امپریالیسم،
فرقهگرایی و
انقلاب سوریه
گفتوگو
با ژوزف داهر(عضو جریان
چپ انقلابی
سوریه)
ترجمه:
احمد سیف
توزان
قوای کنونی در
سوریه را چهگونه
مشخص میکنید؟
توازن
قوای نظامی بهوضوح
به نفع رژیم
است. همپیمانانش
بهطور دایم
به او سلاح میدهند.
پول زیادی به
آنها میرسد
و حزب الله بهطور
مستقیم در
درگیریها
شرکت دارد و
سربازان تازه
را آموزش میدهد.
از سوی
دیگر ارتش
آزاد سوریه بهطور
کامل فاقد
حمایت مادی و
مالی واقعی
است. بعضی از
کشورهای خلیج
فارس بهشدت
از نیروهای
بنیادگرای
ارتجاعی مثل
جبهه النصره و
دولت اسلامی
عراق و شام
حمایت مالی میکنند.
آنها از
نیروهای
بنیادگرای
ارتجاعی
حمایت میکنند
تا انقلاب
سوریه را به
صورت یک جنگ
فرقهگرایانه
دربیاورند.
پیروزی
انقلاب در
سوریه و گسترش
آن در منطقه
خطر بزرگی
برای این رژیمهاست.
نباید فراموش
کنیم که تنش
بین ارتش آزاد
سوریه و
نیروهای
بنیادگرای
جبهه النصره و
دولت اسلامی
عراق و شام
اخیراً بسیار
تشدید شده است.
نیروهای
بنیادگرا
متهم شدهاند
که بعضی از
اعضای ارتش
آزاد سوریه
ازجمله فادی
الکوش
فرماندهی
ارتش آزاد
سوریه و دو تن
از برادران او
را به قتل
رساندهاند.
جریان
دولت اسلامی
عراق و شام هم
نیروهای ارتش
آزاد سوریه را
از چند منطقهای
که آزاد کرده
بود بیرون
راندند و
اعلام کرده که
میخواهد در
آنجا امارت
اسلامی دایر
کند درحالی
درجبهههای
حلب، حُمص و
خان العصل
درخط مقدم نمیجنگند.
با وجود برتری
نظامی رژیم و
توان قابل توجه
آن برای خرابی
وانهدام
ارادهی نهضت
مردمی سوریها
کاهش نیافته
است. دربسیاری
از مناطق در
سرتاسر سوریه
تظاهرات و
دیگر اشکال
اعتراض دایماً
ادامه دارد.
مردم
سوریه
دربرابر این
نیروی بهشدت
نابرابر
نظامی چهگونه
به مبارزه
ادامه میدهند؟
راه
برای بازگشت
به رژیم اسد
مسدود شده است
و بدیلی وجود
ندارد، مگر
ادامهی
انقلاب. یکی
از عمدهترین
شعارهای مردم
درطول
تظاهرات این
بود که «میمیریم
ولی ذلت نمیپذیریم».
بهعلاوه
جنبش مردمی
سوریه میداند
در صورت توقف
از سوی رژیم
به شدیدترین
صورت سرکوب
خواهد شد.
آیا
میتوانید
بعضی از عوامل
اقتصادی و
اجتماعی که
باعث این نهضت
شد را توضیح
بدهید.
اعتبار
بورژوائی
رژیم از 1970، از
وقتی آغاز شد
که حافظ اسد
به قدرت رسید
و به بعضی از
سیاستهای
رادیکال دههی
1960 که جناح چپ
حزب بعث اجرا
میکرد پایان
داد. وقتی
پسرش بشار اسد
در سال 2000 به قدرت
رسید این
فرایند با
اجرای سیاستهای
اقتصادی
نولیبرالی
تشدید شد. این
سیاستها بهخصوص
به نفع یک
اقلیت
الیگارشی بود.
رامی مخلوف ـ
پسرعموی بشار
اسد ـ شکل
مافیایی
فرایند خصوصیسازی
رژیم را
نمایندگی میکند.
فرایند خصوصیسازی
باعث ایجاد
انحصاراتی شد
که در اختیار
بستگان بشار
اسد است و این
در حالی است
که کیفیت کالاها
و خدمات بسیار
بدتر شده است.
این اصلاحات
اقتصادی
نولیبرالی
باعث شد که
قدرت اقتصادی اقلیت
قدرتمند و غنی
بیشتر شود.
درعین حال بخش
مالی، بانکهای
خصوصی، شرکتهای
بیمه و بازار
سهام دمشق و
بسیاری از
مؤسسات
معاوضهی پول
رشد بسیار
داشتند. سیاستهای
نولیبرالی
موجب رضایت
طبقات
ثروتمند و سرمایهگذاران
خارجی ـ بهخصوص
آنها که از
منطقهی خلیج
فارس آمدهاند
ـ شد و به زیان
اکثریت جمعیت
سوریه ـ به صورت
افزایش تورم و
بالارفتن
هزینهی
زندگی ـ بود.
این
سیاستها که
از سالهای
اولیهی 2000 با
سرکوب
وحشیانهی
حرکتهای
اعتراضی
کارگری تشدید
شد پیآمدهای
ویرانگری
داشت. سهم
سرمایه در
تولید ناخالص
داخلی در 2005 به 72
درصد رسید و
این در حالی است
که بیش از یکسوم
جمعیت به زیر
خط فقر رفتند
و با روزی کمتر
از یک دلار
درآمد زندگی
میکنند.
نزدیک به نیمی
از جمعیت هم
درآمد روزانهشان
کمتر از دو
دلار است. قبل
از انقلاب
میزان بیکاری
20 تا 25 درصد بود
(بیکاری
جوانان زیر 25
سال 55 درصد بود.
آن هم در
کشوری که 65
درصد از جمعیتاش
کمتر از 30 سال
سن دارند).
درصد کسانی که
درسوریه زیر
خط فقر زندگی
میکنند از
11درصد در 2000 به
33درصد در 2010
رسید. این
یعنی درحدود
هفت میلیون
سوری نزدیک و
یا زیر خط فقر زندگی
میکنند.
اعتراضات
در ادلیب و
درعا و همین
طور در محدودهی
دمشق و حلب،
این مناطق
مرکز عمدهی
هواداران حزب
بعث هستند و
دراعتراضات
دههی 1980 شرکت
چندانی
نداشتند. این
درواقع نشان
میدهد که
قربانیان
سیاستهای
نولیبرالی به
انقلاب
پیوستند.
در
مناطقی که
مخالفان رژیم
اداره میکنند
کمیتههای
هماهنگی محلی
چه نقشی دارند
و چهقدر
حمایت میشوند؟
این
کمیتهها
تنها یک
بازیگر در یک
نهضت بسیار
بزرگتر
مردمی هستند
که فعالیتهایش
بهویژه در
زمینهی
تهیهی
اطلاعات و
ویدئوی
تظاهرات
متمرکز است
ولی با
شوراهای
مردمی محلی هم
همکاری میکنند
و به جمعیت
محلی و به
مهاجران
داخلی خدمترسانی
میکنند. ما
باید سعی کنیم
نقش کمیتهها
و سازمانهای
مردمی را در
تداوم فرایند
انقلابی
دریابیم. آنها
بازیگران
نهایی در این
فرایند هستند
و امکان میدهند
تا نهضت مردمی
بتواند
مقاومت کند.
البته غرض
نادیدهگرفتن
نقش مقاومت
مسلحانه نیست
ولی حتی مقاومت
مسلحانه هم
برای تداوم
مبارزه به
نهضت مردمی
وابسته است و
بدون نهضت هم
آنها هیچ
شانسی
نخواهند داشت.
واکنش
شما به کسانی
که از موضع چپ
میگویند که
مخالفان سوری
درواقع
بازیچهی
امپریالیسم
غربی و
کشورهای
ثروتمند نفتی
خلیج فارساند
چیست؟
مشکل
بعضی از چپاندیشان
غربی ـ بهخصوص
استالینیستها
ـ این است که
آنها فرایند
انقلابی
سوریه را تنها
از منظر ژئوپلیتیک
بررسی میکنند
و کاملاً
سازوکارهای
اجتماعی،
اقتصادی و
سیاسی را که
در سوریه وجود
دارد نادیده
میگیرند.
خیلی از آنها
هم برخی از
دیگر کشورهای
منطقه و روسیه
و سوریه را
دولتهای ضد
امپریالیستی
میدانند که
با امریکا
مبارزه می
کنند. این
تحلیل در همهی
سطوح نادرست
است. انتخاب
ما نمیتواند
این باشد که
بین امریکا و
عربستان سعودی
از یک سو و
فلان کشور و
روسیه از سوی
دیگر انتخاب
کنیم. انتخاب
ما تودههای
انقلابی
هستند که برای
آزادی خود
مبارزه میکنند.
همانطور
که پیر فرانک
تروتسکیست
فرانسوی نوشت
«بگذارید در
نظر داشته
باشیم که هیچ
نظریهپرداز
مارکسیست
ماهیت سیاسی
یک رژیم
بورژوایی را
با موضعگیریاش
در حوزهی
سیاست خارجی
تعریف نکرد
بلکه تنها و
بهسادگی
معیار تعیین
ماهیت سیاسی
موضعی است که در
برابر طبقاتی
که جامعهاش
را میسازند
میگیرند».
بهعلاوه
هر دو طرف سعی
کردهاند که
راه حلی از
بالا را تحمیل
کنند که رژیم
را با یک راهحلی
یمنی (رییس
رژیم را تغییر
بده ولی
ساختار را حفظ
کن) حفظ کنند.
تنها تفاوتی
که بین دولتهای
غربی و نظامهای
موروثی منطقهی
خلیج فارس از
یک سو و ایران
و روسیه و چین
از سوی دیگر
وجود دارد
سرنوشت
دیکتاتور
بشار اسد است.
روسیه میخواهد
دیکتاتور را
حفظ کند در
حالی که
نیروهای غربی
یک رهبر تازه
میخواهند که
حتی بیش از
اسد درخدمت
منافع آنها
باشد.
گزارشهایی
شده است که
نیروهای مسلح
بنیادگرا به
دیگر گروههای
مخالف حمله
کردهاند. چه
پیآمدی این
حملات روی
مخالفان
داشته است و
نیروهای
انقلابی چهگونه
عکسالعمل
نشان دادند؟
تودههای
انقلابی سوری
بهطور
روزافزونی با
سیاستهای
ارتجاعی و
اقتدارگرایانهی
این گروهها
مخالفت کردهاند.
در شهر راکا
که از مارس 2013 از
کنترل
نیروهای رژیم
آزاد شده است
تظاهرات
فراوانی در
اعتراض به فعالیتهای
اقتدارگرایانهی
جبهه النصره و
دولت اسلامی
عراق و شام
صورت گرفته
است. درحلب و
دیگر شهرها هم
تظاهرات مشابهی
در اعتراض
صورت گرفته
است.
باید
یادآوری کنم
که جبهه
النصره حتی از
معامله با
رژیم اسد هم
ابا نکرده
است. برای
نمونه رژیم
ماهانه 150
میلیون لیر سوری
(حدودا 2.4
میلیون دلار
استرالیا) به
جبهه میپردازد
تا جریان نفت
از دو خط لوله
اساسی در بانیاس
و کاتاکیا
ادامه یابد.
جنگجویان
جبهه النصره
در دیگر
قرارهای
مشابه هم شرکت
دارند.
شورای
ملی سوریه به
جای دفاع از
اصول انقلاب و
به جای توسعهی
جنبههای
دموکراتیک
ارتش آزاد
سوریه به این
گروهها که از
همان ابتدای
تشکیلشان
ضدانقلابی
بودند امکان
داد تا گسترش
پیدا بکنند
بدون این که
آنها را محکوم
کند و حتی به
صورت پوششی
برای آنها
درآمد. این
گروهها درست
مثل رژیم
سوریه میخواهند
مردم سوریه را
به فرقه و
گروههای
نژادی تقسیم
کنند. انقلاب
سوریه ولی میخواهد
تقسیم فرقه ای
و نژادی را در
هم بشکند.
واکنش
به حملههای
گروههای
بنیادگرا در
منطقهی
کردها چه بود؟
ماشاهد
حمایت کمیتههای
خلقی متعدد در
سوریه از توده
های کرد و در مخالفت
با عملیات
گروههای
بنیادگرا
بودیم. بخشهایی
از ارتش آزاد
سوریه
پراکندهاند.
بعضی درکنار
بنیادگراها
جنگیدند ولی
دیگران به
نیروهای
میلیشای کردی
پیوستند و سوءاستفادهی
نیروهای
بنیادگرا را
محکوم کردند.
موضعگیری
سنتی در میان
بنیادگراها،
ملیگراها و
لیبرالها
این بود که
حقوق فرهنگی
کردها را به
رسمیت می شناختند
ولی خود
مختاری را
قبول نداشتند.
جریان چپ
انقلابی در
سوریه تعهد
خود به حمایت
از حق تعیین
سرنوشت مردم
کرد سوریه را
تکرار کرده است.
همراهی و
حمایت ما از
حق تعیین
سرنوشت کردها
با این خواستهی
ما تناقض
ندارد که ما
نهتنها می
خواهیم مردم
کرد یک شریک
کامل در
مبارزه علیه
رژیم
جنایتکار اسد
باشند بلکه در
ساختن آینده
یعنی یک سوریه
سکولار،
دموکراتیک و
سوسیالیست هم
مشارکت کامل
داشته باشند.
در
میان نهضت
انقلابی
سوریه چه
جریانها و
سازمانهای
چپی درگیرند؟
از
زمان آغاز
فرایند
انقلاب در
سوریه نیروهای
متعدد چپ
دراین فرایند
مشارکت
داشتند. ما
شاهد وجود
گروههای
متعدد چپ و
جوانان هستیم
که در فرایند
انقلابی
مشارکت دارند.
در کمیتههای
مردمی شرکت میکنند.
تظاهرات را
سازماندهی
میکنند و به
مردم درکلیتاش
خدمترسانی
میکنند. بهطور
عمده نیروهای
چپ به جای
درگیرشدن در
مبارزهی
مسلحانه به
کارهای مدنی
پرداختند.
از
همان آغاز با
وجود ظرفیت
محدودمان، ما
در جریان چپ
انقلابی هرگز
از درگیرشدن
کامل با انقلاب
کوتاهی نکردهایم
و خواهان
دموکراسی و
سوسیالیسم
بودیم و هستیم.
ما در کنار
مردم و همهی
نیروهای
دموکراتیک
برای پیروزی
این انقلاب بزرگ
مردمی مبارزه
کردهایم
همان طور که
برای تشکیل یک
حزب کارگری
سوسیالیستی
مبارزه میکنیم.
23 اگوست
2013
مقالهی
بالا ترجمهای
است از:
http://socialistresistance.org/5446/imperialism-sectarianism-and-syrias-revolution
برگرفته از
«نقد اقتصاد
سیاسی»
http://pecritique.com/