جهتیابی
در سوریه:
مأموریتی
ناممکن و
ضروری
رمزی
بارود
ترجمه:
عسل اخوان
من این
هفته یک دوست
فیسبوکی دیگر
را از لیست دوستانم
حذف کردم.
ممکن است امری
ناچیز و مبتذل
به نظر آید،
اما برای من
اینگونه
نیست. دلیل
این کار من،
سوریه بود.
سوریه نیز
همانند مصر، بسیاری
از رسانههای
اجتماعی را
واداشت
[برانگیخت] تا
از مردم روی
برگردانند،
مردمی که تا
آن موقع، مورد
احترام و
تحسین بودند.
اما
این امری
وابسته به
رسانههای
اجتماعی نیست.
مشکلات در
مرکز اصلی
درگیریهای
سوریه نهفته
است، با همهی
انواع
پدیداریشان،
خواه سیاسی،
فرقهگرایانه
و
ایدئولوژیک،
و خواه فرهنگی
یا روشنفکری.
درحالیکه
فلسطین در
میان چپها
(البته نه چپ
رسمی)، بسیاری
از مردمِ
دارای عقاید
مشابه را به
دور هم جمع میکرد،
مصر آن اتحاد
را خُرد کرد و
سوریه آن را خُردتر
و به ذرّههای
کوچک فرو
پاشانده است.
آنهایی
که برای
قربانیان جنگ
اسرائیل در
غزه گریه
کردند، به نظر
نمیرسید که
خیلی نگران
فلسطینیهایی
باشند که در
کمپ پناهندگی
یارموک در حومهی
دمشق، از
گرسنگی در حال
مرگ بودند.
برخی مستقیمأ
دولت سوریه را
بهخاطر
محاصرهای که
موجب کشتن
صدها نفر شد
سرزنش میکردند،
درحالیکه
دیگران
شورشیان را
سرزنش میکردند.
بعضی از
نویسندهها
با سرزنش کردن
ساکنان کمپ
حتی -قدری- پیشتر
رفتند.
پناهندگان به
نوعی شریکجرم
بدبختی
خودشان تلقی
میشدند و
لازم بود که
برای نشان
دادن گرایششان
به اپوزیسیون
سوریه به طور
جمعی تنبیه شوند.
تنها
خط منطقی که
در روایت
یارموک و به
طور کلی در
ماجرای سوریه
وجود دارد این
است که هیچ
منطقی وجود
ندارد. روشن
شده است که همبستگی
با فلسطینیها
محدودیت دارد.
وضع اسفناک
پناهندگان
فلسطینی
تنها زمانی به
بحث گذاشته میشود
که نیروهای
وفادار به
بشار اسد به سوی
اردوگاه آنان
تیراندازی
کنند، و
بمباران و
گرسنگی ایجاد
کنند.
همچنین
روشن شده است که برخی
از کسانی که
ژست فعالان
حقوق بشر را
به خود میگیرند،
به ندرت از
اولویتهای
اخلاقی پیروی
میکنند،
بلکه بیشتر
تحتتاثیر
ایدئولوژی
جزمگرایانهای
هستند که چنان
سفت و سخت است
و که هیچ جایی
برای یک
استدلال
منطقیِ
برآمده از
بررسی جدی
حقایق باقی
نمیگذارد.
بعضی
از کسانی که
خود را ترقیخواه
میدانند،
تصمیم گرفتهاند
که بشار اسد
را تا سطح
آخرین خط
دفاعی علیه
امپریالیسم
آمریکا
ارتقاء دهند.
آنها همین کار
را در مورد معمر
قذافی لیبی
نیز انجام
دادند. خط
استدلالی آنها
از فهم جدی
میراِث این دو
مرد نشأت نمیگیرد،
بلکه برآمده
از یک رشته
بازنماییهای
کاملأ
متفاوتی است
که در تفکر
خود غرب در مورد
لیبی و سوریه
رایج است. این
درست است که سوریه
برای مقاومتش
در برابر
اسرائیل، از
حزبالله و
حماس حمایت
کرده است.
درست است.
همچنین این
نیز درست است
که پیشروان
نومحافظهکار
ایالات
متحده، برای
به زانو
درآوردن هر
گونه مقاومتی
علیه هژمونی اسرائیل،
سالهای سال
است که برای
دخالت و تغییر
دولت دمشق نقشه
کشیدهاند.
اما در مسیر
ترسیم کردن
این حقایق و
دیگر حقایق،
همهی آنچه
دولت سوریه
انجام داده
است -جنایتهای
هولناک جنگی،
محاصرههای
دائمی، نقض
بدون مانع
حقوق بشر- به
نحوی فراموش
شده است. این
حقایق اخیر
مورد بحث قرار
نمیگیرند،
یا حتی به
رسمیت شناخته
نمیشوند. در
حقیقت، برای
عدهای، اینها
هرگز اتفاق
نیفتاده است.
طرف
دیگر هم به
همین شکل قابل
سرزنش و مقصر
است. جرمها و
جنایتهایی
که نیروهای
اپوزیسون و
گروههای
وابسته به
القاعده
انجام دادهاند
فجیع و
وحشیانه است.
جستجوی سادهای
در اخبار، حجم
عظیمی از
جنایات را
نشان میدهد،
قتل عام کل
روستاها، و کل
خانوادهها
یا افرادی که
متعلق به فرقه
یا مذهب
«دیگری» بودهاند
[که ناجور
تلقی میشده
است. م.].
جماعت
روشنفکری که
مخالف بشار
اسد هستند نیز
توسط همهی
این موضوعات
تحت تأثیر
قرار نمیگیرند.
آنها معمولأ
برای هر
جنایتی که در
هر جای سوریه
اتفاق میافتد،
انگشت اتهام
را روی اسد یا
اوباش او میگذارند.
و وقتی اخباری
در میآید که
قربانیان
متعهد به اسد
بودهاند، آنها
راههایی
برای پیچاندن
داستان پیدا
میکنند تا
تقصیر و سرزنش
را در هر صورت
به گردن نیروهای
اسد بیندازند.
اما وقتی که
مسئولیت شبه
نظامیان
اپوزیسیون یا
یک باند بیشتر
مشخص میشود،
آنها به راحتی
موضوع را برمیگردانند
و به قتل عام
در جای دیگری،
که واقعی یا
ساختگی است،
منتقل میکنند.
چگونه
میتوان راه و
جهت خود را در
سوریه پیدا
کرد، وقتی که
«آدمهای خوب»
وجود ندارند؛
وقتی که
بازگشت به
وضعیت موجود قبلی، با دولتی
ذاتأ فاسد،
سرکوبگر، غیردموکراتیک،
و قبیلهگرا،
دیگر قابل
تصور نیست؟ و
جایی که نه
النصر، نه
دولت اسلامیِ
عراق و شام، و نه هیچ جناح
هشداردهندهی
دیگری
پادزهری به
مشکلات سوریه
ارائه نمیدهند؟
و بدتر اینکه،
تفسیری کهنه و
اساساً خشونتآمیز
از اسلام عرضه
میکنند.
چگونه
میتوان راه و
جهت خود را در
سوریه پیدا
کرد، وقتی هر
دو روایت
موجود، با
حقایق نیمبند
یا دروغهای
آشکار کامل
غربال شدهاند،
و هرکدام از
گفتمانها
وابسته به حذف
و برکنارکردن
دیگری است؟ چگونه
میتوان راه
خود را در این
منطقه پیدا
کرد وقتی معلوم
میشود که
بسیاری از
روشنفکرانی
که در لباس
مبدّل «حقوق
بشر» ظاهر میشوند،
ایدئولوگهایی
کوتهبین و
فاقد هرگونه
انسانباوری
هستند؟
بشار
اسد خدا نیست.
او همچنین چهگوارا
هم نیست. جنایاتی
که نیروهای او
انجام دادهاند
کافیست تا
هزاران نفر از
کسانی که
پشتیبان او
هستند را به
حبس ابد
فرستاد.
مخالفان او
نیز آزادیبخش
نیستند. تعداد
اندکی در میان
آنها واجد
این پتانسیل
هستند که
پیشگام
دموکراسی و
عدالت تلقی
گردند. جنایتهایی
که آنها
انجام دادند
شرمناک و
وحشتناک است.
روایت
سوریه خیلی
پیچیده است،
چرا که یک «راه حل
عادلانه» ربطی
به چینش
هوشمندانهای
از کلمات
ندارد. جدا از
جناحهای
سوریه، گروههای
دیگری همه در
این روایت
درگیر هستند:
شامل قدرتهای
غربی، دولتهای
عرب،
اسرائیل،
روسیه،
ایران، دستههای
مختلف
سرویسهای
امینتی و
اطلاعاتی و
لژیونهای
خارجی.
برنامههای
کاری این
نیروها
معمولأ
بدخواهانه
است. کمپینهای
رسانهای
توسط دروغ
هدایت میشوند.
به ویژه
داستان حملهی
شیمیایی قوتا (Ghouta) در
سال گذشته، بسیار
زننده و رقتانگیز
بود. نزدیک بود
که به این
بهانه و با
تشویق
کشورهای
عربی، ایالات
متحده جنگی را
آغاز کند.
تحقیقات اخیرِ
سیمور هرش،
برنده جایزه
روزنامهنگاری
پولیتزر،
نشان میدهد
که همه چیز
ممکن است
سناریویی با
مشارکت ترکیه
بوده باشد، تا
دولت سوریه را
متهم کند. او
استدلال میکند
که آمریکاییها
این را میدانستند
اما با وجود
این هنوز
آماده بودند
که جنگ را
آغاز کنند.
اگر
گروه النصر،
در واقع عامل
کشتار صدها
نفر از بیگناهان سوری
بوده است،
ارتش سوریه
نیز بیگناه
نیست؛ دقیقأ
برعکس، چرا که
ارتش نیز هزاران
نفر از مردم
را کشته است.
بمبهای بشکهای
به تخریب و
انهدام مناطق
مسکونی ادامه
میدهند.
آنهایی که از
حملههای
شیمیایی جان
سالم بهدر
بردند، به
شیوههای
متنوع دیگری
کشته شدند.
الگوهای
جدید کشتار،
خبر از به
صلیب کشیدن قربانیان
میدهد. در
واقع همهی
سوریه به صلیب
کشیده شده
است. در
حقیقت، احزاب
مختلف سوریه
جدا از همهی
تفاوتهایشان،
همه در ریختن
خون سوریها و
فلسطینیها
متحد هستند،
به خاک و خون
کشیدنی که به
طور روزانه
اتفاق میافتد.
وقتی بیش از
۱۵۰ هزار سوری،
شامل ده هزار
بچه کشته شدهاند،
و شش و نیم
میلیون در
داخل سوریه
آواره شدهاند،
و دو و نیم
میلیون نفر
نیز از مرزهای
کشور فرار کردهاند،
هیچکس بیگناه
نیست. آن دسته
از
روشنفکرنماها
که تعداد کشتههای
یک طرف را میشمارند
و کشتههای
طرف دیگر را
نادیده میگیرند،
باید با این
حقیقت بیدار
شوند که تنها یک
مجموعه از
قربانیان
وجود دارد:
مردم سوریه.
اسقف
دزموند توتو
برای این نقل
قولش معروف است:
«اگر در شرایط
بیعدالتی بیطرف
هستید، طرف
سرکوب
کنندگان را
گرفتهاید».
کسانی
که این نقل
قول را در
مورد فلسطین
بسیار مورد
استفاده قرار
دادهاند،
حالا این را
در مورد سوریه
نادیده میگیرند،
چرا که خیلی
خوب با ایدههایشان
منطبق نیست؛
وقتی فضا تنها
برای یک روایت
ناب و سادهانگارانه
مساعد است.
همهی حقایق
به دقت در
مسیری انتخاب
و روی هم چیده شدهاند
که به تجلیل
از یک حزب و
اهریمن جلوه
دادن دیگری
بیانجامد. در
دنیای آنها
داستان
متقاعد کننده
روشن است، و
آنهایی که با
هر بخشی از آن
موافق نباشند
یا باید جهادگرا
باشند، یا
صهیونیست، یا
جانبدار اسد و
طرفدار حزبالله
باشند، یا با
در خدمت یکی
از دستگاههای
امنیتی-اطلاعاتی.
اما
چگونه میتوان
در متن یک
داستان
ناممکن راه و
جهت را پیدا
کرد؟ پاسخ
چنین است:
باید طرف
قربانی
ایستاد، بدون
توجه به رنگ
او، یا فرقه
یا مذهبش.
باید متعهد به
حقیقت باقی
ماند، فرقی
نمیکند که
حقیقت چقدر
فرار و گریزپا
باشد. باید همهی
پیشفرضها
را رها کرد،
خود را از
ایدئولوژی
رها کرد، جزماندیشی
و تعصب را
برای همیشه
کنار گذاشت، و
با میزان
بالایی از انسانیت
و فروتنی به
سوریه نزدیک
شد. ما باید ریشههای
این جنگ
وحشتناک را
بیابیم. اما
ما همچنین
نیاز داریم که
این جنگ تمام
شود، بهخاطر
مردم سوریه.
درگیری در
سوریه نباید
صحنهای برای
توطئههای
خونین سیاسی
غرب، روسیه،
اسرائیل،
ایران و
کشورهای عربی
باشد. سوریه،
میراث
خدادادهی
قبیلهی اسد و
دوستانش
نیست، یا
فضایی برای یک
آزمایش
افراطی دیگر،
مانند نمونهی
افغانستان یا
سومالی، و یا
رزمگاه
خیالیِ دیگری
برای چپهای
فضای مجازی
نیست، همآنهایی
که ادعایشان
در مورد
سوسیالیسم یک
عکس مناسبتیِ
پروفایل فیسبوکی
با مشتی گرهخورده
یا یک نقل قول
تکاندهنده
در مورد شکست
دادن سرمایهداری
است.
سوریه
متعلق به مردماش
است. شما یا
سمت آنها را
میگیرید یا
با سرکوبگران
هستید.
* * *
* رمزی
بارود،
روزنامهنگاری
بینالمللی
است. او مشاور
رسانهای و
همچنین
ویراستار
نشریهی PalestineChronicleاست.
عنوان آخرین
کتاب او چنین
است: «پدرم یک
مبارز آزادی
بود: داستان
بازگونشدهی
غزه».
متن فوق
ترجمهایست
از مقالهی
زیر:
Navigating Syria: The Impossible, Indispensable
Mission
By Ramzy Baroud, 8 May 2014
برگرفته
از :«پراکسیس»
http://praxies.org/?p=3779