امپریالیسم
چین
قدرتی
جدید در
افریقا
ترجمه
احمد سیف
احیای
اقتصاد
افریقا
در دههی
پایانی قرن
بیستم قارهی
افریقا
درنتیجهی
جنگ پارهپاره
شده بود،
میلیونها
پناهجو
بودند و نصف
جمعیت با
درآمد روزانهای
کمتر از یک
دلار زندگی میکردند.
قارهی
افریقا صادرکنندهی
سرمایه به
کشورهای
مرکزی سرمایهداری
بود و سهماش
از تجارت و
سرمایهگذاری
مستقیم خارجی
خارجی بهشدت
کاهش یافته
بود.(1) قدرتهای
سرمایهداری
غربی که جریان
سرمایه به
افریقا را
کنترل میکردند
بهعنوان پیششرط
وامدهی به
این قاره
برنامههای
تعدیل ساختاری
را تحمیل
کردند. در
اغلب موارد
تحمیل این برنامه
موجب شد تا
سرمایهی
غربی بخشهای
سودآور
اقتصاد را در
کنترل خویش
بگیرد و شرایط
برای کشورهای
فقیرتر
افریقائی بهمراتب
وخیمتر شد.
پذیرش برنامههای
لغو بدهی که
از سوی
کشورهای گروه
هشت کشور عمدهی
سرمایهداری پذیرفته
شد(2) درواقع
بیان غیرعلنی
این وضعیت وحشتناک
است. علاوه
برکمک برای
تخفیف سنگینی بدهی،
برای خاتمه
بخشیدن به
شماری از این
جنگها هم
کوششهایی بهعمل
آمد که دراغلب
موارد علت
اصلیشان
شرایط
ناهنجار
اقتصادی است.
در چهار سال گذشته
شاهدیم که رشد
اقتصادی احیا
شده است و بهطور
متوسط شاهد
رشد 5.5 درصدی
بودیم و
سرمایهگذاری
هم افزایش
یافته است.
بخش
مهمی از این
رشد به خاطر
افزایش در
قیمت کالاهای
اولیه مثل نفت
و فلزات پیش
آمده و کشورهایی
که دارای این
منابع هستند
بیشترین
میزان رشد را
داشتهاند.(3)
درحالی که
افزایش تقاضا
برای مواد
اولیه خود
نتیجهی رشد
اقتصادی
چشمگیر در
چین،
هندوستان و
دیگر کشورهای
آسیایی است،
رشد اقتصادی
کشورهای افریقایی
علاوه بر آن
نتیجهی رشد
روزافزون
سرمایهگذاری
چین در این
قاره است.
سرمایهداری
چینی بسیار
مشتاق است تا
به منابع مواد
اولیهی در
افریقا دست
یابد و به
همین منظور یک
برنامهی
گسترده
سرمایهگذاری
را در پیش
گرفته است و
نتیجه این شد
که کل سرمایهگذاری
چین در افریفا
به حدود 9
میلیارددلار
برسد. اگرچه
این میزان
حدوداً نصف کل
سرمایهای
است که امریکا
در افریقا
دارد ولی رشد
سالانهی
سرمایهگذاری
چین درافزیقا
که سالی 1.2
میلیارددلار
است از سرمایهگذاری
امریکا بیشتر
است. بهعلاوه
تجارت بین
افریقا و چین
که در 2007 در کل 70
میلیارددلار
بود اکنون از
تجارت امریکا
با قارهی
افریقا بیشتر
شده است. روشن
است که چین به
صورت یک قدرت
مهم اقتصادی
درمیآید که
سلطهی
امریکا و قدرتهای
اروپایی را در
افریقا به
چالش میکشد.
ریشهی اصلی
این چالش در
اصل یعنی
مبارزهی
عمومی برای
تقسیم ارزش
اضافی که طبقهی
کارگر جهانی
تولید میکند
و به زمان
خویش این
مبارزه به
صورت مبارزهی
درون
امپریالیستی
درخواهد آمد.
تا به همین جا
مناطقی هست که
چین برای
حمایت از
منافع خود باعث
نگرانی
امریکا و
اروپا شده
است. بهعنوان
مثال میتوان
سودان و
زیمبابوه را
ذکر کرد.
چین
صنعت نفت
سودان را از
کارهای
اولیه، یافتن
نفت، استخراج
و ساختن خط
لوله و
پالایشگاه توسعه
داد. تولید
نفت سودان
درحال حاضر روزانه
500 هزار بشکه
است که دوسوم
آن به چین
صادر میشود.
چین از سوی
دیگر به رژیم
سودان اسلحه
میدهد و حتی
برای حفاظت از
هزاران چینی
که در سودان
کار میکنند
ارتش مخصوص به
خود ایجاد
کرده است. این
مجموعه بهشدت
موجب دلخوری
امریکا شده
است چون
تاکنون شرکتهای
نفتی
امریکایی
بودند که از
حوزههای
نفتی سودان
بهره میگرفتند.
کوشش امریکا
برای سرنگونی
رژیم سودان
خود را به
صورت تقاضا
برای تحریم
نفتی سودان در
سازمان ملل
نشان داد ولی
هیچگاه به
صورت جدی مطرح
نشد چون با
خطر وتوی چین روبهرو
میشد.
احتمالاً به
این دلیل که
دادگاه جنایی
بینالمللی
به تعقیب رییس
جمهوری
سودان، عمر
بشیر مبادرت
کرده و او را
درپیوند با
اتهاماتی دربارهی
دارفور محکوم
کرد.(4)
به
همین ترتیب،
چینیها از
اختلافات
امریکا و
اروپا با
زیمبابوه هم
استفاده کرده
و در ازای
مواد معدنی،
مواد سوختی و
ارز در اختیارش
قرار میدهند.(5)
اخیراً چین و
روسیه
قطعنامهی
سازمان ملل را
که خواستار
توقف فروش
اسلحه و تحریم
سران رژیم
زیمبابوه بود
وتو کردند.
زیانهای این
برخورد منافع
اقتصادی به
زبان سقوط اقتصاد
داخلی غیر
قابل توصیف
است. نرخ تورم
در این کشور
به 16 میلیون
درصد رسیده است.
(درمتن اصلی
گفته میشود
که تصویر یک
چک را خواهید
دید که نشاندهندهی
میزان تورم
است ولی این
تصویر درمتن
اصلی نیست. ا.س).
اگرچه
نیرویی که
امپریالیسم
چین را
درافریقا به
پیش میبرد
همان نیرویی
است که قدرتهای
قدیمی
امپریالیستی
را به پیش میبرد
ولی شکلی که
امپریالیسم
چینی میگیرد
کمی با
امپریالیسم
امریکا و
اروپا ـ قدیم
و جدید ـ فرق
میکند. این
شکل جدید در
مقایسه با
رقبا به چین
امتیاز میدهد.
برای درک این
که این وضع چهگونه
پیدا شده است
بهاختصار
باید صعود
اقتصادی چین
وعوامل پس پردهی
آن را بررسی
کنیم.
صعود
قدرت اقتصادی
چین
در عصر
مدرن اقتصاد
چین همیشه یک
اقتصاد سرمایهداری
بود و تنها
شکل سرمایهداری
بود که در گذر
زمان تغییر
کرده است. پس
از پیروزی
نیروهای بهاصطلاح
«کمونیستی»
مائوتسه تونگ
در جنگ داخلی 1949
بخش اعظم
سرمایه و زمین
به مالکیت
دولت درآمد و
دهقانان در
کمونهای
روستایی به
صورت اشتراکی
کار میکردند.
این رفرمهایی
بود که اساس
مناسبات بین
طبقهی کارگر
و ابزارهای
تولیدی را به
صورت از خود بیگانگی
حفظ کرد و کار
طبقهی کارگر
همچنان « کار
مزدی» بود. آنچه
ایجاد شد
درواقع نوعی
سرمایهداری
دولتی بود و
الگوی رهبری
چین در زمان
مائو همان
الگوی استالینیسم
در روسیه بود.
کوشش چین برای
توسعهی به
خود متکی پس
از قطع رابطه
با روسیه یک
فاجعهی تمامعیار
بود. بهاصطلاح
«جهش بزرگ به
پیش» یک
برنامهی
ناموفق بود و
«انقلاب
فرهنگی» در
دورهی پس از 1966
به جابهجایی
حیرتآور و
اغتشاش
اقتصادی منجر
شد. پس از مرگ
مائو در 1976،
لیبرالها در
حزب کمونیست
چین کنترل حزب
را به دست گرفتند
و در 1978 رفرمهایی
به رهبری دنگ
شیائو پینگ
آغاز شد. این
رفرمها که به
آن «مدرنسازی
چهارگانه» هم
گفته میشود
باعث
آزادسازی
تدریجی
اقتصاد شد.
کمونهای
روستایی بهشدت
کارطلب رفتهرفته
کنار گذاشته
شدند و
مکانیزاسیون
بیشتر بهکار
گرفته شد. به
دهقانان
اجازه داده شد
تا ازدولت
زمین اجاره
کنند و سود
حاصله را برای
خود نگاه
دارند. سرمایهداری
کردن بیشتر
کشاورزی،
رفرم در
مالکیت و
اجازه برای به
جیب زدن سود باعث
شد بازدهی بهشدت
افزایش یابد.
همزمان ولی
دربخش کمتر
کارطلب
کشاورزی شاهد
بیکاری
چشمگیری بودیم
و جمعیت مازاد
روستا هیچ
بدیلی غیر از
مهاجرت به
شهرها نداشت.
نتیجه ولی
مهاجرت عظیمی
شد که صرفاً
با آنچه در
قرنهای 18 و 19 در
اروپا اتفاق
افتاد قابلمقایسه
است. در حدود 200
میلیون نفر
برای یافتن
کار به صورت
کارگران
مزدبگیر
صنعتی از بخش
کشاورزی به بخشهای
مرکزی و ساحلی
مهاجرت کردند.
این فرایند هنوز
تکمیل نشده
است و حتی
امروزه 43 درصد
ازنیروی کار
دربخش
کشاورزی شاغل
هستند و
برآورد میشود
که هنوز 130
میلیون کارگر مازاد
در این بخش
وجود دارد.(7) در
آیندهای نه
چندان این
نیروی کار هم
باید از زمین
کنده شود. همزمان
تحولات بسیار
جدی دربخش
اقتصاد دولتی
هم صورت گرفته
است و دهها
میلیون فرصت
شغلی در این
بخش حذف شدند
و بازدهی کار
افزایش یافته
است.(8) از
اقتصاد تمرکززدایی
شد و ایالات و
شهرداریها
به صورت مراکز
سودآور مستقل
درآمدند که آزادی
دارند این
سودها را در
هر فعالیتی که
بیشتر سود میدهد
سرمایهگذاری
کنند. بخشهایی
از اموال
دولتی واگذار
شدهاند ـ
برای نمونه
بانکداری و یک
یخش حصوصی شکل
گرفته است.
بازار سهام هم
بهعنوان بازارسرمایه
ایجاد شده
است. برای
فعالیت سرمایهی
خارجی مناطق
آزاد تشکیل
شدهاند. این
مناطق سرمایهی
عظیمی به چین
جذب کردهاند
و برای مثال
فقط در سال 2007
درحدود 75
میلیارد دلار
سرمایهگذاری
مستقیم خارجی
در این مناطق
صورت گرفته است.
تجارت خارجی
شرکتهای
چینی آزاد شد
و تا 2007 در حدود 5000
بنگاه چینی در
172 کشور به فعالیت
تجارتی مشغول
بودهاند. (9)
بعضی از
ناظران این
رفرمها را
الگو گرفته از
سیاست
اقتصادی جدید
(نپ) میدانند
که بلشویکها
در 1921 پیاده
کرده بودند
ولی لازم نیست
کسی این همه
به تاریخ
برگردد تا
بتواند سیاست
مشابهی پیدا
بکند. آنچه
در چین دارد
اتفاق میافتد
درواقع شبیه
الگویی است که
در کشورهای سرمایهداری
متروپل در
اواخر دههی 1970
و 1980 پس از سقوط
دورهی
بازسازی پس از
جنگ بهکار
گرفته شده
است. این
سیاستها با
افزایش بهرهکشی
از طبقهی
کارگر، از
طریق آزادسازی
اقتصادی،
خصوصیکردن
بخش دولتی،
تجدید ساختار
و منطقیسازی
صنایع و صدور
سرمایه باعث
شد سودآوری این
بنگاهها بیشتر
شود. رفرمهای
انجام گرفته
از 1978 به اینسو
باعث شد
سرمایهداری
چینی درحوزههای
اساسی از
سرمایهداری
غربی قابل
تفکیک نباشد و
از سوی دیگر
نظر به این که
آنچه انجام
گرفته صرفاً
رفرم است نشان
میدهد که
اقتصاد چین
هیچگاه چیزی
غیر از یک
اقتصاد
سرمایهداری
نبوده است. بهعنوان
یک اقتصاد
سرمایهداری
عمده، تعجبی
ندارد که چین
بهصورت یک
قدرت
امپریالیستی
مستقل درآمده
و وضعیت موجود
در بسیاری از
نقاط جهان را
به چالش گرفته
است.
رفرمها
ولی پیآمدی
خیلی اساسی
داشتهاند. از
1978 به بعد
اندازهی
اقتصاد چین در
سی سال گذشته
ده برابر شده
است و چین به
صورت سومین
کشور تجارتکننده
درآمده و پس
از آلمان
دومین
صادرکننده در
جهان است. در 2007
ارزش کل
صادرات
کالایی چین 1141
میلیارددلار
بود. این
وضعیت تجارتی
چین را به
صورت کشوری با
بزرگترین
مازاد تجاری
درآورده است.
در حال حاضر 25 درصد
ذخیرهی ارزی
دنیا در چین
است و از همین
رو چین بهصورت
بزرگترین
صادرکنندهی
سرمایه
درآمده است.(10)
نیمی از تولید
ناخالص چین که
در 2007 معادل 6.99
تریلیون دلار
بود از
تولیدات
صنعتی به دست
میآید. این
رشد عظیم
ضروری میسازد
که جریان
عظیمی از مواد
اولیه و انرژی
هم به سوی چین
سرازیر شود.
در 2006 برای مثال
چین 25 درصد
آلومینیوم، 23
درصد مس، و 30
درصد روی و 18
درصد نیکل
تولید شده
درجهان را مصرف
کرده است.(11) در
مصرف انرژی هم
پس از امریکا
در مقام دوم
جهانی قرار
دارد. اگر
میزان رشد
کنونی ادامه
مییافت
انتظار میرفت
که تقاضا برای
مواد اولیه و
مواد سوختی بهشدت
افزایش یابد.
درواقع
عمدتاً در جستوجوی
مواد اولیه و
مواد انرژیزاست
که بنگاههای
چینی در
افریقا و دیگر
مناطق در جستوجوی
این منابع
برآمدهاند.
ولی قبل از
بررسی اشکال
امپریالیسم
چین در افریقا
لازم است
ببینیم این
رشد و انباشت
سرمایه عظیم
چگونه اتفاق
افتاد.
بهره
کشی از طبقهی
کارگر چینی
رفرمهای
سه دههی
گذشته بهطور
چشمگیری بر
اندازهی
طبقهی کارگر
در چین افزوده
است. همانطور
که پیشتر
گفته شد در
حدود 200 میلیون
تن از کارگران
بخش کشاورزی
از زمین کنده
شده به شهرها
رو کردهاند.(12)
بهعلاوه
تجدید ساختار
و منطقی سازی
بنگاههای دولتی
در طول ده سال
بین 1995-2005 هم باعث
شد که 59 میلیون
نفر از کارگران
بیکار بشوند.(13)
رشد اقتصاد و
بهویژه بخشهای
خصوصی و خدمات
میلیونها
فرصت شغلی
تازه ایجاد
کردند ولی
فرصتهای
شغلی
ایجادشده
برای جذب
میلیونها
نفری که از
بخش کشاورزی
کنده شده یا
از بخش دولتی
بیکار شده
بودند کافی
نبود. در طول 1995
تا 2005 درکل تنها
16 میلیون فرصت
شغلی تازه
ایجاد شد (14) ولی
این میزان کمتر
از یکسوم
شمار کسانی
بود که در
شرکتهای
دولتی بیکار
شده بودند.
کنفدراسیون
بینالمللی
اتحادیههای
آزاد کارگری
برآورد میکند
که برای جذب
همهی کسانی
که از کشاورزی
کنده میشوند
و یا از بنگاههای
دولتی بیکار
میشوند لازم
است تا 2015 بیش از
300 میلیون فرصت
شغلی تازه
درچین ایجاد
شود. چنین
کاری ناممکن
است. سرمایهداران
چینی و در
کنارشان
سرمایهداران
بینالمللی
در مناطق آزاد
تعداد بسیاری
نیروی کارگری
دارند که
آمادهاند تا
با مزدهای
بسیار پایین
کار کنند.
برآورد میشود
که در شهرها
حدود 30 میلیون
بیکار وجود
دارد. این
متقاضیان کار
نه فقط باعث
میشوند سطح
مزدها در چین
پایین باقی
بماند بلکه حتی
حاضرند در
خارج از چین
چه برای بنگاههای
دولتی و چه به
صورت کار
قراردادی هم
بهکار گرفته
شوند ـ از 1978 به
این سو یعنی
از آغاز این
رفرمها 18
میلیون چینی
به طور قانونی
به خارج رفته
و در 150 کشور
مختلف دنیا
زندگی میکنند.
کارگران شیوههای
تازهای پیدا
میکنند تا به
افریقا و یا
امریکا و
اروپا رفته و به
عنوان کار
نیمهماهر یا
غیرماهر کار
کنند.(15)
وضعیت
طبقهی کارگر
چین امروز به
همان بدی است
که وضعیت طبقهی
کارگر
انگلستان در
دههی 1840 بود. 250
میلیون کارگر
و خانوادههایشان
با درآمد
روزانهای کمتر
از یک دلار
زندگی میکنند
و 700 میلیون نفر
یعنی 47 درصد از
جمعیت درآمد روزانهشان
از 2 دلار کمتر
است. کارگران
اغلب هفتهای
60 یا 70 ساعت کار
میکنند و
امنیت و
بهداشت محیط
کاری در
کارخانهها و
معادن بسیار
پایین است. با
این دور تسلسل
بهرهکشی از
طبقهی کارگر
چین است که
این حجم عظیم
سرمایه که ما امروزه
مشاهده میکنیم
انباشت میشود.
امپریالیسم
چین در افریقا
لنین
در کتاب خود
«امپریالیسم
بالاترین
مرحلهی
سرمایهداری»،
امپریالیسم
را مرحلهی
نهایی توسعهی
سرمایهداری
میداند. از
نظر لنین
انحصارها که
ویژگی این
مرحله هستند،
بازار سرمایهداری
را مخدوش میکنند
و جلوی رقابت
آزاد را میگیرند.
به گمان لنین
دراین مرحله
شاهد اجتماعی
شدن ابزارهای
تولیدی و
اقتصاد جهانی
هستیم و به
این ترتیب
شرایط برای
رسیدن به
مرحلهی
بالاتری از
تولید ـ یعنی
سوسیالیسم ـ
آماده میشود.
ویژگی اساسی
مرحلهی
امپریالیستی
از نگاه لینن
صدور سرمایه
است.(17) اگرچه
لنین این جزوه
را در 1916 نوشت و
طبیعتاً توصیفی
کامل از
اقتصاد کنونی
جهان نیست،
ولی مرحلهای
که پس از سقوط
بازسازی پس از
جنگ در سالهای
دههی 1970
اقتصاد جهان
به آن وارد شد
به توصیف لنین
از امپریالیسم
شباهتهای
زیادی دارد.
نیروی محرک
اصلی این دوره
صدور سرمایه ـ
و نه صدور
کالاست و
کشورهای قویتر
امپریالیستی
صدور سرمایهی
بیشتری
داشتهاند.
هدف از صادرات
سرمایه هم
بیرون کشیدن
مازاد ارزش از
کارگران در
مناطق دیگر
جهان به کشورهای
صادرکنندهی
سرمایه است.
برای نمونه،
در فاصلهی 1966
تا 1978 شرکتهای
فراملیتی
امریکایی 50
میلیارددلار
سرمایه به
بقیهی جهان
صادرکردند و
در طول همین
دوره به شکل سود
سهام، بهره و
حق امتیاز هم 132
میلیارددلار
از بقیهی
جهان به
امریکا رفته
است.(18) از دههی
1980 جریان صدور
سرمایه بهشدت
افزایش یافته
است به همان
شکلی که جریان
سود به
کشورهای
متروپل سرمایهداری
سیر صعودی
داشته است.(19)
همان طور که
در بالا گفته
شد، در شرایط
کنونی چین به
صورت بزرگترین
صادرکنندهی
سرمایه
درآمده است و
به همین دلیل
باید گفت که
به صورت یک
قدرت
امپریالیستی
بزرگ درآمده است.
بخش عمدهای
از سرمایهای
که از چین
صادر میشود
به امریکاست ـ
که درواقع به
صورت
واردکنندهی
خالص سرمایه
درآمده است ـ
که نشاندهندهی
افول امریکا
بهعنوان یک
قدرت
امپریالیستی
است. با این
همه امریکا همچنان
یک قدرت
برجستهی
امپریالیستی
در جهان است
اگرچه براساس
بررسی لنین
صادرات
سرمایه یک
ویژگی مهم
امپریالیسم است.
دلیل اصلی که
هنوز امریکا
را یک قدرت
بزرگ
امپریالیستی
میدانیم از
طریقی کنترلی
است که روی
دلار دارد و
میتواند به
شیوههایی که
شناختناش
برای لنین در 1916
غیر ممکن بود
ارزش اضافی را
در مقیاس
جهانی از بقیهی
جهان به در
ببرد. این
فرایند تا
زمانی که دلار
به صورت واحد
پولی اصلی
مبادلات
کالایی باقی بماند
و تازمانی که
به صورت واحد
پولی اصلی ذخیرهی
ارزی کشورها
باشد و ارزش
اش تنها با
دستور ایالات
متحده و نیروی
نظامیاش
تعیین شود،
ادامه خواهد
یافت.
صدور
سرمایه از چین
به مراکز
قدیمیتر
سرمایهداری
نشانهی
تغییرات
تدریجی است که
در نظام
امپریالیستی
جهان صورت
گرفته است.
چین از طریق
ثروت ملی
انباشت شدهاش
بهطور
مستقیم به
دولتها،
بانکها،
مؤسسات
سرمایهگذاری
و هم به صنایع
وام میدهد.
برای نشان
دادن این
وضعیت بد نیست
اشاره کنیم که
20 درصد کل
اوراق قرضهای
که امریکا منتشر
کرده در
مالکیت چین
است. بهعلاوه
چین سه
میلیارددلار
در بلکاستون
ـ یکی از بزرگترین
شرکتهای
مالی امریکا ـ
سرمایهگذاری
کرده است. به
همین شکل در
بانک بارکلی بریتانیا
هم سه
میلیارددلار
سهم دارد و 14
میلیارددلار
هم در منابع
ریو تینتو
سرمایهگذاری
کرده است.
گفته می شود
که کمپانی
روور را چینیها
خریده و
دوباره راهاندازی
کردهاند. [i]
شواهد
دیگری از
سرمایهگذاری
چین میتوان
به دست داد
ولی کافیست
اشاره کنیم که
چین اکنون
بزرگترین
صادرکنندهی
سرمایه به
کشورهای
سرمایهداری
متروپل است.
صادرات
نیروی کار
امریکا
و اروپاییها
که بهطور
سنتی
صادرکنندگان
اصلی سرمایه
به قارهی
افریقا بودهاند،
درسالهای
اخیر با چالش
سرمایهی
چینی روبهرو
شدهاند. شرکتهای
چینی درحدود
پنج میلیارد
دلار در صنعت
نفت سودان
سرمایهگذاری
کردهاند، به
آنگولا دو
میلیارددلار
وام دادند و 300
میلیون دلار
در صنایع
استخراج مس
زامبیا سرمایهگذاری
کردند. ویژگی
تازهی
امپریالیسم
چین در افریقا
این است که
علاوه بر
سرمایه،
نیروی کار
چینی را هم به
افریقا صادر
میکند. همانطور
که پیشتر
گفته شد چین
یک ارتش بزرگ
ذخیرهی کار
هم دارد و
بنگاههای
چینی برای کار
در پروژههای
صنعتی و
زیرساختی خود
در افریقا
نیروی کار
چینی را هم
صادر میکنند.
بهرهبرداری
چین از
استخراج نفت
در سودان باعث
شد که بین 10 تا 20
هزارنفر از
کارگران چینی
برای انجام
کارهای
ساختمانی و
ساختن
کارخانهها و
تأسیسات دیگر
و ادارهی آنها
به سودان صادر
شوند. در
آنگولا
براساس
برآورد بی بی
سی(20) دهها
هزارتن از
کارگران چینی
در بخش
ساختمان جادهها
و راه آهن
مشغول به
کارند. آنگولا
با صدور نفت
به چین این
فعالیتها را
تأمین مالی میکند
و در حال حاضر
بزرگترین
عرضهکنندهی
نفت به چین
است. در
زامبیا که معادن
مساش فعلاً
در مالکیت
چینیهاست
هزارها تن از
کارگران چینی
مشغول بهکارند.
به همین
ترتیب، در
جمهوری
دموکراتیک کنگو
بنگاههای
چینی مالک
معادن و
کارخانههای
ذوب فلز هستند
و هزاران
کارگر چینی را
بهکار گرفتهاند.
در بسیاری از
کشورهای دیگر
افریقایی هم وضع
به همین صورت
است. در این
موارد بنگاههای
چینی، عمدتاً
بنگاههای
دولتی چین، با
استفاده از
کار ارزان
چینی میکوشند
به نفت،
معادن، الوار
و دیگر مواد
اولیه دست
یابند. این
وضعیت با آنچه
که لنین
دربارهی
امپریالیسم
میگفت ـ صدور
سرمایه ـ
اندکی تفاوت
دارد ولی مناسبات
بین کار و
سرمایه تغییر
نکرده است.
سرمایه برای
تولید ارزش
اضافی به
کارنیاز دارد
تا بتواند
انباشت کند.
بهسادگی
جریان این است
که ارزانترین
و پربازدهترین
نیروی کاری که
سرمایهداران
چینی در
اختیار دارند
نیروی کار
چینی است. هم
میزانش
چشمگیر و هم
بسیار ارزان
است. آنچه در
زیر میخوانید
نظر لویی پینگ
مدیر چینی
شرکت مهندسی برونمرزی
چین است که در
زامبیا کار میکند.
وی دربارهی
استخدام
کارگران چینی
گفت: «چینیها
میتوانند
کار سخت را
تحمل کنند. یک
اختلاف فرهنگی
است. چینیها
تا اتمام کار
کار می کنند و
بعد به
استراحت میپردازند.
در اینجا
(زامبیا) وضع
خیلی شبیه به
وضعیت در
انگلیس است.
کارگران
براساس طرح
کار میکنند.
برای نوشیدن
چای کار را
متوقف میکنند
و روزهای
زیادی سرکار
نمیآیند.
برای شرکت ما
این به این
معناست که ما
باید هزینهی
زیادی
بپردازیم»(21)
سرمایهداران
همیشه به
دنبال ارزانترین
و پربازدهترین
نیروی کار
بودهاند. این
البته اولین
بار نیست که
کارگران چینی
به دلایلی که
پینگ گفت وارد
افریقا شدهاند.
پس از جنگ
بوئر در 1904
بورژوازی
انگلیسی برای
کار در معادن
طلا 60000 کارگر
چینی وارد
کرد. درحالی
که کارگران
افریقایی
برای کار در
معدن ماهی 2.58
پوند مزد میگرفتند
مزد ماهانهی
کارگران چینی
1.87 پوند بود (به
قیمتهای 1905)
یعنی درواقع 30
درصد ارزانتر
بودند.(22) نتیجه
افزایش
بازدهی در
معادن بود و
به صورت
سرمایهگذاری
در دورهی پس
از پایان جنگ
بوئر درآمد.
امروز
یک قرن پس از
این که سرمایهداران
انگلیسی
کارگران چینی
را برای کار
درمعادن طلای
افریقای
جنوبی به این
قاره آورده بودند،
کارگران چینی
به همان تعداد
بازهم وارد
افریقا شدهاند
ولی این بار
به دست سرمایهداران
چینی این کار
انجام گرفته
است. آنچه
تفاوت دارد
ملیت سرمایهداران
است ولی دلایل
این کار همانی
است که بود. یک
تشابه دیگر
این است که
وقتی در 1904
کارگران چینی
برای کار
درمعادن طلا
به افریقای
جنوبی آورده
شدند آنها را
در مجموعههای
مجزا از
کارگران محلی
اسکان دادند و
این کاری است
که
کارفرمایان
چینی درحال
حاضر میکنند.
کارگران چینی
در محلهای
حصارشده
زندگی میکنند
و اگرچه با
کارگران محلی
کار میکنند
ولی جدا از آنها
زندگی میکنند.
دلیل این امر
این است که
کارگران
نتوانند
دربارهی
شرایط کاریشان
تبادل
اطلاعات کنند
و کسی چه میداند
بخواهند علیه
بهرهکشی از
خود متحد شوند.
مناسبات
بین سرمایه و
کار بدون
تغییر مانده است
باوجود
وارد کردن
هزاران کارگر
چینی سرمایهداران
چینی همچنین
باید با
الگویی که
شبیه به
امپریالیسم غربی
است شمار
هرروز افزونتری
از کارگران
افریقایی را
هم بهکار
بگیرند. حتی
لویی پینگ که
پیشتر از او
نقل کردهایم
با وجود آنچه
که دربارهی
سخت کارکردن
کارگران چینی
میگوید ولی
اعتراف میکند
که بهازای هر
کارگر چینی او
15 کارگر
زامبیایی را
بهکار میگیرد.
کارگران
زامبیایی
البته از
شرایط دشوار
کاری، مزد
پایین و عدم
امنیت در محیط
کاری شاکی
هستند
در
مارس 2008 در یکی
از معادن در
مالکیت چینیها
کارگران
زامبیایی
شورش کردند و 9
تن از اعضای
مدیریت را به
باد کتک
گرفتند.
بهعلاوه
دیگر بخشهای
بورژازی چینی
هم راهش را به
افریقا باز کردهاند.
در کنار بنگاههای
دولتی شمار
بسیاری از
تجار چینی به
بازکردن
فروشگاه برای
فروش اجناس
چینی اقدام
کردهاند.
افریقا دارد
به صورت
بازاری برای
محصولات
صنعتی چینی
درمیآید در
حالی که برای
این صنایع
انرژی و مواد
اولیهی
ارزان هم
فراهم میکند.
تحول
دیگری که شبیه
صدور سرمایهی
غربی به
آسیاست ایجاد
مناطق آزاد
تجاری در کشورهای
مختلف
افریقایی است.
سرمایهی
چینی میتواند
در این مناطق
به فعالیت
پرداخته و با
استفاده از
نیروی کار
محلی از تخفیفهای
مالیاتی بهرهمند
شود. کارخانهی
نساجی و چرمسازی
چینی در مناطق
آزاد در
زامبیا،
سیرالئون و
لیبریا ایجاد
شدهاند.
امتیاز دیگری
که این توافق
برای چینیها
دارد این است
که صادرات از
این مناطق
صادرات چینی حساب
نمیشود
درنتیجه برای
صدور به
امریکا یا
اتحادیهی
اروپا شامل
سهمیهبندیهای
مقداری نمیشود.
ولی کارگران
تحت شرایط
بهرهکشی کار
در چین با مزد
پایین کار میکنند.
وقتی در سال 2007
نخستوزیر
چین هو چین
تائو از زامبیا
بازدید کرد
هزاران کارگر
نساجی زامبیایی
و معادن مس به
سفرش اعتراض
کردند.
طبقهی
حاکم افریقا
از مداخلهی
چین در قارهشان
بسیار
خرسندند چون
کارها را بهارزانی
و بهسرعت
انجام میدهند
و همچنان وام
ارزان هم
فراهم است.
البته طبقهی
حاکم
امریکایی و
اروپایی از
این که موقعیت
و منابع
سودشان این
گونه به
مخاطره میافتد
خوشحال
نیستند. اگرچه
استفاده از
نیروی کار
ارزان چینی،
به سرمایهداران
چینی در برابر
رقبای
امریکایی و
اروپاییشان
امتیاز مهمی
میدهد ولی
اساس رابطه
بین کار و
سرمایه بدون
تغییر مانده
است. سرمایهداران
چینی به شیوهای
ارزش اضافی را
از افریقا به
در میبرند که
کل رابطه را
امپریالیستی
میکند. این
بخشی از
مبارزهی
درونی مراکز
امپریالیستی
جهان برای
تقسیم اضافه
ارزشی است که
طبقهی کارگر
جهانی تولید
میکند.
کارگران
ـ فرق نمیکند
چینی یا
افریقایی ـ با
همهی توحش
سرمایهداری
روبهرو
هستند. ملیت
سرمایهداری
که مالک
سرمایه است و
از کارگران
بهرهکشی میکند
درواقع مهم
نیست این
واقعیت که
کارگران چینی
را مثل گلهی
گاو میتوان
به اقصا نقاط
جهان فرستاد و
آنها را تنبیه
کرد و یا در
صورت شکایت
کردن به چین
عودت داد،
درواقع نشان
میدهد که
سرمایهداران
چینی دربارهی
این کارگران
چهگونه میاندیشند.
آنها صرفاً
کارگران
مزدبگیر
هستند که
تاجایی که
امکان دارد
باید مورد
بهرهکشی
قرار بگیرند.
واقعیت این
است که طبقهی
کارگر ملیت
ندارد.
کارگران چینی
و افریقایی باید
بهعنوان
اعضای طبقهی
کارگر متحد
شده و
دراعتراض به
شرایط ناگوار خود
مبارزه کنند.
این مبارزهای
است که هدفش
باید نابودی
کل نظام مزدی
باشد و این
تنها راه برای
رسیدن به
جامعهای است
که پیشرفتهتر
باشد.
یادداشتها
(1) See “Africa:
Showcase of Capitalist Decline” in Revolutionary Perspectives 31.
(2)
درجلسهی
گلینیگلز
کشورهای گروه
هشت توافق
کردند که 55
میلیارددلار
از بدهی این
کشورها مشمول
بخشودگی شود.
Benin, Burkina Faso, Ethiopia, Ghana, Madagascar,
Mali, Mauritania, Mozambique, Niger, Rwanda, Senegal, Tanzania, Uganda
and Zambia and to four
Central American and South American countries: Bolivia, Guyana, Honduras, Nicaragua.
(3)
در طول 1996 تا 2005
این کشورها
بیشترین
میزان زشد
اقتصادی را
داشتند.
Equatorial
Guinea (30.8%), Sao Tome and Principe (7.1%), Angola (8.5%), Botswana (6.7%)
and Sudan (6.3%).
همهی
این کشورها
دارای منابع
نفتی هستند به
غیر از
بوتسوانا که
الماس دارد.
یافتن نفت در
اکواتوریال
گینه باعث شد
یک گروه از
مزدوران
انگلیسی که
مارک تاچر –
فرزند
مارگارت تاچر
ـ تامین کرده
بودند به
اقدام کودتا
گرانه در 2004 دست
بزنند
(4) For more on the Sudan see “Behind the Smell of Blood in Darfur Lie
Imperialist Interests” in Revolutionary Perspectives 40.
(5) See Revolutionary Perspectives 46, “The Zimbabwe Crisis and Chinese
Imperialism in Africa” and Revolutionary Perspectives 40, “As Economic Collapse
Looms the Vultures Gather”. Available from the group address or on line.
(6) China’s workforce is estimated to be 800 million.
(7) See Revolutionary Perspectives 31, “Under the Banners of Imperialism –
the anti-Globalisation Movement at Cancun”.
(8)
درده سال بین 1995
تا 2005 از مؤسسات
دولتی چین 59
میلیون فرصت
شغلی از بین
رفت. تایمز
مالی در گزارشی
که دراین باره
نوشت ضمن
ستایش از
بورژوازی چینی
مدعی شد که
بنگاههای
دولتی از
واحدهای
بداداره شده
به صورت موتورهای
سودساز
درآمدهاند در
2007 کل سود 150
بنگاه دولتی 90
میلیارد یورو
بود. بنگرید
به
Financial
Times, 17th March 2008 “China’s Champions”).
(9) See cia.gov .
(10) See Financial Times 23rd January 2008, “China changes the whole world”.
(11) See Financial Times 23rd January 2008, “China changes the whole world”.
(12) See “Chinese Migration goes global” yaleglobal.yale.edu .
(13) See Financial Times 9th December 2005.
(14) See Financial Times 9th December 2005.
(15)
پیآمدش کمتر
شدن میزان مزد
جهانی است. بهعنوان
مثال کارگران
زن چینی نساجی
در حال حاضر
در کارخانههای
نساجی در
رومانی برای
مزد ماهانهای
معادل 260 دلار
کار میکنند
که اگرچه چهار
برابر مزدی
است که در چین میگرفتند
ولی رومانیها
با این میزان
قادر به ادامه
حیات نیستند.
(16) See Financial Times 9th December 2005.
(17) See Imperialism – the Highest Stage of Capitalism, section 4.
(18) See Deepening Crisis of US Capitalism, H Magdoff and Paul Sweezy p163.
آنکتد
گزارش کرد که
در 1980 تنها 50
میلیارددلار
سرمایه به
صورت سرمایهگذاری
مستقیم خارجی
وجود داشت ولی
در2005 این میزان
به 916
میلیارددلار-
یعنی 18 برابر
رسید. (19)
(20) See BBC news
4th December 2007.
(21) See Guardian .
(22) See T Davenport South Africa – A Modern History. Rates of pay are in
1905 currency.
متاسفانه
این مقاله نام
نویسنده
ندارد ولی اصل
مطلب را به
انگلیسی در
لینک زیر
بخوانید
http://www.leftcom.org/en/articles/2008-09-01/chinese-imperialism-a-new-force-in-africa
[i]
نویسنده در
اینجا اشتباه
می کند.
قراربود این
چنین بشود ولی
این معامله در
نهایت
سرنگرفت. ا.س.
.................................
برگرفته
از :«نقد
اقتصاد سیاسی»
• 29/12/2015