واکنش
ها به بیانیه
جمعی از اساتید
دانشکده علوم
اجتماعی
درباره
یک جلسه
دفاع
لیلا حسینزاده
در دانشکده
علوم اجتماعی
دانشگاه
تهران
..............................................
*کشتن
علوم اجتماعی/
انسانی در
ایران*
هوشنگ
نورائی ( ایوب
حسین بر)
در
چند روز اخیر
پس از آنکه
لیلا حسین
زاده پایان
نامه
کارشناسی
ارشد رشته
انسانشناسی
خود را از
دانشگاه
تهران تحت
عنوان "هویت
ملی و هویت
قومی در شهر
معاصر
ایرانی، مطالعه
ی موردی نقده"
را در شهریور ۱۴۰۲
دریافت کرد
موجی از
اتهامات مضحک
و به شدت
سرکوبگرانه علیه
دانشجوی جوان
و استادان
راهنمای او
آغاز شد که
آنها اصول
"هویت ملی" و
"یکپارچگی
ایران" را
نقض کرده اند.
پس از
چندین روز
حمله و تهدید
و اخراج عده
ای، ۵۵
نفر از اساتید
علوم اجتماعی
بیانیه ای
امضا و منتشر
کردند که تنها
مزدوران
اطلاعاتی و
فاقد حیثیت و
دانش علمی به
این کار دست
می زنند. این
دسته با چنین
کاری علوم
اجتماعی را در
ایران به گور
سپردند. آنها
به عنوان جیره
خوارانی اسم
خود را ثبت
کردند که توانائی
استقلال
اندیشیدن و
تحلیل
انتقادی از
مسائل را ندارند.
آنها به
بندگان یکی از
آدم کش ترین
رژیم های جهان
تبدیل شده
اند. استاد
بودن نیاز به
مسئولیت،
استقلال و
نیاز به جرات
مقاومت در
مقابل جباران
مقتدر و نیاز
به تحلیل
انتقادی از
روابط قدرت
موجود را
دارد. این
استادان الان
در صف
بازجویان
اطلاعات و سپاه
قرار دار ند
تا دانشجویان
معترض و
استادان
معترض را لو
بدهند تا
وفاداری خود به
سیستم پوسیده
و سرکوبگر و
"بچه کش" را
نشان بدهند.
بیانیه این ۵۵
نفر نه تنها
شرم آور و
ارتجاعی است
بلکه امضای
حکم مرگ
خودشان به عنوان
استاد نیز
هست و کلاس
های خود را
تنها برای
مراوده و خوش
و بش با
بسیجیان و
اطلاعاتچیان
معتقد به "علم
الهیات" و نه
دانشجویان
تشنه علم و
تحقیق باز می گذارند.
یک
دانشجو و یا
استاد علوم
اجتماعی می
تواند در هر
حوزه ی
اجتماعی به
بررسی و تحقیق
و نیز تجزیه و
تحلیل
انتقادی دست
بزند. آیا این
استادان از
معنی حق
تعیین
سرنوشت، ملت،
قوم و حقوق
اقلیت ها و
اقوام و یا
ملت ها و دیگر
مفاهیم مرتبط با
آن چیزی شنیده
اند و یا
بدرستی با
آنها آشنایند؟
آیا آنها می
دانند که در
تمام کشورهای
دموکراتیک
نوشتن این نوع
پایان نامه ها
بسیار بسیار
معمول است و
إغلب منبع
ابتکارات
بسیار ارزنده
ای در شناخت علمی
از مسائل در
حوزه سیاست و
علوم اجتماعی
به طور کلی
است. استادان
تنها بطور
مستقلانه باید
به متدولوژی
آنها دقت
کنند که فاکت
ها معتبر و
متناسب و با
موضوع و همراه
با بحث ها
اوریجنال
باشد. تجزیه
طلب است باشد ،
وحدت طلب است
باشد و راه
دیگری ارائه
می کند، باشد.
آیا این
آقایان می دانند
که اسکاتلند
در کشوری قرار
دارد که رژیم
ایران هر روز
بعنوان "
استعمار پیر" (
بریتانیا) خطاب
کرده و با
همان بهانه
ارزش ها و
معتقدان به آزادی
و دموکراسی
را سرکوب می
کند .
اسکاتلند سال هاست
بو سیله جدائی
خواهان حزب
ملی اسکاتلند
اداره می شود
و حتی وزیر
اول و یا نخست
وزیر آن که
حالا یک
مسلمان (فکر
کنم) پاکستانی
الاصل است.
آنها در
پارلمان
بریتانیا
سومین حزب
بزرگ هم
هستند و در
تمام ادارات و
آموزش کشور به
عنوان شهروند
برابر هم
مشارکت دارند
و هر زمان هم
که مناسب می
بینند و
توافق بین
بریتانیا ( در
ایران می
گویند
انگلیس) و
اسکاتلند
بدست می آید
به پای
رفراندوم
برای جدائی هم
میـروند. هیچ
جای جهان
مانند ایران
مترسکی مخوف به
نام جدائی
طلبی برای کشتن
آزادی بیان و
دموکراسی و
تحقق حقوق
شهروندی و
کشتن و نابود
کردن مخالفان
و توجیه تبعیض
و بی عدالتی
سیستماتیک علیه
اقوام (و یا
اقلیت های
ملی) به کار
گرفته نشده
است. من با
منطقی کاملا
متفاوت از این
آقایان،
موافق با وحدت
هستم و با
همین منطق
سرکوب و بی اعتبار
کردن و کشتن و
بستن کسی را
که به جدائی
معتقد است
محکوم می کنم. این
استادان امضا
کننده چنین
بیانیه سخیفی
همکاران
شرافتمند خود
و یک دانشجوی
منتقد را به
قتل رسانده
اند. آنها
استقلال علوم
اجتماعی را تا
همان میزان
کمی هم که
وجود داشت، به
گور سپرده
اند. آنها به خدمت
جلادانی هم چون
خامنه ای شتافته
اند که سال هاست
می خواهد علوم
انسانی/اجتماعی
را به الهیات
ولایت مطلقه
فقیه تبدیل
کند. این کار
معلمان علوم
اجتماعی
دانشکاه
تهران شرم
آور و ننگین
است. هم از
استادان تحت
فشار و اخراجی
و هم حقوق
لیلا حسین زاده
دفاع کنیم..
هوشنگ
نورائی ( ایوب
حسین بر) لندن ۲۴
سپتامبر ۲۰۲۳
......................................................
تاریخ
درباره ما
چگونه قضاوت
خواهد کرد؟
رضا
اکوانیان
پس
انتشار
ویدیوی
کوتاهی از
جلسه دفاع
لیلا حسین_زاده
دانشجوی
کارشناسی
ارشد رشته
انسانشناسی
دانشگاه
تهران، رسانههای
وابسته به
نهادهای
امنیتی و برخی
افراد مخالف
دیدگاههای
این زندانی
سیاسی سابق،
با انتشار
مطالبی همراستا
با هم، اقدام
به زمینهسازی
در جهت پروندهسازی
علیه او
کردند. لیلا
حسینزاده در
جلسه دفاع از
پایاننامهاش
با عنوان
«هویت ملی و
هویت قومی در
شهر معاصر
ایرانی؛
مطالعه موردی
درباره شهر
نقده» بدون
حجاب حاضر شد.
یک پیراهن ساده
که از حراجی
خریده بود بر
تن داشت. اما
همینها را
دستاویز
پروندهسازی
برایش کردند.
تسنیم،
خبرگزاری
وابسته به
سپاه
پاسداران و
دیگر
خبرگزاریهای
وابسته به
نهادهای
امنیتی
جمهوری
اسلامی
نوشتند لیلا
حسینزاده
حجاب را رعایت
نکرده و به
دروغ گفتند:
«لباسی در
جلسه دفاع بر
تن دارد، لباس
کمونیستی و
لباس
گریلاهای
پژاک است و
جلسه پایاننامهاش
با رنگ و بوی
تجزیهطلبی
برگزار شده».
همزمان و از
سوی دیگر،
برخی مهاجمان
در ظاهر
اپوزیسیون
داخل و خارج
از ایران هم
او را با واژههایی
همچون «تجزیهطلب»،
«تروریست»،
«کمونیست»،
«هرزه»، «جنده»،
«چپول» و ... خطاب
قرار دادند و
ظاهرا به صورت
گروهی و هماهنگشده
در فضای مجازی
به او حمله
کردند. دوستی
در یادداشت
نسبتا بلند
نوشت: «لیلا
حسینزاده
پایاننامهاش
را به جعفر
پیشهوری و
قاضی محمد
تقدیم کرد و
همین تقدیمنامه
باعث شد او را
به تجزیهطلبی
متهم کنند».
یعنی کسانی که
این اتهام را
به او زدند
منتظر خواندن
پایاننامهاش
نشدند و تنها
با همین تقدیمنامه
به او برچسب
تجزیهطلبی
زدند. در خصوص
دیگر عباراتی
به لیلا حسینزاده
نسبت دادند هم
نیاز به توضیح
نیست و مشخص
است چه افرادی
و با چه عقاید
و تفکراتی
چنین عباراتی
را در مورد او
به کار بردهاند.
آنها با واژههایی
در بیان خود
به کار بردند،
تفکرات و زیست
پنهان خود را
آشکار کردند.
پس از این
حملات، نامهای
در محکومیت
لیلا حسینزاده
با امضای ۵۵
عضو هیئت علمی
دانشکده علوم
اجتماعی
دانشگاه
تهران منتشر
شد. نام یکی از
امضاکنندگان
اما بیش از
سایرین آشنا
بود: «حمیدرضا
جلاییپور».
کسی که برای
شناختش
کافیست یکی از
رخدادهای سال
١٣٦٢ را مرور
کنیم. ١٢
خرداد ١٣٦٢
فرمانداری
شهر مهاباد با
انتشار
اطلاعیهای
از اعدام ٥٩
جوان مهابادی
خبر داد.
حمیدرضا
جلاییپور در
آن زمان
فرماندار و
رئیس شورای
تامین شهرستان
مهاباد بود.
اینجا باید
روی نقش جلاییپور
تاکید کنیم.
چه زمانی به
فرماندار و
رئیس شورای
تامین
شهرستان
مهاباد در
اعدام ٥٩ تن شریک
جنایت شد و چه
حالا که در
مقام استاد
دانشگاه
پروندهساز
برای یک
دانشجو با
نهادهای
سرکوبگر
جمهوری
اسلامی همدست
میشود. باید
پرسید چند نفر
به یک نفر!؟
اکنون ماده ۱۹
اعلامیه
جهانی حقوق
بشر را به یاد
بیاوریم. در
این ماده آمده
«هر کس حق
آزادی عقیده و
بیان دارد.
این حق
دربرگیرنده
آزادیِ داشتن
عقیده بدون
مداخله و
آزادی در جستوجو،
دریافت و
انتقال
اطلاعات و
عقاید از طریق
هر نوع رسانهای
بدون در نظر
گرفتن مرزها».
به یاد
بیاوریم چه
کسانی از همین
ماده اعلامیه
جهانی حقوق
بشر به نفع
منافع سیاسی
خود سود بردند
و لیلا حسینزاده
را آماج حملات
بیرحمانه
خود قرار
دادند. کسانی
که در شرایطی
که عقاید لیلا
حسین زاده را
قبول
نداشتند، قلم
به نقد
نبردند؛ بلکه
در مسیر حذف
او از دانشگاه
و زندگی قدم
برداشتند.
کودتاچیانی
همردیف با
عوامل سرکوب و
استبداد. به
یاد بیاوریم
که هیچ حقی
برای آزادی
بیان و عقیده
لیلا حسینزاده
قائل نشدند.
به یاد
بیاوریم همدستی
رسانههای
وابسته به
نهادهای
امنیتی با
استادان امنیتی
دانشگاه و
آمران یا
عاملان اعدام
جوانان در سال
٥٩ با افراد
در ظاهر
اپوزیسیون در
جهت سازماندهی
پروسه پروندهساری
برای لیلا
حسینزاده را.
به یاد
بیاوریم و
یادمان باشد،
هر انسان مدعی
آزادیخواهی
وظیفه دارد که
از حق آزادی
اندیشه و بیان
و از حق پوشش
لیلا حسینزاده
و هر انسان
آزادیخواه
دیگری دفاع
کند؛ در برابر
توهینهای
جنسی به او یا
هر کس دیگری
بایستد و به
پروسهی
پروندهسازیهای
امنیتی
جمهوری اسلامی،
علیه او یا هر
کس دیگری آماج
چنین حملات و
پروندهسازیهایی
قرار میگیرد،
اعتراض کند.
به یاد
بیاوریم
«تاریخ درباره
ما چگونه
قضاوت خواهد
کرد؟»
.................................................................
لکه
ننگ: در دفاع
از حرمت
دانشگاه و
دانشجو!
عقیل
دغاقله
۵۵
استاد
دانشگاه
تهران، آنهم
علوم اجتماعی،
بیانیه داده
اند تا برای لیلا
حسین زاده،
دانشجوی ارشدی
که بعد از
زندان آمده
بود تا از پایان
نامه اش دفاع
کند، پرونده
تشکیل دهند. این
اساتید در
ظاهر نه سعید
حدادیان
بودند نه هم
نظیران او که
این روزها سر
و صدای حضورشان
در دانشگاه گویی
همه را شوکه
کرده است. این
به ظاهر اساتید
کسانی هستند
که نامشان
اصلاح طب است
و «معقول ترین»
آدم هایی که
در این دم و
دستگاه باقی
مانده اند. می
گویم «به
اصطلاح» به این
سبب که محال
است کسی طالب
اخراج، زندان
و حتی اعدام یک
دانشجو باشد و
هنوز بتوان
نام استاد بر
او نهاد.
در
حوزه علمیه
قم، آیت الله
سید کمال حیدری
سالها فقه سنتی
تشیع را زیر
سئوال برد.
عصمت را زیر
سوال برد.
تمامی فقه و
روایت تشیع را
محصول قرن ۴
و ۵
قمری به بعد
دانست داند.
اما کماکان
توانست در حوزه
ای که به دگم
بودن و جمود
معروف است
بماند و درس دهد،
حداقل برای
سال ها.
حال
در دانشگاه
تهران، ۵۵
استاد تمام و
ناتمام، بیانیه
ای علیه یک
دانشجوی فوق لیسانس
امضا کرده اند
و به آن
دانشجو تهمت
تجزیه طلبی
زده اند و در
خواست برخورد
کرده اند. در میان
امضا کنندگان
این نامه هم
جلایی پور
هست، هم کچوییان
هم مهرداد
عربستانی.
اسامی در ویدیویی
که پیوست کرده
ام هست. بماند
برای تاریخ
تا بدانیم
حوزه علوم
انسانی که خود
باید حافظ و
مدافع حرمت
دانشگاه باشد
توسط چه کسانی
اشغال شده
است.
در
هر جای این
جهان خراب شده
بود، اساتیدی
که برای یک
دانشجوی ارشد
به جرم دفاع
از پایان نامه
(با هر محتوایی)
پرونده امنیتی
تشکیل می دهند
جایشان
دانشگاه نمی
بود. چنان
کنسل می شدند
که دیگر کسی
جرات آوردن حتی
نامشان را
نداشت. نه به
جرم بیانیه،
به جرم به خطر
انداختن جان
دانشجویان و بی
حرمت کردن
نهاد علم.
مصیبت
آنجاست که
آنها نه به یک
استاد دیگر،
نه به مرجعی
که صاحب قدرت
است و نه فردی
همطرازشان
حمله کرده
اند. به
دانشجویی
حمله کرده اند
که در سلسله
روابط قدرت
آکادمیک، جایش
در پایین ترین
نقطه هرم قدرت
است. آنها از
قدرت خود نه
برای دفاع از
حرمت قلم که
برای درهم
شکستن یک
دانشجوی جوان
نشسته اند. با
دانشجویی که
اساتید
راهنمایش پایان
نامه او را
بدون نقص
دانسته اند.
«دانشجو»
امضا
کنندگان نامه
متوجه نیستند
که خانه ای که
با پایان نامه
ارشد یک
دانشجوی جوان
بلرزد و اساتید
مطرح آن شال و
کلاه کنند تا
نامه ای
آنچنانی بنویسند
قطعا خانه ای
سست بنیان
است. بیانیه
آنان نه یک
دفاع که یک
اعتراف
دردناک است.
آنان اگر قدرت
گفتمانی
داشتند در چند
مقاله در نشریات
آکادمیکی که
در اختیارشان
است پاسخ می
دادند. پایان
نامه را
نخوانده ام.
اما با همین بیانیه
می توان فهمید
که کدامین روایت
بازنده امروز
و فردا است.
آری،
این حرف همیشگی
خودتان است.
آنکه روزنامه
می بندد
ناتوان است.
آنکه چند نشریه
آکادمیک دارد
و قلم دانشجو
می شکند و پایان
نامه آتش می
زند چیست؟
و
البته که قلم
شکستنی نیست.
اگر کلیسا
توانست، اگر
حوزه توانست،
شما هم خواهید
توانست.
پایان
آنکه شرم هم
شرم می کند از
بی شرمی شان.
تابویی را
شکستند که در
تاریخ خواهد
ماند. تابویی
که در آن ۵۵
استاد پا به
سن گذاشته، در
مهمترین
دانشگاه
کشور، در
دانشکده علوم
اجتماعی، بیانیه
رسمی با طعم
تهدید امنیتی
تجزیه طلبی،
بر علیه
دانشجوی ۲۰
ساله ارشد را
امضا می کنند. ۵۵
استاد به
همراه
دانشگاه بیانیه
می دهند تا
قلم یک دانشجو
شکسته شود و
پرونده تجزیه
طلبی برای او
باز شود. ای
کاش می شد این
لکه ننگ را
پاک کرد. ای
کاش می شد کاری
کرد که این بی
حرمتی به نهاد
دانشگاه و به
دانشجو پایان یابد.
............................................................................................
ملاحظاتی
راجع به
غائلهٔ عبرتانگیز
و تأسفآور یک
پایاننامه
علی
معظمی
پس
از روزهای هیاهو
راجع به جلسه
دفاع لیلا حسینزاده
در دانشکده
علوم اجتماعی
دانشگاه
تهران، امروز
(اول مهر ۱۴۰۲)
نامهای در
محکومیت این
دانشجو منتشر
شده که امضای ۵۵
عضو هیئت علمی
این دانشکده
پای آن است و او
را به «فریب و
سوءاستفاده
از تریبون
دانشگاه» و بر
زبان راندن
سخنانی «خلاف
مصالح ملی و
خلاف شئون
دانشگاه» متهم
کردهاند. تا
جایی که میدانم،
از جمع نامهای
پای این نوشته
فقط سه نفر در
آن جلسه حاضر
بودند: یکی به
صفت استاد
راهنما و دو دیگر
به صفت داور،
و غریب است که
چگونه پنجاه و
دو نفر دیگر
با افکار و
ادبیات
متفاوتی که
دارند جملگی
بر سر متنی این
چنین به توافق
رسیدهاند. و
از آن مهمتر،
تقریباً
مطمئنم که اگر
این اساتید بهطور
انفرادی و با
زبان دانشگاهی
خود میخواستند
راجع به این
ماجرا صحبت
کنند، هر یک
سخنی متفاوت
از یکدیگر و ای
بسا متفاوت از
این متن میگفتند.
باری،
من هم از قضا
به صفت ناظر و
به اقتضای سنتهای
هنوز پابرجای
دانشگاهی در
بخشی از جلسهٔ
دفاع از پایاننامهٔ
لیلا حسینزاده
حاضر بودم، و
گرچه عضو هیئت
علمی هیچجایی
نیستم، ولی
فکر میکنم که
اتفاقاً با برخورداری
از همین «آزادی»
باید در خصوص
ماجرای پیش
آمده چند نکته
را بگویم؛
نکاتی که شاید
استادان واقعی
دانشگاه هم در
شرایطی دیگر
به گفتگو راجع
به آن مینشستند.
°°°
جلسه
دفاع در اتاق
انسانشناسی
دانشکده علوم
اجتماعی
دانشگاه
تهران برقرار
بود. وقتی رسیدم
آقای دکتر
عربستانی،
استاد راهنما
و گردانندهٔ
جلسه، صحبتهای
ابتدایی را
آغاز کرده بود
و ترتیب صحبت
افراد ذیربط
را توضیح میداد.
طبق روال رسمی،
لیلا حسینزاده،
گزارشی از
مبانی نظری و
فعالیت تحقیقی
پایاننامهاش
ارائه داد.
گزارش او با
توجه به حجم زیاد
مطالب، فشرده
و فهرستوار
بود. صحبتهای
دو داور یعنی
آقای دکتر
رحمانی و خانم
دکتر انواری
را هم شنیدم
ولی فرصت
نداشتم که
صحبتهای آقای
دکتر فکوهی را
که با تماس
تصویری در
جلسه حاضر
بود، و بعد از
آن را بشنوم.
بهعنوان
ناظری بیرونی
که دستکم
دهسالی است در
جلسات دفاع در
مقاطع مختلف
در دانشکدههای
علوم انسانی
دولتی و آزاد،
راهنما،
مشاور یا داور
بودهام، باید
بگویم که جلسه
دفاع لیلا حسینزاده
جدی و علمی
بود. استادان
داور متن را
با دقت خوانده
بودند و ایراداتی
مفصل و دقیق گرفتند
و توصیههایی
برای اصلاح
متن دادند.
البته با وجود
این ایرادهای
بعضاً جدی، کلیت
کار را خوب و
بهتر از بسیاری
از پایاننامههای
مشابه
دانستند. به این
ترتیب برخلاف
دفاعهایی که
بیمایه بودن
کار دانشجو یا
بهتعارف
برگزار کردن
داوران مایهٔ
تأسف و ملال میشود،
جلسه تا جایی
که توانستم
حاضر باشم جدی
و آموزنده
بود.
غوغایی
که بعد از آن
بلند شد اما
نسبتی با این
رویکرد علمی
نداشت. خانم
حسینزاده
بخش کوتاهی از
ابتدای صحبتهای
خود را در اینستاگرامش
منتشر کرد و
پس از آن
حملاتی شدید
به او، به
لباسش و به
تقدیمنامهاش
آغاز شد.
من
قصد پرداختن
به جزئیات این
حملات را
ندارم؛ میخواهم
راجع به چند
وجه این ماجرا
صحبت کنم که
بهگمانم به
همهٔ ما که
نسبتی با
دانشگاه داشتیم
یا داریم،
مربوط میشوند.
اول.
حملات به لیلا
حسینزاده
ناشایست،
نامنصفانه و
آکنده از دروغ
بود. دروغآمیز
بودن اینکه لیلا
حسینزاده
«لباس کمونیستی»
(اصلاً یعنی
چه!؟) یا لباس
متعلق به فلان
گروه مسلح را
پوشیده، از آن
نظر تکاندهنده
است که بیپایه
بودنش با نگاهی
به همان تصاویر
منتشر شده از
جلسه محرز میشود.
اما کسانی که
این حرفها را
تکرار میکنند
و خریدارند حتی
با مشاهدات
ساده هم کاری
ندارند؛ موج
حمله را به
راه میاندازند،
دهان همه را
با بهتان زدن
میبندند،
فضای رعبآوری
میسازند، و
عبارات مهملی
همچون لباس
تروریستی و
لباس کمونیستی
را آنقدر
تکرار میکنند
که حتی به بیانیههای
رسمی هم راه مییابد.
بعد کنار مینشینند
که آن دیگری
فرادست کار را
بهشیوهٔ خود
فیصله دهد.
اما
در این ماجرا
فقط لیلا حسینزاده
نبود، بلکه
فضای بحث
دانشگاه بود
که مورد هجوم
قرار گرفت.
بازماندهٔ
آزادی
دانشگاهی در
حالی هدف قرار
گرفت که از
شهریور
پارسال بیش از
پیش به خطر
افتاده بود. و
این البته
نشان میدهد
که مهاجمان به
ظاهر اپوزیسیون
که ماجرا را
آغاز کردند،
در موقعیت فعلی
در کجا ایستادهاند.
دوم.
لیلا حسینزاده
پایاننامهاش
را به جعفر پیشهوری
و قاضی محمد
تقدیم کرده
است و این را
در ابتدای
جلسه هم بازگو
کرد و در فیلم
منتشر شده هم
آمد. همین تقدیمنامه
باعث شد او را
به تجزیهطلبی
متهم کنند. این
اتهامی است که
لیلا حسینزاده
بهدرستی نمیپذیرد.
کسانی که این
اتهام را به
او زدند البته
منتظر خواندن
پایاننامهاش
نشدند تا
دلالتهایی
سوای تقدیمنامه
در خصوص «تجزیهطلبی»
بیابند و اگر
منتظر میماندند
کار سادهای
در پیش
نداشتند.
کار
ساده این بود
که علاوه بر
حمله به پوشش
او، آوردن نام
پیشهوری را
دستاویز
اتهام تجزیهطلبی
کنند. فایده این
کار هم آن بود
که میتوانستند،
نه فقط حسینزاده،
که کل جریانی
فکری را به همین
اتهام بکوبند.
اما
بگذارید بحث
تقدیمنامه
را فعلاً کنار
بگذارم تا اصل
حرفم در این
نوشته را بگویم:
حتی اگر موضوع
و گرایش پایاننامهای
تجزیهطلبی
هم باشد، باز
باید جای صحبت
راجع به آن در
دانشگاه و در
قالب تحقیق
دانشگاهی باز
بماند. آزادی
دانشگاهی پایینترین
و به یک معنا
پایهایترین
نوع آزادی بیان
است. در حدی که
فیلسوفی چون
کانت میتوانست
برای حکومت
مستبد معاصر
خود راجع به
لزوم و فواید
آزادی بیان
دانشگاهی بگوید
و آن را از
انواع دیگر
آزادی بیان
جدا کند.
منظور اینکه
ضرورت آزادی
دانشگاهی تا
حدی مبرم و قوی
است که میتوان
آن را برای
حکومت مستبد
قرن هجدهی هم
تبیین کرد،
حال ما در این
دوره چطور
ممکن است خود
را آزادیخواه
یا چیزی شبیه
این بدانیم و
نخواهیم آزادی
بیان دانشگاهی
را بپذیریم؟
دانشگاه
جای صحبت بدون
رادع و مانع
راجع به همهٔ
مسائل حساس
انسانی است.
در دانشگاهست
که داوری مثل
دکتر رحمانی
محتوای کار
محقق را و
داوری مانند
دکتر انواری روش
تحقیقش را به
نقد میکشد.
در نهایت نمیتوان
جلو انتشار
اکثر حرفها
را گرفت؛ در
قرن هجدهم هم
نمیشد، چه
رسد به امروز.
اما اگر آزادی
بیان دانشگاهی
تضمین میکند
حرفی که میخواهد
جامه تحقیقی
بودن بپوشد،
به محک نقد حدی
بخورد. با نفی
این آزادی از
سوی دیگر مجال
طرح و نشر هر
حرف بیپایهای
با ادعای تحقیق
فراهم میشود.
حفظ آزادی
دلنشگاهی
لازمه بلند
مدت حفظ سلامت
جامعهای
امروزی است.
سوم.
برگردیم بر سر
پیشهوری. من
بهشخصه
پروتکلی نمیشناسم
که دانشجو را
از تقدیم کارش
به جعفر پیشهوری
و قاضی محمد و
مانند آنها
منع کرده
باشد؛ بنابراین
علیالاصول
کار لیلا نقض
مقرراتی
نبوده است.
هر
چند اگر
دانشجوی من این
کار را بکند
حتماً
ناخرسندیم را
به او ابراز میکنم
گرچه باز هم
دلیلی برای
منعش ندارم.
ناخرسندی فرضی
من از قضا به
جنجالی که رخ
داده بیربط نیست.
توضیح میدهم.
پیشهوری
و قاضی محمد
به معنایی که
امروزه ناسیونالیستها
تعبیر میکنند
«تجزیهطلب»
نبودند؛
اقدامات آنها
در راستای
خودمختاری و
جداسری، در
جهت این نبود
که کشور مستقلی
مثل سودان
جنوبی درست
کنند و یا نوعی
از خودمختاری
مانند اقلیم
کردستان عراق
داشته باشند.
سیاست پیشهوری
در جهت شورویسازی
آذربایجان، و
اگر ممکن میشد
شورویسازی ایران
بود. پیشهوری
از قدیمیترین
بازماندگان
جنبش کمونیستی
و حزب کمونیست
ایران بود، و
همین سابقه
باعث میشد که
حزب تودهٔ در
آن زمان تازه
تأسیس را هم
چندان جدی نگیرد.
اقدام
او برای تأسیس
فرقهٔ
دموکرات به
پشتوانهٔ
کامل شوروی
بود که در آن
زمان آذربایجان
را در اشغال
داشت. این تکیه
به شوروی برای
پیشهوری با
عقایدی که
داشت «ننگ»
نبود. در واقع
برای کمونیستهای
پیوسته به
شوروی واضح
بود که در
راستای
انقلاب جهانی
کمونیستی باید
از همهٔ
ابزارها برای
شوروی کردن
کشورهای
مختلف
استفاده کرد،
و در آن موقعیت
چه ابزاری مهیاتر
از توسل به نیروهای
نظامی شوروی و
کمیسرهای حزب
کمونیست؟
این
همان کاری بود
که در عمل
صورت گرفت. و
شوربختانه
تجربیات پیشهوری
هم مانع نشد
که در پیمودن
این راه تردید
کند: پیشهوری
پیش از آن
شاهد بود که شورویها
چطور هم نهضت
جنگل را و هم
حزب کمونیست
را به دولت
مرکزی ایران
فروختند و در
وقت مقتضی
آنها را فدای
منافع خود
کردند، اما با
وجود این تجربیات
پیشهوری به
راهی رفت که
تبعاتی بسیار
وخیماز از دو
تجربهٔ قبلی
داشت؛ نه فقط
برای چپگرایانی
که دل به شوروی
بسته بودند،
بلکه برای
مردم آذربایجان
و کل ایران.
حتی
اگر مانند برخی
به وجود «نیروی
اصیل مردمی»
قائل باشیم که
خواهان جداسری
آذربایجان
بود، یا ماهیت
«اصلاحات»
انجام شده در
دوران حکومت یکسالهٔ
فرقه را «مترقی»
بدانیم، باز
نمیتوانیم
منکر شویم که
همهٔ اینها
خواست و در
راستای سیاستهای
متمرکز حکومت
شوروی و آزمون
ابتدایی
برنامهٔ جنگ
سرد بود. نیروی
مردمی و بومی
چنان که حوادث
آذر ۱۳۲۵
نشان داد، اگر
هم وجود داشت
توان مستقلی
برای حفظ این
وضعیت نداشت،
و سیاستهای
آن یکسال هم
به نحو درونزا
اتخاذ نشده
بود و مشابه سیاستهایی
بود که بعداً
شوروی در
مناطق دیگری
که در ادامهٔ
جنگ سرد تصرف
کرد، پیش برد
که همزمان هم
در امتداد سیاستهای
کلی شورویسازی
بودند و هم
نمایشی به
مناطق مجاور.
مخلص
کلام اینکه پیشهوری
به امروز ما بیربط
است که نام
بردن از او میتواند
صرفاً موضوع
تذکری تاریخی باشد،
و نه بیش.
اگر
خواهان سیاستی
مترقی باشیم،
در راستای رفع
تبعیض و احقاق
حق دموکراتیک
مردم مناطق و
قومیتهای
مختلف، پیشهوری
امروز حرفی
برای گفتن
ندارد. اگر هم
دغدغه حفظ
تمامیت ارضی
را داشته باشیم،
باز پیشهوری
«خطری» بهحساب
نمیآید؛
بلکه بیشتر مایه
عبرت است. پیشهوری
سالها پیش، پیش
از ۱۳۵۷،
مرد و پس از
مرگش هم مردهریگ
او در چارچوب
بقایای فرقه
دموکرات عامل
هیچ سیاست
مترقیای
نبود بلکه بیش
از پیش آلت
دست شوروی شد؛
تا حدی که
فرقه حتی به
صورت ابزار
اعمال فشار
شوروی بر حزب
توده در تبعید
درآمد. سیاست
پیشهوری
متعلق به دورانی
سپری شده و
متکی به یکی
از
تمرکزگراترین
موجودیتهای
سیاسی بود که
بشر ساخته بود
و اکنون دیگر
به تاریخ پیوسته؛
این سیاست
امروز بیمعناست
چه در آنچه
تجزیهطلبی
خوانده میشود
چه آنجا که
مترقی فرض میشود.
لیلا
حسینزاده در
رفع اتهاماتی
که به او در
خصوص تجزیهطلبی
زده شده، از
جمله پیشهوری
را به سنت
انجمنهای
مشروطه متصل
دانسته است. پیشهوری
آن قدر به
مشروطه نزدیک
بود که اگر میخواست
خودش نسبتی با
این سنت
برقرار میکرد،
اما او از
ابتدای فعالیت
سیاسیش به راه
دیگری رفت که
مقارن همان
انجمنهای مشروطه
در قفقاز نضج
گرفته بود: یعنی
سیاست حزبی پیوسته
به بلشویکها
که با منش کلی
انجمنها
تفاوت جدی
داشت.
چهارم.
لیلا
متاسفانه به
خواهشی که
دکتر عربستانی
از همهٔ حضار
کرد، اعتنایی
نکرد. دکتر
عربستانی
خواست که تصویری
از جلسه منتشر
نشود. البته
او قاعدتاً
تصور نمیکرد
که چنین غوغایی
به پا شود، ولی
در چارچوب
موقعیتی که در
ادارهٔ جلسه
داشت محق بود
که چنین
درخواستی کند
و آنچه پیش
آمد نشان داد
که حتی بیش از
تصور خودش و
همگان محق
بوده است.
برخورد
حسینزاده
با استادان
داور و راهنمایش
بعد از به پا
شدن این غوغا
هم از نظر من
ناشایست بود.
این اساتید
با او همراهی
کردند تا از
پایاننامهاش
دفاع کند؛ و
به همین دلیل
شایسته سپاس و
مراعات
بودند.
لیلا
حسینزاده
احتمالاً
منتشر کردن فیلم
دفاعش را حق
خود میداند؛
اما در فضایی
چنین پرتنش و
دشمنخو
استفاده از این
«حق» عملی خودمحورانه
بود. او با این
کار دانشکده و
استادانش را
در برابر غوغایی
گذاشت که نمیخواستند
و برایش آماده
نبودند، و
البته خودش هم
آماده نبود. بعد
که خبرگزاریها
به سراغ این
اساتید
رفتند، و حرفهایی
از آنها منتشر
کردند که از
نظر او نادرست
بود، لیلا که
خود را زیر بار
اتهام ناروا میدید،
به آنها نسبتهایی
داد که
درخورشان
نبود. هر چند
با نامه اخیر
وضع از آن که
بود هم بدتر
شده است.
کشیدن
بار اتهام
ناروا خصوصاً
وقتی موجب خطر
باشد حتماً
دشوارست؛ اما
نافی مسؤولیتپذیری
ما نیست.
هواخواهی
ستمدیدگان به
کنار؛ در شرایط
فعلی حفظ
حداقلهای
انسانی
مستلزم هشیاری
و مسؤولیتشناسی
و دوری از
خودمحوری
است. شاید اگر
جمعی بودن
زندگی و تلاش
برای احقاق حق
را همواره در
نظر داشته باشیم
با وجود همه این
دشواریها
گامهای درستتری،
هم بهلحاظ
اخلاقی و هم
بهلحاظ سیاسی،
برداریم.
وضع
دانشگاه امروز
ما چنان که از
همین غائله پیداست،
اسفانگیز
است. کاش کسانی
که واقعاً
دانشگاهی
هستند به سهم
خود برای
بهبود این وضع
و حفاظت بیشتر
از دانشجو و دانشگاه
بیشتر بکوشند
و یک قدم از جایی
که هستند
جلوتر بیایند.
این دانشجویان
با هر عقیدهای
که داشته باشند،
هر قدر هم که
بر خطا باشند،
باز فرزندان
ما هستند. این
دانشگاه هم هر
چه که هست
حاصل تلاش و
خون دل خوردن
نسلهاست.
.........................................................
بیانیه
جمعی از اساتید
دانشکده علوم
اجتماعی
درباره
یک جلسه حاشیهبرانگیز
23سپتامبر 2023
اخیراً
ویدئویی از
جلسهای در
دانشکده علوم
اجتماعی
دانشگاه
تهران در فضای
مجازی منتشر
شد که در آن یکی
از دانشجویان
سابق
دانشکده، با
ظاهری
نامناسب تلاش
کرده است تا
با فریب و
استفاده
ابزاری از تریبون
دانشگاه،
سخنانی را بر
زبان براند که
خلاف مصالح ملی
و شئون دانشگاه
و در راستای
اهداف دشمنان
ملت است.
ما
اعضای هیئت
علمی دانشکده
علوم اجتماعی،
ضمن محکوم
کردن این
اقدام، اعلام
میداریم که یکپارچگی
سرزمینی، امنیت
ملی و پاسداری
از ارزشهای
ملی و اسلامی،
فصل مشترک
تمامی اساتید
با هر نوع
تفکر سیاسی
است.
ایران
اسلامی، تمدنی
برآمده از
حکمت و فرزانگی
و سرای امن
مردمانی
هوشمند و
مهرورز است و
قوام آن در همنشینی
اقوام تجلی یافته
است. ایران
بزرگ، محصول
همگرایی و
زندگی مسالمتآمیز
اقوام ایرانی
است و ما
جمهوری اسلامی
را هویت جمعی
ملت و طریقه
عزت ایران میدانیم
و نقش ما
دانشگاهیان
در این عرصه،
کمک به پیشرفت
علم و فناوری
و تربیت منابع
انسانی
کارآمد برای
حل مسائل و پیشرفت
روزافزون
کشور است.
تلاش
علوم اجتماعی
نیز همواره در
راستای اعتلای
هویت ایرانی و
اسلامی بوده
است و حمایت
از تجزیهطلبی
و تروریسم، جایی
در میان گفتار
علمی ما
ندارد.
در
پایان تأکید میکنیم
که آرامش
کشور، ثمره
خونهای پاک
هزاران شهید
گلگونکفن
است که بههیچوجه
نباید دستاویز
بازیهای سیاسی
قرار گیرد.
بدون
شک، تلاش
دشمنان برای
سو استفاده از
فضای باز سیاسی
و اجتماعی و
همچنین
گفتمان علمی
در دانشگاه و
کشور، ناکام
خواهد ماند
چراکه همه
دانشگاهیان
نسبت به نقشه
آنان در این
زمینه آگاه
هستند._۱۴۰۲/۷/۱
اساتید
امضاکننده به
ترتیب الفبایی:
1.
دکتر نصیبه
اسمعیلی
2.
دکتر سید مهدی
اعتمادی فرد
3.
دکتر زهره
انواری
4.
دکتر یاسر
باقری
5.
دکتر یحیی
بوذرینژاد
6.
دکتر عبدالله
بیچرانلو
7.
دکتر حمید
پارسانیا
8.
دکتر شیوا
پروائی
9.
دکتر فاطمه
ترابی
10.
دکتر فاطمه
تنها
11.
دکتر حمید رضا
جلاییپور
12.
دکتر غلامرضا
جمشیدیها
13.
دکتر محمدرضا
جوادی یگانه
14.
دکتر حسین حاج
محمدی
15.
دکتر حامد حاجی
حیدری
16.
دکتر مهدی حسینزاده
یزدی
17.
دکتر مریم حسین
یزدی
18.
دکتر معز خادم
الحسینی
19.
دکتر طاهره
خزائی
20.
دکتر علی
دادگر
21.
دکتر اعظم
راودراد
22.
دکتر سید پویا
رسولی نژاد
23.
دکتر مریم
رفعتجاه
24.
دکتر قاسم
زائری
25.
دکتر علی اصغر
سعیدی
26.
دکتر مجید سلیمانی
ساسانی
27.
دکتر مینو سلیمی
28.
دکتر احسان
شاه قاسمی
29.
دکتر علی شکوری
30.
دکتر ملیحه شیانی
31.
دکتر سهیلا
صادقی فسائی
32.
دکتر رسول
صادقی
33.
دکتر محسن
صبوریان
34.
دکتر سید سعیدرضا
عاملی
35.
دکتر مهرداد
عربستانی
36.
دکتر خیام عزیزی
مهر
37.
دکتر موسی
عنبری
38.
دکتر غلامرضا
غفاری
39.
دکتر فرزاد
غلامی
40.
دکتر زهرا فرضی
زاده
41.
دکتر سید احمد
فیروزآبادی
42.
دکتر عباس
قنبری
43.
دکتر حسین کچویان
44.
دکتر عبدالحسین
کلانتری
45.
دکتر مسعود
کوثری
46.
دکتر مجید
کوششی
47.
دکتر حسین
محمودیان
48.
دکتر مهدی
منتظر قائم
49.
دکتر میثم
موسائی
50.
دکتر حسین میرزایی
51.
دکتر احمد
نادری
52.
دکتر هوشنگ نایبی
53.
دکتر زهره نجفی
اصل
54.
دکتر روح الله
نصرتی
55.
دکتر یونس
نوربخش
......................................