زنان،
کار و انباشت
سرمایه در
آسیا
جایاتی
گاش
ترجمه:
اکرم پدرامنیا
گزیدهای
از مقدمهی
کتاب «انباشت
سرمایه و زنان
کارگر در
اقتصاد آسیا»
(پیتر کاسترز(
نویسندهی
مقدمه: جایاتی
گاش
منبع:
مانتلی ریویو
از دیرباز
در کتابهای
مرجع
اقتصادیِ
نظام سرمایهداری
بر این موضوع
تاکید شده که
در هر نظام
اقتصادی «نیروی
کار» عاملی
بیرونیست،
اما بهواقع
این ادعا با
واقعیت تفاوت
زیادی دارد:
نیروی ذخیرهی
کار بیتردید
حاصل برآیند
پروسههای
اقتصادیست،
نه چیزی بیرون
آن و سرمایهداری
همواره با
مهارتی ویژه
الگوی نیروی
ذخیرهی کار را
مطابق با
تقاضا تغییر
داده است. در
این خصوص نیروی
کار مهاجران،
چه بردهها،
چه بردههای
قراردادی و چه
کارگران آزاد
بسیار حیاتی بوده،
گرچه زمانهایی
نکوهش شده و
همچنین
استفاده از
کارگر کودک در
دورههای
اقتصادی
گوناگون گاهی
ممنوع بوده،
گاهی تشویق
شده و گاهی
تایید نشده،
اما در هیچ
نقطهای از
جهان، سرمایهداری
این ظرفیت را
نداشته که
بتواند کارگر
خودش را تولید
کند، مگر در
مورد کارگران
زن.
زنان از
آغازِ نظام
سرمایهداری
بخشی از طبقهی
کارگر بودهاند،
حتا زمانیکه
هیچکس آنها
را کارگر بهحساب
نمیآورد و
حقوقشان را
بهعنوان
کارگر رعایت
نمیکرد. حتا
آن زمانیکه
کارگر
مزدبگیر
نبودهاند هم
حضور بیمزد و
دیده نشدهشان
در کارهای
اجتماعی و همچنین
در بسیاری از
فعالیتهای
اقتصادی برای
کارکرد سیستم
نظام سرمایهداری
بسیار اساسی
بوده است. همهی
زنان معمولا
کارگرند، چه
کارگر شناخته
شوند چه
نشوند. در همهی
جوامع، بهویژه
در کشورهای
توسعه یافته
کارهای بیشماری
هستند که
معمولا بیمزدند
و بر گردهی
زنان سوارند،
کارهایی چون
پختوپز،
نظافت، شستوشو،
فراهم کردن
نیازهای
اولیهی
خانه، مراقبت
از کودکان،
بیماران و
سالخوردگان و
همچنین کمک
به مردم کوچه
و محل. حتا
زنانی که در
خارج از خانه
هم کار میکنند
اینگونه از
کارهای بیمزد
را باید انجام
دهند. زیرا
زنان شاغلی که
در خانوادههای
تهیدست زندگی
میکنند توان
مالی کافی
ندارند تا کسی
را برای انجام
این کارها
استخدام
کنند،
بنابراین
مجبورند این
کارها را هم
در کنار کار
بیرون انجام
دهند و یا به
دختران کم سنوسال
یا زنان
سالخوردهی
خانواده
بسپارند. این
فرایندها هم
جزء جداییناپذیر
نظام سرمایهداریست.
در طول
تاریخ زمان
درازی گذشت تا
مبارزهی
زنان بهعنوان
بخش جداییناپذیر
مبارزهی
طبقهی کارگر
در جهت ایجاد
جامعهای
بهتر پذیرفته
شد. بیش از یک
قرن اتحادیههای
تجاری و دیگر
تشکیلات
کارگری در
اختیار مردها
بود. فقط
بنابه اینکه
آنها الگوی
نانآور
خانواده
بودند، بیرون
خانه کار میکردند
و پول بهدست
میآوردند و
زنان یا
مادران
درآمدی
بیرونی نداشتند
و کارهای خانه
را انجام میدادند
و از این رو در
اتحادیهها و
تشکیلات
کارگری برای
آنها جایی
نبود. سرانجام
برخی از جوامع
بهدنبال
مبارزهای
درازمدت و
تلاشی سخت،
زنان را بهعنوان
کارگران
مزدبگیر در
شکلهای
گوناگون
بازشناختند و
اهمیت
اقتصادی کارهای
بیمزد خانه و
محله را درک
کردند. در
آغازین
روزهای
مبارزهی
کارگران در
اروپا بعد از
انقلاب
صنعتی، ساعتهای
کاری از
تقاضای اصلی
کارگران نبود.
کار در
کارخانهها
که بر عهدهی
جمعیت بزرگی
از زنان و
کودکان بود،
آنهم با
دستمزد بسیار
کمتر، هیچ
قانونی نداشت
و ساعات کار
از ده ساعت تا
شانزده ساعت
هم میرسید.
در سال ۱٨۴٧ در
انگلستان
مثلا به زنان
و بچهها رحم
کردند و ساعات
کارشان را به
ده ساعت در روز
کاهش دادند.
در فرانسه،
بعد از انقلاب
فوریهی ۱٨۴٨
کارگران با
تلاش زیاد
موفق شدند
ساعات کارشان
را به دوازده
ساعت در روز
برسانند. این
تلاشها تا
نیمهی دوم
قرن بیستم
ادامه یافت تا
سرانجام
کارگران بیشتر
کشورهای
صنعتی
توانستند به
حق قانونی هشت
ساعت کار در
روز برسند و
برای ساعات
اضافه مزد بیشتر
بگیرند. اما
هنوز زمانی را
که زنان در
خانه یا جامعه
کار میکردند
و مزدی نمیگرفتند،
بهحساب نمیآوردند.
زنان
کارگر و تکنیکهای
مدیریت کار
کاسترز
میان سیستم
تولید انبوه
فوردیسم (هنری
فورد) و آنچه
خود او بهعنوان
سیستم ژاپنی
یا تویوتیسم
شرح میدهد،
تمایزی قائل
است. او نشان
میدهد که
روند کار
سیستم ژاپنی
دو ویژگی
متمایز دارد: ۱)
کارفرمایان
یا آنهایی که
برای کنترل
کیفی کارگران
زن و مرد بهکار
گرفته میشوند،
کارگران را از
نظر فکری مطیع
قدرت شرکتهای
بزرگ میسازند.
۲) چرخهی
کار این سیستم
براساس
قراردادهای
ثانویست
(یعنی با
ثروتمندان
بومی قرارداد
میبندند و از
آنها درصد میگیرند)
که از این راه
خطرات تولید را
به تولید
کنندهها و به
نیروی کاری که
کارفرمایان
بومی استخدام
کردهاند،
منتقل میکند.
درضمن کاسترز
روشن میسازد
که چهطور در
سیستم تولید
ژاپن که به
روش سلسله
مراتبی اداره
میشود، زنها
در پایینترین
رده قرار
دارند و از
حقوق متفاوتی
برخوردارند.
در جامعهی
جهانی،
سرمایهداری
بیش و بیشتر
بهسمت این
سیستم تولید
پیش میرود،
زیرا به
کارفرمایان
این فرصت را
میدهد که
بتوانند برخی
از محدودیتها
را حل کنند و
تولید را آسانتر
سازند. درحالیکه
در سیستم
تولید ژاپن
شیوهی تولید
انبوه کالاها
برقرار است،
روابط پیشوایانه
و سلسله
مراتبی میان
شرکتها و
روابط بیرونی
عمیقا حفظ و
بازسازی شدهاند.
کاسترز حفظ
این روابط و
سلسله مراتب
را در خط
تولید ژاپن
نتیجهی
پروسهای میداند
که شرکتهای
چندملیتی
مدام روی آن
کار کردهاند
تا راههایی
بیابند که
روند فکری
کارگرهای
کارخانه را تا
بالاترین
میزان تحت
کنترل خود
درآورند.
ویژگی
مشخص
تویوتیسم
ترکیبیست از
تمرکززدایی
داخلی و
تمرکزگرایی
خارجی. تمرکززدایی
داخلی در فرم
تشکیل «گروههای
کارگری» است
به گونهای که
این گروهها
را تشویق میکنند
تا با استفاده
از طرح فشار
هموندان و همکاران
میزان تولید را
هر چه بیشتر
بالا ببرند.
همین سبب میشود
که به نظارت
دقیق بر
کارگران نیاز
نباشد و خود
کارگرها بر
کار همدیگر
نظارت داشته
باشند. از سوی
دیگر کاسترز معتقد
است که این
شیوه روابط
انسانی میان
کارگران را از
میان میبرد و
اتحاد و
یکپارچگیشان
را کاهش داده
و در نتیجه
قدرت جمعیشان
را تضعیف میکند.
جالب توجه است
که این شیوهی
مدیریت در
میان کمپانیهای
سراسر دنیا
گسترش مییابد
و حتا از
قلمروی تولید
به قلمروی
سرمایهگذاری
هم کشیده شده
است.
تمرکزگرایی
خارجی با
تمرکززدایی
داخلی ترکیب
میشود و
دوچندان بر
کارگرها اثر
منفی میگذارد.
درضمن رابطهی
شرکتهای
بزرگ با شرکتهای
توزیع کنندهی
کوچک بر اساس
اصل «انتقال
بهموقع کالا»
کار میکند.
در عوض این
شرکتهای
توزیع کننده
کارگرهایی را
استخدام میکنند
که از نظر
حقوق کارگر
درجهی دوماند
و بسته به
درآمد
کارفرمایشان
دستمزدشان
کموزیاد میشود.
شیوهی
انتقال ریسک
به کارگرها
جایش را با
کارهای قراردادی،
تکیه بر
کارگران پارهوقت
و دستمزد در
برابر هر قطعهی
تولید عوض
کرده، و این
شیوه جهانی
شده است…
زنان و
ارتش ذخیرهی
کارگران
کاسترز
بهدرستی
نشان میدهد
که زنان بهعنوان
نیروی کار
ذخیرهی نظام
سرمایهداری
از چه اهمیتی
برخوردارند و
دربارهی
زنان ژاپن مینویسد،
زنهای ژاپن
آن ویژگیهایی
را که مارکس
برای ارتش
ذخیرهی
دنیای صنعتی
شرح میدهد در
خود دارند:
نهفته، راکد و
بیثبات. و همچنین
توضیح میدهد
که آماده به
کار بودن این
نوع زنان
کارگر به
شرایط
اقتصادی کلی
بستگی دارد.
هرچهقدر فقر
و بدبختی
خانوادهها
بیشتر باشد،
جمعیت بیشتری
از آنها
(اغلب جوانترهایشان)
برای کارهای
مزدی از خانه
بیرون میروند.
و عامل موثر
دیگر هم
فشارهای
اجتماعیست.
زنان میانسال
متاهل که در
کارهای پارهوقت
استخدام میشوند،
بیشک بخشی از
همین ارتش
ذخیرهاند. بهخاطر
زمانهای
بارداری و بچهداری
بهاجبار دست
از کار کشیدهاند،
و اکنون بهعنوان
کارگران
ارزانقیمت
همیشه آماده
بهخدمتند، و
به دلیل روابط
مردسالاری و
پدرسالاری،
زیردستاند و
در زمرهی
کارگرانی با
دستمزد کم و
کارهای بیثبات
قرار میگیرند
و هنگام کم
شدن کار،
کارفرما آنها
را بیرون میکند
و در گاهِ
نیاز به کار
بازشان میگرداند.
واقعیت
این است که در
بازار کار
جهانی موردی که
سرمایهداران
به آن علاقه
دارند، رشد
نرخ بیکاری در
سراسر جهان
است. از دورهی
کسادی دههی ۱٩۳٠
تاکنون، در
سالهای
اخیر، در بیشتر
کشورهای
صنعتی نرخ
بیکاری به
بالاترین میزانش
رسیده. اما
حتا برجستهتر
از آن نرخ
بسیار بالای
بیکاری در
کشورهای درحال
توسعه است که
روزافزون است…
این بیکاری که
در کشورهای در
حال توسعه رو
به رشد بوده،
مثل چین، کشورهای
شرق و جنوب
شرقی آسیا و
هندوستان،
پربازدهترین
عامل اقتصاد
جهان است و
بسیاری از این
اقتصادها به
نرخ بالا و
پایدار
بیکاری گره
خورده است.
کم
شدن میزان
استخدام
رسمی، بهویژه
در کشورهای در
حال توسعه
ارتباط تنگاتنگ
با زیاد شدن
جمعیت
کارگران
غیررسمی
دارد، بهخصوص
در مشاغل کمبازده
و کمدرآمد و
بخش پناهندههای
بازار کار از
هر دوی این
ویژگی
برخوردارند…
درواقع در
سیکل «فقر-
تولید نرخ
بالای بیکاری»
فقر تشدید شده
و حتا بر
ضرورت آن
تاکید هم شده
است، بهخاطر
اینکه دولتها
دیگر مایل
نیستند یا
توانایی آن را
ندارند که در
کارآفرینی
نقشی مثبت
بازی کنند.
این نکته
نیز قابل توجه
است که زنان
آسیا در برابر
این تغییرات
دست به هجرت
اقتصادی زدهاند.
واقعیت این
است که آسیا
به دو دلیل به
یکی از مهمترین
نواحی دنیا
تبدیل شده،
نخست بهخاطر
جابهجایی
سرمایه و کالا
از مرزها و
دوم بهخاطر
جابهجایی
مردمش. تصویر
هجرت زنان در
آسیا امروزه بسیار
پیچیده است،
از یکسو این
تصویر، بهظاهر،
برای زنان با
درآمد بالاتر
و دارای تخصص
مفید است و از
سوی دیگر برای
آنهایی که به
جاهای
ناشناخته و نو
هجرت میکنند
خطرات و
مشکلاتی بههمراه
داد، از جمله
روبرو شدن با
انواع گوناگون
بهرهکشی. این
هجرت همچنین
به شکل تازهای
از زنجیرهی
تولید، به
اقتصاد جهانی
مراقبت، نیز
مربوط میشود.
در این نوع
اقتصاد زنان
به مناطق
ثروتمند و به
جاهایی هجرت
میکنند که
درآمد سرانه و
الگوی جمعیت
بهگونهایست
که به کارهایی
چون مراقبت از
افراد درون منزل
نیاز است،
کارهایی که در
گذشته از
وظایف بیمزد
و مواجب زنان
خانه بوده است.
کاسترز
به اختصار
نشان میدهد
که چگونه جنبههای
گوناگون، از
جمله جنس و
شکل خاص
پدرسالاری با
روند انباشت
سرمایه درهم تنیده
شدهاند.
تحلیلهای
دقیق و واضحش
به درک ما از
موقعیت زنان و
احتمال رهایی
اجتماعی آنها
کمک میکند و
از آن مهمتر
از سرشت
پیچیدهی
سرمایهداری
معاصر پرده
برمیدارد.
خلاصه، در
بیشتر
کشورهای در
حال توسعه بخش
بزرگی از
نیروی کار
هنوز تحت
حمایت قوانین
کار نیستند و
حتا قوانین
ساعات کار
مزدی هنوز
برای بیشتر
کارگران
غیرعادلانه
است. ساعات
طولانی کار و
دستمزد کم بر
سلامت
کارگران اثر
میگذارد و
زندگی در
شرایط حداقل
رضایت را نیز
برایشان
ناممکن میسازد.
درمورد زنان
کارگر وضع از
این هم بدتر است
زیرا گذشته از
ساعات دراز
کار در بیرون
از خانه
کارهای سنگین
داخل خانه نیز
بر دوش آنهاست.
به عبارت دیگر
وضعیت زنان
کارگر از نظر کیفی
با مردان
کارگر متفاوت
است. بالا
رفتن آمار
اشتغال زنان
دلیل بر بهبود
وضعیت زنان
کارگر نبوده و
نیست، زیرا میتواند
بار آنهایی
را که خانهداری
و بچهداری در
زمرهی وظایفشان
است، دوبرابر
کند. همهی
اینها تحت
تاثیر روابط
اجتماعی و
سیاستها و
فرایندهای
اقتصادیاند
و حضور زن را
برای بهبود
صرف وضعیت
اقتصادی در
بازار کار میخواهند.
برخی
شواهد تاریخی
نشان میدهند
که پیشرفت
مادی جامعه و
وضعیت
اقتصادی اجتماعی
زنان رو به
بهبود است.
اما این خودبهخود
رخ نداده؛
بلکه حاصل
مبارزهی
طولانی زنان
برای برابری و
عدالت بوده.
اهمیت
روزافزون
کارِ با مزد و
مواجب برای
زنان یکی از
جنبههای آن
است. در سالهای
اخیر ظرفیت
جنبشهای
زنان برای
رسیدن به حقوق
بیشتر و
گرفتن قدرت بیشتر
تحت تاثیر
پروسههای
اقتصادی
گستردهتری
بوده که تعیین
کنندهی شرکت
آشکار زنان در
بازار کار
بوده است. پیشرفتهایی
بوده و عقبگردهایی
نیز بوده است
و روشن است که
تلاشها و
پیروزیهای
اولیه در برخی
از جوامع
نباید نادیده
گرفته شوند.