در
وضعیت کنونی،
با حساسیتی
بیشتر،
به یاری
زندانیان
سیاسی
برخیزیم.
احمد
نوین
تاریخ
خونبار ۳۳ حکومت
اسلامی ایران
انباشته از
سرکوب مردم حق
طلب،
آزادیخواه و
برابری کشور
ما است. حکومت
اسلامی ایران
درگستردن تور
خفقان بر کشور
ما از همه روش
ها استفاده
نموده است؛ حمله
به صفوف مردم
معترض، تعقیب،
بازداشت،
زندان، شکنجه،
تجاوز جنسی و
اعدام
مخالفان رژیم.
یکی از
وحشیانه ترین
اعمال
جنایتکارانه
رژیم ولایت
فقیه اسلامی
ایران، اقدام
به نابودی مخالفان
رژیم در زندان
ها بوده است
که یکی از نمونه
جانگداز آن
کشتار هزاران
زندانی سیاسی
در تابستان ۱۳۶۷
بدستور
مستقیم شخص
روح الله
خمینی بوده
است.
هر بار
که حکومت
اسلامی ایران
دچار بحران
های شکننده ای
شده است و
احتمال
انفجارات
اجتماعی،
اقتصادی و یا
سیاسی امری
محتمل
میتوانسته باشد،
سرکوب
مخالفان رژیم
در سطوح مختلف
را افزایش
داده شده است. رژیم
بر تعداد
اعدام ها و
بویژه بر
تعداد اعدام
های در
ملاءعام
افزوده شده
است. سرکوب
زنان و آپارتاید
جنسی را
زیادتر نموده
و تعداد
بیشتری از
فعالان
کارگری را
سرکوب نموده
است. بر شدت
مجازات
آزادیخواهان
افزوده و بد
رفتاری و اذیت
آزار نسبت به
مخالفان اسیر
رژیم را نیز
شدت بیشتری داده
است.
در سال 2011 مطابق
آمار منتشر
شده توسط عفو بينالملل،
حکومت
اسلامی ایران 634 نفر
را در ايران
اعدام کرده
است. 7 نفر از
اعدام شدگان
کمتر از 18
سال داشتهاند.
50 نفر از این
تعداد جهت
ایجاد رُعب و
وحشت بیشتر در
ملاء عام بدار
آویخته شده
اند که چهار
برابر سال
گذشته است.
البته 6 مورد
غیر رسمی دیگر
نیز از عدام
در ملاء عام
در همین مدت
گزارش شده است.
اطلاعات
و اخبار مربوط
به اعدام ها
در ایران در
سال جاری نیز
خبر از تداوم تشدید
اجرای حکم ضد
انسانی اعدام
در ایران را
میدهند.
بر شدت سرکوب
و اذیت و آزار
زنان و تشدید
آپارتاید
جنسی در ایران
در این اواخر،
افزوده نیز
شده است.
مجازات زنان
تحت بد حجابی
جای خود را
دارد، اکنون
در زیر سلطه
حکومت ولی
فقیه در
ایران، حتی
مجسمه های
مانکن لباس
زنانه در
ویترین مغازه
لباس فروشی ها
و صاحبان این
مغازه ها هم
مشمول مجازات
میشوند. جدا
سازی زنان از
مردان با را
با ایجاد
سمبلیک کافه
شاپ "خواهران
زینب"،
اختصاص
تعدادی از
دانشکده ها در
اصفهان برای
زنان و ... تشدید
نموده اند.
بسرکوب
فعالان
کارگری نیز در
سال جاری
افزوده شده
است. آخرین
مورد آن دو
روز قبل در جمعه
26 خرداد ماه بود.در
این روز حدود 60
نفر از اعضای
کميته
هماهنگی برای
کمک به ايجاد
تشکلهای
کارگری و
تعدادی از
فعالين
کارگری در شهر
کرج توسط
مامورين
اداره
اطلاعات
بازداشت و به
اداره
اطلاعات کرج
مستقر در
زندان رجايی شهر
انتقال داده
شده اند.
بنا بر
آخرين اخبار
منتشر شده نام
تعدادی از
آنها عبارتند
از: ميترا
همايونی، وفا
قادری،
ريحانه انصاری،
خالد حسينی،
محمود صالحی،
سعيد مقدم، سيروس
فتحي، غالب
حسيني، محمد
عبدیپور،
جلال حسينی،
عليرضا عسگری،
مسعود سليمپور،
عباس اندريانی،
صديق امجدی،
فتاح سليمانی،
مازيار
مهرپور، محمد
مولانايی،
واحد سيده، جليل
شريفيان،
صديق خسروی،
يوسف آبخراباد،
فرامرز فطرتنژاد،
جليل محمدی،
نظام صادقی،
افشين نديمی،
حسين پيلوتی،
رحمان
ابراهيمزاده،
عباس هاشمپور
و فردين ميرکی.
... از
سرنوشت این 60
کارگر زندانی
تا امروز هیچ خبری
در دست نيست.
بعلاوه
بطور مستمر و
به بهانه های
مختلف هر کسی
را که صاحب
منصبان و
"سربازان
گمنام امام
زمان" رژیم
تشخیص دهد،
بازداشت و
زندانی
میکنند. در بین
دستگیر و
زندانی شدگان
از همه طبقات
و اقشار جامعه
دیده میشوند: از
اصلاح طلبان
صاحب نام و
غیره و یا
شخصیت های
سرشناس،
آزادیخواه و
مترقی نظیر منیژه نجم
عراقی، مترجم
و فعال حقوق
زنان، و فریبرز
رییس دانا،
اقتصاددان و
نویسنده، شاهرخ
زمانی کارگر
نقاش و عضو هئیت
باز گشایی
سندیکای
نقاشان و
تزئینات ساختمانی
و عضو شورای
نمایندگان
کمیته پیگیری
ایجاد
تشکلهای
کارگری، معلم
بازنشسته
زندانی محمد
امين آگوشی و.....
در رابطه
با تشدید
مجازات
مخالفان
رژیم، بطور
مثال شاهد
صدور احکام
زندان های
بسیار طولانی مخالفان
رژیم ترور و
خفقان در
ایران هستیم.
جهت ارائه
مصداق به چند
مورد اشاره
میکنم :
عبدالفتاح
سلطانی
وکیل
دادگستری که
اخیراً به ۱۳ سال
زندان
درتبعید در
برازجان
محکوم شده است.
نرگس محمدی،
سخنگوی کانون مدافعان
حقوق بشر
درایران که به
شش سال زندان
محکوم و به
زندان
زنجان،
منتقل شده
است، محمدعلی
دادخواه به 11 سال زندان،
نسرین ستوده
وکیل سرشناس
مدافع حقوق
بشر به شش سال
زندان
و محرومیت از
وکالت و تدریس
و خروج از
کشور به مدت
ده سال و محمد
سیف زاده
وکیل
دادگستری به 2
سال زندان
محکوم شده اند.
هم زمان
با تداوم
خفقان و بعضاً
تشدید آن ها در
زمینه های
مختلف، در
هفته های
اخیر، مرتبا
خبر از مرگ
زندانیان سیاسی
ایران میرسد.
علت این مرگ
ها تنها بعلت
تشدید اعدام
ها نیست. علل
دیگری هم در
نابودی این
عزیزان دخالت
دارد. همه ما
به زندانیان
سیاسی مدیون
هستم. هر گز نباید
از توجه ویژه
به زندانیان
سیاسی غفلت نمائیم.
حکومت
اسلامی
ایران، زندانیان
سیاسی ایران،
این سمبل های فداکاری،
ایثار،
مقاومت و
پایداری در
مقابل رژیم
فاشبستی-
مذهبی درایران
را دارد به
نابودی
میکشاند.
رژیم های
مستقر در هر
کشور با
مخالفان
برنامه
هایشان روبرو
هستند. در
صورت وجود
آزادی های
دمکراتیک،
برخورد عقاید
و برنامه ها
میان بخش غالب
طبقه مسلط با
مخالفانش در
جامعه به مردم
کمک مینماید که بهتر
به عمق نظرات
مطروحه در جامعه
پی ببرند.
اگر این
برخورد نظرات
و ارائه نظرات
و انتقادات به
گونه ای
دمکراتیک
انجام بگیرد،
رشد فکری در
جامعه بیشتر
میشود و مردم
تحت ستم،
آزادیخواه و
برابری طلب
این امکان را
خواهند داشت
که در برخورد
به مشکلات بتوانند
راه حل هائی
که منافع آنها
را تامین مینماید،
تشخیص دهند.
اما،
زمانی که رژیم
مستقر در
کشوری- نظیر
کشور ما –
رژیمی مذهبی-
فاشیستی باشد،
آنوقت هر
منتقد و مخالف
رژیم، دشمن
نامیده میشود.
از آنجا
که در حکومت
مذهبی ایران،
دشمن کسی است
که با دین و
مذهب و خدا،
موافق نیست، بنابر
این هر منتقد
و مخالف رژیم باید،
نیست و نابود
شود. مدافعان
برقراری یک
حکومت
دمکراتیک که
خواهان ایجاد
نظامی
ترقیخواهانه
و متکی بر
اکثریت
شهروندان
کشور باشد،
جای خود
دارند.
چرا چنین
میکنند؟ زیرا
خودشان را در
رابطه با عرش
اعلاء
میدانند. زیرا
خودشان را نشانه
های خدا
میدانند. زیرا
حکومت شان را
مظهر اراده
خدا میدانند.
به حقوق
انسان، از جمله
آزادی بیان،
قلم، تبادل
نظر، ایجاد
تشکل مستقل
مردمی، به
تحرکات
سازمان داده
مردمی ، اعتقادی
ندارند. دشمن
این حقوق انسانی
هستند. اصولاً
دشمن برابری و
رفع تبعیض
هستند. خودشان
را در جایگاه
و مقام ویژه
شبه خداوندی
میدانند و
مردم کارگر و
زحمتکش، مردمان
آزادیخواه و
برابری طلب را
بچشم
گوسفندانی
فاقد اراده و
حق تعیین
سرنوشتشان
میدانند.
خودشان را
همانند چوپان
میبینند که حق
دارند و باید
این گله های
باصطلاح گوسفندان-
شهروندان را –
به راهی که حاکمان
مستبد مایل هستند
ببرند.
بخش مسلط
طبقه سرمایه
دار و
نمایندگان
سیاسی آنها در
حکومت های
استبدادی برای
توده مردم هیچ
حقی قائل نیستند.
حتی حقوق
ظاهری، نیم
بند و یا
دمکراتیک
شهروندان در
کشورهای
مرکزی سرمایه
داری را. اما برای
خودشان
همانگونه که
در ایران نیز
شاهدیم،
صاحبان سرمایه،
ولی فقیه و
اعوان و
انصارشان ، صاحب
همه گونه
حقوقی هستند.
به قانون
اساسی جمهوری
اسلامی و
عملکردهای
حکومتیان
توجه کنید تا
صدق این مدعا
به شما ثابت
بشود. به
رفتارها و
کردارهایشان در
برخورد به مردم
ستمدیده،
کارگران،
زنان،
جوانان،
کودکان، بازنشستگان،
ملیت های ساکن
ایران توجه
کنید.
در راًس
حکومت اسلامی
ایران، نظام غیر
انسانی، ولی
فقیه نشسته
است و پس از
او، صاحب منصبان
اش، جناح ها و
باندهای
رنگارنگ رژیم
اش قرار
دارند. خودشان
را صاحب جان و
مال و همه چیز
مردم لگد مال
شده میدانند. اما
زمانی که اعمال
این سرکوب ها
به مخالفان
اسیر، به
زندانیان
سیاسی میرسد،
حکومت دیگر
هیچ حد و مرزی
نمیشناسد.
از نظر
حکومت اسلامی
ایران، زندان
نوعی
تبعیدگاه برای
زندانیان
سیاسی به شمار
می رود. در این
تبعیدگاه از
نظر رهبر و
اعوان و
انصارش همه
فشارهای
روانی و جسمی،
هر شکنجه ای
هر رذالتی
نسبت به
زندانی سیاسی
روا است. هدف
حکومت اسلامی
ایران این است
که زندانیان
سیاسی را از
نظر جسمی و
اگر نتوانست
از نظر فکری
وروحی از پای
در آورند.
گزارشات
زندان و
اطلاعات و
اخباری که در 33
سال گذشته از
جانب
زندانیان
سیاسی منتشر
شده است، سراسر
از واقعیاتی
صحبت مینمایند
که بی ردا و
پوشش، اسناد
جنایات
جمهوری
اسلامی ایران
بر علیه بشریت
است. یک نمونه
آن کشتارهای
دهه شصت در
زندان های
رژیم بدستور مستقیم
خود روح الله
خمینی و تداوم
اینگونه جنایت
ها توسط میراث
خواران حکومت
خمینی بوده و
هست.
در رابطه با
چگونگی وضعیت
زندان ها و
زندانیان و
بخصوص
زندانیان
سیاسی ایران
در این مقطع،
بعنوان مشت
نمونه خروار به
برخی از
اطلاعات و
اسناد منتشر
شده در هفته
های اخیر
اشاره میکنم.
البته
توجه دارید که
علاوه بر این
اطلاعات،
تشدید اعدام
ها در زندان
های حکومت
اسلامی ایران این
رژیم را در راٌس
لیست اعدام
های جهان قرار
داده. آمران و
عاملان
جنایات در
حکومت اسلامی
ایران،
زندانیانی را
هم که نتوانند
، تحت فشار
افکار عمومی،
اعدام نماید،
سعی میکنند،
بگونه های
دیگر به
نابودی
بکشانند. برای
جلوگیری از
طولانی شدن
مقاله در
اینجا تنها به
چند نمونه اشاره
میکنم:
مهدی
زارعيه از
اعضاى كومله
بود كه در سال 1371 توسط
اطلاعات
مهاباد
دستگير شد و به
مدت 2
سال در
اطلاعات
مهاباد و
عمدتا در سلول
انفرادى
زندانی شده
بود.
مهدی
زارعيه بعد از
20 سال که در
زندان های ضد
بشری حکومت
اسلامی ایران
اسیر بود
عاقبت در
زندان رجايى
شهر در حالی
که روز بروز
وضعیت جسمانی
اش بدتر میشد در
روز 14 خرداد 1391 در
بيمارستان
رجائيه كرج به
دليل عفونت
شديد ريوى و
عفونت كليه
جانش را از
دست داد۰
منصور
رادپور
که در سال 1389 در زندان
حکومت اسلامی
ایران بدون
مشکل و بسیار
سرحال و
سرآشپزی ماهر
برای بند
سیاسی و کشتی
گیری ورزیده
بود در
اثر عدم
رسیدگی پزشکی
در زندان و بر
اثر فشارهای
عصبی و شکنجه
روز اول خرداد
ماه ١٣٩١ در
زندان
گوهردشت کرج
درگذشت.
منصور
رادپوربه علت
شکنجه های
فیزیکی طولانی
به
ناراحتی های
مختلف جسمی مثل
بیماری ریوی،
خونریزی معده
، نوسان فشار
خون، نارسایی
کلیه و
ناراحتی شدید
قلبی دچار شده
بود اما
مسئولان
زندان از
رسیدگی به وضع
منصور خودداری
کرده بودند و پزشک
زندان برای
همه این
ناراحتی ها ، روزی10
تا 20 قرص
آرام بخش برای
منصور تجویز
کرده بود که
احتمالا مصرف
آنها به سکته
مغزی منصور
منجرشد. منصور
رادپور علاوه بر
دو فرزند خودش،
مسئولیت
زندگی دو
فرزندِ یکی از
اعدام شدگان
را هم بر عهده
گرفته بود.
ژیلا
کرم زاده
مکوندی
یکی از مادران
پارک لاله است
که در ششم دی
ماه 1390 برای
گذراندن دو
سال حبس
بازداشت شد.
ژیلا دچار
بیماری فشار
خون است و
اخیرا در
زندان یک بار
بیهوش شده است
و نیاز به
رسیدگی خاص
دارد.
فرخ
واضحان
بعد از عاشورا
1388 دستگیر شده و
به 15 سال حبس
محکوم شد. فرخ
واضحان از
بیماری عفونی
رنج می برد. یک
مرتبه او را
با دست بند به
سی سی یو
منتقل کردند،
ولی وضعیت اش
همچنان
خطرناک است.
بنابر
ازاطلاعات
منتشر شده در
داخل ایران بر
اثر تشدید فشارها
بر زندانیان، به
طور متوسط
ماهی 10 تا 15
زندانی از
گروه های
مختلف به
دلایل
گوناگون جانشان
را ازدست می
دهند.
بطور
مثال در اسفند
ماه 1390(ماه مارس 2012) حداقل10 زندانی
در ناآراميهای
زندان قزل
حصار در کرج
فوت کردند.
حداقل چهار عرب
اهوازی به نامهای
رضا مقامسی،
عبدالکريم
فهد عبيات،
احمد رئيسان
سلامی و اجباره
تميمی در
دوران
بازداشت و در
فاصله ماههای
مارس تا مه
(فروردين تا
ارديبهشت 1391 ) احتمالا
در اثر شکنجه
درگذشتهاند.
سازمان
عفو بينالملل
در گزارش
سالانه خود
همچنين به
اعمال شکنجه
و بدرفتاری با
زندانيان
اشاره کرده و
نوشته است: "ضربههای
شلاق را به کف
پا و بدن
بازداشتشدگان،
گاهی در حالی
که وارونه
آويزان
هستند، میزنند.
آنها را با
سيگار و اشيای
داغ فلزی ميیسوزانند،
اعدام ساختگی
اجرا ميکنند،
به آنها از
جمله با
استفاده از
زندانيان
ديگر تجاوز
کرده يا آنها
را تهديد به
تجاوز می
کنند. در
فضاهای پرازدحام
بازداشت می
کنند و نور،
غذا، آب و
رسيدگی پزشکی
کافی را از
آنها دريغ ميکنند.".
بنابر
همین اطلاعات
منتشر شده در
داخل ایران، بیماری
های پوستی،
عصبی،
استخوانی و
مفاصل یا آنچه
به بیماریهای
زندان معروف
است، مرتبا
زندانیان و بویژه
زندانیان
سیاسی ایران
را تهدید
میکند.
اگر
از دارو درمان
در زندان های
حکومت اسلامی ایران
خبری نیست، اما
مواد مخدر
آزادانه در
زندان های
حکومت اسلامی
ایران مرتبا
در حال پخش
شدن است. پزشک
زندان نیز به
وفور قرص های
آرام بخش را
در اختیار زندانیان
قرار می دهند.
در برخی از زندان
های حکومت
اسلامی ایران تعداد
معتادان به
ماده مخدر
شیشه کم
نیستند.
فشارهای
طاقت فرسا و
مداوم روانی
بر زندانیان،
در کنار شکنجه
ها و زندان
های انفرادی، علاوه
بر مرگ های
ناگهانی یا
تدریجی بعضی
از زندانیان
را آنقدر
مستاصل میکند
که یا
به اعتصاب غذا
روی می آورند
و یا در نهایت
دست به خودکشی
می زنند. در
ماه گذشته دست
کم دوزندانی
جوان در سلول
های انفرادی
بند 5 زندان
گوهر دشت کرج دست به
خودکشی زده اند.
تا کنون
حداقل 8 مرگ
مشکوک از
زندان رجایی
شهر(گوهردشت)
اطلاع داده
شده است. این
مرگ های مشکوک
زنگ خطری را
برای ما
مدافعان حقوق
بشر و مدافعان
آزادی های بی
قید و شرط
سیاسی در ایران
بصدا در
میآرد. مرگ
های مشکوک در
زندان های
جمهوری
اسلامی ایران هر روز
بیشتر و بیشتر
می شود. به
چند نمونه دیگر
اشاره میکنم
:
محمد مهدی
زالیه
نقشبندیان زندانی
سیاسی کرد بعد
از 21 سال اسارت
در زندان های
حکومت اسلامی
ایران، به
دلیل سابقه
آلودگی
شیمیایی ریه
هایش در جنگ
ایران و عراق
و محیط ناسالم
زندان، بیماری
اش تشدید می
شود. اما با بی
توجهی
مسئولان
زندان روبرو
شده و چندی قبل
در زندان
گوهردشت فوت نمود.
محسن دگمه
چی در
اثر ابتلا به
بیماری سرطان
پانکراس و عدم
رسیدگی پزشکی
در 8 فروردین 1390
در زندان
گوهردشت درگذشت.
هدی صابر فعال ملی-
مذهبی، که در
اعتراض به
کشته شدن هاله
سحابی دست به
اعتصاب غدا زد
و بر اثر بی
اعتنائی
مسئولان
زندان، هدا در
22 خرداد سال 1390
در زندان اوین
در گذشت. طبق
شهادت نامه ای
که 64 زندانی
سیاسی بند 350
داده اند، هدی
صابر که با
وضعیت وخیم به
بهداری اوین
منتقل شده
بوده، نه تنها
به وضعیت اش
رسیدگی نشد،
بلکه مورد ضرب
و شتم و توهین
هم قرار گرفت
و از اتاق
بهداری به
بیرون پرتاب
شد.
امیدرضا
مير صيافی وبلاگ
نويس، در سال 1387 به مرگی
مشکوک و بر
اثر فشار
روانی و عدم
دریافت کمک
های پزشکی در
زندان اوین
درگذشت.
امیر حشمت
ساران
دبیرکل جبهه
اتحاد ملی که
طی دو مرحله
به 16 سال حبس
محکوم شده
بود. او نیز در
حمله گارد
ویژه زندان
گوهردشت به
شدت مجروح شد
و در اثر بی
توجهی مسئولان
زندان و تزریق
داروهای
مشکوک بعد از
سه بار اغما
به بیمارستان
رجایی کرج
منتقل شد. امیر
حشمت ساران در
16 اسفند سال 1378
در بیمارستان
رجایی کرج در گذشت.
شیوع
انواع بیماری
ها به پدیده
ای بسیار رایج
در زندان های
حکومت اسلامی
ایران بدل شده
است و جان
بسیاری از
زندانیان را
میگیرد. از
طرف دیگر جان
بسیاری از
زندانی ها
سیاسی نیز به علت
انواع
شکنجه ها و
آزار و اذیت
های دوران
بازداشت و عدم
دسترسی به
امکانات
پزشکی با خطر
جدی روبرو
است.
توجه کنید
: وضعیت
اسفباری که حکومت
اسلامی ایران
به زندانیان
سیاسی تحمیل
کرده است تنها
به کشتن
زندانیان
سیاسی محدود
نمیشود. رژیم
برای بزانو در
آوردن
زندانیان
سیاسی که تا
کنون موفق به
نابودی آنان
نشده است از
ترفندهای
دیگری نیز
استفاده
میکند. از
جمله تبعید زندانیان
سیاسی به
شهرستان ها و
نقاط بد آب و
هوای کشور است.
تا بدینوسیله با
دور کردن
زندانی از
دسترس خانواده
و دوستانش، به
زندانی القاء کند
که تنها و بی
پناه است. تا
شاید موفق شود
قدرت مقاومت
زندانی سیاسی
را درهم بشکند
و او را به
تواب مبدل
نماید.
این قبیل
جنایت ها را
حکومت تزاری
روسیه و یا
حکومت
نازیستی
آلمان هیتلری،
یا حکومت
موسولینی
ایتالیای
فاشیست، و یا
حکومت هائی
مثل رژیم
افریقای
جنوبی نژاد پرست
و یا حکومت نظامی
فاشیست
پینوشه نیز
انجام میداده
اند. رژیم
هائی که بحکم
تاریخ و با
مبارزات حق
طلبانه مردم
آن کشورها سرنگون
شدند و به
گورستان
تاریخ سپرده
شدند.
در رابطه
با اذیت و
آزار
زندانیان
سیاسی و یا
تبعید آنها به
نقاط دور دست
به نمونه های
ذیل توجه
کنید:
مریم
اکبری منفرد در 10 دی ماه 1388
بازداشت و به
اتهام همکاری
با سازمان
مجاهدین به 15
سال حبس و
تبعید به
زندان رجایی
شهر محکوم شد.
مریم اکبری
منفرد، سه
برادر و یک
خواهرش در سال
های شصت اعدام
شده اند. مریم
اکبری منفرد،
از مدت ها قبل
به شدت بیمار است. بعد
از مدت ها که
مریم اکبری
منفرد درد
میکشید و رنج
میبرد،
مسئولین
زندان اخیراً،
اجازه دادند
که برای عمل
جراحی کیسه
صفرا به
بیمارستان
منتقل بشود. بعد
از عمل جراحی
هم بلافاصله و
بدون در نظر
گرفتن دوره
درمان به
زندان اوین
بازگردانده
شد.
نرگس
محمدی،
به شش سال
زندان محکوم
شده است و
الان زندانی،
در زندان
زنجان است. در
حالی که قادر
به راه رفتن
نبود و صندلی
اش را چهار تن
از هم بندی
هایش حمل می
کردند با
خانواده خودش
ملاقات کرده
است. خانم
محمدی در سال 1389 در بند 209 انفرادی
زندان اوین به
نوعی بیماری عصبی
مرموز فلج
عضلانی مبتلا
شده است. وضعیت
نرگس محمدی، به حدی
وخیم شده است
که برای انجام
کارهای شخصی
خودش نیز محتاج
کمک دیگران
است. به طوری
که برای رفتن
به دست شویی، هم
بندی هایش به
او کمک می
کنند. در حالی
که خانم محمدی
در انفرادی
اوین بشدت به
درمان و بستری
شدن نیاز
داشت، نه تنها
هیچ درمانی به
او داده نشد،
بلکه
بی هیچ مقدمه
ای به بند
عمومی زندان
زنان زنجان
تبعید شده است.
وضعیت روحی دو
فرزند پنج
ساله دو قلوی
نرگس محمدی بعد
از این ملاقات
و دیدن
ناتوانی
مادرشان که
روی صندلی حمل
می شده است و
به دشواری سخن
می گفته فاجعه
بار بوده است.
حامد روحی
نژاد،
دانشجوی
دانشگاه
بهشتی که به
اتهام همکاری با
"انجمن
پادشاهی
ایران" به ده
سال حبس تعزیری
محکوم شده است
علیرغم
بیماری شدید
ام- اس و به خطر
افتادن
سلامتی اش به
زندان زنجان تبعید
شده است.
محمدصدیق
کبودوند قبلاً
دانشجوی کارشناسی
مدیریت
بازرگانی و
کارشناسی
ارشد بوده و
اکنون زندانی
سیاسی کرد
است. او به 11 سال
حبس محکوم شده
است.
کبودوند
وی که تا قبل
از بازداشت
سالم بوده
است، در شرایط
سخت سلول
انفرادی، به
بیماریهای ریوی،
کلیوی و
پوستی دچار
شده است. و حتی
یک بار هم به
سکته خفیف
مغزی دچار شده
است، اما امکان
معالجه به او
نمیدهند. جرم او
اینست که در
هفته نامه پیام
مردم را که
اجازه انتشار
رسمی هم
داشته،
در باره موضوعات
حقوق بشری،
آموزش و
آشنایی با این
حقوق،
دموکراسی،
حقوق زنان،
حقوق اقلیتها
و مردم کرد و
حقوق مدنی و شهروندی
مقاله
مینوشته است.
جرم بعدی
کبودوند این
است 7
سال قبل موجودیت
سازمان
حقوق بشر
کردستان را
در تهران
اعلام کرد.
این تشکل بی
عدالتی ها را
که بویژه
بمردم
کردستان
اعمال میشد
افشا میکرد.
مانند ؛ قتل
کُولبران
کرد، کشته
شدن مردم در
اثر انفجار
تلههای مین،
خشونت علیه
زنان در شهر و
روستا و خودکشی
و خودسازی و
آزار آنان و
شهروندان
دیگر.
رضا شهابی، راننده
اتوبوس و عضو
هیات مدیره
سندیکای کارگران
شرکت واحد
اتوبوسرانی،
زندانی سیاسی
دیگری است. رضا
شهابی را در
موقع بازداشت
بشدت کتک
زدند. رضا از
ناحیه گردن و
مهره ها آسیب
دید. رضا
شهابی همان
زمان تعادل اش
را از دست
داده است. رضا
شهابی در اعتراض
به عدم رسیدگی
به وضعیت
خودش، اعتصاب
غذا کرده است.
اگر اعتراض
های گسترده داخلی
و بین المللی
نبود حتی
اجازه انتقال
به بیمارستان
را هم او
نمیدادند.
بهنام
ابراهیم زاده فعال
کارگری است که
22 خرداد سال 1389
بازداشت شده
است. بهنام از
بیماری و
عفونت گوش رنج
می برد. بهنام
ابراهیم زاده فعال
کارگری در
حمایت از رضا
شهابی، دست به
اعتصاب غذا زده
است. علیرغم
پیگیری او و
خانواده اش،
مسئولان زندان
هیچ توجهی به
وضعیت او نمی
کنند.
ریاض
سبحانی
شهروند بهایی
که به دلیل
بیماری قلبی
یک بار آنژیو
شد، ولی
همچنان
سلامتی اش در
خطر است.
نکته
قابل توجه
دیگر اینست که
در حکومت
اسلامی ایران
تنها مخالفت
با حکومت و
خواست
برقراری
آزادی های
دمکراتیک نیست
که زندگی
دیگراندیشان
را با مخاطره
روبرو میکند. محمود
احمدی نژاد،
وجود هم جنس
گرایان را نفی
مینماید، اما
زمانی که سيامک
قادری
روزنامه نگار
سابق
خبرگزاری
دولتی ايرنا
در وبلاگ خویش
مصاحبه هائی
را منتشر
میکند که در آن
به همجنسگرايان
زن و مرد،
دوجنسیها و
دگرجنسگونهها
اشاره شده
است، روزنامه
نگار سابق به
چهار سال
زندان، شلاق و
جريمه محکوم
میشود.
توجه کنید؛ بعلت
آنکه حکومت
اسلامی ایران
عموماً از انتشار
اطلاعات و
اخبار مربوط
به زندانیان
سیاسی
جلوگیری
میکند، بنابر
این متاسفانه
دسترسی به
اطلاعات
مربوط به این
قربانیان
سیاسی رژیم،
در همه موارد
ممکن نیست.
موارد و
اسامی
زندانیان
سیاسی را که
حکومت اسلامی
ایران با
رفتارهای ضد
انسانی اش
بواقع آنها را
شکنجه میکند و
در این مقاله مورد
اشاره قرار
گرفت، تنها لیست
کوچکی از این
قبیل جنایت های
رژیم است.
اینها
تنها نمونه
هایی اندک از
زندانیانی هستند
که به دلیل
فشارها و اذیت
و آزارهای در
زندان و فضای
نامباسب
بهداشتی و بی
توجهی مسئولان،
تبعید ها و
جلوگیری از
معالجه شان هر روزه
دچار مشکلات
عدیده ای می
شوند و
جان شان در
معرض خطر جدی
قرار گرفته و
یا میگیرد.
امروز بر
اثر حساسیت
بیش از پیش
افکار عمومی
در ایران و
جهان نسبت به
جنایات حکومت،
برای قتل عام
زندانیان
سیاسی
مانند
تابستان 1367 که روح
الله خمینی
دستور کشتار
هزاران
زندانی سیاسی
در طول چند
هفته را داد،
دست رژیم خیلی
باز نیست. اما
حتی در این
شرایط نیز بنابر
شواهد و
قرائنی که
دیده میشود،
عملاً رژیم درجه
سرکوب و
نابودی
مخالفانش را
از جمله در زندان
ها، تشدید
نموده است.
اطلاعات
و اخباری که
از زندان های
حکومت به بیرون
درز مینماید
حاکی از این
است که یا
زندانیان
سیاسی را در
شرایطی قرار
میدهند که بر
اثر وضعیت
اسفناک جسمی
بمیرند یا
آنکه تحت
شرایط سخت و
طاقت فرسای
روحی دست
بخودکشی بزند.
خودکشی دلخراش
«بهنام گنجی و
نهال سحابی»
از دوستان
نزدیک کوهیار
گودرزی، از غم
انگیزترین
این مرگ ها بوده
اند. مسئولین
مستقیم همه
اینگونه قتل
ها و همه فجایعی
که در زندان
های حکومت اسلامی
ایران بوقوع
می پیوندد هم
سران جمهوری اسلامی
هستند.
لذا
ضروری است که به زمینه
های مختلفی که
میتوانند به
مرگ های مشکوک
در زندان های
حکومت اسلامی
ایران منجر
شوند توجه بیشتری
بنمائیم. بنظر
میرسد که بی
توجهی
مسئولین
زندان ها به
وضعیت زیست
محیطی زندان
ها برای در
شکنجه قرار
دادن دائمی
زندانی ها
است. همین چند
وقت قبل یکی از
زندان های
تهران بعلل
وقوع توفان ، قسمتی
از سقف اش فرو
ریخت. زندان
های حکومت در
زمستان خیلی
سرد و در
تابستان خیلی
گرم هستند. آب
گرم در بسیاری
از زندان ها
وجود ندارد. امکانات
اولیه در این
زندان ها وجود
ندارد. در
اکثر این
زندان ها هر لحظه
احتمال تخریب
وجود دارد.
حکومت
مذهبی ایران
علاوه بر
اینکه مسئول
"قتل های
خاموش"
زندانیان
است، اما در
دوران اسارت
زندانیان
سیاسی تا آنجا
که در توان
دارد از تلاش
برای درهم
شکستن
زندانیان سیاسی
دست
برنمیدارد. از
جمله جنایت
های ضد بشری
که به
زندانیان سیاسی
اعمال میشود،
تحت فشار
قرادادن آنها
شکنجه آنها
برای انجام
اعترافت
تلویزیونی است.
به نمونه ذیل
توجه کنید:
حسین ملکی
رونقی
یک وبلاگ
نویس بود که
بعلت فعالیت
های حقوق بشری
محکوم به 15 سال حبس
تعزیری شد.
اما حسین حاضر
نشد این حکم
غیر انسانی را
امضاء نماید.
بنابر این او
را بشدت کتک
زدند. بر
اثر این شکنجهها حسین ملکی
رونقی از
ناحیه مهرههای
پشت گردن آسیب
دید. در
زندان حسین
را برای
خود زنی و
اعترافات
تلویزیونی
تحت فشار قرار
دادند. حسین
ملکی رونقی
بعوض اعترافات
تلویزیونی،
به مبارزه اش
بر علیه تداوم
خفقان در
زندان ادامه
داد. بهمین
علت مسئولین
زندان
مدتها اجازه
نداده اند که
حسین ملکی
رونقی که یک
کلیه اش از
کار افتاده و
کلیه دیگرش هم
ناقص کار میکند
به بیمارستان
منتقل بشود. مبارزه
و پایداری
زندانی
سیاسی، مقاومت
مستمر
خانواده او،
حمایت بخش های
مختلف
اپوزیسیون،
انتشار اخبار
مبارزه و
مقاومت
زندانی سیاسی در
جهان و حمایت
افکار عمومی
از این مبارزات
و محکوم کردن حکومت
اسلامی ایران
در بسیاری از
مواقع ثمر بخش
بوده است. عاقبت
رژیم ناچار شد
که در مقابل
برخی از خواست
های
حسین ملکی
رونقی عقب
نشینی نماید.
اکنون که
بحران های
اجتماعی و
اقتصادی
جامعه بعلاوه
محاصره
اقتصادی
ایران توسط
دولت های امپریالیستی،
و ضعیت ادامه
حیات حکومت
اسلامی را بغرنجتر
نموده و
بالقوه خطر
تحرکات
مخالفت جویانه
مردم ستمدیده
با این رژیم
را افزایش داده
است، این خطر
وجود دارد که
رژیم مستاصل
مذهبی ایران
چه در مذاکرات
مسکو خود را
موفق اعلام
نماید و یا در
اثر تداوم
ماجراجوئی
اتمی اش و
زیاده خواهی
های قدرت های
چپاولگر بین
المللی با
شکست روبرو
شود، برای
تحکیم پایه
های لرزان
حکومت اش برای
اجرای نمایش "
قدر قدرتی"،
اقدام به
گسترش ترور و
خفقان نماید.
سرکوب و
دستگیری 60 نفر
از فعالین
کارگری ایران
در روز جمعه
گذشته 26 خرداد
در شهر کرج توسط
مامورين
اداره
اطلاعات و
انتقال آنها به
اداره اطلاعات
کرج مستقر در
زندان رجايی
شهر، میتواند
یکی از نشانه
های شوم این
اهداف غیرانسانی
رژیم باشد.
در چنین
صورتی– بنابر
سابقه عمل
رژیم -
بیش از پیش
جان زندانیان
سیاسی ایران
بخطر خواهد
افتاد. لذا " قتل
های خاموش" در
زندان های
ایران
میتواند گسترده
تر نیز بشود.
باید تا
دیر نشده از
ادامه فاجعه
هائی که حکومت
اسلامی ایران مسبب
آنها است جلوگیری
کنیم. باید از
همه سازمان ها
و نهادهای حقوق
بشری و تمامی
مدافعان حقوق
بشر بخواهیم
صدای
اعتراضاتشان
را به این
جنایات حکومت
اسلامی ایران
تشدید کنند.
خانواده
های زندانیان
سیاسی در داخل
و خارج از
کشور یک نیروی
قابل توجه ای
هستند که بویژه
بر روی افکار
عمومی در داخل
و خارج از
کشور تاثیرات
انکار
ناپذیری
دارند.
تا زمان
فراسیدن سرنگونی
حکومت اسلامی
در ایران، این
سد برقراری
آزادی های بی
قید و شرط
سیاسی در
ایران، این سد
رفاه و زندگی
انسانی در
ایران، این چماق
سرکوب نظام
غیر انسانی
سرمایه داری
در ایران،
قادر خواهیم
بود در
همبستگی با
زندانیان
سیاسی و با
دفاع از حقوق
آنان، تا آنجا
که توان ما و
افکار عمومی ترقیخواه
امکان میدهد
دست خونریز
حکومت اسلامی
ایران را از
جان زندانیان
سیاسی، این
ثمبل های
مقاومت و
مبارزه کوتاه
نمائیم.
يكشنبه
۲۸ خرداد ۱۳۹۱
برابر با ۱۷
ژوئن ۲۰۱۲