بررسی
پسا
کاپیتالیسم
نوشته پل
ماسون - وارث شایسته
مارکس؟
روزنامه
گاردین شنبه
۱۵ اکتبر
۲۰۱۵
ترجمه
ستار رحمانی
پل
ماسون در سال
۲۰۱۵ کتابی را
منتشر کرد به
نام «پسا
سرمایه داری،
راهنمایی
برای آینده». ماسون
در مقدمه
کتابش هدف
کتاب را
اینچنین بیان
می کند: « بحران
کنونی نه تنها
پایان مدل
نئولیبرالی را
نشان میدهد،
بلکه نشانهای
از عدم تطابق
طولانیمدت
بین سیستمهای
بازار و
اقتصاد مبتنی
بر اطلاعات
است. هدف این
کتاب توضیح
این است که
چرا جایگزینی
سرمایه داری
دیگر یک رویای
آرمانشهری
نیست، چگونه
میتوان
اشکال اساسی
اقتصاد
پساسرمایهداری
را در سیستم
کنونی یافت و
چگونه میتوان
آنها را به
سرعت گسترش
داد.» (پسا
سرمایه داری ص
۳)
دیوید
رانسیمان
شاید،
همانطور که
وعده داده
شده، نشود
آینده را پیش
بینی کرد. اما
این کتاب جدید
و روشنگر، زمان
حال را به
شیوه های
غیرمنتظره و
گویا روشن می
کند.
انقلاب
دیجیتال
بسیاری از
چیزها
که زمانی
متعلق به
قلمروهای
علمی تخیلی
بودند را به
واقعیت تبدیل
کرده است.
ماشینهای
خودران در
برخی جاها
بکار گرفته می
شوند، ارتباطات
تلهپاتیک
(تلگرام،
اسکایپ، کلاب
هاوس و...) به
دوراز دسترس
نیستند،
روزنامههایی
با عکسهایی
متحرک و در
حال صحبت
آنقدر رایج
هستند که به
سرعت از جلوی
چشمان ما می
گذرند (در
کتابهای هری
پاتر، که
آخرین آن فقط
هشت سال پیش
منتشر شد،
متحرک کاغذ
روزنامه
متعلق به
دنیای جادوگران
و شعبده بازان
بود). اکنون پل
ماسون استدلال
میکند که
اینترنت یک
ایده عجیب و
خارقالعاده
دیگر را در
محدوده دست
یافتنیها
یعنی
سوسیالیسم
را آورده است.
منظور او از
سوسیالیسم،
سوسیال
دموکراسی رام
با تأکید بر
تعدیل
نابرابری و
حمایت از حقوق
کارگران، که
در نیمه دوم
قرن بیستم
ظهور کرد، نیست.
منظور او حتی
نسخهای که در
حال حاضر با
کوربین و
سیریزا مرتبط
است، نیست.
منظور او،
همان نگاهی
است که
اتوپیست های
اوایل قرن
نوزدهم و
جانشینان
نهایی آنها،
مارکس،
لوکزامبورگ و
لنین، با آن
سر و کار
داشتند است.
این
سوسیالیسم به
عنوان یک چالش
ریشه ای و
عمیق با نظام
سرمایه داری،
بازار و ایده
مالکیت خصوصی
است.با این
حال، ماسون
مارکسیست ارتدوکس
نیست. او
برداشتی
متفاوت از
تاریخ اندیشه
سوسیالیستی
دارد. او از
آرمانشهرها
ایده انتخاب
نامحدود و
آزمایشهای
اجتماعی
رادیکال را
دریافت میکند
که اینترنت میتواند
آنها را به
صورت دسته
جمعی ارائه
دهد. مارکس او
نه نویسنده ی
سرمایه و نه
نویسنده ی
متنی مبهم به
نام «قطعه روی
ماشین ها»
است، که
استدلال می
کرد که بار
اطلاعاتی در
نهایت سرمایه
داری را با
پراکندگی
دانش در میان
کارگران
نابود می کند.
لنین و
لوکزامبورگ
به عنوان
پیامبران سرمایه
داری انحصاری
ظاهر می شوند
که اکنون در
عصر فیس بوک و
گوگل
بازتولید می
شوند.
این
رویکرد
انتخاب
موضوعات
مختلف و شناخت
ارتباط آنها و
نتیجه گیری
کردن از آن (pick’n’mix) حرف های
زیادی برای
گفتن دارد.
شخصیت نوظهور عصر
دیجیتال را
نمیتوان
مطابق با طرحهای
سوسیالیستی
قبلی ساخت،
اما انعکاس
عجیبی از نگاههای
اجمالی قبلی
از آینده
جایگزین دارد.
منتقدان
سرمایه داری
انحصاری به
طور سنتی
استدلال می
کردند که تنها
راهی که سیستم
می تواند بقا
پیدا کند،
ادامه یافتن
بازارهای
جدید برای تسخیر
است. در اوایل
قرن بیستم،
این به معنای جنگ
های فتح
امپراتوری
بود. ماسون
پیشنهاد میکند
که در اوایل
قرن بیست و
یکم، این به
معنای «تجاریسازی
انبوه زندگی
عادی انسان»
است، که
مکانیسم
بازار را به
دنیای خصوصی
امیدها و
خواستههای
ناگفته ما سوق
میدهد. اگر
چنین نیست، پس
مدل تبلیغاتی
فیس بوک چیست؟
فشاری که
اقتصاد دانش
بر داده ها (اقتصادی
که در آن رشد
به کمیت،
کیفیت و
دسترسی به
اطلاعات
موجود بستگی
دارد تا ابزار
تولید. ) بر
مکانیسم قیمت
وارد می کند،
جستجوی بی وقفه
برای چیزهای
جدید برای
فروش را هدایت
می کند. برای
ماسون،
سرمایه داری
نمی تواند
زنده بماند
اگر منابع
اولیه آن با
هزینه اندک و
با ماندگاری
تقریبا
نامحدود در
دسترس نباشد.
اطلاعات
فراوان در حال
حاضر برای یک
مدل اقتصادی
مبتنی بر
مالکیت خصوصی
بسیار
ارزشمند و
آنقدر ارزان
است که بتواند
ادامه دار
باشد. این تنش
بین دانش (که
نامحدود است)
و مالکیت (که محدود
است) نشان
دهنده تضاد
اساسی سرمایه
داری است.
متفکران
پیشین از
زوایای مختلف به
آن توجه
کردند. اکنون
انقلاب
دیجیتال آن را
آشکار کرده
است.
مشکل
این است که هر
گونه تضاد در
جوهرسرمایه داری
همواره پاسخ
های سیاسی
متناقضی را از
سوی مخالفان
آن ایجاد کرده
است. آیا باید
به یک سیستم
معیوب مرگبار
اجازه داد تا
خود را نابود
کند یا باید
به زور سرنگون
شود؟ آیا میتوان
با به دست
گرفتن آن
(سرمایه
داری)، ناکامیهای
آن را اصلاح
کرد یا
سوسیالیستها
باید بهکلی
آنرا کنار
گذاشته
و جوامع
جایگزین خود
را ایجاد
کنند؟ بسته به
اینکه با فویر
باخ یا مارکس،
چارتیسم یا لنینیسم
شروع کنید،
پاسخ های
بسیار
متفاوتی دریافت
خواهید کرد.
با حرکت بر
پایه
این
رویکردها و
موارد دیگر،
به نظر می رسد
ماسون نشان می
دهد که هر
چیزی امکان
پذیر است. او
خواهان طرحهای
مشارکتیتر
مبادله آزاد - اقتصاد
«مشارکتی» که
جایگزین
اقتصاد
غارتگرانه
شود - و همچنین
وی
بیشترخواهان
مالکیت
اشتراکی است.
او میخواهد
که برای مهار
امور مالی
خصوصی و افراد
دولت بیشتر
برای دور زدن
آن تلاش کنند.
رویکرد التقاطی
ماسون به
اقتصاد فقط
باعث سردرگمی
درسیاست می
شود.
مانند
بسیاری از
مخالفان
سرمایه داری،
به نظر می رسد
ماسون نمی
تواند تصمیم
بگیرد که آیا
سیستم باید
حتی بدتر شود
تا در نهایت
تغییر کند یا
باید تغییر کند
تا اینکه بدتر
نشود. در یک
مقطع، او
پیشنهاد میکند
که حزب جمهوریخواه
در ایالات
متحده، با
تعهد
ایدئولوژیک خود
به دوبرابر
کردن سرمایهداری
نئولیبرال،
در صورت رها
کردن سیستم به
حال خود، آنرا
به عقب و به
نقطهی بی بازگشت
عبور دهد. اما
یک دولت
جمهوری خواه
هر گونه
پیشرفت در
تغییرات آب و
هوایی را نیز
تضعیف خواهد
کرد، بدون آن،
ماسون اصرار
دارد، هیچ یک
از ما آینده
بلند مدتی
نداریم.
انقلاب دیجیتال
قدرتهای
جدید خارقالعادهای
را در دستان
کارگران قرار
داده است، اما
بانکداران را
نیز قدرتمند
کرده است، به
ویژه با دادن
توانایی به
آنها برای کسب
پول تقریباً
از هوا .
تکنولوژی
جدید به همان
اندازه که
توهمات قدیمی
را بی خاصیت
می کند،
توهمات تازه
ایجاد می کند.
ما هنوز به
سیاست نیاز
داریم تا
آشفتگی حاصل
از آن را حل
کنیم.
ایده
وحدت بخشی که
ماسون میکوشد
تا طرحهای
مختلف خود را
با هم پیوند
دهد، «شبکههای
اینترنتی در
برابر سلسله
مراتب» است. او
به درستی فکر
میکند که
تئوریهای
قبلی مبارزه
طبقاتی و
سیاستهای
انقلابی برای
در بر گرفتن
گستره احتمالات
سیاسی در حال
حاضر بسیار
محدود هستند
(بهویژه که
او فکر میکند
حرکت به سوی
برابری
جنسیتی تغییر
اجتماعی
اساسی عصر
مدرن است). اما
"شبکه ها در
برابر سلسله
مراتب" به
عنوان یک شعار
برای توضیح هر
چیزی بسیار
گسترده است.
ماسون هرگز به
ما نمی گوید
که چگونه یا
چرا می توان
انتظار داشت
که شبکه ها بر
سلسله مراتب
غلبه کنند. از
این گذشته،
سلسله مراتب
ها هنوز این
مزیت را دارند
که سلسله
مراتبی هستند،
به این معنی
که کنترل آنها
بسیار آسان تر
است. خود
ماسون از
پذیرش برخی از
جنبه های سیاست
سلسله مراتبی
در مواقعی که
مناسبت ایجاب
می کند، مخالف
نیست. راه حل
خود او برای
چالش تغییرات
آب و هوایی
این است که
اقداماتی را
انجام دهد که
"متمرکز،
استراتژیک و
سریع باشد ... که
بیش از آنچه
که هر کسی چه
انتظاری دارد
یا چه می
خواهد به
مالکیت دولتی
نیاز دارد".
دولتهایی که
این می پذیرند
باید از شبکهها
- از جمله «شبکههای
هوشمند» برای
تنظیم عرضه
انرژی
استفاده کنند،
اما نمیتوان
باور کرد که
این دولتها
خودشان چیزی
بیش از شبکه
باشند. چالش
اصلی سیاست
معاصر کشف راه
های جدید برای
تطبیق شبکه ها
با سلسله
مراتب از طریق
نهادهای
نمایندگی
دموکراسی
است، در این
کتاب پاسخها
را نخواهید
یافت.
با این
حال، همانطور
که شکسپیر و
مارکس، رودولف
هیلفردینگ و
ریچارد
هوگارت را نمی
توانیم با یک
بررسی کوتاه
مورد نقد و
بررسی قرار
دهیم، به سختی
می توان این
کار را در
مورد طیف وسیعی
از منابعی که
ماسون در
جستجوی خود
برای راه حل به
کار می گیرد
انجام داد.
علاوه بر هر
چیز دیگری، او
روایت خود را
با نظریه موج
بلند کندراتیف
می پوشاند، که
می گوید
سرمایه داری
از چرخه های
نسلی رکود و
نوآوری عبور
می کند چون که
منجر به یک
دوره طولانی
شکوفایی می
شود. ماسون معتقد
است که موج
کنونی با موجهای
قبلی متفاوت
است، زیرا ما
اکنون اساساً
در این رکود
گیر کردهایم.
تکنولوژی
جدید به
سرمایهداران
این توانایی
را داده است
که بدون نوآوری،
با ابزارهایی
برای جستجوی
اشکال جدید
ارزش سازگار
شوند. در عین
حال، این
توانایی را به
بقیه ما داده
است که بدون
تطبیق،
نوآوری کنیم،
و به ما امکان
می دهد سبک
های زندگی جدید
را بدون فکر
کردن به
پیامدهای
سیاسی کشف کنیم.
چیزی باید
داده شود.
ماسون یک حالت
کاملاً قابل
محتمل
که وضعیت
فعلی
ناپایدار است
را می سازد.
اما اینکه چه
چیزی و چگونه،
آن موضوعی
نیست که او
بتواند به ما
بگوید.
از این
جنبه ماسون
بیشتر از آن
مقداری که
بتواند بجود
گاز گرفته
است. اما این
بخش بزرگی از
جذابیت این
کتاب عمیقاً
گیرا است.
ماسون پاسخها
را ندارد - او
حتی نزدیک هم
نیست - اما
جالبترین
سوالها را میپرسد،
بدون ترس از
اینکه به کجا
منجر شوند. علاوه
بر این، او
تقریباً در هر
صفحه با
نوآوری و
اندیشه عمیق
می نویسد.
پساسرمایه
داری پر از
عبارات به یاد
ماندنی است.
برای زنده
ماندن،
سرمایه داران
قرن بیست و
یکم «باید با
مردم آنگونه
که همدیگر را
داوطلبانه در
آغوش می گیرند
و می بوسند
رفتار کنند،
همان طور که
در قرن نوزدهم
با شکارچیان
متخلف رفتار
می کردند».
اقتصاد حاشیهگرا(Marginalist economics)
نظریهای
درباره جامعه
است که «بزرگتر
از حسابداری
اما کوچکتر
از تاریخ است».
عالی (Touche).
آخرین کتابی
را که خواندهام
به یاد نمیآورم
توانسته باشد
در میان جنگلی
از ایدههای
سیاسی و اقتصادی
با چنین سرعتی
راه خود را
باز کند. در
بسیاری از
مواقع به نظر
می رسد که
ماسون نمی
داند به کجا
می رود، اما
این بخشی از
لذت است.
قبلاً
منتقدان سعی
کردهاند
کتاب را با
قرار دادن آن
در شکافهای
سیاست معاصر
(شما یا با
ماسون هستید
یا علیه او)
محبوس کنند.
ماسون با عدم ارتباط
گیری با بحران
یونان یا
آخرین اختلال
دیجیتالی
برخی از خلاصهها
و نتایج کوتاه
تر غیر
منتظره
خود را روشن
نکرده است. اما
پرداختن به
پساسرمایهداری بیشتر
از هر خلاصهای
می تواند
مفهوم را
برساند، تا
بسیاری از اتفاقات
مورد توجه روز
که جنبههای
اتفاقی
دارند، چرا که
گستردگی آن
بسیار فراتر
از موضوعاتی
چون جرمی
کوربین و
سیریزا، اوبر
و جنبش اشغال
است. زیرنویس
راهنمایی
برای آینده ما
ارائه می دهد.
این کار را
انجام نمی دهد،
زیرا ماسون به
همان اندازه
دیگران از آنچه
که ممکن است
در آینده
اتفاق بیافتد
بی خبر است.
کاری که انجام
می دهد این
است که زمان حال
را به روش های
غیر منتظره و
بعضا مکاشفه آمیز
روشن می کند.
به عنوان برشی
از آینده پژوهی،
این کتاب بهتر
از رقبای
متعدد خود و
به همان
اندازه گمانه
زنی نیست. اما
بهعنوان
جرقهای برای
تصور، با فلاشهای
مکرر اشعه
ایکس از بینش
در مورد نحوه
زندگی اکنون
ما، شکست دادن
آن دشوار است.
از این نظر،
ماسون جانشین
شایسته ای
برای مارکس
است.
ستار
رحمانی
نوامبر ۲۰۲۱