«قتل
های خاموش» ،
حربه ای جنایت
کارانه
هراس
من باری همه
از مردن در
سرزمینی ست
که مزد
گورکن
از
آزادی آدمی
افزون
باشد.
(احمد شاملو)
ارژنگ
بامشاد
بازهم
مرگ دیگری در
زندان های
جمهوری
اسلامی:
«محمدمهدی
زالیه
نقشبندیان»
زندانی سیاسی
کرد پس از
تحمل ۲۱ سال زندان
در زندان های
اروميه و
رجايی شهر کرج
به دلیل به
وخامت
گرائیدن
وضعیت جسمانی
اش، روز ۱۶
خرداد ۹۱ در
بیمارستان
درگذشت. روز اول
خرداد ۹۱،
منصور رادپور
یکی دیگر از
زندانیان
سیاسی به دلیل
بیماری و
ممانعت از
درمان وی در
زندان جان
سپرد. طی
چهارده ماه
گذشته سه تن
دیگر از
زندانیان
سیاسی به نام
های محسن دگمه
چی، حسن ناهید
و هدی صابر
نیز به علت
مشکلات جسمی و
بی توجهی
مقامات قضایی
و مسئولان زندان
جان خود را از
دست داده اند.
در زندان های
کردستان
وضعیت بدتر از
این است. طبق
گزارشات
رسیده محسن
قاضیزاده
اهل جوانرود در
تاریخ ۲۵
فروردین ۱۳۹۱
در زندان دیزل
آباد
کرمانشاه، شیرزاد
خزری زندانی
سیاسی، اهل
بوکان در
تاریخ ۵
اردیبهشت
۱۳۹۱ در زندان
سلماس، سامان
امینی،
زندانی
سیاسی، اهل
سنندج، در
تاریخ ۲۰
اردیبهشت ماه
۱۳۹۱ در زندان
مرکزی سنندج،
جان خود را از
دست داده اند.
این شرایط
وقتی نگران
کننده تر می
شود که بدانیم
زندانیان
سیاسی
مانند رضا
شهابی، بهنام
ابراهیم زاده،
نرگس
محمدی، محمد
صديق کبودوند
و حسين رونقی
ملکی در
وضعیت جسمی
نگران کننده
ای قرار دارند
و خطر مرگ،
جان آن ها را
نیز تهدید می
کند.
چنین
وضعیت نگران
کننده ای نمی
تواند تصادفی
تلقی شود. به
نظر می رسد
مقامات جمهوری
اسلامی برای
از میان بردن
زندانیان
سیاسی و
عقیدتی به
تاکتیک جنایت
کارانه ی «قتل
های خاموش»
روی آورده
اند. بالا
بردن فشارهای
روحی و جسمی،
قطع ملاقات
ها، عدم
رسیدگی به
وضعیت پزشکی
زندانیان
سیاسی، بی
اعتنائی به
خواست های
زندانیان
سیاسی که دست
به اعتصاب غذا
می زنند، همه
و همه زمینه
ساز وخیم تر شدن
وضعیت جسمی
زندانیان
سیاسی شده
است. بر متن
چنین شرایطی
است که مصرف
داروهای آرام
بخش در زندان
های جمهوری
اسلامی از ۱۰
درصد به ۴۰
درصد رسیده است.
بالا رفتن
مصرف چنین
داروهائی از
وضعیت بحرانی
در زندان های
جمهوری
اسلامی خبر می
دهد. در هم
ریختن وضعیت
روحی و روانی
زندانیان
سیاسی و بالا
رفتن فشارهای
زندانبانان، مقاومت
جسمی آن ها را
کاهش داده و
درهم می شکند.
وقتی وضعیت
جسمی
زندانیان به
وخامت می گراید،
بی اعتنائی
آگاهانه و
ددمنشانه
مسئولان
زندان، زمینه
ساز «قتل خاموش»
زندانیان می
شود. از این رو
مسئولیت «قتل
های خاموش»،
که به نظر می
رسد گاه
آگاهانه
سازماندهی
نیز می شود، مقامات
زندان های
سیاسی و سران طراز
اول حکومت
اسلامی هستند.
چرا
جمهوری
اسلامی به
حربه ی جنایت
کارانه ی «قتل
های خاموش»
روی آورده است؟.
می دانیم
شرایط کنونی
کشور با شرایط
دهه های پیشین
بشدت متفاوت
است. دیگر
حاکمیت اسلامی
در وضعیتی نیست که
«تمام کُش»
کردن های
تابستان ۱۳۶۰
و کشتارهای
دهه ی خونین
۶۰ را تکرار
کند؛ دیگر
زمانی نیست که
جمهوری
اسلامی
بتواند با فتوای
ولی فقیه، هزاران
زندانی سیاسی
که دوران
محکومیت شان
را می
گذراندند، در
تابستان ۶۷ در
زندان ها حلق
آویز کند.
مردم ایران،
اکنون برانگیخته
تر و آگاه تر
از آن دوران
هستند. بی جهت
نیست که پس از
سرکوب جنبش
قدرتمند
ضداستبدادی
۱۳۸۸ مقامات
اسلامی
تاکتیک «تبعیدِ»
فعالان سیاسی
و یا دستگیر
شده گان را در
پیش گرفتند. آن
هائی هم
که در مقابل
سیاست تبعید،
مقاومت کردند
زیر فشارهای سنگین
قرار گرفتند یا
به زندان
افتادند. گاه
فشار بر چنین
افرادی
آنچنان بالا
بود که برخی
مجبور به
خودکشی شدند.
خودکشی
دلخراش «بهنام
گنجی و نهال سحابی»
از دوستان
نزدیک کوهیار
گودرزی، از غم
انگیزترین
این مرگ ها
بود. آنجا که کشاندن
فعالان سیاسی
به خودکشی و
یا وادار
کردنشان به
تبعید کارساز نمی
شود، این
جنایت کاران
به تاکتیک «قتل
های خاموش» روی
می آورند زیرا
گمان می کنند
که «قتل
های خاموش» نیروی
برانگیزانده
ای که که
اعدام ها بدنبال
دارد، را نمی
تواند داشته
باشد، «قتل های
خاموش» نمی
تواند حساسیت
سازمان ها و
نهادهای
مدافع حقوق
بشر در جهان
را
برانگیزاند، «قتل
های خاموش»
مسئولیت مرگ
را بر دوش
قربانی می
اندازد و این
مسئولیت را از
دامن جنایت
کاران دور می
کند. اما
همگان می
دانند که
مسئول مستقیم
چنین قتل هائی
سران جمهوری
اسلامی و دست
نشاندگانشان در
زندان ها و
سازمان های
امنیتی شان
هستند. حتی
باید این
احتمال را نیز
در نظر گرفت
که گاه ممکن
است با دادن
داروها و یا
آمپول هائی که
مرگ تدریجی را
سبب می شود،
برای از بین
بردن
زندانیان
سیاسی برنامه
ریزی کنند.
وقتی که در
ظرف چند ماه ۹
نفر از
فرماندهان سپاه
پاسداران
دچار سکته ی
قلبی می شوند
و به شکل
مرموزی جان می
دهند، می توان
حدس زد که
چنین خطری جان
زندانیان
سیاسی را نیز
تهدید کند.
فراموش نکنیم
با همان
جلادانی
روبرو هستیم
که در ظرف چند
ماه در زندان
ها، هزاران نفر
از زندانیان
سیاسی که
دوران
محکومیت شان را
می گذراند،
تنها به جرم
نماز نخواندن
به چوبه های
دار آویختند.
«قتل
های خاموش»
جان زندانیان
سیاسی را نشانه رفته
است. نمی توان
در برابر این
تاکتیک
ضدبشری سکوت
کرد. نمی توان
اجازه داد
مقامات
اسلامی داس
مرگ را در پوشش
"تقدیر" و
"حادثه"
پنهان کنند.
برای آنان، جان آدمیزاد
ارزشی
ندارد. خوی
خونریز آن ها
بسی تبه
کارانه تر و
ددمنشانه تر
از آن است که
در تصور بگنجد.
در سرزمینی
زندگی می کنیم
که بقول احمد
شاملو(شاعری
که عاشق مردم
بود): « مزد
گورکن، از
آزادی آدمی افزون» است.
این
وضعیت تقدیر
مردم ما نیست.
جان انسان ها
عزیزتر و
ارزنده تر از
آن است که
بدست جانیان اسلامی
در زندان های
جمهوری
اسلامی به
راحتی گرفته
شود. برای حفظ
جان زندانیان
دربند، برای حفظ
ارزش جان
انسان ها،
بویژه آن ها
که گل های
سرسبد این مرز
و بوم هستند و
برای رفاه،
آسایش، آزادی
و برابری در این کشور
جان برکف گرفته
اند،
باید
یکپارچه
فریاد شد.
باید تاکتیک جنایتکارانه
ی «قتل های خاموش»
را افشاءکرد؛
باید افکار
عمومی جهان را
نسبت به این
تاکتیک آگاه
ساخت. فردا می
تواند خیلی
دیر باشد.
۱۷
خرداد ۱۳۹۱ـ ۶
ژوئن ۲۰۱۲