Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ برابر با  ۳۰ آوريل ۲۰۲۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹  برابر با ۳۰ آوريل ۲۰۲۰
به مناسبت روزجهانی کارگر:

به مناسبت روزجهانی کارگر

 

مردسالاری، سرمایه‌داری و نژادپرستی درهم تنیده‌اند

 

نویسنده: زیلا آیزنستاین

 مترجم: سروناز احمدی

 

بیدارزنی: نوشته‌ی پیش رو ترجمه‌ی دو فصل است از کتاب فمینیسم سوسیالیستی الغاگر: رادیکالیزه کردن انقلاب بعدی، نوشته‌ی زیلا آیزنستاین[۱] که در مِی ۲۰۱۹ منتشر شده است. این کتاب با امید به در هم تنیده شدن حقوق مدنی، معلولین و مردم بومی و جنبش‌های عدالت‌خواه جنسی، جنسیتی، اقتصادی، مهاجران، پناهندگان و زیست‌محیطی نوشته است. با اعتقاد به این که نیاز به همبستگی از این حقیقت سرچشمه می‌گیرد که هیچ مقاومتی به تنهایی کافی نیست و اینکه در حال حاضر​ جنبشِ جنبش‌ها، برقراری همبستگی بین جنبش‌ها در نقاط مشترک، بسیار ضروری است. روش آیزنستاین برای عملی شدن این ایده در نظر گرفتن گره‌گاه‌های جنس، طبقه، نژاد، جنسیت و هر آنچه است که موجب جدایی و تحت سلطه قرار گرفتن ما می‌شود تا در نهایت بتوانیم برای پتانسیل این کنشگری جمعی، طرحی ارائه دهیم. آیزنستاین نزدیک به نیم‌قرن تجربه‌ی کار فمینیستی سوسیالیستی ضد نژادپرستی دارد.

 

وقتی نقد سرمایه (داری) کافی نیست

 

چرا توماس پیکتی[۲] کتابی با عنوان سرمایه می‌نویسد و شالوده‌های ثروت به مثابه‌ی انباشت سود از نژادپرستی و مردسالاری را نادیده می‌گیرد؟ ​​​​​​​حتی مهم‌تر از آن، چرا ترقی‌خواهان و اقتصاد‌دانان جریان اصلی اثر پیکتی را به‌عنوان کتاب راهنمایی برجسته تحسین می‌کنند، درحالی‌که او سرمایه را به نحوی بررسی می‌کند که گویی سرمایه به طرزی نامتعارف عمل می‌کند؟ شاید این موضوع اصلاً جای تعجب نداشته باشد، اما تصدیق نقاط کور پیکتی به معنای پیش بردن آن‌هاست.

 

او ادعا می‌کند که رشد جمعیت تأثیر عمیقی بر ثروت و در نتیجه سرمایه می‌گذارد، اما به هیچ‌وجه کار بازتولیدیِ جنسی را که منبع رشد جمعیت است به رسمیت نمی‌شناسد. او نشان می‌دهد که رشد جمعیت جهانی در طول سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ به اوج خود رسید. این سال‌ها، سال‌های اصلی خانه‌نشینی زنان بود، یعنی ساعات طولانی کار خانگی ربوده‌شده و بدون دستمزد همه‌ی زنان، به‌ویژه زنان سیاه‌پوست، برای سرمایه.​ ​

 

پیکتی به‌طور ویژه به اروپا و ایالات‌متحده در قرن هجدهم توجه می‌کند. قرن هجدهم را با تجارت برده تعریف می‌کند و بااین‌حال هیچ تحلیلی ندارد که چگونه انباشت سرمایه و کار بَرده، یا تجاوز به برده، به‌طور فاحشی یکدیگر را استمرار می‌بخشیدند. او تصدیق می‌کند از افرادی که به بردگی گرفته می‌شدند، به‌عنوان دارایی بهره‌برداری می‌کردند و آن‌ها را به سرمایه می‌افزودند، اما بازتولید جنسی کار را توسط زنان سیاه‌پوستی که به بردگی گرفته می‌شدند و شرایط کارشان با قرار داشتن در معرض تجاوز وخیم‌تر می‌شد، به‌عنوان بخشی از ارزش بازار یا سرمایه به رسمیت نشناخته است.

 

نابرابری در قرن بیست و یکم را نمی‌توان بدون توجه به تاریخ نژادپرستانه‌ی برده‌داری آن چاره کرد. پیکتی می‌پذیرد که امروز نابرابری نژادی خشونت‌آمیز ادامه دارد اما معتقد است که هیچ جایگاه ویژه‌ای در ارتباط با سرمایه ندارد. قاچاق جنسی که هم نشان‌دهنده‌ی خشونت نابرابری اقتصادی است و هم از طریق نیروی کار ربوده‌شده در ساخت سرمایه‌ی جهانی نقش دارد/سهیم است، هنوز به رسمیت شناخته‌ نشده و کم‌تر تئوریزه شده‌ است.​

 

پیکتی می‌گوید: «سرمایه یک مفهوم تغییرناپذیر نیست»؛ سرمایه روابط اجتماعی حاکم بر جامعه را بازمی‌تاباند. به همین دلیل است که هم مردسالاری و هم نژادپرستی باید در نتیجه‌گیری‌های او مهم و کلیدی باشند. کارگر، سویه‌ی دیگر سرمایه، در رنگ‌ها و نژادها و جنس‌ها و جنسیت‌های مختلف وجود دارد و از طریق جلوه‌های جدید قدرت صورت‌بندی می‌شود. کار نژادی، جنسی و جنسیتی شده در انباشت سرمایه نقش دارد و نابرابری ناشی از آن را شکل می‌دهد. ​

 

نابرابری اقتصادی مفرط همیشه با ترکیب‌های نژادی و جنسیتی تشدید می‌شود. نابرابری به‌تنهایی مفرط نیست، بلکه به‌طور ویژه بنا به نژاد و جنس مفرط می‌شود. برتری سفیدپوستان و هتروپاتریارشی برای سرمایه، ساختار احیا‌کننده‌ی قدرت را می‌سازد. ملت‌های ثروتمند و فقیر با این محدودیت‌های نابرابر مدرن می‌شوند. ​

 

مدت‌هاست وقت آن رسیده است که به درک جامع‌تری از اقتصاد، سرمایه، سود و نابرابری برسیم. بدون این درک، عدالت نمی‌تواند برای انسان‌ها در تمامیت خود برقرار شود. جهان به خاطر زیاده‌روی‌های یک درصد، شاهد هرج‌ومرج سرمایه (داری) است. جنبش اشغال[۳]، بی‌عدالتی نظام را به نمایش گذاشته است. ​مدت‌هاست موعد آن رسیده است که سیستم‌های همپوشان سرمایه‌داری جهانی، نابرابری فاحش و سرکوب جنسی، جنسیتی و نژادی را وابسته به یکدیگر بدانیم. بدون این شناخت، هر یک از آن‌ها پشتیبان دیگری باقی خواهد ماند.

 

اشکال جدید بسیاری از کار زنان وجود دارد که به سرمایه یاری می‌رساند، از جمله کارهای خدماتی، تکنولوژیکی، خانگی، ​مراقبت و نگهداری چندملیتی و مواردی از این دست. ​استثمار مردسالارانه، زنان و دختران را به‌عنوان جدیدترین مهاجران جهان مورد هدف قرار داده است. در عین حال، همانطور که در جنبش #من_هم مستند شده‌ است، خشونت جنسی از مکان‌های خصوصی و خانوادگی به محیط‌های کاری عمومی منتقل شده است. در اغلب موارد، خشونت جنسی هزینه‌ی مبادله‌ی مزدی را تأمین می‌کند.

 

در سال ۲۰۱۴، بزرگ‌ترین اعتصاب کارگران فست‌فود[۴] در تاریخ جهان رخ داد.​ این اعتصاب ​از نیویورک به نیوزیلند و برزیل کشیده شد. کارگران در ایالات‌متحده دستمزدی معادل پانزده دلار در ساعت تقاضا کردند که با آن بتوانند هزینه‌های زندگی را بپردازند. تعداد زیادی از تظاهرکنندگان، زنان رنگین پوست بودند. این زنان، پرولتاریای کنونی این جهان را تشکیل می‌دهند و بزرگ‌ترین منبع برای سرمایه هستند. آن‌ها اعتصاب را علیه یک صنعت دویست میلیارد دلاری سازماندهی کرده بودند و خواستار توجه به حرص و طمع از حد گذشته، به‌ویژه حرص و طمع مدیران عام شده بودند. ​

 

شرایط کاری منزجرکننده برای میلیون‌ها نفر، سویه‌ی دیگر ثروت مفرط عده‌ی محدودی است. وقتی‌که ساختمان رعنا پلازا در ساوار بنگلادش بر زمین فرو ریخت و هزاران کارگر نساجی را که اغلب آن‌ها زن بودند گرفتار کرد، این بی‌عدالتی در معرض دید همگان قرار گرفت. حدود هزار و صد تن از آن‌ها کشته و هزار و چهارصد تن دیگر شدیداً زخمی شدند. مردان نیز از شرایط کاری آسیب‌رسان رنج می‌برند. در سومای ترکیه، کارگران معدنِ زغال‌سنگ اغلب در حین کار می‌میرند. ثروت عظیمی که به موازات فقری طاقت‌فرسا به وجود آمده است با نژاد‌پرستی زن‌ستیزانه‌ی وحشتناکی همدست است تا نیروی کار جهانی امروز را تعریف کند. ​

 

کار مرئی و نامرئی که از تقسیم‌کار جنسی ریشه می‌گیرد، بخشی از تولید سرمایه است. کار، سود و سرمایه، هرکدام گزینشی از کل پیچیده‌ای را شامل می‌شوند که دربرگیرنده‌ی هزاران روشی است که طبق آن‌ها کار نپرداخته‌ی زنان از نظام حمایت می‌کند. تلقی نابرابری به شیوه‌‌ای نامتعارف حامی آن است. از آنجا که بدن‌های زنان و دخترانی که کار طاقت‌فرسا انجام می‌دهند از سرمایه و نابرابری همراه آن جدایی‌ناپذیر است، بنابراین باید برای فمینیسم سوسیالیستی مخالف برده‌داری نیز بنیادی باشند.

 

پیکتی کتاب خود را با این گفته به پایان می‌رساند که ما باید پیه همه‌چیز را به تن بمالیم و خلاقانه‌تر فکر کنیم تا بتوانیم قطار مهارنشدنی سرمایه‌داری را در دست بگیریم؛ اما او به اندازه کافی تن به خطر نمی‌دهد. پس بیایید بیشتر تن به خطر بدهیم و خواستار انقلاب فمینیستی سوسیالیستی مخالف با برده‌داری شویم. درعین‌حال، من با او موافق هستم که ما حداقل می‌توانیم با گرفتن مالیات واقعی از ثروتمندان شروع کنیم.

 

چرا فمینیسم سوسیالیستی کافی نیست؟

 

فمینیسم مارکسیستی یا سوسیالیستی در حال حاضر به چه معناست؟ پاسخ صحیح، قواعد کار جدید دولت، سیاست، پرولتاریا و ماتریالیسم است. این پرسش از ماتریالیسم تاریخی، روشی که برای تفکر کردن از آن بهره می‌گیرم، نشئت گرفته است. من برای زمینه مند کردن و تاریخمند کردن نه فقط طبقه اقتصادی، بلکه نژاد، جنسیت و رابطه تغییریافته آن‌ها با یکدیگر، ماتریالیسم مارکسیستی را به کار می‌گیرم.

 

مارکسیست‌ها امروز باید صراحتاً فمینیست‌های ضد نژادپرستی و ضد برده‌داری باشند. مارکس روابط طبقاتی را بی‌اعتبار، غیرطبیعی و تاریخمند کرد. من روش او را به نژادپرستی جنسیتی شده و برتر پنداری نژاد سفید جنسی شده نیز تعمیم می‌دهم. این امر معنای ماتریالیسم را فراتر از تولید برده و تا سرحد پدرسالاری دگرجنس‌گرای نژادی شده گسترش می‌دهد. من چارچوب طبقاتی شماتیک مارکس را برای بیشتر ماتریالیزه کردن تولید جنسی، بازتولید جنسی، سکسوالیته نژادی شده و برتر پنداری نژاد سفید استفاده می‌کنم.

 

سرمایه‌داری و متعاقباً طبقه به‌عنوان محور اصلی آن، برای من معنای یک سیستم منفرد را ندارد. جدا دانستن جنسیت، نژاد و طبقه بی‌معنی است. این‌ها همگی درهم تنیده‌اند. فارغ از وضعیت طبقه اقتصادی، این‌ها به‌واسطه تاریخی از خشونت جنسی نژادپرستانه و کار جنسیتی شده به یکدیگر پیوند می‌خورند. این شناخت، متشکل و سازماندهی کردن همبستگی نوینی را امکان‌پذیر می‌سازد، یعنی پرولتاریای نوینی که به‌طور چشمگیری از زنان تشکیل شده است. این درکی جهانی از پرولتاریا و مستلزم یک انقلاب ضد امپریالیستی، ضد نژادپرستی و ضد خشونت است.

 

فمینیسم سوسیالیستی باید درک جامعی از روابط قدرت داشته باشد، نه مفاهیم قیاسی و تقلیلگرایانه طبقه. من می‌خواهم جنبه‌های استثمار طبقاتی را، بدون تقلیلش به فرمول‌های اقتصادی/ تولیدی، بسط دهم و تمرکزش را مجدداً تعریف کنم. من نمی‌خواهم سکسوالیته، نژاد و جنسیت را در طبقه خلاصه کنم.

 

ماتریالیزه کردن، مادیت واقعی بدن را مشخص می‌کند. از اینکه بدن را یک مقوله ذات باورانه فرض کنید، دست بکشید. ماتریالیزه کردن بدن زنانه (‏ترنس، کوییر و غیره) ‏به این معنی است که باید از نظر سکسوالیته نژادی شده، ظرفیت‌های باروری احتمالی و همچنین اشکال خاص استثمار و ستمی که به آن‌ها می‌شود، زمینه مند شود. یک شرح ماتریالیستی کامل از جایگاه نیمه‌خودمختار و وابستگی متقابل سرمایه‌داری، پدرسالاری نژادپرستانه و زن‌ستیزی نئولیبرال نیاز است. نئولیبرالیسم ایدئولوژی فعلی است که سرمایه‌داری افراطی را توجیه می‌کند. ​

 

​اگر چه خودم از اولین نویسندگانی بودم که واژه سوسیالیست فمینیست را به کار بردم، اما بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۹ دیگر این واژه از نظرم بی‌دوام بود. سوسیالیسم از سوی زنان روسیه، یوگسلاوی سابق و کشورهای اقماری مورد انتقاد و تحقیر شدید قرار گرفته بود و استفاده از چنین هویتی دیگر بی‌نتیجه به نظر می‌رسید. علاوه بر این، جهل و خصومتی که نسبت به سوسیالیسم در کشورهای سرمایه‌داری غربی در آن زمان وجود داشت نیز باعث می‌شد سوسیالیست فمینیست بودن موضع سیاسی بی‌فایده‌ای به نظر برسد؛ اما با افزایش استثمار طبقاتی که همراه با کینه‌توزی نسبت به زنان و دختران بوده است، به‌ویژه در کشورهای جنوب جهان سوم، من بار دیگر متوجه استبداد استثمار و نیاز به فمینیسم سوسیالیستی شدم.

 

برنی سندرز اخیراً ایده سوسیالیسم را، صرف‌نظر از تصوری که عموم در مورد منظور او از سوسیالیسم دارند، باب کرده است. ​این فرصتی است برای جنبش فمینیسم_برای_۹۹ درصد[۵] که سیاست‌ها و تعهدات جنبش اشغال را گسترش دهد تا وابستگی متقابل و رابطه نسبتاً مستقل نژادپرستی سرمایه دارانه و سرمایه‌داری سکسیست با یکدیگر را مورد حمله قرار دهد.

 

در اوایل دهه ۱۹۹۰ در جلسات شبکه زنان شرقی غربی[۶] حضور پیدا کردم که از زنان سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق، بخش‌هایی از اروپای شرقی و ایالات‌متحده تشکیل شده بود. هدف ما تنها این بود که با هم ‌صحبت کنیم و وجوه مشترک و درعین‌حال تفاوت‌های خود را پیدا کنیم.

 

بسیاری از زنان روسی فکر می‌کردند که فمینیست‌های آمریکایی در مورد برابری، ساده‌لوح هستند. فمینیست‌های اروپای شرقی به‌شدت منتقد روشی بودند که دولت‌های به‌اصطلاح سوسیالیست اتخاذ کرده بودند تا سخنگوییِ برابری زنان و برابری جنسی را به اهداف دولت اختصاص دهند، نه زنان. ​

 

بیشتر زنان اروپای شرقی احساس می‌کردند که به نام برابری سه برابر تحت ستم قرار گرفته‌اند. ​آن‌ها در بازار کار، کار می‌کردند، در خانه به‌عنوان خانه‌دار و مادر مشغول کار بودند و عمده کارهای مصرفی مانند خرید برای حفظ خانواده را انجام می‌دادند که همیشه مستلزم صرف وقت زیاد در صفوف طولانی نان و سایر مشکلات تأمین خانواده بود. شباهت‌های بسیاری میان اظهارات آن‌ها با انتقاد فمینیستی سیاه‌پوستان از فمینیسم جریان اصلی سفیدپوستان آمریکایی وجود داشت. ​

 

با اینکه در آن زمان دولت برای مراقبت و نگهداری از کودکان خدمات {مهدهای کودک} فراهم می‌کرد، اما بسیاری از زنان اروپای شرقی از این مراقبت راضی نبودند و نظارت بر مراقبت و ایاب‌وذهاب بچه‌ها همچنان وظیفه زن بود. این زنان از برابری، اگر قرار بر این بود به این معنی باشد که پس از یک روز کاری طولانی مسئول کارهای خانه و زندگی خانوادگی باشند، خسته شده بودند و بیشتر از این نیازش نداشتند؛ بنابراین، آن‌ها فمینیست‌های جریان اصلی در ایالات متحده مانند بتی فریدان را هنگامی‌که زنان را تشویق می‌کردند بدون هیچ‌گونه حمایت سیاسی یا اقتصادی به نیروی کار بپیوندند، ساده‌لوح و مُصر در اشتباه خود می‌دیدند.

 

زنان روسی، باز هم بسیار شبیه به زنان آمریکایی سیاه‌پوست، منتقد این تصور بودند که مفهوم حقوق سقط‌جنین با مفهوم حقوق زنان از هر نظر مساوی است. سقط‌جنین به بسیاری از این زنان به‌عنوان یک روش پیشگیری از بارداری تحمیل‌شده بود. تعدادی از زن‌هایی که ملاقات کردم بیش از ده سقط‌جنین داشتند. برای اغلب آن‌ها حق سقط‌جنین بدون دسترسی به روش‌های پیشگیری از بارداری یک انتخاب تنبیهی بود. آن‌ها می‌خواستند در وهله اول به روش‌های پیشگیری از بارداری و پس از آن به سقط‌جنین دسترسی داشته باشند. آن‌ها خواستار حقوق باروری برای بدن خود بودند که گسترده‌تر از حقوق سقط‌جنین به‌تنهایی است.

 

گفت‌وگوهای شرقی غربی برای من بسیار آموزنده بودند. من متوجه شدم که زمینه فرهنگی و سیاسی کاملاً با معنای کلمات سیاسی و تأثیرشان بر نحله‌های مختلف فمینیسم در سراسر جهان ارتباط دارد. در زمان برگزاری این جلسات، روسیه نسبت به سایر کشورها آزادترین سیاست‌های سقط‌جنین را داشت؛ اما امروز پوتین و جناح راست روسیه همه‌ی سقط‌جنین‌ها و حقوق جنسی زنان را توبیخ و سرزنش می‌کنند.

 

بحث به زمان گروه راک فمینیستی روسی به نام پوسی رایت[۷] در سال ۲۰۱۲ می‌رسد. آن‌ها می‌گفتند که از لفاظی های ضد زن پوتین و تعصب مذهبی کلیسای ارتدوکس روسیه نمی‌ترسند و اصرار داشتند که موسیقی خود را هرکجا که می‌خواهند آزادانه اجرا کنند، یعنی حتی در یکی از مورد ستایش‌ترین کلیساهای جامع مسکو. از لحظه‌ای که شروع به اجرا کردند سه تن از آن‌ها دستگیر و دو تن دیگر زندانی شدند و این فرایند موجب شد بیش‌ازپیش جنبه سیاسی پیدا کنند. ​

 

نادژدا تولوکونیکوا[۸] از اعضای پوسی رایت نامه سرگشاده‌ای در تبعید از زندان شماره ۱۴ در موردوویا[۹] نوشت و شرایطی غیرانسانی را که خودش و همه افراد دیگر در سیستم زندان‌های روسیه تجربه می‌کردند، شرح داد و اعلام اعتصاب غذا کرد. او از زندگی خود به‌عنوان یک زندانی، از ترس و وحشتی که همواره برای ایجاد نظم و انضباط و تحقیر زندانیان به کار می‌رفت، نوشته بود. او نوشته بود که همبندی‌هایش به مجریان رفتارهای غیرانسانی تبدیل شده بودند و هر کسی که کمی اراده و عزت‌نفس نشان می‌داد، هم از نظر جسمانی و هم از نظر روانی سرکوب می‌شد.

 

او زندان خود را به مثابه یک گولاگ توصیف کرده بود که در آن زندانیان هر ساعت از هر روز، هفته، ماه و سال مورد تهدید و ارعاب قرار می‌گرفتند. این موضوع به شدت با انتقادات رهبران جنبش الغای حبس آمریکا[۱۰] به رهبری فمینیست‌های سیاه‌پوست مانند روثی گیلمور[۱۱] و بث ریچی[۱۲] عجین و پرآوازه شد. حبس در سیستم کیفری و بازداشت ایالات‌متحده اساس برتر پنداری نژاد سفید است که علیه سیاه‌پوستان و مهاجران استفاده می‌شود. ازآنجاکه این امر بسیار اساسی است، بنابراین هدف هم باید الغای این سیستم باشد.

 

کمی در مورد پوتین فکر کنید. او بسیار شبیه ترامپ است: یک فرد علناً زن‌ستیز در حمایت از دولت نظامی‌اش. ترامپ و پوتین در شکل پرخشونت و بی‌رحمانه‌ای از پدرسالاری مشترک هستند. پوتین با سینه برهنه‌اش و ترامپ با موهای نارنجی‌اش که یک‌طرفه شانه شده جولان می‌دهند و نگران مردانگی خود هستند. پارانویای آن‌ها به‌عنوان مردان ثروتمند هتروسکشوال سفیدپوست، تعیین‌کننده بازی درآوردن‌های آن‌هاست که به افشا شدن وضع خود ستون‌های قدرت دولت منتهی می‌شود.

 

شکل اخیر ناسیونالیسم پوتین، سوسیالیسم، کمونیسم و دموکراسی غربی را نفی می‌کند و به حاشیه می‌راند. او از گفتمان‌های ضد فمینیستی و همجنسگراهراسانه برای بیان شکل خاص ناسیونالیسم پدرسالارانه سنتی خود استفاده می‌کند و به پدر مقدس کلیسای ارتدوکس روسیه تکیه می‌کند تا کمک کند پارتی‌بازی شرکت‌های دولتی را پنهان کند. ​

......................................................

Book: Abolitionist Socialist Feminism: Radicalizing the Next Revolution

 

Chapters:

 

WHEN THE CRITIQUE OF CAPITAL(ISM) IS NOT ENOUGH

WHY SOCIALIST FEMINISM IS NOT ENOUGH

Author: Zillah R. Eisenstein

 

Publisher: Monthly Review Press (May 22, 2019)

 

Details:

 

Hardcover: 144 pages

 

Language: English

 

ISBN-10: 1583677623

 

ISBN-13: 978-1583677629

 

Product Dimensions: 4.5 x 0.7 x 6.7 inches

 

Shipping Weight: 6.4 ounces

.

 

[۱] Zillah Eisenstein

 

[۲] Thomas Piketty

 

[۳] Occupy movement

 

[۴] Fast food strike

 

[۵] (#Feminism4the99)

 

[۶] (Network of East-West Women)

 

[۷] Pussy Riot

 

[۸] Nadezhda Tolokonnikova

 

[۹] Mordovia

 

[۱۰] the US de-carceralization movement

 

[۱۱] Ruthie Gilmore

 

[۱۲] Beth Ritchie

.....................

برگرفته از «بیدارزنی»

https://bidarzani.com/29912

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©