روز
جهانی کارگر،
فریاد درد
مشترک
هیئت
تحریریه سایت
راه کارگر
ساده
ترین روش درهم
شکستن مقاومت
مردم ایران چیست؟
این پرسش و
یافتن بهترین
پاسخ برای آن
در هر وضعیت
مشخص یکی از
مشغله های
اصلی تحلیل گران
نهادهای
امنیتی و عمله
های فکری رژیم
ولایی است.
همین پرسش اما
باید از زاویه
ای صد و هشتاد
درجه متفاوت و
از منظر برطرف
کردن نقطه ضعف
های مقاومت و
بستن شکاف
هایی که وارد
شدن در آن ها
به تضعیف و
تجزیه مقاومت
مردم می
انجامد،
مورد توجه
دائم تحلیل
گران جنبش ضد
دیکتاتوری
نیز قرار
بگیرد. برای
دیکتاتورها
ایده آل ترین
وضعیت در
سرکوب مردم
این است که
مردم
پراکنده و
سازمان
نیافته باشند،
همیشه بخش
مهمی از مردم در حالی
که بخشی دیگر
بشدت سرکوب می
شوند منفعل
بمانند. همیشه
قوی ترین و
سازمان یافته
ترین تهاجم به
ضعیف ترین و
بی دفاع ترین
بخش مردم صورت
بگیرد و هر سرکوب
، قدرت سرکوب را
تقویت و
مقاومت مردم
را تضعیف کند.
جمهوری
اسلامی تنها
اتوبوس و ساحل
دریا و
دانشگاه و
مدرسه را از
منظر جنسیتی
جداسازی
نکرده است،
همین جداسازی
اساس و پایه
فکری آن ها
در سرکوب
مقاومت مردم
هم هست. یعنی
سرکوب و شدت و
ضعف آن بر
سیستم تعمیق
جدا سازی
استوار است.
مثلا تجربه
ماه های اخیر
به وضوع
نشان می دهد
که در هر حرکت
اعتراضی بزرگ،
اصلی ترین
اولویت
نیروهای
امنیتی
شناسایی سازمانگران
اعتراضات و
دستگیری آن ها
بود تا اول از
همه حرکت را
بی سر کنند.
درآستانه ۲۲
بهمن که وحشت
مرگ سراپای
دستگاه ولایی
را فراگرفته
بود، حدود ۱۸ هزار
نفر از فعالین
سیاسی و
سازمانگران و
کنشگران نام
آشنای جنبش
های مختلف و
زندانیان سیاسی
پیشین و
روشنفکران و
معترضان و....
خلاصه، کسانی
را که فکر می
کردند که
توانایی
سازماندهی و
هدایت مردم در
حین گسترش
اعتراضات را
دارند در
سراسر کشور
ظرف یک هفته
دستگیر و راهی
زندان کردند.
همین مثال را
می توان در
حوزه
پیوندهای
فکری و طبقاتی
نیز مطرح کرد.
سی و یک سال
است که تقلای
مداومی برای
درهم ریختن
پیوندهای
واقعی میان
قشرها و لایه
های هم سرنوشت
و جایگزین
کردن آن ها با
هویت های عام
فراطبقاتی
پرابهام و
پاره وار نظیر
مذهب و امت
اسلامی و
نظایر آن
جریان داشته
است.
هدف این
است که وقتی
به کوی
دانشگاه حمله
می کنند و
دانشجو را
قصابی می کنند،
کارگر
کارخانه و
معلم مدرسه و
روشنفکر و زن
سرکوب شده بی
اعتنا بمانند،
وقتی با
بولدوزر
دیوار
کارخانه را بر
سر کارگران
خراب می کنند
و به خاطر
مطالبه
دستمزد معوقه
با دهها
اتوبوس کارگران
را به اسارت
می برند،
دانشجو سرش را
پائین
بیاندازد و
کاری به کار کارگران
و حقوق شان و
دستمزدشان و
سرکوب شان و
دردشان
نداشته باشد و
به زخم های
خودش مشغول باشد.
وقتی به زنان
حمله می کنند
و لایحه تعدد زوجات
به مجلس می
برند، فقط زنان،
آن هم فقط
لایه نازکی از
تحصیل کرده ها
را در برابر
خود داشته
باشند و نه
مقاومت توده
ای زنان را؛
یا فراتر از
آن، همبستگی
همه جانبه
کارگران و
دانشجویان و
روشنفکران و
روزنامه
نگاران، فعالان
ملی و مدنی و دهها قشر و
لایه و گروه
اجتماعی با حقوق
زنان را. وقتی در
کردستان و
بلوچستان و
دیگر مناطق
چوبه های دار
بر پا می
دارند و حق
مسلم مردم
برای تعیین
سرنوشت را به
هیچ می گیرند،
دیگران از کنار
آن بگذرند.
سال های
آزگار است که
همین وضع
جریان دارد و
در ده ماهه
اخیررویارویی
با جنبش
ضد دیکتاتوری،
سرکوبگران
تقریبا همه جا
سعی کردند بر
اساس همین
تعمیق شکاف ها
و جلوگیری از
به هم پیوستن بخش
های مختلف
معترضان,
سرکوب ها را
سازمان دهند.
حالا اما
مساله این است
که بدون
برآشفتن این
وضع و بدون
جایگزین کردن
همبستگی عملی
مبارزاتی نمی
توان مقابله
موثری را با
دیکتاتوری
سازمان داد.
زمان آن رسیده
است که حمایت
از خواست
کارگران برای
گرفتن حقوق
معوقه به یک
خواست عمومی و
فراگیر و همه
جانبه همه
مردم ایران
تبدیل شود.
همچنان که
حمایت
ازخواست ترک و
کرد و بلوچ و
عرب و ترکمن و دانشجو و
معلم و زنان و
روشنفکران.
باید روز دانشجو
روز همه
معترضان باشد،
روز کارگر روز
همه مردمی که
از فقر و
سرکوب سیاسی
به تنگ آمده
اند, روز
جهانی زن روز
همه زنان و
مردانی که به
برابری حقوق
زنان و مردان
اندیشه می
کنند. زیرا
جامعه ای که
دانشجویش بی مکافات
سرکوب می شود،
جامعه ای است
که در آن حتما
و قطعا به
حقوق زن هم
تجاوز می شود
و بی هیچ
تردید دستمزد
کارگر هم بالا
کشیده می شود، و
ملیت هایش به
خاک و خون
کشیده می شوند. مخالفت با
سرکوب به شرطی
بازتولید
شکلی دیگر از
سرکوب نیست که
در مسیر خود
به مخالفت با
همه شکل های
سرکوب و سرکوب
همه قشرها و
لایه های اجتماعی و ملیت
های تحت ستم و
اقلیت های
مذهبی و
فرهنگی
ارتقا یابد.
از اینجاست که
مبارزه برای
حق کارگر,
مبارزه برای
حق خویشتن
است. با تنها
گذاشتن کارگر
در مبارزه
برای حقوقش،
دانشجو،
معلم، روشنفکر ،
زن ، تهیدست
حاشیه شهری و ملیت
های تحت ستم،
اقلیت های
مذهبی و فرهنگی هم تنها
خواهند ماند و
در همین
تنهایی ماست که
استبداد بر
گرده همه ما
سوار می شود.
بالاخره
باید زندان ها
و سیاهچال های
فکری مسموم
این رژیم
تبهکار؛ نظام
ارزش گذاری
فاشیستی و
هویت سازی های
فراطبقاتی
جعلی آن را از
ریشه دور ریخت؛
بالاخره
باید بر این
مقاومت فکری
مزمن که
ملاحظه کاری
در برابر یخشی
از قربانیان
سرکوب از لایه
های فقیر و
پائین جامعه
را تا حدی
امتداد می دهد
که عملا به
بازتولید همان
سیستم اولویت
گذاری
فاشیستی همین
رژیم
نزدیک می کند،
غلبه کرد. باید با
اندیشه ای که
برای لایه ها
و قشرهای
اجتماعی
سرقفلی های
مجزا و
نمایندگی های
مادم المعر
خودخوانده ی
غیرقابل
تغییر قایل
است و تصور
دیگری جز قفسه
های خاک خورده
مجزا یا جاده
یکطرفه از رابطه
اندیشه ورزان
با طبقات و
لایه های
اجتماعی ندارد,
یک بار برای
همیشه وداع
گفت. روز
جهانی کارگر
که در پیش روی
ماست آزمونی
است در میزان
پیشروی جنبش
ضد دیکتاتوری
به سمت این رویکرد
از همبستگی
مبارزاتی.
جنبشی که
بگوید: کارگران
از ما هستند و
ما با کارگران
هستیم, جنبشی
که بگوید: درد
گرسنگی کارگر
و فلاکت حاشیه
نشین، درد من است،
درد معلم دو
شغله و
دانشجوی
بیکار و استاد
دانشگاهی که
از نابسامانی
و سرکوب بی
پایان اندیشه
انتقادی به تنگ
آمده، درد من است؛ درد
ملیت های تحت
ستم
درد من است،
درد مظلومانه
اقلیت های
مذهبی و
فرهنگی درد من
است، جنبشی
که بتواند
بگوید، بی حقی
زن, بی حقی من
است, و تجاوز
به نیمی از
هویت من است؛
جنبشی است که
در حقیقت گفته
است: من درد
مشترکم! مرا
فریاد کن.
بادا که اول ماه
مه، یازده
اردیبهشت روز
جهانی کارگر،
به روز فریاد
درد مشترک همه
محرومان و ستم
دیده گان
سرزمین ما
تبدیل شود.