چه بر ما
رفته است که
خودِ شادی هم
غمگین است
اسماعیل
بخشی
درود
بر همه ی
عزیزان
هشت
سال پیش در
چنین روزی
نهالم چشم به
جهان گشود تا
آن روز بهترین
و باشکوه ترین
روز تمام زندگیم
تا به امروز
باشد روز
بدنیا آمدنش
بمدت چند ساعت
حالتی عجیب و
شگفت انگیز در
من بوجود آمده
بود زمین زیر
پایم را حس
نمیکردم احساس
بی وزنی و
سعادتی ناب
میکردم ، این
حالت دیگر
هرگز در من
تکرار نشد...
نهال
روز تولدش
مانند همه ی
کودکان دنیا
بهترین و
هیجان
انگیزترین
روز زندگی اش
است و از ماه
ها قبل درباره
ی تولدش و
اتفاقاتش فکر
میکند و حرف میزند،
اما امسال چند
روز قبل از
تولدش ازم
پرسید بابا
برام تولد
میگیری؟ گفتم
آره بابا چرا
نگیرم، گفت
ولی امسال
بابا جشن
نگیریم
دوستامو،
همکلاسی هامو
نمیگم بیان
فقط یک کیک
بخریم برا
خودمون،
میپرسم خب
چرا؟ میگه
بابا مردم عزاداران،
زشته جشن
بگیریم ما...
واقعیتش
نمیدانم از
این سطح شعور
نهال که فضای
پیرامونش را
درک میکند
خوشحال باشم
یا غمگین؟ اما
هرچه بیشتر
فکر میکنم
میبینم غمگین
تر میشوم،
تمام کوشش پدر
و مادر این
است که فرزندش
غمی را حس
نکند، همیشه
می کوشند تا کودکشان
هیچ یا حداقل
اندوه پیشآمده
بر خانواده را
احساس نکند تا
شاد بزرگ شود...
اما
دردا و دریغا
چه بر
روزگاران این
کشور گذشته
است که
کودکانمان
هم، میزان غم
و اندوه چیره
شده بر فضای
کشور را به
خوبی میبینند
و میفهمند و
نمیتوان
چیزی از آنها
پنهان کرد، چه
بر ما رفته است
که خودِ شادی
هم غمگین است...
هیچ
مسئولی هم
احساس تقصیر
نمیکند و
امروز صدا و
سیمای این
کشور بجای
اینکه با مردم
باشد و تسلایی
بر درد مردم و
شادی بخش کودکانمان
باشد عملا با
مدیران
حراستی اش، خبرنگاران
و مجریان
امنیتی اش،
رسما به یک
پادگان نظامی
تبدیل شده است
و با دروغ و
تزویر،
پدافند شادی
است.
اما به
نهال و تمام
کودکان
نازنین ایران
زمین، میگویم
شما بخندید و
شاد باشید،
بار رنج و غم
زندگی بر عهده
ی ما بزرگتر
هاست، ما
موظفیم برای
زیستن بهتر
شما بکوشیم و
رنج ها را بر
دوش بکشیم.
امروز اگر
عرضه داشته
باشیم میجنگیم
برای تغییر
قضا و فضای
اندوه بار و
زندگی برده
وار، اگر
توانستیم به
وظیفه ی
انسانی و
اخلاقی مان
عمل کرده ایم.
اگر
نتوانستیم
شرمسار
تاریخیم،
مارا ببخشید...
اسماعیل
بخشی
۲۷
دی ۹۸