
موجود در سطح
استانی، در
واقع به معنی
توافق با
فاسدترین بخش
نیروی محلی سیستانی
و بلوچ (سخنان
فرهاد شهریاری
یکی از نمایندگان
سیستان در
رابطه با طرح
رزاق در سیستان
در زمان
استانداری
سردار کرمی که
مهندس بیجار
هم معاون
عمرانی او بود
و به احتمال
بسیار زیاد در
این برنامه ها
نقش و یا از
آنها اطلاع
داشت، در مورد
یکی از ابعاد
گسترده فساد
قابل توجه
است) برای
روغنکاری سیستم
و تحکیم روابط
قدرت موجود در
گردش سیستم
دلالی گشته
است. هرچند
ستایشگری،
چاپلوسی،
خودنمائی و
مسلمان نمائی
به صورت
وقاحت باری
مرز بین واقعیت
و دروغ را در این
محافل از میان
برده است.
تا
حالا دیده شده
موقعیت سرطوایف
و مقام های
رانت خوار و
زمین خواران
محلی که در
قاچاق سوخت و
کالا و
احتمالا مواد
مخدر هم نقش
داشته اند تقویت
شده است و بخشی
از قشر متوسط
که از قبل هم
بعضی از مشاغل
متوسط و تا
حدودی کلیدی
دستگاه اداری
را هم در دست گرفته
بودند با
دخالت مقامات
سپاه و دستگاه
امنیتی کمی
بالا کشیده می
شوند. موقعیت
افراد
قدرتمندی
همچون شهریاری
که از مدتهاست
در سودجویی از
منابع رانتی و
سرمایه گزاری
مشترک رابطه
های ویژه ای بین
اعضای
خانوادگی او
با اعضای
خانوادگی
مولوی
عبدالحمید ایجاد
شده، همچنان
تقویت می شود . این
وضع حتی صدای
گروه های
اصلاح طلب محلی
و طرفدار پزشکیان
را که برای او
ستاد تبلیغاتی
سازماندهی
کرده بودند در
آورده است. بر
اساس بعضی از
گزارشات بخشی
از مردم عادی
هم که در جمعه
خونین و بعد
از آن به شدت
آسیب دیده اند
از این وضعیت
به شدت ناراضی
و حتی مولوی
را که گویا
آنها را به
سازش و فراموش
کردن دعوت می
کند، نیز
ملامت می
کنند.
در
چنین شرایطی
امکان تقویت نیروهای
رادیکال جهادی
و مولوی
عبدالغفار
نقشبندی، پس
از مدتی، هم بیشتر
می شود. در
چنان اوضاعی
نمی توان پیوند
نیروهای جهادی
بلوچ سنی را
با جهادیان بین
المللی ،
طالبان، تحریک
طالبان
پاکستان و
متحدان سنتی شان
همچون لشکر
جنگوئی از
دئوبندیان
پاکستان و نیز
ورد داعش و نیروهای
وابسته به
القاعده را به
منطقه جدی
نگرفت. در
همان حال بهیچ
وجه نمی توان
خطر سومالیائی
شدن و یا سوریائی
شدن این منطقه
و وقوع پاکسازی
های دینی و
قومی و یا محلی
را در آن جدی
نگرفت.
اما
مردمی که در این
کشور رنج می
برند و بویژه
مردمی که در این
منطقه، دو
چندان درد می
کشند، نباید
از نا امنی و
توسعه نیافتگی
سکویی برای نیروهای
تبهکار و
مخرب جهادی
همچون جیش العدل
و انصار
الفرقان ودیگر
جهادیان
فراهم کنند،
بلکه شایسته
است تلاش کنند
روی پای خود
بایستند و برای
خود از پایین
سازمان و تشکیلات
مستقل بسازند
و با مردم ایران
که عاملان
اساسی توسعه
نیافتگی و نا
امنی در کل
کشور را
شناخته اند و
علیه آن
شوریده اند و
با ارزش های
نوین «زن،
زندگی، آزادی»
بمیدان آمده اند
، دوشادوش هم
برای حق تعیین
سرنوشت خود
مبارزه کنند.
هوشنگ
نورائی (ایوب
حسین بر) لندن-
۳۰ نوامبر
۲۰۲۴