يونيدوس
پودموس و
انتخابات ۲۶
ژوئن:
آيا
چيزي بيش از
نخستوزيري
با موهاي دُماسبي
و شلوار جين
در انتظار
اسپانياست؟
نویسنده:
ارسلان ريحانزاده
چپ
اروپا پس از
خيزش جنبشهاي
برآمده از
بحران 2008، جنبش
تسخير در
آمريکا و جنبشهاي
ضدرياضتي در
اروپا، "خوشبينانه"تر
به افق
مبارزاتي پيش
رو چشم دوخته
بود، تا جايي
که کساني
همچون آنتوني
نگري که از جايگاه
مهمي نزد
فعالان سياسي
اروپايي و
آمريکايي
برخوردار
است، چند روز
پيش از
انتخابات پارلماني
سپتامبر
گذشتهي
يونان، اظهار
داشت که
"گرفتن قدرت"
براي چپ ميوهي
رسيدهاي است
که اکنون فصل
چيدن آن فرا
رسيده است. به
گِل نشستن
جنبش تسخير در
آمريکا،
فراگير نشدن
جنبشهاي
ضدرياضتي در
اروپا، و مهمتر
از اين دو،
شکست سيريزا
در يونان، بهخوبي
از اين واقعيت
صُلب حکايت
دارد که حتي
با گرفتن قدرت
هم، ظاهراً
کاري از پيش
برده نميشود
و باز هم نسخههاي
نئوليبرالي
بانکداران،
بدون حتي ذرهاي
"تعديل"، در
حال اجراييشدن
اند.
از
دسامبر گذشته
تا به امروز،
رويدادهاي
سياسي
اسپانيا
تغييراتي را
رقم زده که
قابلتوجه
اند. انتخابات
پارلماني 20
دسامبر، نقطهي
پاياني بود بر
سيطرهي سيوهشتسالهي
نظام دوحزبي
که با سرنگوني
ديکتاتوري
فرانکو و آغاز
فرايند گذار
به دموکراسي
پارلماني در
سال 1977 شکل گرفته
بود. در تمام
اين مدت، دو
حزب
سوسياليست (PSOE)
و حزب محافظهکار
مردم (PP)،
تنها احزابي
بودند که
توانستند
قدرت دولتي را
فراچنگ آورند
و، به تناوب،
آن را ميان خود
تقسم کنند.
پودموس (PODEMOS)،
که معادل
فارسي آن «ميتوانيم»
است، حزبي است
برآمده از
جنبش ضدرياضتي
15-M يا
خشمگينان (indignados) که توانست
با اتکا به
مطالبات مطرحشده
در اين جنبش
(الغاي قوانين
و سياستهاي
رياضتي و
بازسازي کامل
ساختار
دولتيِ عميقاً
گرفتار در
فساد اقتصادي)
در انتخابات
پارلماني 2014
اروپا شرکت
کند و با کسب 8 درصد
از مجموع آرا
بهطور جدي پا
به عرصهي
نظام
پارلماني
اسپانيا
بگذارد.
انتخابات منطقهاي
و شهرداريها
در سال گذشته
و همچنين
انتخابات
پارلماني 20
دسامبر، براي
پودموس
موفقيت
چشمگيري در جلب
آراي عمومي بههمراه
داشت، آنطور
که اين حزب
توانست در
انتخابات
پارلماني، 20.7
درصد آرا را
به خود اختصاص
دهد و با
فاصلهي 2
درصدي از حزب
سوسياليست،
بهعنوان
سومين حزب
اسپانيا خود
را معرفي کند.
کسب اين درصد
از آرا، باعث
شد که نظام
دوحزبي کارايي
خود را از دست
بدهد و فضاي
سياسي به سمتي
برود که ديگر
هيچ يک از دو
حزب مردم و
حزب
سوسياليست
نتوانند بهتنهايي
و با اتکا به
آراي خود،
دولت جديد را
تشکيل بدهند.
پس از آنکه
حزب مردم
نتوانست براي
تشکيل دولت
جديد با احزاب
ديگر به
ائتلاف برسد،
اين وظيفه به
پدرو سانچز،
دبيرکل حزب
سوسياليست،
محول شد تا وي
و حزب متبوعش شانس
خود را امتحان
کنند. نتيجهي
کار اما براي
سوسياليستها
نااميدکننده
بود، چراکه
بيش از 90 درصد
از اعضاي
پودموس در
تصميمي درونحزبي
به ائتلافي
ميان احزاب چپ
رأي دادند و
حاضر نشدند با
سوسياليستها
و حزب دستراستي
و تازهتأسيس
شهروندان (CIUDADANOS)اجماع
بکنند.
نتيجتاً تمام
تلاشها براي
تشکيل دولت
ائتلافي در شش
ماه گذشته به
بنبست رسيد و
همين امر باعث
شد تا پادشاه
اسپانيا،
فيليپ ششم،
فرمان
برگزاري مجدد
انتخابات در 26
ژوئن را صادر
کند.
پودموس
با تجربهاي
که از انتخابات
منطقهاي سال
گذشته کسب
کرده بود
(تجربهاي که
در آن همراه
با برخي از
احزاب چپْ
ليست مشترکي
در انتخابات
ارائه کردند و
همين امر باعث
شد تا بتوانند
در مناطق و
شهرهاي مهم
اسپانيا از
جمله مادريد و
بارسلونا رأي
اول را از آن
خود بکنند و
کرسي شهرداريهاي
اين دو شهر را
بهنام خود
بزنند)، با به
بنبست
رسيدن فرايند
تشکيل دولت
جديد و صدور
فرمان برگزاري
مجدد
انتخابات،
دست به
تحرکاتي در جهت
ائتلاف با
ديگر احزاب چپ
براي
انتخابات پيش رو
زد و در نهايت
توانست در
تاريخ 9 مه
امسال با حزب
چپ متحد (United Left)، که بخشي
از تشکيلات
حزب کمونيست
است، و احزاب
سبز اسپانيا (EQUO)،
بر سر ارائهي
ليست مشترکي
تحت عنوان
يونيدوس
پودموس (Unidos Podemos)،
که معادل
فارسي آن
«باهم ميتوانيم»
است، به وحدت
نظر برسند.
ائتلافي که در
آخرين
نظرسنجيها،
به تاريخ 19
ژوئن و در 7 روز
مانده به
انتخابات،
همچنان جلوتر
از حزب
سوسياليست و
پشت سر حزب
محافظهکار
مردم، در
جايگاه دوم
قرار دارد.
جداي
از اهميت فينفسهي
کسب جايگاه
دوم در آرايش
احزاب سياسي
اسپانيا براي
حزبي که تنها
دو سه سال از
زمان تأسيس آن
ميگذرد، کسب
اين جايگاه از
جهت ديگري نيز
مهم است. اکنون
در آستانهي
انتخابات 26
ژوئن، در نسبت
به آنچه که،
بهعنوان
مثال، در
انتخابات
پارلماني
ژانويه و سپتامبر
2015 يونان اتفاق
افتاد، شاهد
وضعيت متفاوتي
در اسپانيا
هستيم. همانطور
که ميدانيم
در انتخابات
يونان، رشد
صعودي آراي چپ
"راديکال"
(سيريزا)
همزمان بود با
افول و ريزش
معنادار آراي
حزب
سوسياليستي پاسوک
(4.7 درصد در
انتخابات
ژانويه و 6.3
درصد در انتخابات
سپتامبر)،
حزبي که،
همچون نظام
دوحزبي
اسپانيا،
قدرت دولتي را
از دههي 1970 تا
سپتامبر 2015، به
تناوب ميان
خود و حزب دستراستي
دموکراسي
نوين تقسيم
کرده بودند.
اما در
اسپانيا،
براساس
نظرسنجيهاي
يادشده، حزب
سوسياليست
همچنان از رأي
نسبتاً قابلتوجه
20.5 درصدي (85-78 کرسي
پارلمان) در
نسبت با رأي 29 درصدي
حزب مردم (116-113
کرسي پارلمان)
و و رأي 26 درصدي
يونيدوس
پودموس (95-92 کرسي
پارلمان)
برخوردار است.
ازاينروي اگر
بپذيريم که با
درصد کمي از
اختلافْ همين
نتايج در
انتخابات 26
ژوئن به دست
خواهند آمد، و
همچنين اگر
بپذيريم که
حزب مردم
همچون انتخابات
گذشته نتواند
با احزاب ديگر
به ائتلاف برسد،
آنگاه اين
پابلو
ايگلسياس است
که در مقام
رهبر يونيدوس
پودموس وظيفهي
تشکيل دولت
جديد را بهعهده
خواهد گرفت و
ميتواند در
ائتلاف با حزب
سوسياليست،
مجموعِ 176 رأي
لازم در
پارلمان براي
تشکيل دولت را
کسب کند و اين
مهم را تحقق
ببخشد. بدينخاطر
است که نقش
حزب
سوسياليست در
اين انتخابات
و تصميمي که
در فرداي پس
از انتخابات
خواهد گرفت
بسيار مهم اند
و ايگلسياس و
همقطارانش
نيز بهخوبي
از اين امر
آگاه اند و
سعي ميکنند
رفتار
محتاطانهتري
با اين حزب در
پيش بگيرند.
البته
شکلگيري
ائتلاف ميان
يونيدوس
پودموس و حزب
سوسياليست
امري بسيار
دشوار، ولي نه
غيرممکن، است؛
چراکه
سوسياليستها
پودموس و شخص
ايگلسياس را
مسوؤل مستقيم
شکست خود در
تشکيل دولت ائتلافي
در چند ماه
گذشته ميدانند
و ازاينروي
بعيد نيست که
اينبار
آنان، بهعوض
کاري که
پودموس مرتکب
شد، به تلافي
دست بزنند.
باوجوداين،
اين دشواري،
سويههاي
ديگري هم
دارد. حزب
سوسياليست
اسپانيا، همچون
قريب به اتفاق
احزابي که
امروزه از
سوسياليسم
فقط املاي آن
را در نشانها
و بر سردر
ساختمان خود
حک کرده اند،
از منافع
اقتصادي و
تجاري عمدهاي
برخوردار است
و حاضر نيست
که آراي خود
را در سبد
حزبي بريزد که
از اصليترين
برنامههاي
اقتصادي آن
افزايش 55
درصدي ماليات
بر درآمدهاي
بالاي 300 هزار
يوروست. حزب
سوسياليست
اسپانيا يد
طولايي در
خيانت به
باورهاي
سوسياليسم دارد،
از مديريت
مدرنيزاسيون
سرمايهسالارِ
دههي 1980 و
اوايل دههي 1990
گرفته، که
مبتني بود بر
برچيده شدن
صنايع سنگين و
کم کردن ميزان
دستمزدها و
ليبراليزه
کردن قانون کار،
تا هموار کردن
راه ورود
اسپانيا به
ناتو و سرکوب
کردن جنبشهاي
استقلالطلب.
ازاينروي،
ائتلاف با
يونيدوس
پودموس که در
برنامهي
پيشنهادي خود
حق استقلال
کاتالونيا را
بهرسميت
شناخته، چيزي
نيست که حزب
سوسياليست، که
همواره تحت
نام "حفظ
تماميت ارضي
کشور" جنبشهاي
استقلالطلب
را سرکوب
کرده، بهراحتي
با آن کنار
بيايد. چهبسا
در صورت شکست
حزب
سوسياليست و
قرار گرفتن در
جايگاه سوم
ليگ احزاب
اسپانيا،
پدرو سانچز،
دبيرکل فعلي
اين حزب، جاي
خود را به
سوزانا دياز،
دبير
کاريزماتيک
اين حزب در
منطقهي
اندلس بدهد که
اتفاقاً تمايل
بيشتري به
ائتلاف با
احزاب دستراستي
دارد تا
يونيدوس
پودموس. ازاينروي،
شايد براي اين
حزب راحتتر
است که تحت
عنوان "وحدت
ملي" ننگ
ائتلاف با حزب
مردم را به
جان بخرد تا
اينکه در روي
کار آمدن نخستوزيري
همچون
ايگلسياس نقش
مؤثري ايفا
کند؛ البته
اين احتمال هم
وجود دارد که
اين حزب
انتقادها را
به جان بخرد و
در حرکتي
انتحاري، از
ائتلاف با هر
دو حزب مردم و
يونيدوس
پودموس
امتناع بورزد
و درنتيجه
فيليپ ششم را
به صدور فرمان
برگزاري مجدد
انتخابات،
براي سومين
بار، مجاب
کند.
اگرچه
مورد يونيدوس
پودموس باز هم
به انتخابات و
قدرت دولتي
گره خورده، آنهم
در وضعيتي که
شکست سيريزا
در يونان ما
را به گشايش
فضاي سياسي
اروپا از طريق
انتخابات بدبين
کرده، ولي
باوجوداين،
براي هر موضع
سياسياي که
دل در گروي
اين گشايش، نهتنها
در اروپا که
در کل جهان،
دارد، ضروري
است که بهنحوهي
سازماندهي و
آرايش
نيروهاي چپ
اسپانيا در
آستانهي
انتخابات پيش
رو توجه جدي
نشان دهد.
علاوه بر اين،
نبايد از ياد
برد که اهميت
اسپانيا در اروپا
و ميزان
اثرگذاري اين
کشور بسيار
بيشتر از
کشوري همچون
يونان است.
اسپانيا
چهارمين اقتصاد
منطقهي
يوروست و در
کنار ايتاليا،
دو قدرت اصلي
حوزهي جنوب
اروپا را
تشکيل ميدهند.
البته دامنهي
نفوذ و
تأثيرگذاري
اسپانيا
محدود به
مرزهاي اروپا
نيست؛ فراتر
از اين مرزها،
ميتوان به
نقش بسيار
مهمي اشاره
کرد که
اسپانيا، بهدليل
مشترکات
فرهنگي و
قومي، ميتواند
در کشورهاي
آمريکاي
لاتين ايفا
کند.
ايگلسياس
چندوقت پيش
اعلام کرده
بود که «سوسيال
دموکرات است و
حتي مارکس و
انگلس هم
سوسيال
دموکرات
بودند». اين
اظهارنظر
موجب شد که
دادِ سوزانا
دياز از حزب
سوسياليست،
که پيشتر از او
نام برده ايم،
درآيد و اعلام
کند که «اين بزرگترين
کتمان در
تاريخ چند دههي
اخير
اسپانياست که
يک حزب بر
برنامه و مشي
کمونيستي
خود، با گفتن
اينکه سوسيال
دموکرات است،
سرپوش ميگذارد».
پرسش اين است
که آيا
ايگلسياس و
پودموس
واقعاً
کمونيست اند؟
يا بهبيان
ديگر، آيا
آنان هيچگاه
کمونيست بوده
اند؟ پاسخ اين
سؤالها
سرراست و شفاف
است: خير،
پودموس حزبي
با مشي
کمونيستي
نبوده و نيست.
اعضاي اصلي
اين حزب
عمدتاً
اساتيد جوان
دانشگاه در
حوزهي علوم
انساني اند که
در بهترين
حالت نزديکترين
متفکر به خود
را کسي همچون
شانتال موف و نظريهي
«دموکراسي
راديکال» و
گذار از وضعيت
آنتاگونيستي
به وضعيت آگونستيک
او ميدانند –
نظريهاي که
البته
نهادهاي قدرت
را دستنخورده
باقي ميگذارد.
علاوه بر اين،
بهنقل از
يادداشتي که
اخيراً در
سايت ژاکوبن
منتشر شده،
يونيدوس
پودموس در
برنامهي
پيشنهادي خود
به مطالبات
تاريخي چپِ
اسپانيا
همچون، خروج
از ناتو،
استقرار نظام
جمهوري، ملي کردن
بخشهاي
استراتژيک
اقتصاد، و لغو
بدهيها، هيچ
اشارهاي نميکند.
توماس پيکتي
ديگر نياي
فکري
ايگلسياس و همقطارانش
است که حتي در
مقام مشاوره
با او و حزب
پودموس
همکاري ميکند.
برنامهي
اقتصادي
يونيدوس
پودموس
عمدتاً با
تکيه بر آراي
پيکتي مدون
شده، و به
همينخاطر،
تأکيد اصلي
اين برنامه بر
کم کردن نابرابري
و افزايش
بودجهي بخش
عمومي از طريق
افزايش
تصاعدي
ماليات بر درآمدهاي
بيشتر از 60
هزار يوروست.
در ماه
مارس امسال،
ايگلسياس در
دادگاه عالي اسپانيا
از اتهام
دريافت کمکهاي
مالي از دولت
ايران تبرئه
شد. اين اتهام
در ارتباط با
تاک شوي سياسي
«فورت آپاچه» (Fort Apache) است که
ايگلسياس و
رفقايش در
شبکهي
اسپانيولي
زبانِ (Hispan TV)
صداوسيماي
جمهوري
اسلامي ايران
اجرا ميکنند.
آنطور که وبسايت
okdiario.com گزارش
داده،
ايگلسياس و
دوستانش بابت
اجراي اين تاک
شو از سال 2013 تا
به امروز،
سالانه چيزي
بين 600 تا 700 هزار
يورو، از دولت
ايران پول
دريافت کرده
اند. ايگلسياس
در ماه مارس 2013،
در متينگي که
اتحاديهي
جوانان
کمونيست
آراگون ترتيب
داده بود شرکت
جست و در
واکنش به
سخنان يکي از
حضار که از او پرسيده
بود چرا در
مقام يک فعال
چپ با حکومت
تئوکراتيک
ايران همکاري
کرده، همچون
يک چپ
ماکياوليست
اينگونه پاسخ
داد «اسم اين
کار سياست
است، سياست....
آلمانها چون
ميخواستند
فضاي روسيه را
متشنج کنند،
قطاري در اختيار
لنين گذاشتند
و او را به
پتروگراد فرستادند،
اما آيا لنين
واقعاً آلت
دست آلمانها
بود؟ خير،
قطعاً نبود....
دولت ايران
براي آنکه
رقباي خود را
در غرب تضعيف
سازد،
علاقمند به
اشاعهي
گفتار چپهاي
آمريکاي
لاتين و
اسپانياست.
چرا من براي رسيدن
به اهداف خود
نبايد از اين
فرصت استفاده کنم؟....
از ديد من،
کسي که کار
سياسي ميکند
بايد پيه
تناقضات را به
تن خود بمالد....
اينکه آيا در
کار ما چنين
تناقضاتي
وجود دارند يا
نه، بايد
بگوييم بله،
مسلماً چنين
تناقضاتي در
شيوهي عمل ما
نيز وجود
دارند.... زنان
براي کار کردن
در Hispan TV
مجبورند حجاب
سرشان کنند؛
آيا من چنين
چيزي را دوست
دارم؟ خير، ابداً
دوست ندارم،
دوست ندارم....».
البته اتهام مشابهي
در رابطه با
پولهايي که
ايگلسياس از
ونزوئلا در
مقام مشاور هوگو
چاوز دريافت
کرده بود نيز
مطرح شد که
اينبار هم
دادگاه وي را
از اين اتهام
مبرا دانست؛
هرچند که
اخيراً مجلس
ونزوئلا او را
براي پارهاي
توضيحات در
اين خصوص به
کاراکاس فرا
خوانده است.
اينکه
ايگلسياس در
يکسال گذشته
چارچوب
فعاليت سياسي
حزب خود را صراحتاً
وراي دوتايي
چپ و راست
تبيين کرده،
دلايل عمدهاي
دارد که برخي
از آنها قابلتوجه
اند. ايگلسياس
در کمپين
انتخاباتي
حزب خود براي
انتخابات 26
ژوئن، جانب
احتياط را بيش
از پيش رعايت
ميکند و حتي
در مناظرهي
تلويزيوني
چند روز پيش
که با حضور
رهبران چهار
حزب اصلي
برگزار شد، در
برخورد با
پدرو سانچز
بسيار
محتاطانه
رفتار کرد و
سعي کرد تا حد ممکن
از بحث رودررو
با او پرهيز
کند و در عوض عملکرد
ماريانو
راخوي، نخستوزير
فعلي و رهبر
حزب مردم، را
کانون حملات
خود قرار دهد.
ايگلسياس که
اينبار شانس
موفقيت حزب
خود را بيشتر
از انتخابات
دسامبر گذشته
ميبيند، در
اين کمپين،
برخلاف کمپينهاي
گذشته، هيچ
اشارهاي به
نشانها،
شعارها و سنتهاي
چپ نميکند،
چراکه معتقد
است نشانهاي
چپ از ديد
بسياري از
مردم و خصوصاً
جوانان بيمعنا
هستند و آنان
تصوري از اين
نشانها و
شعارها
ندارند. از
ديد او، چپها
همواره از
مردم و کشور
خود شرمنده
اند، و خود را
در نسبت با
مردم روشنفکر
ميدانند. اما
آنان تنها
کاري که ميکنند
اين است که
ستارهي سرخ بر
سينه ميچسبانند،
سرود
انترناسيونال
ميخوانند و
عاشق لذت بردن
از قسمي فرهنگ
شکست اند.
ايگلسياس ميگويد،
ميتوان از
همهي اين
سرودها و نشانها
لذت برد و
تصديق ميکند
که خودِ او
نيز بارها از
شنيدن اين
سرودها متأثر
شده است، ولي
در ادامه
تأکيد ميکند
که نميخواهد
کل سياست را
به اين سرودها
و نشانها گره
بزند. در همين
رابطه، در
مصاحبهاي که
هفتهي پيش با
روزنامهي ال
پائيس انجام
داده بود،
بلوغ و دوري
جستن از
خودانگيختگي
صرف را نکتهي
ديگري ميداند
که لازمهي
سياست است و
اعلام ميکند
خودش از
نداشتن آن در
برخي موارد
متضرر شده و
اکنون در حال
فراگيري بلوغ
و پختگي سياسي
است.
در
مانيفست 200
صفحهاي
پودموس براي
انتخابات 26
ژوئن، که بهقول
نويسندهي
گاردين بيشتر
شبيه کاتالوگ
تبليغاتي
شرکت مبلمانهاي
حاضرآمادهي IKEA
است، هيچ
نشاني از
ادبيات و
شعارهاي
آشناي يک حزب
چپگرا را نميبينيم.
در عوض، در هر
صفحه، تصاوير
نامزدهاي حزب
در انتخابات
پيش رو را ميبينيم
که در
آپارتمانهاي
خود مشغول
انجام کارهاي
معمول روزمره
اند: در حال آب
دادن به گلدانها،
در حال غذا
دادن به حيوان
خانگي يا ماهيهاي
آکواريوم، در
حال مسواک
زدن، در حال
حرف زدن با
تلفن همراه در
بالکني، در
حال کار کردن
با لپتاب، در
حال مرتب کردن
روتختي، در
حال درست کردن
غذا، در حال
برش دادن
سبزيجات و
پنير براي تهيهي
سالاد، در حال
ريختن يا
نوشيدن قهوه،
در حال شستن
ظرفها، در
حال بستن
چمدان، در حال
آماده شدن
براي سوار شدن
بر دوچرخه، در
حال بازي
شطرنج، در حال
نوشتن پشت ميز،
و در حال
خواندن،
خواندن،
خواندن. تمامي
اين تصاوير
همراه با متنهاي
کوتاهي اند که
در واقع قرار
است مانيفست پودموس
براي توضيح يک
شکل تازهي
زندگي باشند.
در لابلاي اين
تصاوير، متنهايي
را مييابيم
که، بهعنوان مثال،
اشاره به
اهميت انرژيهاي
سبز دارند،
همچنين متنهايي
که از برنامههاي
اقتصادي
پودموس خبر ميدهند،
برنامههايي
از اين دست که
در چهار سال
آينده و در
پايان دورهي
کاري
پارلمان،
بيکاري از 21
درصد، در
وضعيت فعلي،
به 11 درصد کاهش
خواهد يافت، و
بودجهي بخش عمومي،
هر سال، 15
ميليارد يورو
افزايش پيدا
خواهد کرد.
ايگلسياس
در توضيح
اينکه چرا
حزبش اکنون يک
حزب سوسيال
دموکرات است،
اشاره دارد به
تجربهي چپها
و کمونيستهاي
اروپايي که در
دههي 1970 تحت
تأثير سياستهاي
سوسيال
دموکراسي
کشورهاي
اسکانديناوي بودند
و در ادامه
هم، تأکيد ميکند
از آنجا که
"راه سوم"
پيشنهادي بلر
بهشکل
مفتضحانهاي
در سياستهاي
نئوليبرالي
جذب و حل شد،
پودموس خود را
برآمده از
شکست جريان
"راه سوم" ميداند
که يکبار ديگر
دل در گرو
تحقق سياستهاي
سوسيال
دموکراسي
کشورهاي
اسکانديناوي در
دههي 1970 دارد.
فارغ از همهي
نقدهايي که به
مشي ايگلسياس
و پودموس در
بازگشتشان
به قسمي
سوسيال
دموکراسي
براساس نسخهي
کشورهاي
اسکانديناوي
وارد است،
بايد ديد که
در سطح همين
رتوريک
"سوسيال
دموکراسيِ"
مد نظر
خودشان، چقدر
راسخ و جدي
اند و آيا در
صورت کسب
جايگاه نخستوزيري
موفق به
اجرايي کردن
آن خواهند شد؟
تکليف او و
حزبش با
سازماندهي
مردمي چه ميشود؟
و در صورت
شکست در
انتخابات و
کسب جايگاه
اپوزيسيون،
اين
سازماندهي چه
شکلي به خود
خواهد گرفت؟
آيا هماکنون،
آنچنان که
برخي گفته
اند، غلظت
کمپين
انتخاباتي
آنان را از
وظيفهي سازماندهي
مردمي دور
نکرده است؟
پيشگفتار
کتاب «سياست
در زمانهي
بحرانِ»
ايگلسياس را
آلکسيس
سيپراس با
همدلي تمام
نوشته است.
اينکه آيا اين
همدلي در سطح پراکسيس
سياسي هم
برقرار ميماند
يا ايگلسياس
نشان خواهد
داد که شيوهي
عملش از
سيپراس
جداست،
موضوعي است که
بايد منتظر
بود.
ايگلسياس، با
همهي ضعفهايش،
نشان داده که
رهبر سياسي
باهوشي است، قطعاً
ميداند،
خصوصاً پس از
تجربهي دولت
سيپراس، که
گرم نگاه
داشتن قلبها،
خلاق نگاه
داشتن هوشها،
و زنده نگاه
داشتن ايمانهاي
مردم اسپانيا
در مقطع
کنوني،
دشوارترين رسالتي
است که پيش
روي او و
ائتلاف
يونيدوس
پودموس است.
برگرفته
از سایت
«تزیازدهم»
http://thesis11.com/Article.aspx?Id=2344