قتل دوم
در سعادت آباد
سوسن آرام
برای
مشاهده درون
تاريک اين
حکومت، به
خبرنگار
پژوهشگر، به
ويکی ليکس
نيازی نيست،
به نمايشی که
خودشان تهيه
کرده اند نگاه
کنيد
روشنگری.
يکی از فجايع
حکومت ايران
در هفته اخير،
مراسم اعدام
مجرم ميدان
کاج سعادت
آباد وتبديل
آن به نمايشی
برای تاييد
رژيم بويژه
دستگاه پليس و
قضايی آن بود. از
ظواهر جريان
پيداست که
برای اجرای
اين نمايش،
سناريويی هم
نوشته بودند
که با شرکت
حضار در صحنه
اعدام تهيه شد
و به صورت
فيلم در
تلويزيون به
نمايش در آمد
و در رسانه ها
و اينترنت پخش
شد.
در
فيلم ديده
ميشود که جوان
محکوم را در
حاليکه به شدت
گريه و زاری
ميکند، کشان
کشان به طرف جرثقيل
ميبرند، بعد
بستگان مقتول
را نشان ميدهند
که اول تشنه
انتقام و بعد
از انتقام راضی
اند، سپس با
تماشاچيان
مصاحبه
ميکنند، اول
با کسانی که
نظر دستگاه
قضايی رژيم را
تاييد ميکنند
که انتقام و
خشونت عين
عدالت است، بعد
با جوانی که
تاييد ميکند
مشاهده صحنه
خشن اعدام روی
جرثقيل برای
بيداری و
هشياری او ضروری
بوده و باعث
خواهد شد که
در آينده خطا
نکند، و
سرانجام
صداهايی از
ميان
تماشاچيان برميخيزد
که مثل
گوسفندهای «مزرعه
حيوانات» جرج
اورول هروقت
تاييد سياست
های رژيم لازم
باشد ناگهان
سروکله شان
پيدا ميشود و
فرياد ميزنند:
«نيروی
انتظامی
تشکر، تشکر»!! اينکه
تماشاچی
معمولی صحنه
اعدام هستند
يا «سانديس» خوران،
نميدانيم،
وفرقی هم
ندارد.
اين
نمايش همه
خصوصيات
ضدانسانی را
که ديگر مفاهيم
عام نيستند و
به وجوه مشخصه
ی رژيم اسلامی
ايران تبديل
شده اند، به
حد کمال در بر
داشت: بربريت،
دنائت،
رياکاري، بی
عدالتی و
سرانجام
بلاهت.
چهار
خصوصيت اول که
نياز به توضيح
ندارد، اما
بلاهت چرا؟
به
اين دليل: ميدانيم
که فاجعه اول
در ميدان کرج
و بويژه ويديويی
که از آن در
اينترنت
منتشر شد،
دستگاه انتظامی
رژيم رسوا کرد
و به تبع آن
اهداف رژيم از
ايجاد دستگاه
های عريض و
طويل پليسي،
نظامي، شبه
نظامی و
امنيتی را نيز
افشا نمود. حالا
قراين نشان
ميدهد که سياست
سازان رژيم بر
اين گمان
هستند که
نمايش اعدام
سبعانه مجرمی
که در آخرين
لحظات زندگی
زار ميزند و
تبديل اين
صحنه دلخراش
به نمايش تاييد
نيروی
انتظامی آنهم
به اين شکل
نخراشيده، ميتوانند
بر اين رسوايی
خاک پاشيده و
از دستگاه
انتظامی که
خود شريک جرم
محکوم محسوب ميشود،
اعاده حيثيت
کنند.
زهی
بلاهت! نتيجه
اين نمايش
سبعانه و سخيف
کاملا برعکس است.اکنون
ميدان سعادت
آباد کرج شاهد
گويای اين واقعيت
است که دستگاه
انتظامی رژيم
اسلامی ايران
اگر نميتواند
جانی را نجات
دهد، ميتواند به
راحتی جان
بستاند.
تشکر
از دستگاه
انتظامی به
خاطر اجرای
حکم اعدام؟! اين
گامی جديد در
نمايش توحش و
خشونت بود. حتی
در حکومت های
قرون وسطايي،
جلادان يعنی مامورانی
که حکم قتل را
اجرا
ميکردند،
محترم شمرده
نمی شدند و به
همين جهت
معمولا آنها
را از ميان
مجرمين سابق
يا مطرودين
اجتماعی انتخاب
ميکردند و
آنها ميان
مردم به خاطر
شغل جديدشان
منفور بودند.
خصلت
غيرقضايی حکم
اما
رسوايی و جرم
از اين هم
بالاتر است. دستگاه
قضايی رژيم
برای
لاپوشانی
رسوايی دستگاه
انتظامی
محاکمه ای هول
هولکی و
شتابزده برای
مجرم صورت داد
و در خدمت
اهداف سياسی
نظام، او را
شتابزده به
مرگ محکوم
نمود و
شتابزده
اعدام نمود. اين
شتابزدگی را
هم در سناريوی
فيلم به صورت
خام و
رسواکننده ای
مورد تمجيد
قرار دادند!
اين
حتی برای
دستگاه قضايی
قرون وسطايی
رژيم اسلامی
جرم به توان
دو است. از يک
طرف عموما
اعدام ها را
تشديد کرده
اند تا به نياز
سياسی حکومت
برای مرعوب
کردن مردم
پاسخ داده
باشند، سپس در
اين مورد خاص،
شتابزده يک مجرم
را اعدام
ميکنند تا به
مشکل سياسی که
در حادثه سعادت
آباد برای
رژيم پيش آمده
پاسخ گفته باشند.
همه مسايل
مهمی که با
انتشار
ويديوی قتل
اول مطرح شده
بود و حتی در
رسانه های
زبان بسته ی
خود نظام طرح
شده بود، بطور
کامل ناديده
گرفته شد. شتر
ديدی نديدی! بالاخره
معلوم نشد نقش
نيروی
انتظامی چه
بود؟ قصور
کرده بود يانه؟
در حاليکه
مجرم مرتبا
ميگفت من که
حال عادی
نداشتم، شما
چرا دخالت
نکرديد؟! اول
گفتند مامور
جزء مقصر است،
بعد ديدند اين
کار را خراب
ميکند و ممکن
است سوراخ و
سنبه های
دستگاه نظامی
و امنيتی را
به مردم نشان
دهد، گفتند
مامور جزء به
مسوول خبر
داده بود، يک
بار گفتند
مجروح وقتی به
بيمارستان
رسيد مرده بود،
بعد ديدند
مسووليت شان
در قتل بالا
ميرود گفتند
نه او در همان
محل جان سپرد...
قتل
دوم در ميدان
کاج سعادت
آباد، بدون
همه اينها،
مثل هر اعدام
ديگري، نقض
حقوق بشر و
جنايت است. اگر
قاتل در وضعيت
روحی کاملا
غيرعادی دست
به قتل زد،
رژيم نقشه قتل
او را مثل
ديگر اعدام ها
کاملا
آگاهانه
طراحی نمود و
به اجرا
گذاشت، اما
شرايط ويژه ای
که اين اعدام
در آن صورت
گرفت، خصلت
غير قضايی و
سياسی دستگاه
قضايی جمهوری
اسلامی را به
نمايش ميگذارد.
خشونت
نقطه قوت يا
ضعف رژيم؟
خصلت
نمايشی اين
اعدام، حضور
تاسف آور
تماشاچی برای
اعدام را
برجسته کرد. در
برخی از نوشته
ها و اظهار
نظرها ، نوک
حمله به سوی
اين تماشاچيان
گرفته شده است.
روشن است
کسانی که به
تماشای اعدام
ميروند بايد
سرزنش شوند
اما نبايد
فراموش کرد100سال
پيش در بسياری
از ايالات
آمريکا هم حتی
بعد از لغو
بردگی برای
تماشای «نمايش»
اعدام سياه
پوستان بليت
ميفروختند. هرگز
نبايد نقش
نظام ها در
پرورش خشونت،
نفرت از
همنوع، بی
عدالتی و سقوط
اجتماعی را
فراموش کرد.
نظام
های خودکامه
نه فقط به
افزايش
ارعاب، بلکه
به پرورش
خشونت نيز
نياز دارند. جرج
اورول که يک
بار در اين
مطلب از او
نام برديم، در
نوول «1984» برای
نقد نظام
استاليني،
تخيل خود را
به کار گرفت
تا جامعه ای
را به تصوير
بکشد که در آن
سياست
خودکامگی در
نهايی ترين شکل
خود، جامعه را
به منتهای
فساد ميکشد. دراين
جامعه فاسد که
کمال مطلوب
خودکامه در آن
تحقق يافته
است، کودکان
والدين
وابسته به حزب
[اللهی را
اضافه کنيم] را
می بينيم که
بزرگ ترين
تفريح شان
تماشای اعدام
است و وقتی از
تماشای صحنه
اعدام به
دليلی محروم
ميشوند لجبازی
کرده و
بدااخلاقی و
بدقلقی پيش می
گيرند، بهترين
بازی اين
کودکان باز
سازی صحنه
اعدام است که
خودشان در آن
در نقش جلاد
ظاهر ميشوند.
اين
مکالمه سايم،
يک حزب [اللهی] با
وينستون شخص
اول داستان
است:
س:«ديروز
رفتی و اعدام
زندانی ها را
تماشا کردي؟»
و:«داشتم
کار ميکردم.»
بعد
از ترس اضافه
ميکند:
و« فکر
کنم بعدا
فيلمش را
ببينيم.»
«اصلا
جای آن را
نميگيرد. اعدام
خيلی خوبی بود.
من فکر ميکنم
اگر پای شان
را
ببندند،اعدام
ضايع ميشود. من
دوست دارم
ببينيم آنها
دست و پا
ميزنند. و
بهتر از همه
آخرش است وقتی
زبانشان راست
ميزند بيرون،
کبود، کبود
روشن که برق
بزند. اين طور
جزييات است که
من را راضی ميکند.»
برای
افشای ماهيت
خشونت پرست و
غيرانسانی رژيم
ايران نيازی
به تخيل جرج
اورول
نيست،کافی است
به فيلم جنايت
دوم در سعادت
آباد که
خودشان ساخته
اند نگاه کنيم.
برای شناخت
درون تاريک
اين رژيم به
محقق، روزنامه
نگار
پژوهشگرو يا
ويکی ليکس
نيازی نيست. آنچه
آنها در مقابل
چشم عموم
ميگويند و
ميکنند،
اعتراف
خودشان برای
افشای اين ذات
فاسد کافی است.
و
فراموش نبايد
کرداين
خصوصيت، اين
بی حيايی در
به نمايش
گذاشتن و
پرورش خشونت،
نه نقطه قوت
بلکه نقطه ضعف
آنهاست. آنها
فقط رعب ايجاد
نميکنند و
خشونت نمی
پرورند، نفرت
مردم را نيز
دامن ميزنند. بايد
به خاطر داشته
باشيم در
مقابل عده ای
تماشاچی که
بخشی هم خودی
هايی بودند که
ميخواهند
ببينيد «اعدامی
دست و پا
ميزند و زبانش
از دهنش زده
بيرون» ، ما
انبوهی «تماشاچی»
داريم که در
ميدان اعدام
حضور ندارند و
در فيلم ديده
نمی شوند. آنها
در خانه ها
نشسته و با
نفرت و خشم به
اين اعمال
مينگرند.
بارها
شنيده ايم که
مقامات و
کارگزاران
رژيم با وحشت
ميگويند «فتنه»
ای ديگر در
راه است وبايد
برای مقابله
با آن تدارک
ديد، اما آنها
دچار اشتباه
محاسبه اند و
تصور ميکنند
اگر «سران
فتنه» را
بزنند يا
محدود کنند يا
اين آن فعال
را به زندان
بيندازند يا
اين و آن وبلاگ
را ببندند راه
خيزش مجدد را
بسته اند. اما
آينده در
مقابله با اين
رژيم و سياست
های روزمره اش
شکل ميگيرد نه
با تقليد از
گذشته و
بازسازی آن. رژيم
با گسترش
دامنه ستمگری
و خشونت هرروز
و هر ساعت
برای مقاومت
راه باز ميکند.
آنها با اعدام
ها ميخواهند
مردم را مهار کنند،
اما همين
اعدام ها
ميتواند بستر
مهمی باشد
برای رشد جهش
وار مقاومت
مردم.
اعدام
های رژيم مرز
تحمل
آزاديخواهان
ايران را پشت
سر گذاشته است.
هر صبح
منتظرخبر
تعدادی اعدام
ديگر، هر چهارشنبه
روز اعدام در
زندان، اعدام
های دسته جمعی
و مخفيانه در
زندان، اعدام
های دسته جمعی
و علني، اعدام
روی جرثقيل در
ملاء عام،
اعدام با
گلوله در خفا،
اعدام
بيگناهان،
اعدام
مجرمان،
اعدام تحت
عنوان مضحک
قصاص، اعدام
به شکل
سنگسار،
اعدام های سياسي،
اعدام های غير
سياسی...
حالا
ميليون ها «تماشاچی»
که هرگز در
محل اعدام ها
حضور پيدا
نميکنند، ناگهان
دردی مشترک را
در دل خود هم
شده فرياد ميکنند:
ديگر بس است. بايدبه
خشم مردمی که
هرگز به
تماشای اعدام
نمی روند و در
خانه های خود
با قلبی گريان
به اينهمه خشونت
مينگرند، نظر
کرد. اين خشم و
اندوه
ميتواند به
عزم تبديل شود
و به دل مردمی
که از ستم و بی
عدالتی و
زورگويی اين
رژيم به جان
آمده اند راه
باز کند.
هرگز
نبايد فراموش
کرد خشونت
نقظه قوت
حکومت ها
نيست، نقطه
ضعف آنها ست. بگذار
فيلم بسازند و
از خود تشکر
کنند که ميتوانند
جان بستانند. بنای
حکومت آنها بر
باد است.